یکی از مولفههای اصلی تقویت کننده پوپولیسم دیگر هراسی است، دقیقا همان چیزی که این روزها موتور محرکه کمپین تبلیغاتی دونالد ترامپ نامزد جنجالی حزب جمهوری خواه را تشکیل میدهد. او گاهی از مهاجران و گاهی از اسلام رادیکال به عنوان تهدید حیاتی برای آمریکا یاد میکند. راه حلهای او هم بسیار ساده است، مهاجران را اخراج کنید، میان مرز آمریکا و مکزیک دیوار بکشید و مسلمانان را به آمریکا راه ندهید. همین منطق رفتاری است که باعث شده تحلیل گران حادثه تروریستی اورلاندو را هدیهای ناخواسته برای ستاد تبلیغاتی ترامپ بدانند. رای الیوم مینویسد:”حادثه اورلاندو به عنوان بدترین حادثه تاریخ آمریکا روند تبلیغات انتخاباتی آمریکا به ویژه تبلیغات دونالد ترامپ نامزد جمهوریخواه را تحت تاثیر قرار داده و فرصتی برای تشدید اسلام هراسی فراهم خواهد آورد.”
یکی از مولفههای اصلی تقویت کننده پوپولیسم دیگر هراسی است، دقیقا همان چیزی که این روزها موتور محرکه کمپین تبلیغاتی دونالد ترامپ نامزد جنجالی حزب جمهوری خواه را تشکیل میدهد. او گاهی از مهاجران و گاهی از اسلام رادیکال به عنوان تهدید حیاتی برای آمریکا یاد میکند
دعوت به احیای مک کارتیسم
تنها چند روز بعد از این حادثه تروریستی نیوت گینگریچ رئیس سابق مجلس نمایندگان آمریکا و از گزینههای اصلی برای معاون اولی دونالد ترامپ، پیشنهاد احیای دوران مک کارتی را داد تا مظنونین به انجام اقدامات تروریستی شناسایی شوند. وی هم چنین با مقایسه نازیها با تروریستهای حال حاضر، اعلام کرد همان طور که در سال ۱۹۳۸ تا ۱۹۳۹ میلادی قوانین مختلف را علیه نازیها تصویب کردیم، باید اقدامات مشابهی را انجام دهیم. او که با تلویزیون فاکس نیوز مصاحبه میکرد، گفت:”دولت مردان کنونی آمریکا نمیخواهند واقعیت ماهیت تروریسم اسلامگرا را درک کنند. آنها واقعیت را درک نمیکنند همانطور که چمبرلین نخست وزیر پیشین انگلیس در دوره پیش از جنگ جهانی دوم نتوانست خطر هیتلر را درک کند. این وضع بسیار ترسناک است. دشمن ما بسیار بزرگ شده است. این دشمن بسیار جدیت دارد و حاضر است برای آرمانهایش، خودش را به کشتن بدهد و ما را بکشد.” دعوت برای احیای مک کارتیسم در حالی صورت میگیرد که به اعتقاد بسیاری از تحلیل گران این اصطلاح تنها یادآور دوران خفقان گسترده در ایالات متحده آمریکا است.
مککارتیسم اصطلاحی است برای اشاره به فعالیتهای ضدکمونیستی سناتور جوزف مککارتی (۱۹۰۸ تا ۱۹۵۷) در آغاز دوره جنگ سرد، که موجب شد موجی از عوامفریبی، سانسور، فهرستهای سیاه، گزینش شغلی، مخالفت با روشنفکران، افشاگریها و دادگاههای نمایشی و تفتیش عقاید، فضای اجتماعی دهه ۱۹۵۰ آمریکا را دربرگیرد. بسیاری از افراد به ویژه روشنفکران، به اتهام کمونیست بودن شغل خود را از دست دادند و به طرق مختلف آزار و اذیت شدند. نکته جالب توجه، شباهت زیاد این مبارزه ضد کمونیستی با روشهای مرسوم در کشورهای کمونیستی بود. مک کارتیسم هم چنین دوران سیاهی را برای هالیوود رقم زد و کارگردانان زیادی را به بهانه کمونیست بودن تحت تعقیب قرار داد. حالا ظاهرا دوباره دل جمهوری خواهان آمریکا برای آن دوران تنگ شده است.
ایالات متحده ترس
از منظر روانشناسی اجتماعی، تلاش برای احیای مک کارتیسم ریشه در یک فوبیا و ترس اجتماعی دارد واقعیتی که جامعه آمریکا نه تنها با آن بیگانه نیست بلکه مروری بر تاریخ این کشور نشان میدهد سخت با آن عجین است. بیگانه هراسی در آمریکا از همان روزهای نخستی که کریستف کلمب پا بر خاک آمریکا گذاشت با سرخ پوست هراسی شروع شد، فوبیای اجتماعی که نتیجهای جز نسل کشی سرخپوستان به همراه نداشت. هراس از سیاهان، هراس از کاتولیک ها، هراس از کمونیست ها، هراس از ژاپنی ها، هراس از هیپی ها، هراس از مورمونها و….همه بخشی از تاریخ روانشناسی سیاسی اجتماعی آمریکا را شکل میدهد. تام انگلهارت نویسنده آزاد اندیش آمریکایی در کتاب “ایالات متحده ترس” مینویسد: «ما نه تنها با هراسهایی معمول که حیات، پیشکش ما میکند بلکه حتی در چیزی شبیه به “ایالات متحده ترس” زندگی میکنیم» فوبیای اجتماعی ناشی از یک آسیب فیزیکی نیست بلکه ترسی است مالیخولیایی که بر یک «شناخت غیرواقعی» استوار است؛ شناختی که ممکن است ریشه در تجربیات داشته یا نداشته باشد اما در هر حال شکلی از شناخت ناقص را درباره موضوع هول انگیز بازتاب میدهد. بیگانه هراسی، رایجترین نوع فوبیای اجتماعی است که در رابطه با اقلیتهای مذهبی، قومی و نژادی در جامعهای که اکثریت آن را افرادی با نژاد، مذهب و قومیتی متفاوت تشکیل میدهند، بروز میکند. احساس بیگانه هراسی توأم با ترسیم تصویری خبیثانه از فرهنگ و سبک زندگی بیگانگان است. پدیدهای که به شدت مطلوب پوپولیسم سیاسی است و معمولا نتایج غیر قابل جبرانی را در عرصههای داخلی و خارجی به دنبال دارد.