انتخابات نقش بسیار مهمی در نظام سیاسی هر کشوری دارد و به شهروندان این کشورها این امکان را میدهد که در سرنوشت خود و کشورشان سهیم باشند. در کشورهای مختلف، سیستمهای مختلفی برای انتقال نظر مردم به رأس قدرت و اثردهی این نظر در سرنوشت کشور وجود دارد؛ در برخی نظامها، سیستم بهسمتی سوق داده میشود که آرای اکثریت و یا گروههای مختلف مردم در انتخابات نادیده گرفته شده، یا بهگونهای خلاف خواست«مایکل پرنتی» دانشمند علوم سیاسی در یکی از دانشگاههای ایالاتمتحده:«در حقیقت دو نوع رأیگیری مقدماتی در ایالاتمتحده داریم؛ رأیگیری مقدماتی رسانه و رأیگیری مقدماتی پول!» ایشان تفسیر میشود. بدین ترتیب، انتخابات و روند آن برای هر نظام سیاسی که ادعای دموکراسی و حکومت مردم را دارد، امری حیاتی و ضروری به شمار میآید. در عصر کنونی دموکراسی تبدیل به ارزشی شده است که کشورهای غربی دائماً بهوسیله آن بهدیگر کشورها فخر میفروشند؛ اما باید دید که آیا - همانطور که آنها دم از آن میزنند- آنچه در ایالاتمتحدهآمریکا اتفاق میافتد انتخاب همه مردم آنجاست یا خیر؟!
در تاریخ انتخابات ایالاتمتحده، دانشمندان زیادی به نقد روند انتخابات این کشور پرداختهاند؛ اما این سیستم انتخاباتی که بیش از دو قرن پیش طراحی شده، مورد اصلاح قرار نگرفته است. بهقدرت رسیدن رئیسجمهور اقلیت، جامع نبودن انتخابات برای انعکاس اراده ملی، عدم دادن اجازه به احزاب دیگر برای ورود به عرصه سیاست و... از جمله نقدهایی است که به این نظام پیچیده انتخاباتی وارد میشود.
«مایکل پرنتی» دانشمند علوم سیاسی در یکی از دانشگاههای ایالاتمتحده:
«در حقیقت دو نوع رأیگیری مقدماتی در ایالاتمتحده داریم؛ رأیگیری مقدماتی رسانه و رأیگیری مقدماتی پول!»
انتخابات ریاستجمهوری ایالاتمتحده روندی است که طی آن بهظاهر مردم ایالات مختلف آمریکا، رئیسجمهور و معاونش را هر چهارسال یکبار انتخاب میکنند؛ در این روند، مردم مستقیماً رئیسجمهور را انتخاب نمیکنند بلکه ابتدا باید افرادی را انتخاب کنند که متعهد به رأی دادن به نامزدی خاص هستند که به این نامزدها «الکترز» (electors)گفته میشود.اما چرا مستقیماً مردم رأی خود را به نامزدهای ریاستجمهوری نمیدهند؟! بنیانگذاران قانون اساسی آمریکا گمان میکردند که این موضوع سبب هرجومرج خواهد شد و بههمین دلیل، سیستمی را طراحی کردند که مانع از بینظمی و آرای بیاساس شود. انتخابات آمریکا را میتوان به چهار مرحله اصلی تقسیم کرد که در این مقاله به بررسی جداگانه هر یک از آنها میپردازیم.
در سال 2000 «جورج بوش» رأی بیشتری در الکترال کالج آورد؛ در حالی که مردم به رقیبش «ال گور» رأی داده بودند.
طرفداران جورج بوش مقابل دادگاه عالی جمع شده و منتظر رأی دادگاه برای انتخاب رئیسجمهور هستند.
انجمنهای حزبی و مقدماتی
طولانی بودن روند انجمنهای مقدماتی سبب میشود که نقش پول و رسانه در تعیین نماینده اصلی حزب، بسیار مؤثر باشد. «مایکل پرنتی»(Michael Parenti) دانشمند علوم سیاسی در ایالاتمتحده میگوید:«در حقیقت دو نوع رأیگیری مقدماتی در ایالاتمتحده داریم؛ رأیگیری مقدماتی رسانه و رأیگیری مقدماتی پول!».روند این رأیگیریها بسیار طولانی و هزینهبر است؛ که بههمین صورت، اثر رسانه و پول نیز در آنها بسیار بیشتر میشود. این حجم عظیم از پولی که در کمپینهای انتخاباتی مقدماتی مصرف میشود، مشکلی جدی برای کاندیداهای مستقل و احزاب اقلیت ایجاد میکند؛ زیرا آنها پولی برای خرج کردن در این رقابت عظیم بین دو حزب دموکرات و جمهوریخواه ندارند.[1] از طرف دیگر، طولانی بودن روند انتخابات مقدماتی سبب تأثیرگذاری زیاد رسانهها و طولانیمدت کردن جنگ روانی میشود که این نیز نقش مردم را در انتخاب نامزد، کمرنگ میکند.
مسئله دیگر درباره انتخابات مقدماتی - که در آن کاندیدای هر حزب مشخص میشود - بیعلاقگی و بیمیلی مردم برای شرکت در این انتخابات است؛ بهطوری که میانگین مشارکت در این انتخابات هفده درصد است.[2] موضوع دیگر، مشورتی است که میبایست قبل از این انتخابات در ایالتهای کوچکتر صورت پذیرد. عموم افراد زمانی برای مشارکت در مشورت قبل از انتخابات را ندارند. افرادی که شاغل بوده یا درگیر خانواده و فرزندان خود هستند، نمیتوانند در این مشورتها شرکت کنند که خود سبب پایین آمدن مشارکت و نقش مردم در انتخاب نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری میشود.
مسئله دیگر درباره انتخابات مقدماتی - که در آن کاندیدای هر حزب مشخص میشود.
بیعلاقگی و بیمیلی مردم برای شرکت در این انتخابات است؛ بهطوری که میانگین مشارکت در این انتخابات هفده درصد است.
کنوانسیونهای ملی
بعد از انتخابات مقدماتی، نوبت به کنوانسیونهای ملی میرسد که در آن احزاب و گروههای مختلف مربوط بههر حزب از ایالتهای مختلف جمع شده و به بحث و تبادل نظر درباره کاندیدای مورد نظر حزب میپردازند. در نهایت، این کنوانسیونها هستند که نامزد هر حزب را در ایالاتمتحده مشخص میکنند. از نیمههای قرنبیستم، دیگر این کنوانسیونها نقش اساسی خود را از دست دادند و اکنون تنها نقش اعلامکننده نامزد انتخابات را بر عهده دارند و نقش اصلی برای انجمنهای حزبی و مقدماتی است. کنوانسیونهای ملی کاملاً بیاستفاده هستند و تنها نقش تشریفاتی دارند؛ زیرا مهمترین هدف از تشکیل این کنوانسیونها انتخاب نامزد حزب بوده، ولی بیش از نیم قرن است که نامزدها در انجمنهای حزبی و مقدماتی انتخاب میشوند. همچنین انتخاب معاون رئیسجمهور نیز برعهده این کنوانسیونها بوده است اما این وظیفه نیز از سال 1956 میلادی انجام نمیشود. در نتیجه به نظر میرسد این مرحله از انتخابات ریاستجمهوری هزینههای زیادی برای برگزاری دارد ولی هیچ فایدهای برای مردم ایالاتمتحده و انتخاب رئیسجمهور بهتر ندارد.
بیل کلینتون در حال معرفی باراک اوباما بهعنوان کاندیدای حزب دموکرات در انتخابات ریاستجمهوری ایالاتمتحده. سالهاست که کنوانسیونهای ملی کاربرد
دموکراتیک خود را از دست دادهاند و تنها تبدیل بهمحلی برای استفاده بیشتر از ابزارهای پول و رسانه برای بهقدرت رسیدن شدهاند.
کمپین انتخاباتی
بخش دیگر و بسیار تأثیرگذار بر روند انتخاب رئیسجمهور در ایالاتمتحده، کمپینهای انتخاباتی است. در این کمپینها هر نامزد بهدنبال جمعآوری رأی و تأثیرگذاری بیشتر بر آرای عمومی است. هزینه این کمپینها نیز بسیار سرسامآور است؛ بهطوری که نامزدهای هر دو حزب جمعاً چیزی در حدود یکمیلیارد دلار صرف هزینههای تبلیغاتی خود میکنند. هزینههای هر یک از کاندیداهای دو حزب جمهوریخواه و دموکرات بیشتر توسط کمپانیهای بزرگ آمریکایی تأمین میشود که هر یک از این کمپانیها بهدنبال منافعی که انتخاب آن کاندید برایشان در پی دارد، بودجه زیادی برای رأیآوردن آنها مصرف میکند.
پروفسور «توماس پترسون»(Thomas Patterson)، استاد علوم سیاسی و رسانه دانشگاه هاروارد از کمپین انتخاباتی اینگونه انتقاد میکند:«ایالاتمتحده تنها کشوری است که انتخابات خود را حول محور رسانه شکل میدهد»[3]. آزادی کمپینهای انتخاباتی و کاندیداها در دریافت پول از نهادهای خصوصی، انتخابات آمریکا را تبدیل به مجالی برای جولان ثروتمندان کرده است. هر کاندیدایی که پول نداشته باشد نمیتواند رسانههای قوی را جذب خود کند و اگر رسانهها هم یاری نکنند، قطعاً جایی برای رقابت با رقیب خود ندارد. هفتهنامههای تایم و نیوزویک ، روزنامههای نیویورکتایمز و واشنگتنپست و شبکههای تلویزیونی سیانان و ایبیسی مهمترین تأثیر را در انتخاب نامزدهای انتخابات آمریکا دارند.
این رسانهها علاوهبر پوشش گسترده کمپینهای انتخاباتی، تحلیلها و مقالههایی را درباره هر یک از کاندیداها ارائه میدهند که بهراحتی ذهن مخاطب را بهسمت کاندیدایی خاص منحرف میکند. فرصتها نیز برای کاندیداها برابر نیست؛ برای مثال، اوباما در سال 2008 فرصت بسیار بیشتری نسبت به رقیب خود، جان مککین داشت یا در برنامههای مختلف تنها از اوباما حمایت میشد. از طرف دیگر، این سیستم شانس را از کاندیداهایی که بودجههای نجومی در اختیار ندارند میگیرد و آنها نمیتوانند در این رقابت عظیم رسانهای جایی برای خود پیدا کنند.
مسئله دیگر این است که هیچ حزب سومی بهجز احزاب دموکرات و جمهوریخواه، نمیتواند کاندیدایی برای شرکت در برنامههای تلویزیونی داشته باشد و به آنها اجازه نمیدهند در برنامههای تلویزیونی و مناظرات شرکت کنند. مشکل دیگری که همگان به آن واقف هستند، محتوای مناظرات است. در مناظرات بیشتر از اینکه به محتوا و برنامههای هریک از کاندیداها اشاره شود، به شکل ظاهری و حاشیههای مناظره میپردازند که این ضعف بزرگی برای کمپینهای انتخاباتی در ایالاتمتحده محسوب میشود. برای مثال، اولین مناظره تلویزیونی میان نیکسون و کندی در سال 1960 برگزار شد که نیکسون بهدلیل نداشتن ظاهری مناسب - برخلاف کندی که ظاهری جذاب برای تلویزیون داشت - ضربه زیادی خورد. این مسئله بهحدی در جامعه آمریکایی معروف شد که میگفتند نیکسون در مناظره رادیویی برنده شد اما در مناظره تلویزیونی بهدلیل اینکه ظاهری جذاب نداشت، نتوانست پیروز شود.
یکی از مهمترین انتقاداتی که «برنی سندرز»، رقیب درونحزبی هیلاری کلینتون به وی وارد میکرد،
هزینه بالای کمپین انتخاباتی وی و تأمین شدن این هزینهها توسط کمپانیهای بزرگ بود.
الکترال کالج
الکترال کالج، مرحله نهایی انتخابات آمریکاست. سیستم الکترال به این صورت است که هر ایالت دو سناتور دارد. جمع تعداد سناتورها و نمایندگان، تعداد آرای الکترال هر ایالت را تشکیل میدهد. اما نکته اساسی در این روند این است که تعداد آرای الکترال هر ایالت بهصورت جداگانه برای هر نماینده محسوب نمیشود، بلکه تمامی آرای یک ایالت تنها بهیک نفر تعلق میگیرد. برای مثال، اگر در ایالت کالیفرنیا که با 38 میلیون نفر، پر جمعیتترین ایالت آمریکا محسوب میشود، یک نامزد بتواند اکثریت آرا را کسب نماید، تمامی 55 رأی الکترال این ایالت متعلق به او میشود. این سیستم مشکلاتی اساسی دارد و باعث میشود حتی افرادی با آرای بیشتر نتوانند بهدلیل عدم کسب آرای الکترال کافی به ریاستجمهوری آمریکا برسند.
این مسئله، بارها در تاریخ انتخابات ایالاتمتحده تکرار شده است. «رادرفورد هیز» (rutherford hayes) در سال 1876، «بنجامین هریسون»(benjamin harrison) در سال 1888 و «جرج دابلیو بوش» در سال 2000 رؤسایجمهوری بودهاند که با رأی کمتری نسبت به رقیب خود، رئیسجمهور ایالاتمتحده شدهاند. شاید بتوان الکترال کالج را بدترین مرحله انتخاباتی ایالات متحده دانست.مدتی طولانی است که بسیاری از اندیشمندان و سیاستمداران آمریکا میگویند سیستم الکترال کالج باید برچیده شود؛ اما نزاع بر سر الکترال کالج در سال 2000 میلادی بیشتر بالا گرفت. در این سال که رقابت انتخاباتی میان آلبرت الگور و جورج بوش بود، ال گور سعی در بدست آوردن رأی عمومی مردم داشت؛ در حالی که بوش بهدنبال رأیهای الکترال بود. در نهایت، انتخابات بهنفع بوش تمام شد و با اینکه ال گور رأی بیشتری را کسب کرده بود، جورج بوش به ریاستجمهوری آمریکا رسید. این روند انتخاباتی که در آن کسی که رأی کمتری بدست آورده برنده انتخابات شود، کاملاً منافی اصول اولیه دموکراسی و حکومت مبتنی بر رأی مردم است که دائماً غربیها دم از آن میزنند.
مشکل دیگر الکترال کالج این است که ممکن است در آن هیچیک از کاندیداها نتوانند اکثریت آرای الکترال را بدست آورند؛ که در آن صورت هم تکلیف مشخص نیست. مسئله بعدی برای کاندیداهای مستقل است که ممکن است رأی زیادی بهدست آورند اما بهدلیل پخش بودن این رأی، هیچ رای الکترالی بهدست نیاورند. برای مثال، در انتخابات 1992 «رز پروت» (Ross Perot) نوزده درصد آرا را به خود اختصاص داد[4] اما هیچ رأی الکترالی نصیبش نشد.[5] مشکل دیگر نیز این است که نسبت نمایندهها نابرابر است؛ برای مثال ایالت کالیفرنیا با 34 میلیون نفر جمعیت 55 رأی الکترال دارد که نشان میدهد تأثیر این ایالت نسبت به ایالتهای کوچکتر در انتخابات نامتناسب است.
صدها معترض در یکم دسامبر سال 2000 مقابل دادگاه عالی تجمع کردند و به هواداری از کاندیدای خود پرداختند. در این سال،
ال گور بین مردم آرای بیشتری کسب کرده بود، در حالی که بوش توانسته بود آرای الکترال را کسب نماید.
در نهایت، دادگاه عالی بهنفع بوش رأی داد و رأی اکثریت مردم را نادیده گرفت.
نتیجهگیری
در نهایت با نگاهی بر تاریخ انتخابات ریاستجمهوری در ایالاتمتحده و روندی که این انتخابات طبق قانون باید طی کند، میتوان دریافت که نقش این انتخابات تنها ساختارسازی اثرگذاری پول و رسانه در پوشش دموکراسی است. هرکس که در این انتخابات پول بیشتری داشته باشد و بتواند رسانهها را بیشتر با خود همراه کند، پیروز انتخابات خواهد بود. همچنین رأیدهندگان الکترال کالج نیز رابطه مستحکمی با نهادهای پول و قدرت در ایالاتمتحده دارند که در نهایت نیز آنها انتخابکنندگان رئیسجمهور بعدی هستند. مثال این رأی را میتوان در انتخاب جورج بوش به ریاستجمهوری دانست؛ که با وجود کسب آرای بیشتر توسط رقیب وی، بوش توانست رأی انتخابکنندگان الکترال را بهدست آورد و پیروز انتخابات شود.
مسئله مهم بعدی نیز، عدم وجود فرصت برای حزب یا کاندیدایی جدا از این دو حزب حاکم است که خود نوعی استبداد رأی به شمار میآید که انتخاب مردم را به چارچوب دو حزب دموکرات و جمهوریخواه محدود میکند. پس از همه اینها، اگر رقابتی هم میان دو کاندیدای این دو حزب بزرگ شکل گیرد، باز هم رسانهها و کمپینهای کمپانیهای عظیم آمریکایی هستند که تعیینکننده نتیجه این سراب دموکراسی در ایالاتمتحده بهحساب میآیند.
در نهایت میتوان گفت آنچه در ایالاتمتحده به اسم دموکراسی و انتخاب مردم در جریان است، سرابی از دموکراسی و تحقق اراده مردم محسوب میشود
که با ساختارهای پیچیده سعی کردهاند به مردم القا کنند که آنها انتخاب میکنند؛ اما پول و رسانه است که برای تحقق اهداف ثروتمندان و قدرتمندان، رئیسجمهور آمریکا را برمیگزیند.
منابع
[1] برای مثال کمپین انتخاباتی هیلاری کلینتون تا جولای 2016 بیش از 453 میلیون دلار هزینه داشته است.
[2] US Government & Politics by Anthony J.Bennett
[3] US Government & Politics By Anthony J. Bennett Page 72
[4] US Politics Today by Edward Ashbee Page 227
[5] https://en.wikipedia.org/wiki/United_States_presidential_election,_1992
پایگاه هادی