واکاوی نقش آمریکا در جریان جنگ تحمیلی، همواره به عنوان یکی از پروندههای ثابتِ مورد بحث در این حوزه مطرح بوده است. بحث بر سر عمق و دامنه تاثیر دولت ایالات متحده بر جنگ ایران و عراق، نه تنها در محافل عملی، سیاسی و رسانهای داخلی که در خودِ آمریکا نیز محل بحث و مناقشه قابل توجهی بوده است. برخی افراد حتی از شنیدن خبر وقوع درگیری مستقیم بین ارتش ایران و ایالات متحده در جریان جنگ تحمیلی شوکه میشوند! با این حال، واقعیت کاملاً با این تصورات ذهنی و سمبولیک متفاوت است. سؤال این است که به راستی نقش آمریکا در جنگ تحمیلی چه بود؟ ریچارد نیکسون رئیسجمهور اسبق آمریکا سالها پس از جنگ ایران و عراق ، میگوید: «استراتژی آمریکا در دهه 1970 مهار عراق رادیکال با اتکا بر ایران بود و در سالهای 1980 باهدف مهار انقلاب اسلامی با اتکا به عراق طراحی و جنگ عراق علیه ایران نیز به همین منظور آغاز شد!»
سند دیگری که غرس نهال شوم جنگ توسط آمریکا را نشان میدهد، به رسانهای شدن دیدار محرمانه برژینسکی مشاور امنیت ملی جیمی کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا با صدام در تاریخ 21 تیر ماه 1359 مربوط میشود. سه ماه بعد از شروع جنگ تحمیلی علیه ایران ، طارق عزیز، نخستوزیر وقت عراق ، طی سفر خود به فرانسه خبر ملاقات برژینسکی با صدام را در مرز اردن، در اختیار مجله «فیگارو» قرار میدهد.
نخست وزیر عراق میگوید ملاقات محرمانه برژینسکی و صدام قبل از آغاز جنگ بهمنزله چراغ سبز آمریکا به عراق برای حمله به ایران بوده است. فیگارو در همین زمینه نوشته است: «جریان جنگ ایران و عراق در واقع از تیرماه 1359یعنی زمانی آغاز شد که برژینسکی به اردن سفر و در مرز دو کشور اردن و عراق با شخص صدام ملاقات کرد و قول داد که از صدام کاملاً حمایت کند و این امر را تفهیم کرد که آمریکا با آرزوی عراق درباره اروندرود و احتمالا برقراری یک جمهوری عربستان در این منطقه مخالفت نخواهد کرد.»
با این وجود، آمریکا در اولین واکنش به شروع جنگ بین ایران و عراق، با صدور بیانیهای اظهار بیطرفی میکند! بیطرفیای که البته همزمان از سوی سخنگوی وقت وزارت خارجه ایالات متحده اینگونه تفسیر شده است: «بیطرفی آمریکا به معنای بیتفاوتی آن نیست و ایالات متحده برای تضمین تداوم جریان نفت در مقابل تهدیدهای خارجی از نیروی نظامی استفاده خواهد کرد».
تصور سیاستمداران آمریکایی در این مقطع این است که رویای صدام مبنی بر اینکه: «ما 3 روزه تهران را فتح میکنیم و رژیم اسلامی ایران را سرنگون خواهیم کرد.»، احتمال تحقق دارد، گرچه در زمانی بیش از سه روز! لذا آنها نمیخواهند با پشتیبانی علنی از صدام سبب ایجاد تنفر بیشتر از دولت آمریکا در سطح افکار عمومی ایران شده ، بازگشت قریب الوقوع و احتمالی خود به ایران را با مشکل مواجه کنند.
گذشت زمان اما دیپلماسی آمریکا در قبال جنگ را هم تغییر میدهد. پنج ماه پس از شروع جنگ تحمیلی، نشستن رونالد ریگان بر کرسی ریاست جمهوری آمریکا، تغییر روشنی در انتقال بازی پشت پرده به روی پرده ایفا میکند. ریگان دوست ندارد مانند کارتر در برابر ایران فردی دست بسته جلوه کند. در دستور کار قرار گرفتن دکترین تهاجمی رمبو از سوی دولت ریگان پیرو همین رویکرد است. وی به فاصله کوتاهی طی سخنرانی در کنگره به صراحت اعلام میکند: «هر جا که انقلابی پدید آمد تا الگویی غیر از الگوی سرمایهداری عرضه کند، باید به مصائب ویتنام دچار شود. تحمیل جنگ کم شدت، ابزار اصلی این سیاست است» پس از این، آمریکاییها که پیشتر تنها از طریق سیا با مقامات عراقی در ارتباط بودهاند، برقراری روابط را پس از 17 سال قطع رابطه کلید میزنند. با گذشت زمان، اسم عراق از لیست کشورهای حامی تروریسم خارج شده، ایران به لیست اضافه میشود!
مرحله بعدی، اعمال تحریمهای اقتصادی بر علیه ایران است. نهایتاً آمریکا ترجیح میدهد برای نجات صدام از مهلکه، مستقیماً وارد جنگ شود و در خلیجفارس به سوی کشتی و سکوهای نفتی ایران آتش میکند. عمق نگرانی آمریکا بابت شکست صدام در جنگ را میتوان در متن گزارش سالانه مجلس سنای آمریکا در سال 1987 مشاهده کرد. در بخشی از این گزارش میخوانیم: «بهترین راه برای جلوگیری از شکست عراق، پایان دادن به جنگ ایران - عراق است و این تنها از طریق تلاش هماهنگ جامعه بینالمللی میسر خواهد شد. از این رو مؤثرترین راه ایالات متحده برای دفاع از منافع حیاتی خود، بهرهگیری از سازمان ملل است»! روزنامه ساندی تایمز در تاریخ 16 مارس 1985 پس از برقراری روابط رسمی عراق و آمریکا نوشت: «رابطه مستقیم میان سازمان سیا و سفارت آمریکا در بغداد برقرار شد و دولت عراق این امکان را یافت تا از وضعیت هواپیماهای ایرانی پس از برخاستن به سرعت آگاه شود. همچنین، آمریکاییها ادعا کردند که هر 12 ساعت یک بار از وضعیت نیروی زمینی ایران آگاهی مییابند و این موضوع برای عراق امتیاز مهمی محسوب میشد.» از طرفی، دو هفته پس از آغاز جنگ، آمریکا 4 فروند هواپیمای آواکس را به عربستان سعودی تحویل داده تا ریاض اطلاعات جامع کسب شده را به بغداد ارسال کند.
تا سال 1984 میلادی به غیر از اطلاعاتی که آواکسها جمع آوری کرده بودند و نیز اطلاعات ماهوارهای که واشنگتن برای بغداد میفرستاد، ظاهراً هیچگونه روابط رسمی دوجانبهای میان عراق و آمریکا وجود نداشت! مستندات البته به اینها محدود نمیشود. برای دریافت جانِ کلام در زمینه رابطه آمریکا و صدام، مراجعه به متن خاطرات یکی از ژنرالهای ارتش بعث مفید خواهد بود. السامرایی از افسران برجسته ارتش بعث در کتاب خاطرات خود مینویسد: «من فکر نمیکنم که آمریکاییها، آن قدر که به ما کمک کردهاند، به هیچ کشور دیگری حتی به اسرائیل کمک کرده باشند!» بر این اساس، تصور حضور سمبلیک آمریکا در جنگ بر علیه ایران طی سالهای دفاع مقدس، بیش از آنکه مبتنی بر واقعیتهای میدانی باشد، میتواند سمبلِ ناآگاهی یک ملت درباره یکی از درخشانترین مقاطع تاریخ خود تلقی شود. آمریکا بخشی از جبهه صدام نبود، بلکه پدر و صاحب اصلی جنگ بود!
منبع : دیدهبان