۰
يکشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۰۷:۴۵

لابی‌گری و افسانه دموکراسی آمریکایی

لابی‌گری و افسانه دموکراسی آمریکایی
آمریکا کشوری است که در بسیاری از جهات با سایر کشورها تفاوت دارد اما در عرصه سیاسی این تفاوت بسیار چشم‌گیر و قابل‌اعتنا است. در این گزارش نگاهی جامع به نفوذ لابی‌ها در سیاست‌گذاری آمریکا می اندازیم. به‌عقیده بسیاری از تحلیل‌گران سیاست در آمریکا تحت تأثیر فرهنگ اقتصادی موجود در این کشور، جنبه‌ای خاص و منحصربه‌فرد به خود گرفته است و همانند یک شرکت سهامی اداره می‌شود. سطحی از تأثیرگذاری متغیرهای غیرسیاسی در فضای سیاست سایر کشور نیز همواره وجود داشته و دارد ولی این میزان در آمریکا فوق‌العاده زیاد تعریف می‌شود و اصولاً تبدیل به یک فرهنگ شده است. لابی و لابی‌گری در ایالات‌متحده هم امری نهادینه است و هم تبدیل به نهاد‌های قانونی شده‌اند که سیاست و به‌خصوص انتخابات را در این کشور به‌شدت تحت تأثیر قرار می‌دهند. از دید بسیاری از تحلیل‌گران لابی‌ها، پک‌ها و گروه‌های فشار نه‌تنها از لحاظ مالی که از طریق سایر ابزارهای قدرت نیز نقش بسیار تأثیرگذاری در مطرح‌شدن افراد برای احراز سمت نمایندگی، انتخاب آن‌ها و پررنگ کردن نقش آن‌ها در امور سیاسی حتی بعد از نمایندگی برخوردارند. این تأثیرگذاری لابی‌ها و سایر گروه‌های ذی‌نفوذ در همه سطوح انتخابی در آمریکا به‌چشم می‌خورد.

تمرکز رسانه ها در انتخابات در دستان شرکت‌های بزرگ و سرمایه‌داران توانایی‌های غیرمالی نیز به آن‌ها در تأثیرگذاری بر انتخابات می‌دهد؛ برای مثال، بسیاری از افراد که در سطوح بالای رسانه‌ای فعالیت می‌کنند، در احزاب و جمعیت‌های مختلفی که به‌عنوان لابی و گروه فشار فعالیت دارند، عضو هستند. لذا شبکه غیرمالی این گروه‌ها نیز در انتخابات حضوری فعال داشته و تأثیرگذاری خود را اعمال می‌کند.

رئیس‌جمهور، نمایندگان مجلس، سناتورها، مقامات محلی نظیر فرمانداران، شهرداران، نمایندگان مجالس محلی و قضات فدرال و محلی، همه و همه عرصه این تأثیرگذاری در آمریکا هستند. اما با در نظر گرفتن همه این تأثیرهای سیاسی، اقتصادی، رسانه‌ای (فرهنگی و اجتماعی) یک سؤال بسیار تعیین‌کننده به‌ذهن خطور می‌کند؛ رابطه این گروه‌های خارج از حاکمیت و دستگاه سیاسی چه تأثیری بر نقش مردم در این کشور دارد؟ دموکراسی در آمریکا با وجود این گروه‌های ذی‌نفوذ چگونه به تعریف خود می‌پردازد؟ رابطه این گروه‌ها با دموکراسی و مقوله انتخابات به‌عنوان نماد دموکراسی چگونه است؟

برای نقد دموکراسی از منظر لابی‌ها و سایر گروه‌های ذی‌نفوذ، با انبوه اطلاعاتی مواجه می‌شویم که نشان‌دهنده توجه بسیار زیاد دانش‌مندان علم سیاست به نقش موجودیت‌های اجتماعی درگذشته و حال بوده و هست. در این میان، یک تناقض اساسی میان دموکراسی و لابی‌گری وجود دارد. دموکراسی تلاشی است برای توجه به همه افراد جامعه به‌عنوان شهروند و اعمال‌نظر و رأی آن‌ها به‌طور مساوی از طریق انتخابات. درحالی‌که لابی‌ها و گروه‌های ذی‌نفوذ دیگر، تلاش عده معدودی از افراد برای کسب توان و قدرت بیش‌تر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تعریف می‌شوند. در واقع این تناقض، تناقضی بین همه مردم و گروه‌های خاص است. در آمریکا این تناقض ریشه بسیاری از نقدها و ایرادات به سیستم انتخاباتی این کشور بوده و هست. از این‌رو در این مقاله به بررسی این نقدها با توجه به نقش گروه‌های لابی‌گر و ذی‌نفوذ در ساختار انتخاباتی آمریکا می‌پردازیم. طبیعی است که هرچه نقش این گروه‌ها در انتخابات بیش‌تر شود، در حقیقت از نقش مردمی که عضو آن گروه‌ها نیستند و اتفاقاً در اکثریت هم هستند کاسته می‌شود.

اولین نقد در رابطه با گروه‌های فشار و نقش آن‌ها در انتخابات آمریکا مبتنی بر فلسفه وجودی آن‌ها در این کشور است. چرا که در نگاه سیاسی، بنیان‌گذاران آمریکا وجود گروه‌های فشار، لابی‌ها و سایر گروه‌هایی که به دنبال منفعت خود هستند بر این مبنا عمل می‌کنند که آمریکا جامعه‌ای تکثرگراست و در یک جامعه تکثرگرا افراد می‌توانند برای پیگیری نظرات و منویات صنفی و حزبی خود از طریق همکاری، مشارکت و سازمان یافتن در گروه‌های مختلف به بحث، تبادل‌نظر و چانه‌زنی برای کسب اهداف خود بپردازند. از این منظر، دیدگاه گروه‌های فشار نه‌تنها برای آمریکا لازم است، بلکه به‌عنوان مکمل نظام حزبی در ایالات‌متحده آمریکا عمل می‌کنند.

اما در حال حاضر منتقدین دموکراسی آمریکا دیدگاه دیگری در خصوص نقش این گروه‌ها در سیاست ایالات‌متحده ارائه می‌دهند. از دید آن‌ها، پلورالیسم سیاسی و عملکرد گروه‌های سیاسی در آن وابسته به درکی واحد از منافع ملی در میان همه گروه‌های ذی‌نفوذ است و این در حالی هست که آمریکای امروز عرصه تفاسیر و تعابیر متفاوت از منافع ملی این کشور است. یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین آثاری که در این خصوص توسط دو تن از اساتید علوم سیاسی و روابط بین‌الملل به نگارش در آمده، کتاب «گروه فشار اسرائیل و سیاست‌خارجی آمریکا» نوشته جان.جی.میرشایمر و استیون والت است که به تأثیر گروه فشار اسرائیل در آمریکا اشاره دارد.

از دید این دو نویسنده، نفت، سهم اندکی از تأثیرگذاری در سیاست‌خارجی خاورمیانه‌ای آمریکا را دارد و سیاست‌خارجی خاورمیانه‌ای آمریکا به‌طور عمده تحت تأثیر لابی اسرائیل در آمریکا شکل می‌گیرد. آن‌ها سطح و میزان نفوذ لابی اسرائیل در آمریکا را در سطوح کلان تصمیم‌گیری، چه در قوه مجریه یا مقننه آمریکا به تصویر کشیده‌اند و معتقدند که دخالت آن‌ها در سیاست این کشور، به‌نوعی آمریکا را از مسیر تأمین منافع ملی خود بازداشته است. از دید آن‌ها منافع ملی در آمریکا در بسیاری از موارد قربانی تمایلات و خواسته‌های لابی اسرائیل در آمریکا می‌شود.همان‌طور که بیان شد، چنین دیدگاهی در مورد سایر لابی‌ها و گروه‌های فشار در آمریکا نیز بیان می‌شود. گروه‌های فشار عربی از دید منتقدین در بسیاری از سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا اعمال‌نفوذ می‌کنند و این اعمال‌نفوذها در بسیاری از موارد در نقطه مقابل منافع ملی آمریکا قرار دارد. سایر گروه‌های فشار روسی، ارمنی، کوبایی، ایرلندی و... نیز از دید این افراد عاملی برای چانه‌زنی فراتر از منافع ملی در آمریکا عمل می‌کنند که تأثیرات بسیاری برای شکل‌دهی به تصمیمات سیاسی در آمریکا دارند.

از دید این گروه، تأثیر مخرب گروه‌های نفوذ بر دموکراسی آمریکا فقط به لابی‌هایی با منافع خارجی محدود نمی‌شود؛ بلکه بسیاری از گروه‌های داخلی تأثیرگذار در شکل‌گیری سیاست‌ها نیز در بسیاری از موارد موجب اتخاذ تصمیماتی در دولت و کنگره می‌شوند، که به سود منافع اکثریت ملت آمریکا نیست. برای نمونه از دید این متخصصین، گروه‌های فشار اسلحه‌سازی تأثیر به‌سزایی برای اتخاذ تصمیمات تنش‌آفرین و جنگ‌طلبانه در سیاست‌خارجی آمریکا دارند که به‌سود منافع اکثریت مردم در این کشور نیست.فراتر از انتقاد فلسفی ذکر شده در بالا، پیرامون نقش لابی‌ها در عرصه سیاسی آمریکا می‌توان انتخابات را بازار فعالیت سیاسی گروه‌های فوق در نظر گرفت. در حقیقت، رابطه گروه‌های فشار، لابی‌ها و دموکراسی از کانال انتخابات عبور می‌کند. با این تفاسیر، انتخابات سنا، مجلس نمایندگان و ریاست‌جمهوری مهم‌ترین عرصه‌های فعالیت‌های لابی‌ها و گروه‌های ذی‌نفوذ است. در ادامه به نقش لابی‌ها در سطوح ذکر شده اشاره می‌کنیم.

در انتخابات مجلس نمایندگان و سنا، گروه‌های فشار به دو صورت اصلی به تأثیرگذاری می‌پردازند؛ اول، استفاده از روش‌های مالی برای کمک به نامزدهای موردنظر و دوم، استفاده از سایر ابزارهای رسانه‌ای و تبلیغی در کمک به نامزدهای موردنظر.بر اساس اطلاعات منتشر شده در سال 2010 که انتخابات کنگره آمریکا در آن سال در جریان بوده است، مبلغی حدود 5/3 میلیارد دلار صرف لابی و لابی‌گری در انتخابات مذکور شده است. سهم شرکت‌هایی که لابی‌گری در حوزه مربوطه را در دستور کار قرار داده‌اند، جالب به نظر می‌رسد. فقط شرکت‌های تجاری وابسته به اتاق‌های بازرگانی در ایالات‌متحده مبلغی حدود 50 تا 75 میلیون دلار در انتخابات 2010 کنگره آمریکا صرف کرده‌اند. شرکت‌های مالی، بیمه‌ای و املاک در این خصوص سهمی بالغ ‌بر 445 میلیون دلار داشته‌اند که نشان‌دهنده وسعت فعالیت این شرکت‌ها در انتخابات کنگره آمریکاست. به‌عنوان ‌مثال، در سال 2013 که در آن انتخاباتی نیز برگزار نمی‌شد، حزب دموکرات رقمی بالغ‌ بر 2889932 دلار از لابی‌ها دریافت کرده که این رقم برای جمهوری‌خواهان 2957911 دلار است. این هزینه برای همه کاندیداها فارغ از فیلتر حزبی حدود 5848843 برآورد می‌شود. به‌طور دقیق‌تر، در این سال هر نماینده دموکرات مجلس مبلغ 7350 دلار از لابی‌ها دریافت کرده‌ که در مجموع رقم 1370549 دلار برای 182 نماینده دموکرات مجلس ثبت‌ شده است.

این ارقام برای جمهوری‌خواهان بدین‌صورت است؛ از 218 نماینده جمهوری‌خواه، هر یک به‌طور میانگین مبلغ 9302 دریافت کرده که درمجموع رقم 2027849 را برای نمایندگان جمهوری‌خواه به ثبت رسانده است. این ارقام، صرفاً مربوط به نمایندگان حاضر در مجلس نمایندگان است و در زمره رقم‌ها و کمک‌های ثبت‌شده در سال جاری به‌حساب می‌‌‌آید.برای سناتورها نیز ارقامی از این دست وجود دارد؛ از 45 نماینده دموکرات، هر یک مبلغ 31079 دلار و در مجموع نیز رقمی حدود 1398569 دلار در سال جاری دریافت نموده‌اند. این در حالی است که این ارقام برای 38 سناتور جمهوری‌خواه حدود 20670 دلار به‌ازای هر سناتور و در مجموع 785471 دلار است. بدین ترتیب، ارقام مربوطه نقش کمک‌های مالی احزاب و گروه‌های ذی‌نفوذ را به‌وضوح به نمایش درمی‌آورد.

در سال 2012 لابی‌گری در کنگره رقم 28/3 میلیارد دلاری را شامل شده که نشان‌دهنده دائمی بودن این تزریق پول به دستگاه‌های لابی کننده است. از رقم مذکور در سال 2012 تنها مقدار 657 میلیون دلار از طرف اهداکنندگان خصوصی بوده است و باقی آن از طریق لابی‌گری در ساختار سیاسی آمریکا تزریق شده است. همان‌طور که از آمار موردنظر برمی‌آید، لابی‌گری بخش اصلی سیستم تصمیم‌گیری در ایالات‌متحده را در اختیار دارد.فراتر از آن‌چه به‌عنوان حمایت مالی لابی‌ها از اعضای کنگره یاد می‌شود، لابی و گروه‌های ذی‌نفوذ از روش‌های دیگر نیز در تصمیم‌گیری‌ها تأثیرگذارند. یکی از اصلی‌ترین روش‌های غیرمالی، استخدام اعضای پیشین کنگره به‌عنوان لابی‌گر است. لابی‌ها با استفاده از توان و نفوذ این افراد، موفق به ساخت شبکه‌ای پرتوان از افراد بانفوذ می‌شوند که این افراد فراتر از موفقیت و یا عدم‌موفقیت در انتخابات برای منافع لابی یا گروه فشار موردنظر خود گام‌های عملی برمی‌دارند.


بر اساس تحقیقاتی که در انگلستان و در دانشکده اقتصاد دانشگاه لندن صورت گرفته است، حدود 1113 تن از لابی‌گرهای کنونی آمریکا در سال 2012، پیش‌ از این در دفاتر نمایندگان کنگره فعالیت می‌کردند. همچنین در این گزارش آمده که 25 شرکت بزرگ لابی‌گر در آمریکا هرکدام بیش از ده نفر از کارکنان سابق کنگره را جذب خود کرده‌­اند؛ این شرکت­‌ها همچنین هزینه­‌های زیادی به‌طور مستقیم برای اعمال‌نفوذ بر قانون‌گذاری کنگره خرج می‌کنند. شرکت گوگل در سال ۲۰۱۲ حدود بیست‌میلیون دلار و شرکت اپل نیز سه‌میلیون دلار را صرف لابی با اعضای کنگره کرده بودند. مبالغی که در این ‌بین صرف می‌شود، سالانه به نه‌میلیارد دلار می‌رسد. این رقم بالایی است، اما در مقایسه با کاری که قادرند انجام بدهند (انحراف مسیر قوانین و بودجه ۵/۳ تریلیون دلاری دولت آمریکا) رقم چندان قابل‌توجهی نیست. بر اساس تحقیقاتی که توسط شرکت «لگی استورم» انجام‌گرفته، در یک دهه اخیر حدود 5400 نفر از کارکنان سابق کنگره و چهارصد سناتور و نماینده سابق کنگره پس از ترک کنگره به‌عنوان لابی‌گر مشغول به کار شده‌اند.

اعداد و ارقام مذکور، به‌نوعی نشان‌دهنده نقش ساختار و سازمان لابی‌ها در آمریکاست. در واقع لابی‌ها فراتر از حمایت مالی با افرادی که استخدام می‌کنند و در سازمان خود تعلیم می‌دهند، نیز در فرآیند انتخابات فعالیت می‌کنند. برخلاف تصور مردم که انتخابات را در سالی خاص یا روزی به‌خصوص می‌دانند، عملکرد لابی‌ها نشان‌دهنده این واقعیت است که برای آن‌ها همه زمان‌ها عرصه فعالیت سیاسی و آماده شدن برای اثرگذاری‌های بعدی در نظر گرفته می‌شود.در بخش آخر از این فرآیند نیز می‌توان به‌نقش تربیتی لابی‌ها اشاره نمود. در واقع بسیاری از گروه‌های ذی‌نفوذ، فراتر از کمک مالی، استخدام و سازمان‌دهی افراد به‌نوعی بسیاری از نیروهای خود را در درون خود و با ایدئولوژی مخصوص خود تربیت می‌کنند. حقیقتاً نقش تربیتی و ایدئولوژیک این گروه‌های فشار و لابی‌ها را می‌توان در دوره حضور نو محافظه‌کاران در رأس کاخ سفید به‌وضوح مشاهده کرد.

در دوره مذکور، «الگور» توانست هشتاددرصد رأی یهودیان آمریکا را به خود جذب کند و بوش پسر تنها بیست‌درصد از رأی یهودیان را به خود جذب کرد ولی سازمان قوی لابی یهودی با تربیت افرادی که حمایت از اسرائیل را اولویت‌ خود می‌دانند، توانست به‌طور عمده بر سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا تأثیر بگذارد و افرادی را که از آن‌ها تحت عنوان مسیحیان‌صهیونیست یاد می‌شود به بدنه دولت وارد کند و از طریق آن‌ها حداکثر حمایت را برای اسرائیل فراهم آورد. افرادی نظیر پل ولفوویتز، ریچارد پرل و جان بولتون از جمله این افراد هستند. دولت آمریکا به رهبری بوش نیز آراء و نظرات دو جریان محافظه‌کاران‌نوین و راست‌مذهبی را در اولویت برنامه‌های خود داشت و تأکید خود بر حمایت از اسرائیل را با وجود حمایت کم یهودیان آمریکا به‌عنوان سرلوحه برنامه‌های خود مدنظر قرار داد.

این نقش تربیت‌کنندگی لابی‌ها در انتخابات بعدی نیز خود را به‌وضوح نشان داد و حتی در انتخابات سال 2006 یهودیان آمریکا 60 درصد پول اهدایی به دموکرات‌ها را از آن خود کردند و این رقم برای جمهوری‌خواهان تنها 20 درصد بود؛ اما حمایت‌های آمریکا از اسرائیل همچنان ثابت ماند. در واقع افراد تربیت‌شده در سازمان‌های لابی‌گر یهودی نقش محوری را در حفظ حمایت‌ها و توجهات آمریکا از اسرائیل داشته‌اند.سطح بعدی که به‌شدت با لابی‌گری، تأثیرگذاری گروه‌های فشار و ذی‌نفوذ پیوند خورده، قوه مجریه است. آمریکا نظام ریاستی دارد که در آن رئیس‌جمهور در رأس نظام سیاسی قرار دارد و رئیس دولت قلمداد می‌شود. لذا درگیری در انتخابات ریاست‌جمهوری برای لابی‌ها و سایر انواع گروه‌های فشار، بسیار حساس و حیاتی است. رقابت در سطح انتخابات ریاست‌جمهوری برای لابی‌ها حتی مهم‌تر از انتخابات کنگره است؛ به‌همین دلیل این رقابت‌ها در سطح مذکور کاملاً آشکار و واضح است.

در آمریکا چند نوع لابی، گروه فشار، پک و گروه ذی‌نفوذ قرار دارند که می‌توان آن‌ها را در چند دسته اصلی طبقه‌بندی کرد. نخست، گروه‌های اسلحه‌سازی که نماینده کارخانه‌ها و صنایع خصوصی نظامی در آمریکا هستند؛ سپس گروه‌هایی که بر اساس قومیت یا مذهب ایجاد شده‌اند؛ مانند لابی‌های یهودی، عرب، ایرلند و...؛ سوم، گروه‌هایی که بر اساس منافع تجاری مشترک ایجادشده‌اند و از جریان و گروه خاصی حمایت می‌کنند؛ مانند لابی قدرت‌مند شرکت‌های نفتی، اتومبیل‌سازی و...؛ و در آخر گروه‌هایی که از یک صنف خاص حمایت کرده و برای آن صنف فعالیت می‌کنند؛ مانند گروه بازنشستگان، گروه کشاورزان و نظایر این‌ها.

انتخابات ریاست‌جمهوری عرصه فعالیت همه لابی‌ها با یکدیگر تلقی می‌شود و موفقیت هر فرد برای کسب مقام ریاست‌جمهوری از رده‌های اولیه و درون‌حزبی تا انتخابات ملی، در گرو درک و دادن وعده‌هایی به این گروه‌ها و لابی‌ها و جلب حمایت آن‌هاست؛ همانند مجلس نمایندگان و سنا. اولین روشی که این گروه‌ها می‌توانند تأثیرگذاری خود را به نمایش بگذارند، عرصه مالی و کمک‌های نقدی به نامزد موردنظر بوده و هست. از این دریچه، لابی ریاست‌جمهوری در واقع آوردگاهی برای کسب امتیازات بیش‌تر از طریق دادن پول و حمایت بیش‌تر است.

بر اساس آمار، انتخابات ریاست‌جمهوری حدود هشت‌میلیارد دلار هزینه داشته که بخش مهمی از این مقدار، توسط گروه‌های موردبحث جمع‌آوری می‌شوند. حدود 527 گروه برای انتخابات ریاست‌جمهوری 2012 شناسایی و ثبت ‌شده‌اند که بیش از هفتاد درصد حمایت مالی از رئیس‌جمهور منتخب را انجام می‌دهند. بر اساس آمار رسمی در انتخابات 2012 کمک‌های مردمی رقمی معادل 1/1 میلیارد دلار به خود اختصاص داد که در مقابل این هزینه هفت‌میلیارد دلاری، رقمی کوچک به نظر می‌رسد. از این نکته می‌توان به نقش بسیار مهم شرکت‌های بزرگ و لابی‌های قدرت‌مند پی برد.

همان‌طور که در بخش مربوط به قدرت پول در انتخابات اشاره ‌کردیم، قدرت فقط یک فرد در کمک به حزب و نامزد مورد نظر خود، برابر طیف عظیمی از افراد با درآمد کم است. حال در قیاس با لابی عظیم شرکت‌های نفتی، نقش مردم عادی حداقل در تأثیرگذاری مالی بر انتخابات ریاست‌جمهوری کاملاً به حاشیه می‌رود. علاوه بر این، لابی‌های دیگری مانند لابی یهودیان با اینکه به‌لحاظ اقتصادی حدود ده تا پانزده درصد از اقتصاد آمریکا را کنترل می‌کنند، در انتخابات ریاست‌جمهوری مشارکتی بالای شصت‌درصد داشته و تأثیرگذاری مالی را به حداکثر می‌رسانند. با توجه به برخی از آمار منتشر شده، جمعیت شش تا هشت میلیونی یهودیان در آمریکا، سی‌برابر بیش‌تر از مقدار اسمی خود در انتخابات ریاست‌جمهوری تأثیرگذار بوده و هستند؛ حدود 94 درصد یهودیان در آمریکا رأی می‌دهند و اکثراً نیز طرف‌دار حزب دموکرات هستند. لذا نقش آن‌ها بسیار بیش‌تر از رأی‌دهندگان آمریکایی پررنگ است.

علاوه بر تأثیرگذاری مالی، بسیاری از یهودیان در اتاق‌های فکری آمریکا مشغول به کار هستند که فراتر از نتیجه انتخابات و مسائل مالی، آن‌ها در هر دولتی با هر طرز فکری تأثیرگذاری خاص خود را دارند. علاوه بر این، در مورد یهودیان این نکته حائز اهمیت است که میزان تعلق آن‌ها به جمعیت‌های یهودی‌نشین بسیار بالاست و درصد یهودیان غیر عضو در تشکل‌های یهودی بسیار پایین است. لذا تأثیرگذاری آن‌ها بسیار بیش‌تر از سایر گروه‌هاست.علاوه بر این، تمرکز رسانه در دستان شرکت‌های بزرگ و سرمایه‌داران توانایی‌های غیرمالی نیز به آن‌ها در تأثیرگذاری بر انتخابات می‌دهد؛ برای مثال، بسیاری از افراد که در سطوح بالای رسانه‌ای فعالیت می‌کنند، در احزاب و جمعیت‌های مختلفی که به‌عنوان لابی و گروه فشار فعالیت دارند، عضو هستند. لذا شبکه غیرمالی این گروه‌ها نیز در انتخابات حضوری فعال داشته و تأثیرگذاری خود را اعمال می‌کند.

از طرف دیگر، مثلاً انجمن‌هایی مانند انجمن بازنشستگی یا کشاورزان نیز با تعداد اعضای خود در انتخابات ریاست‌جمهوری تأثیرگذار هستند و در زمره حمایت‌های غیرمالی از رئیس‌جمهور قرار می‌گیرند، اما مجبور به رقابت با لابی‌ها و گروه‌های قدرت‌مند دیگر نیز هستند. با این تفاسیر، نقش مردم در مقابل گروه‌های تأثیرگذار اعم از لابی، پک، گروه‌های ذی‌نفوذ و... بسیار محدود است؛ به‌نحوی‌که اصول اولیه دموکراسی یعنی حاکمیت مردم به حاشیه رانده شده است.
مرجع : پژوهشی هادی
کد مطلب : ۵۷۳۹۴۹
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما