۰
دوشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۳۰
اثری از رنه گنون؛

بحران دنیای متجدد

بحران دنیای متجدد
به گزارش اسلام تایمز، کتاب «بحران دنیای متجدّد» اثر رنه گنون با ترجمه حسن عزیزی ، توسط موسسه انتشارات حکمت منتشر گردیده است. کتاب حاضر که در سال 1927 نگاشته شده یکی از سه اثر اصلی «رنه گنون» نویسنده فرانسوی ـ درباره مهم‎ترین اندیشه‎های وی در انتقاد از فرهنگ و اندیشه غرب است. عمده آثار و تحقیقات رنه گنون با رویکردی انتقادی نسبت به تمدن و فرهنگ غربی مطرح شده است. او در دهه‎های قبل از جنگ جهانی دوم مباحث بدیع و انتقادات بسیار روشنگرانه‎ای نسبت به بنیان‎های تمدن غربی مطرح کرده که امروزه بسیاری از آنها واضح و روشن شده است. گنون این کتاب را زمانی نوشت که هنوز در جهانِ غرب مشکلاتی که امروزه هویدا شده است به ظاهر وجود نداشت و غربی‎ها با اطمینان فراوان به آینده، در حال از بین بردن باقی مانده‎های سنت‎های معنوی خود و سایر تمدن‎ها بودند. وی در کتبش از اضمحلال و انحطاط تمدن مدرن و غیبت معنویت و غلبه‎ مادیت و دیدگاه ماتریالیستی سخن می‎گوید که خدا در آن غایب است و حضور ندارد.



ساختار کتاب: یک مقدمه، نه بخش

مطالب کتاب نه بخش را شامل می‎شود که به ترتیب عبارتند از: عصر تاریک، تقابل میان شرق و غرب، شناخت و عمل، علم مقدس و علم دنیوی، فرد گرایی، آشفتگی اجتماعی، تمدن مادّی، هجوم غربی، بعضی نتایج.



بخش اول: عصر تاریک

در این بخش از کتاب نویسنده به بررسی جنبه‎های گوناگون دو عصر متفاوت یعنی قرون وسطی و رنسانس می‎پردازد و با انتقاد از رنسانس می‎نویسد: آنچه رنسانس نامیده می‎شود در واقع تولد مجدد نبود، بلکه مرگ چیزهای بسیار زیاد بود؛ رنسانس به این بهانه که بازگشتی به تمدن یونانی – رومی است، صرفاً بیرونی‎ترین بخش آن را اختیار کرد، زیرا این تنها بخشی بود که می‎توانست به طور واضح در متون مکتوب بیان شده باشد.

وی سپس به نقد اومانیسم می‎پردازد و می‎نویسد: کلمه‎ای که در زمان رنسانس عزت یافت و از پیش، تمام برنامه‎ی تمدن جدید را در خود خلاصه می‎کرد «اومانیسم» است؛ زیرا آدمیان در واقع علاقه‎مند بودند که همه چیز را به نسبت‎های صرفاً انسانی تقلیل دهند، و هر اصل مربوط به بالاتر را کنار بگذارند و به طور سمبلیک می‎توان گفت که به بهانه غلبه بر زمین، از آسمان رویگردان شدند. اومانیسم نخستین صورت چیزی است که بعدها به سکولاریسم معاصر تبدیل شد.



بخش دوم: تقابل میان شرق و غرب

نگارنده، در ابتدای این بخش می‎نویسد: یکی از مشهورترین جنبه‎های دنیای جدید شکاف غیر قابل تردید میان شرق و غرب است؛ وی در ادامه می‎گوید: تا زمانی که تمدن‌های سنتی هم در غرب و هم در شرق وجود داشتند هیچ دلیلی برای تقابل میان شرق و غرب وجود نداشت، چون تقابل فقط تا جایی که به غرب متجدد مربوط می‌شود معنا دارد و در این تقابل بیشتر مقابله دو ذهنیت است تا بین دو امر جغرافیایی که حدودشان کم و بیش به روشنی مشخص است. وی سپس می‎نویسد: در هر صورت اگر غرب به نحوی به سنت خود بازگردد، بدین وسیله تقابلش با شرق فیصله خواهد یافت و دیگر تقابلی وجود نخواهد داشت، چون ریشه‎های آن فقط در انحراف غرب و در واقع تنها در تقابل میان دیدگاه‎های سنتی و ضد سنتی است. گنون در حقیقت بر این باور است که تنها راه رهایی از «بحران دنیای متجدد» همان بازگشت به سنت و برقراری دوباره سلسله مراتب ارزشی سنتی در جمیع شئون زندگی است.



بخش سوم: شناخت و عمل

نویسنده در این بخش با تفصیل بیشتر یکی از جنبه‌های اصلی تقابل را که اکنون میان ذهنیت‌های شرقی و غربی وجود دارد و به بیان کلی‌تر با تقابل میان دیدگاه سنتی و ضدسنتی تطبیق می‌کند، مورد بررسی قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد.

وی معتقد است در تمدن‌هایی که ماهیت سنتی دارند، شهود عقلانی بنیاد همه چیز است و به عبارت دیگر اساس این تمدن‌ها را دکترین‌های مابعد‌الطبیعی تشکیل می‌دهد و همه چیز یا به صورت نتایج یا به صورت کاربردها در مراتب مختلف واقعیت حادث، به آن مربوط است.

گنون در قسمتی از این بخش آورده است: می‎توان گفت که تضاد کنونی میان شرق و غرب بر این واقعیت مبتنی است که شرق بر برتری نظّاره (تفکر، تامل، شناخت) بر عمل صحه می‎گذارد، در حالی که غرب متجدد، برعکس، قائل به برتری عمل بر نظّاره است.



بخش چهارم: علم مقدس و علم دنیوی

گنون در این بخش از کتابش به بررسی علم مقدس(سنتی) و علم دنیوی (علم متجددان) پرداخته و می‎نویسد: سخن ما این است که هر علمی، موضوعش هر چه باشد، تنها به شرطی این خصلت را به خود می‎تواند بگیرد که از دیدگاه سنتی پی‎ریزی و بررسی شده باشد؛ فقط لازم است که درجه‎ی اهمیت علوم گوناگون را بر طبق رتبه سلسله‎مراتبی واقعیت‎های متنوعی که بررسی می‎کنند مدّنظر قرار داد؛ اما هر درجه‎ای که آنها داشته باشند، خصلتشان و عملکردشان در برداشت سنتی اساساً مشابه است.

وی معتقد است: نارسایی دنیای متجدد در قلمرو علم بسیار زیاد است، علمی که غرب این قدر به آن می‎بالد چیزی بیش از نوعی انحراف و تنزل از علم واقعی نیست.



بخش پنجم: فرد گرایی

نویسنده در این بخش شرح می‌دهد که منظور از فردگرایی، انکار هر اصلی بالاتر از فردیت و متعاقب آن تقلیل تمدن با همه شاخه‌هایش به عناصر منحصر انسانی است بنابراین فردگرایی اساساً معادل همان چیزی است که در دوره رنسانس «اومانیسم» نامیده شد.

نگارنده بر این اعتقاد است که فردگرایی، علت اصلی و تعیین کننده افول کنونی غرب است؛ زیرا در وهله‎ی نخست، انکار شهود عقلانی و انکار شناختی که حوزه عمل حقیقی این شهود، یعنی ما بعد الطبیه به معنای حقیقی‎اش را تشکیل می‎دهد در پی دارد. یکی دیگر از نتایج فردگرایی این است که علاوه بر نفی شهود عقلانی، عقل جزئی را در بالای همه چیز قرار داد.

گنون سپس با این استدلال که اساساً دین صورتی از سنت است، می‎نویسد: دیدگاه ضد سنتی عملاً نمی‎تواند ضد دینی نباشد، این دیدگاه با تغییر ماهیت دین شروع می‎کند و هنگامی که بتواند، سرانجام آن را کاملاً از بین می‎برد.



گفتار ششم: آشفتگی اجتماعی

نویسنده در این بخش قصد ندارد درباره نظرگاه اجتماعی تأکید خاصی داشته باشد، زیرا از آنجا که این نظرگاه کاربرد نسبتاً دوری از اصول بنیادی را نشان می‎دهد، فقط به نحو غیر مستقیم مورد توجه رنه گنون می‎باشد، بنابراین در هیچ شرایطی ممکن نیست که حوزه‎ای باشد که هرگونه تجدید سازمان دنیای متجدد بتواند از آن شروع شود.

نویسنده در قسمتی از این بخش آورده است: تحت اوضاع کنونی دنیای غرب، دیگر هیچ کس جایی را که باید به نحو بهنجار به سبب طبیعت خود اشغال کند، اشغال نمی‎کند؛ منظور از اینکه می‎گویند دیگر کاست‎ها وجود ندارند همین است؛ زیرا کاست، در معنی سنتی‎اش، چیزی نیست جز طبیعت فردی با تمام مجموعه قابلیت‎های مخصوصی که این طبیعت با خود دارد و هر انسان را مستعد اجرای این یا آن وظیفه‎ی خاص می‎کند.



گفتار هفتم: تمدن مادّی

در این بخش از کتاب، ‌نویسنده می‎نویسد شرقی‎ها حق دارند که تمدن غربی متجدد را به دلیل اینکه منحصراً مادّی است ملامت کنند؛ زیرا این تمدن، صرفاً در راستای مسیر کاملاً مادّی بسط یافته است و از هر نظر گاهی که بررسی شود با نتایج مادّی‎شدن مواجه خواهد شد.

وی معتقد است معانی متفاوتی از کلمه ماتریالیسم می‌توان برداشت کرد، چون اگر از آن به عنوان ویژگی دنیای معاصر استفاده کنیم، کسانی که ادعا می‌کنند بسیار متجدد هستند بدون این که خود را به نحوی ماتریالیست بدانند، مسلما اعتراض خواهند کرد.

گنون در ادامه دوباره به انتقاد از غرب پرداخته و می‎نویسد: برای انسانهای متجدد هیچ چیز ورای آنچه می‎توان دید و لمس کرد وجود ندارد، آنها نمی‎توانند علم دیگری به غیر از علم به چیزهایی که قابل اندازه گیری، شمارش و توزین باشد را تصور کنند.



گفتار هشتم: هجوم غربی

نویسنده در این بخش از کتاب آورده است: خاستگاه سردرگمی جدید، در غرب است ولی اکنون فرآیندی در حال انجام است که وخامت آن را نباید نادیده گرفت، این سردرگمی دارد به همه جا سرایت می‎کند و حتی به نظر می‎رسد که شرق دارد در برابر آن تسلیم می‎شود.

این حقیقت دارد که هجوم‌های غرب چیز جدیدی نیست، اما آنها تاکنون به تسلط کم‌ و بیش وحشیانه بر اقوام محدود بوده و اثرات آن از حوزه سیاست و اقتصاد فراتر نرفته است.

با وجود کوششهای فراوان، نحوه‎ی نگرش ذهنی شرقی از همه‎ی انحراف‎ها متاثر نشد و تمدن های سنتی باستانی دست نخورده باقی مانده است، ولی با این حال امروزه شرقی‎هایی هم پیدا می‎شوند که در نتیجه هجوم غربی کم و بیش کاملاً غربی شده‎اند و از سنت خود دست کشیده و تمام انحرافات دیدگاه جدید غربی را پذیرفته‎اند.



گفتار نهم: بعضی نتایج

گنون در این بخش به نتیجه گیری از کل مباحث گذشته‎اش پرداخته و می‎نویسد: هدف عمده‎ی ما در این کتاب این بوده است که نشان دهیم چگونه می‎توان به جای استفاده از قواعد متعارف یا اولویت‎های احساساتی، با استفاده از معلومات سنتی، مستقیم‎ترین پاسخ را برای مسائلی که امروزه مطرح می‎شود بیابیم، وضعیت کنونی بشر را تبیین کنیم و در عین حال در باب هر چیزی که تمدن جدید را تشکیل می‎دهد، بر طبق حقیقت قضاوت کنیم.



گفتنی است که چاپ پنجم کتاب «بحران دنیای متجدد» توسط مؤسسه انتشارات حکمت، در 172 صفحه، روانه بازار کتاب شده است.
مرجع : رسائل
کد مطلب : ۵۹۰۹۳۲
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما