سیستم سیاسی آمریکا و رسانههای این کشور نمیتوانند با واقعیت جدید منطقه جنوب غرب آسیا کنار بیایند. واقعیت این است که اتحاد عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی به تقویت شورشیان مرتبط با القاعده منجر شده است.
دست کم از سال ۲۰۰۱، یک هدف اصلی منافع آمریکا کاهش تاثیر و قدرت گروههای تروریستی بوده که توانایی حمله به منافع و سرزمینهای آمریکا را دارند. القاعده و مشتقات این گروه مانند النصره و داعش نیز از این گروهها هستند.
البته نحوه رسیدن به این هدف محل بحث است. مثلا استفاده از پهپاد برای کشتن رهبران گروههای تروریستی، خصومت آنها با آمریکا را بیشتر میکند. اما مهمتر از آن این است که سیاستهایی اتخاذ شود که گروههای متخاصم به اهداف خود نرسیده و متحدانی که به این گروهها کمک میکنند نادیده گرفته نشوند.
این ممکن است یک امر بدیهی به نظر برسد اما در عمل، سیاستهای دولت آمریکا در منطقه، سالها غیرموثر بوده و به دلیل منافع گروههای خاص تغییر کرده است. به بیانی دیگر، سیاستمردان و دولتمردان آمریکا سیاستهایی را اتخاذ کردهاند که به سود دشمنان آمریکا بوده است.
قبل از سال ۲۰۰۱ میلادی، سیاست آمریکا مدتها پشتیبانی از دیکتاتوریهای منطقه بوده است. این حمایت از عربستان سعودی با قوانین ضد حقوق بشری گرفته تا دیکتاتوریهای سکولاری مانند مصر را شامل میشد. این روند باعث شد تا در ذهن مردم منطقه، آمریکا با همکاری با افراد بدسابقه و دولتهای بدنام و دشمن آزادی و دموکراسی شناخته شود.
همچنین ما از ظلم رژیم صهیونیستی علیه فلسطین حمایت کرده و تقریبا تمام مسلمانان دنیا نگاه بدی نسبت به آمریکا دارند. هیچ کدام از این موارد در راستای منافع آمریکا نبوده اما دقیقا همسو با منافع گروههای خاص مانند صهیونیستها، شرکتهای نفتی و تولید سلاح بوده است.
در واقع سیاستهای مبتنی بر لابیکنندگان پایتخت، باعث شد واقعه یازده سپتامبر رخ دهد. ممکن است بگویید اینجا قربانی را مقصر دانستهام اما این چشمپوشی بر واقعیت است. حملات یازده سپتامبر، در نتیجه تعالیم اسلام نبوه، بلکه در پاسخ به انتخابهای سیاست خارجی واشنگتن بوده است.
اما رهبران آمریکا به جای بازبینی سیاستهای خود، سیاست تغییر رژیم را در پیش گرفتند. آنها سپس به عراق حمله کردند. کشوری که هیچ نقشی در تخریب برجهای تجارت جهانی نداشت اما هدف اسرائیلیها و نومحافظهکاران بوده است. حمله واشنگتن به عراق، باعث ایجاد خلاء عظیم قدرت در قلب منطقه جنوب غرب آسیا شد. این خلاء باعث به وجود آمدن تهدیدهای امروزی مانند داعش و النصره شده است.
این گروهها ماهیتی افراطی داشته و پیرو ابن عبد الوهاب، پایه گذار فرقهای تندرو توسط سعودیها هستند. امروزه به همین دلیل، داعش و دیگر گروههای مشابه، به هر گروهی که پیرو شاخه وهابیت نیست حمله میکنند. مانند سوریها و دولتشان، شیعیان عراق، دولتشان و کردها و بسیاری از لبنانیها.
فعالیت این گروههای دگماتیک، توسط عربستان و اسرائیل پشتیبانی میشود. عربستان پول بسیاری در اختیار این گروههای قرار میدهد زیرا از لحاظ اعتقادی مقاربت زیادی داشته و میتواند از آنان برای گسترش وهابیت در منطقه استفاده کرده و جمعیت غیر وهابی را عمدتا با قتل عام، کاهش دهد. اسرائیل، کشوری که به گفته نتانیاهو، در مبارزه با القاعده در منطقه پیشرو است، نیز به این گروهها کمک میکند چون آنها را به دولت اسد در سوریه، حزب الله در جنوب لبنان و دولت شیعه در عراق و ایران ترجیح میدهد.
این اشتباهی بزرگ از جانب اسرائیلیهاست، زیرا با این کار، تندروهای وهابی، همسایه شمالی آنها خواهند شد.
تغییر مواضع
به تبع این وضعیت، اتحادهای منطقه تغییر یافته و دولت اوباما درمانده شده است. دشمن همان دشمن دیرینه است که سلسله مراتب آن به بن لادن و حملات ۲۰۰۱ بر میگردد. هر چند دشمنان و دوستان این دشمن دیرینه جا به جا شدهاند. اگر این دشمن واقعی است باید کشورهای در حال مبارزه با آن را کمک کرد. امروزه دولت بشار اسد، زیر حملات سنگین النصره و نیروهای شبه القاعده است. حزب الله نیز به کمک اسد آمده و دولت عراق و کردها و دولت ایران که به کمکشان آمده نیز زیر حملات داعش هستند.
شک دارم که آمریکاییهای زیادی این جبههبندی را بدانند چون رسانههایشان معمولا به آنها دروغ میگوید. سیانان اخیرا در برنامه خود تحت عنوان «چه کسی چه نقشی را در ائتلاف مبارزه علیه داعش ایفا میکند» کشورهایی مانند استرالیا، کانادا و حتی بلژیک و ایسلند را ذکر کرده اما نامی از سوریه، عراق (به غیر از کردها) و ایران نبرده است. احتمالا کارکنان سیانان در کرهای دیگر زندگی میکنند!
اما از آن طرف، امروزه عربستان سعودی، اسرائیل و بیشتر کشورهای خلیج فارس، با دشمنان آمریکا دوست شدهاند. اما چگونه مردم آمریکا از این موضوع آگاه شوند؟ سیانان عربستان سعودی را از مبارزان علیه داعش معرفی میکند. همچنین خبر مهمی درباره رابطه فزاینده رژیم صهیونیستی با دشمنان آمریکا نمیخوانید.
آیا در دولت آمریکا کسانی نیستند که این تغییر سیاستها را ببینند؟ مسلما هستند اما حدس میزنم که بیشتر آنها شغلهای میانه در وزارت خارجه دارند که تاثیر کم و یا هیچ تاثیری بر سیاست کلی دولت ندارند. کسانی هم که در کمیتههای سیاست خارجی کنگره هستند تنها به فکر منافع گروههای خاص هستند.
این یعنی احتمال تغییر سیاست خارجی آمریکا با شرایط جدید و مهم در منطقه بسیار پایین است. اعضای کنگره وابستگی مالی و یا ایدئولوژیک به رژیم صهیونیستی داشته و نومحافظهکاران دگماتیست، آن قدر سرگرم کار خود هستند که نمیتوانند تغییر اوضاع در منطقه را ببیند.
پس بهترین سیاست برای اوضاع جدید منطقه چیست؟ کسی با عقل سلیم در واشنگتن به دنبال حمله زمینی به منطقه نیست. پس بهترین سیاست، پشتیبانی لجستیکی از کسانی است که واقعا در حال مبارزه با القاعده و مشتقات آن بوده و فشار سیاسی به متحدانی که به دشمنان ما کمک میکنند.
یعنی کمک به رژیم سکولار بشار اسد در دمشق. آمریکا باید موشکهای زمین به هوا به سوریه بدهد تا جنگندههای اسرائیلی که پوشش هوایی به نیروهای القاعده در سوریه میدهند را سرنگون کند.
ما به دولت عراق برای مبارزه علیه داعش کمک کردهایم. از لحاظ استراتژیک نباید کمک خود را محدود به بغداد کنیم و باید ایران، حزب الله و کردها را نیز برای مبارزه علیه النصره و داعش مسلح کنیم.
هر چند، دولتمردان در واشنگتن و اعضای کنگره دید واقعی نسبت به منطقه نداشته و تحلیلهایشان مبتنی بر گزارشهایی است که گروههای مختلف فکری به آنها میدهند.
دیوید لاورنس، استاد تاریخ در دانشگاه وست چستر پنسلونیا