۰
چهارشنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۵۵

تبار بیداری

تبار بیداری
رویدادهای برآمده از تحولات و مطالبات مدنی در بحرین به گسترش اعتراضات مردمی نسبت به تبعیض های سیاسی اجتماعی در میان مردم این کشور منجر شد. مردم بحرین علاوه بر اعتراض به وضعیت نا به سامان اقتصادی از سیاست های تبعیض آمیز جمعیتی، وضعیت فرهنگی و سیاسی ناشی از عملکرد رژیم آل خلیفه ناراضی هستند که این موضوع به پدید آمدن جنبش های عدالت خواهانه مردمی در این کشور منجر شده است؛ امری که با وجود سکوت معنادار جامعه بین المللی همچنان در این کشور تداوم دارد. یادداشت زیر خلاصه ای از سخنرانی حجت الاسلام ناصری، عضو پژوهشکده دفتر تبلیغات اسلامی در همایش بحرین، مظلومیتی مضاعف در مدرسه حجتیه قم در جمع طلاب غیر ایرانی است. حجت الاسلام ناصری مؤلف چندین کتاب در حوزه های مختلف در علوم اسلامی است.

جغرافیا و مذهب بحرین

کشور بحرین یکی از کشورهایی است که در جهان عرب و خاورمیانه و همین طور در محدوده حوزه خلیج فارس واقع است. این کشور حدود 665 کیلومتر مربع مساحت دارد. طبق آخرین برآوردها اکنون جمعیت آن حدود (1/250/000) هزار نفر است که تا قبل از سال 1999، 85 درصد این تعداد را شیعیان تشکیل می دادند ولی بعد از سال 1999 حکومت برای بر هم زدن ترکیب جمعیتی شروع به دادن تابعیت به اتباع خارجی متعصب کرد که طبق آمار، تعدادشان در این 12 سال حدود 300 تا 400 هزار نفر رسیده است. در این مدت جمعیت شیعه بین 60 تا 70 درصد جمعیت مردم بحرین را تشکیل داده اند و بقیه را اهل سنت، مسیحیان، هندوها و دیگر اقلیت ها به خود اختصاص داده اند. شیعیان این کشور نیز به شیعیان بحارنه یا بحرینی ها و شیعیان ایرانی تقسیم می شوند. 70 تا 80 درصد شیعیان را شیعیان بومی و حدود 20 درصد را شیعیان ایرانی و غیر بومی ها تشکیل می دهند.

تاریخ و سرزمین بحرین
این کشور در سال هشت هجری پذیرای مکتب رهایی بخش اسلام شد و فاتحان اسلامی، این سرزمین را فتح کردند که از آن زمان به بعد به عنوان یکی از مکان های مهم و ریشه دار تشیع شناخته می شود.
بحرین، قم، خراسان، مداین، یمن و کوفه از مناطق اصلی، ریشه دار و کهنی هستند که تشیع و خط اهل بیت(ع) در آنجا حضور داشته و از آن به دیگر نقاط توسعه یافته است.
در گذشته بحرین به مملکتی که امروز به نام بحرین می شناسیم، خلاصه نمی شد بلکه بحرین تاریخی، شامل حوزه گسترده تر و وسیع تری بود که هم کشور کنونی بحرین را شامل می شد و هم موضع شرق عربستان را که امروز از آن با نام استان شرقی یا المحافظه الشرقیه یاد می شود و در آن شهری های مهم قطیف، دمام و احسا وجود دارد و مرکز شیعیان است.
امروز زنجیره بیداری اسلامی که از تونس آغاز و به اردن و دیگر نقاط کشیده شده، منطقه بحرین را نیز فرا گرفته است و در این زمینه همنوایی کاملاً مشهودی را بین شرق عربستان (شیعیان عربستان) و بحرین می بینید، جالب آن است که شیعیان عربستان علاوه بر داشتن عنوان شیعه، یک عنوان قومی هم دارند؛ در عربستان صعودی از شیعیان با عنوان قومی بحارنه یاد می شود، چنان که در بحرین نیز از شیعیان با عنوان بحارنه یاد می کنند، این چیزی است که در دیگر کشورهای اسلامی هم تا حدودی قابل درک است.
در افغانستان به شیعیان علاوه بر شیعه، هزاره هم می گویند. در کشور ترکیه به شیعیان علاوه بر شیعه، آذری هم می گویند. چنان که در کشورهای ترک زبان قفقاز و ماورای قفقاز یا در چچن واینگوش و داغستان و... شیعیان یک عنوان اسلامی و دینی دارند تحت عنوان مسلمانان و جامعه اسلامی و یک عنوان قومی و فرهنگی دارند تحت عنوان آذری و هر جا از آذری ها نام برده می شود، منظور مسلمانان شیعه هستند.
بنابراین بحرین از لحاظ تاریخی یک منطقه وسیع بوده و نام جغرافیایی بحرین و بحارنه تنها به محدوده فعلی این کشور اختصاص پیدا نمی کند بلکه شرق عربستان که شیعه نشین است را هم شامل می شود. به خصوص که شرق عربستان مرکز نفت و انرژی است. همین که اسم استان های قطیف، دمام و احسا را برداشته و به جای یکی از آنها « شرقیه» گذاشته اند، ریشه های تاریخی دارد، آنها هوشمندانه این منطقه را المحافظه الشرقیه نامیده اند تا در یک روند تاریخی از آن استفاده فرهنگی و قومیت زدایی کنند و این منطقه را جزو مناطق اهل سنت و وهابی جلوه دهند یا به تدریج وهابی سازی کنند.

تاریخ معاصر بحرین و مظلومیت مضاعف
مستشرقان، بهترین تعبیر برای شیعیان بحرین دارند: ملت بحرین و شیعیانی که از لحاظ عدد در اکثریت هستند ولی از لحاظ سیاسی در اقلیت اند یا تعبیر کرده اند به اینکه ملت واقعی بحرین همان شیعیان هستند. « ملت بحرین تعداد اندک، دشمنان بی شمار»؛ این عین تعبیر کارشناسانی است که درباره بحرین تحقیق کرده اند و مشکلات بحرین نیز از همین جا ناشی می شود. بعد از ضعف صفویه ما شاهد تهاجم گسترده انواع دشمنان به این سزمین هستیم.

حاکمیت آل خلیفه
در سال 1782 میلادی (حدود 230 سال پیش) قبایل نجد به ویژه دواسیر و ایل آل خلیفه به سوی بحرین رو آوردند و سرانجام فشارهای گوناگون و مهاجرت های قبایل بیابانگرد نجد عربستان و منطقه حجاز باعث شد که حاکمیت این سرزمین به دست آل خلیفه بیفتد. از آن زمان به بعد به طور رسمی و گسترده شکوه و شوکت و نام و نشان مردم اصیل و ریشه دار شیعه بحرین پایان یافت و زمان انزوای روز افزون و گرفتاری ها، مشکلات و مصائبشان آغاز شد. آل خلیفه وقتی بر این سرزمین حاکم شد، یکی از سیاست هایش این بود که باید این سرزمین را تغییر جمعیتی و به اصطلاح تغییر هویتی بدهد. شرق و غرب بحرین مرکز شیعیان است، سه جزیره مهم که سه شهر مهم در آن قرار گرفته و در همه آنها شیعیان اکثریت قاطع بودند که منامه، محرق و ستره- در زبان انگلیسی سترا- مهم ترین این شهرها هستند. شیعیان در این سه جزیره سکونت دارند. جمعیت بحرین به اندازه کافی متراکم است. با نگاهی به 665 کیلومتر مربع مساحت با 1/250/000 نفر جمعیت متوجه می شوید که چه فاجعه ای در این سرزمین به وجود آمده است؛ مهاجرت ها به خصوص توسط قبایل دواسر از مرکز عربستان و وهابی ها آغاز شد.

جنایت آل خلیفه و ریختن خون شیعیان از همان ابتدا
وقتی رژیم آل خلیفه بر بحرین حاکم شد، متوجه شد که در این سرزمین ریشه ندارد. این سرزمین متعلق به بحارنه و شیعیان است. از آغاز اسلام و حتی قبل از اسلام آنها در این منطقه دارای فرهنگ و تمدن و ریشه های محکم هستند. بر خلاف قبایل بیابانگرد که جایی ندارند، پس باید چه کار کنند؟ باید ترکیب جمعیتی را بر هم بزنند- بهترین سوژه، سوژه دین است- اینکه بگویند اینها مسلمان نیستند، جایز است خون اینها را بریزیم و سرزمین شان را مصادره کنیم. آنها به خودشان عنوان فاتح می دهند و مردم بحرین را تحت عنوان افراد غیر مسلمان و کسانی که می شود آنها را به بردگی گرفت و با نام اسرا و غیر مسلمان از آنان یاد کرد، زیر سلطه می گیرد.

تخلیه 313 روستای شیعه نشین
زمانی که قبیله آل خلیفه حاکم شد در شرق بحرین 313 روستای شیعه نشین وجود داشت ولی امروز تعداد روستاهای شیعه نشین به 50 عدد هم نمی رسد، بقیه روستاها را از جمعیت خالی و در یک فرآیند کاملاً حساب شده تاریخی، جمعیت روستاهای شرق و جنوب شرق بحرین را کاملاً وهابی کردند. جمعیت شیعه این منطقه را یا کشتند یا وادار کردند که به شمال و شمال غرب بحرین کوچ کنند.
امروز تنها 50 روستا از این 313 روستای شیعه باقی مانده اند و بقیه هم وهابی و اهل سنت و عمدتاً از قبایل دواسر هستند. جمعیت بحرین بیش از حد متراکم است. از قبایل عربستانی و مهاجران اهل سنت پاکستانی، سوری و اردنی تحت عنوان سرباز، پلیس و کارگر نیروهایی استخدام و جذب شده و امکانات گوناگونی برایشان فراهم است و به این ترتیب جمعیتی را که تا قبل از 1999 حدود 700 هزار نفر بوده است، در این 12 سال به 1/250/000 نفر رسانده اند، درست مثل اینکه کل جمعیت پاکستان، اندونزی و چین را به ایران که یک میلیون و 600 هزار کیلومتر مربع مساحت دارد، منتقل کنید و در کنار جمعیت کنونی 70 میلیونی ایران در همین سرزمین با همین مساحت ساکن کنید، ببینید چه تراکم جمعیتی به وجود می آید. دولت خودکامه طایفه ای و قبیله ای بر مقدرات این کشور حاکم است البته با پشتوانه استعمار انگلیس و تأیید همه جانبه عربستان سعودی که از جهات گوناگون در تلاش است از این سرزمین هویت زدایی و آن را دچار استحاله فرهنگی کند و مردم اصیل و شیعه مذهب این سرزمین را از هر جهت تحت فشار و در محرومیت قرار دهد، امروزه چنین شرایطی در بحرین حاکم است.

وضعیت اقتصادی بحرین
از لحاظ اقتصادی آل خلیفه تحت یک برنامه کاملاً حساب شده اهل سنت را عملاً شهرنشین می کند، شهرها را عمدتاً تحت عناوین گوناگون در مناطق سنی نشین به وجود می آورد و شهرهای موجود را نیز از جمعیت اهل سنت و وهابی ها پر می کند، حاکمیت سیاسی و تجارت در اختیار اهل سنت و آل خلیفه است، شیعیان به تدریج آواره روستاها می شوند. در روستاها نیز نظام سنگین مالیاتی را حاکم می سازد و روستاها را هم که در دست شیعیان بود، تحت تأثیر فشار مالیاتی از وجود شیعیان خالی می کند، به طوری که بعضاً املاکشان را به خاطر مالیات سنگین و فشارهای گوناگون به شهرهای اهل سنت فروخته اند، خانه هایشان را فروخته اند و خودشان روی آن زمین ها به عنوان دهقان و کارگر و مزدبگیر کار می کنند.
همین سیاست در افغانستان هم وجود دارد. جمعیت اهل سنت در اقلیت، در زمان حکومت عبدالرحمان 1280-1259 هجری شمسی خط دیوبند را باز می کنند و هر چه اهل سنت دیوبندی و متعصب است را وارد افغانستان می کنند، مهم ترین سرزمین های شیعیان افغانستان را می گیرند و کار به جایی می رسد که شیعیان روی سرزمین خودشان به عنوان اجیر و مزد بگیر مشغول به کار می شوند. حتی همین روزها برخی از مناطق شیعه در افغانستان کلاً خالی می شوند، چرا؟ چون اهل سنت که سند مالکیت دارند، به شیعیان می گویند که احتیاجی به کار شما و کارگر نداریم، مزد بگیر جدید آورده ایم یا خودمان کار می کنیم. همین مسأله در بحرین اتفاق می افتد، مصادره اموال آنها تحت عناوین گوناگون شکل می گیرد و به جای اینها ناصبی های سوری، ناصبی های اردنی و عربستان سعودی و پاکستانی حاکم می شوند. وقتی نفت و مسأله شناسایی، اکتشاف و استخراج نفت در این سرزمین به وجود آمد به جای اینکه به نفع مردم باشد، آل خلیفه را بیش از پیش مجهز، قوی و ضد مردم ساخت. آل خلیفه قبلاً درباره امور مالیاتی قبایل را جمع می کرد و از آنها نظرسنجی می کرد، بعد مالیات می گرفت یا آنها را در امور دیگر مشارکت می داد- ولو به صورت صوری- مشورت دهی داشت، بعد از اینکه نفت آمد، جیبش پر شد و حالا دیگر به قبایل سنتی یا بعضاً رهبران و مالکان شیعه که در اقلیت هستند، احتیاج ندارد. منافع حاصل از فروش نفت مستقیماً به جیب آل خلیفه سرازیر می شود.

در بحرین بخش خصوصی وجود ندارد
از لحاظ اقتصادی در بحرین بخش خصوصی وجود ندارد و بخش دولتی آل خلیفه بر همه امور و ثروت های ملی از نفت گرفته تا نخلستان ها، اسکله ها، مراکز تجاری تا اموال عمومی حاکم است؛ طوری که بهترین روستاها در اختیار آل خلیفه است، نخلستان ها در اختیارش است و اگر از حکومت هم کنار گذاشته شود، باز هم شرکت اتوبوسرانی، مینی بوس رانی، کشتی رانی، کمپانی آلومینیوم سازی و ده ها کمپانی دیگر و مزارع مهم در اختیار آنهاست. اموال عمومی مال آل خلیفه و در اختیار آنهاست.
در بحرین بعد از سال ها در کابینه، شیعه ای را به عنوان وزیر کار انتخاب کرده اند که هیچ گونه اختیاری ندارد. اکثریت قاطع کارگران عادی و ساده بحرین را شیعیان تشکیل می دهند ولی همین کارگران با وجودی که به شدت به کار احتیاج دارند و کارگران ماهر، فنی، خوب، متعهد و مسؤولی هستند، به بهانه های گوناگونی از کار اخراج می شوند و کارگران فیلپینی، پاکستانی و بنگلادشی که معمولاً وهابی هستند، وارد این سرزمین می شوند و مردم بیچاره بحرین در خانه هایشان و در سرزمین شان از بیکاری و فقر روزافزون رنج می برند.

وضعیت فرهنگی بحرین
آل خلیفه از لحاظ فرهنگی از عنوان فاتح برای خود استفاده کرد؛ اگر در افغانستان حاکمی مثل عبدالرحمان خود را سراج المله یا در اصطلاح امیر امارت اسلامی می نامد یا جانشینانش خود را امیرالمؤمنین می نامند، به معنی این است که ما این سرزمین را فتح کردیم، حکومت اسلامی را به این سرزمین آوردیم. آنها شیعیان را ضد خود می دانند، شیعه و تشیع را به رسمیت نمی شناسند؛ حتی به اندازه لبنان زیرا بعد از آنکه فرانسوی ها سرزمین لبنان را رها کردند، در قانون اساسی که قانون تبعیضی و طایفه ای استعمار فرانسه است، چنین نوشتند: مسیحیت مقام اول، ریاست جمهوری باید از آنها باشد، اهل سنت مقام دوم، نخست وزیری از آنها باشد، شیعیان مقام سوم را دارند و جمعیت سوم کشور را تشکیل می دهند، ریاست مجلس از آنها باشد. اکثریت جمعیت یا ملت بحرین متأسفانه هنوز به این مرحله هم نرسیده است.

وضعیت سیاسی
حاکمیت سیاسی در بحرین پس از ورود قبیله دواسیر از نجد عربستان و حاکمیت آل بویه بر آن سرزمین به صورت خود کامه و موروثی است.
قدرت حاکمه تمام مقدرات و شئون این کشور را در دست گرفته و هیچ گونه نظارتی را بر نمی تابد و کمترین وقعی به قانون نمی گذارد. وزارتخانه ها در اختیار آل خلیفه است و کمترین دوره وزارتخانه ها در این کشور به 25 سال می رسد.
دولت هر گونه اعتراض را غیرقانونی می داند اجازه فعالیت سیاسی به مردم نمی دهد و هر گونه حق طلبی و آزادی خواهی شیعیان را تحت عنوان براندازی، فرقه گرایی و اخلال در امنیت به شدت سرکوب می کند. شیعیان بر خلاف اهل سنت از محرومیت مضاعف رنج می برند زیرا شکنجه و اعدام آنان به بهانه های واهی چون وابستگی به ایران و فرقه گرایی و با اتهام تلاش برای برپایی حکومت شیعی به شدت اجرا می شود.
هیچ گونه حزب سیاسی در بحرین اجازه فعالیت ندارد چنان که هیچ گونه رسانه، روزنامه و نشریه آزاد و خصوصی ای نمی تواند منتشر شود. مجلس شورای ملی بیشتر انتصابی بود و تنها تعدادی از افراد و کرسی های آن انتخاباتی بود، که این مجلس در سال 1973 تشکیل شد. بعد از آن به خاطر اختلاف دولت با مجلس، به دلیل نظارت دقیق مجلس بر دولت و درآمد سرانه ملی در بحرین و تحت فشار قرار دادن دولت از جهت محدود کردن عواید حاصل از درآمد ملی و نیز پس از رد لایحه مصونیت سیاسی دولت و تام الاختیار نبودن آن در مخارج توسط مجلس، دولت این کار مجلس را برنتابید که این امر منجر به استعفای صوری نخست وزیر (عموی پادشاه که هم اکنون 40 سال است که در بحرین نخست وزیر است) شد و پادشاه نیز به دلایل بالا مجلس را منحل کرد و نخست وزیر به سر کار خود بازگشت.
از آن زمان تا این اواخر با وجود همه فعالیت ها، مجلس ملی مطابق قانون شکل نگرفته و مجلس کنونی نیز از کمترین اختیار قانونگذاری و نظارت برخودار است، بیشتر شأن موروثی و تشریفاتی دارد. مسلمانان بحرین به ناچار ماتم خانه ها (تکیه خانه ها) را به عنوان محل بیان عقاید سیاسی و بیان اعتراض هایشان برگزیده و معمولاً پس از مراسم مذهبی دست به تظاهرات می زدند و به این وسیله ستم های آل خلیفه را افشا می کردند. جوانان تحصیلکرده شیعه و برخی از گروه های مبارز اهل سنت در دهه 50 به افکار جمال عبدالناصر رو آورده و پیروزی افسران جوان به رهبری ناصر را که جهان عرب را تکان داد، الگو قرار داده و با الهام از افکار ناصریسم مبارزاتشان را ادامه دادند و نقطه اشتراکشان با ناصیریسم را که مخالفت با نظام های سلطنتی است، برجسته کردند تا متهم به شیعه گرایی و ایران گرایی نشوند و پس از افول ناصریسم به کمونیسم رو آوردند تا احقاق حقوق کارگران و از بین رفتن تبعیض های ناروا را مورد نقد قرار دهند.
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، مردم بحرین امید فراوانی برای آزادی از سلطه سیاه آل خلیفه پیدا کردند و مبارزاتشان را با سرعت و گستره بیشتر ادامه دادند که البته با توحش بیشتر آل خلیفه مواجه شدند و سعودی ها نیز از هیچ کمکی جهت سرکوب آنان دریغ نورزیده و از راه های گوناگون آل خلیفه را یاری رساندند. هنگامی که سرکوب ها شدت گرفت مردم به تومارنویسی رو آوردند و نامه سرگشاده ای را با امضای سران مبارزه شیعه و سنی مبنی بر حقوق اساسی و اولیه شان که با همه عرف های بین المللی و حقوق بشری و معارف دینی مطابق است، منتشر کردند. این کار در دو مرحله تکرار شد که باز شیعیان امضا کننده به شدت سرکوب شدند. زمانی که قیام های اسلامی در تونس و مصر به نتیجه رسیدند، مردم بحرین بر شدت قیام عدالت خواهانه خود افزودند اما بر خلاف همه کشورهای دیگر، قیام آنها با سرکوب شدید آل خلیفه و حتی شرکت آل سعود و شورای همکاری خلیج فارس مواجه شد و جهانیان نیز تاکنون نسبت به آن سکوت کرده اند.
نویسنده: حجت الاسلام ناصری


منبع مقاله: همشهری دیپلماتیک، شماره 68، بهمن ماه 1391
مرجع : راسخون
کد مطلب : ۶۲۶۹۸۲
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما