۰
يکشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۴۴

دیدگاه ایالات متحده آمریکا به نظم امنیتی منطقه ای جدید در غرب آسیا

دیدگاه ایالات متحده آمریکا به نظم امنیتی منطقه ای جدید در غرب آسیا
«شناخت ژئوپلیتیک، بخشی از یک فن قدیمی است که در هیات کلاسیک خود بر جغرافیا به عنوان عامل تعیین کننده اصلی رفتار یک دولت تاکید می کند.»(گراهام فولر). از دیدگاه سنتی، محل استقرار یک کشور، همسایگان آن، محورهای ارتباطی و منابع فیزیکی عواملی تغییر ناپذیر و مصالحی بنیادی تلقی می شوندکه اعمال یک دولت را محدود می کنند.

اشغال کویت توسط عراق، مسئله ترتیبات منطقه ای در بلند مدت را با فوریتی بیش از پیش مطرح کرده بود. گرچه ایالات متحده مشتاق و قادر به اجرای این نقش در شرایط مقتضی بوده است، اما این کشور یک نیروی بی طرف در منطقه محسوب نمی شود؛ به عکس ایالات متحده زیربار چندین دهه مداخله گری جنگ سرد و غالبا پوشیده در لفاف تیره«امپریالیسم» است، و متحد و حامی اصلی اسرائیل محسوب می شود. بنابراین، ایالات متحده در بلند مدت، برای هدایت فرایند مستمر مداخله امنیتی، کشور مطلوبی به شمار نمی آید. حتی کشورهائی که خواهان قرار گرفتن زیر چتر امنیتی ایالات متحده هستند، بهای آن را به قیمت از دست رفتن مشروعیت و موضع مستقل خود در منطقه می پردازند. یک دوران جدید پس از جنگ سرد که در آن تقریبا برای اولین بار یک سازمان ملل کارآمد داریم، فرصت های تازه ای در مقابل ترتیبات امنیتی چند جانبه و منطقه ای می گشاید که نسبت به ایالات متحده بار نمادهای مثبت و منفی کمتری را به دوش می کشد. در خلیج فارس بناگزیر باید ترتیبات جدیدی اتخاذ گردد که فراتر از گروه بندی های موقت کشورها برای برخورد با یک تهدید امنیتی معین باشد، و برای برخورد با تهاجم منطقه ای به گونه ای نظام یافته تر طراحی شده، و شامل کلیه کشورهای منطقه خلیج فارس باشد. اگر این ترتیبات به مداخله گری یکجانبه ایالات متحده پایان دهد، احتمالا مورد علاقه شدید ایران نیز خواهد بود، و ایران احتمالا می تواند رهبری بزرگتر کردن GCC یا جایگزین کردن آن را نیز بر عهده بگیرد.

هرگونه تشکل امنیت منطقه ای که شامل ایران، عراق یا عربستان سعودی باشد با معضل«به چوپانی گماردن گرگ برای حفاظت از گله» مواجه است. این سه کشور به طور بالقوه همان قدر که راه حل مسئله را در اختیار دارند، مسئله آفرینند. با این همه، تحت هر شرایطی که آنها کنار گذاشته شوند، امنیت منطقه ای غیرقابل تصور است. لذا یک تشکیلات امنیت منطقه ای باید در پیوند با تشکیلات بزرگتری در شورای امنیت سازمان ملل و یا در کنار آن باشد، تا ضمن تقویت نیروهای منطقه ای، مانع از آن شود که اعضای بزرگتر، این تشکیلات منطقه ای را زیر و رو کنند. سایر کشورهایی که می توانند این سازمان را بزرگتر کنند و موازنه ای منطقه ای بیشتری فراهم آورند پاکستان و ترکیه هستند. در حال حاضر چنین سازمانی در افق به چشم نمی خورد، اما منطق آن متقاعد کننده است.

این سناریوی نظری، بعضی عوامل عملی دست اندکار در تعیین منافع ملی ایران را نشان می دهند. در کانون این نظریه پردازی ها یک فرض اصلی وجود دارد: اینکه ایران اساسا قدرت برتر خلج فارس است. شکست عراق در جنگ خلیج فارس، بازگشت ایران به موضع قدرت برتر را صرفا تسریع می کند. تمایل اصلی ایران، حفظ قدرت بی رقیب در این منطقه است. به این ترتیب، رفتار ایران بسیار شبیه به هند، اندونزی، یا سایر قدرت های بزرگ منطقه ای خواهد بود؛ این کشور با هر قدرت خارجی که سعی در تضعیف اعمال قدرت محلی داشته باشد مخالف است، اعم از آنکه قدرت مزبور سیاست های انقلابی را دنبال کند یا میانه رو باشد، و در هر مقطعی از زمان. شور و شوقی که ایران در گسترش قدرت خود در خلیج فارس نشان می دهد، تا اندازه ای ریشه در ناکامی ایران در اعمال کنترلی دارد که در تاریخ، اسطوره و بلند پروازی حق طبیعی این کشور قلمداد شده است. هیچ کشور دیگری در خلیج فارس نمی تواند، به لحاظ استمرار منافع تاریخی خود، ادعای مشابهی را پیش بکشد. ممانعت از تحقق این بلند پروازی ها توسط بریتانیا، و بعدا ایالات متحده، فقط به تشدید این ناکامی کمک می کند. حتی امروزه نیز هیچ قدرت دریائی در خلیج فارس وجود ندارد که با قدرت دریائی ایران مقابله کند. عربستان سعودی نیز فاقد سنت اعمال قدرت در دریاست، و تجربه و نیروی انسانی محدود آن نیز نقش این کشور را در آینده عمدتا به قلمرو دفاع محدود خواهد کرد.
مرجع : جهان نیوز
کد مطلب : ۶۳۶۵۹۴
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما