چكيده
بیش از دو دهه از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میگذرد که نزدیک به نیمقرن را در هماوردی با اردوگاه غرب به رهبری امریکا بهسر برد. در دیدگاه سیاسی به تقابل دو ابرقدرت در دورة یادشده "جنگ سرد" گفته میشود. اینکه چگونه ابرقدرتی در وسعت اتحاد جماهیر شوروی بدون شلیک حتی یک گلوله از هم گسیخت و تار و پود نظام آن فروپاشید هنوز موضوع مطالعات و تحقیقات چندی قرار دارد؛ چه با وجود گذشت دو دهه از این واقعه، اسلوبها و چارچوب استراتژی و روشهای به کار رفته در آن، تأملبرانگیز است. امروزه نیز آن روشها در تدابیر سیاسی کشورهای فزونخواه علیه سایر کشورها همچنان مشاهده میشود. گسترش مفهوم جنگ سرد به تدریج در فضای جدید مناقشات بینالملل به رویش مفهوم جنگ نرم منجر شده است. مقاله با تأکید بر دهه پایانی از جماهیر شوروی پیشین بر رویکردهای استراتژی و روشی امریکا در مواجهه با رقیب خود میپردازد، مواجههای که به فروپاشی نظام فکری سوسیالیسم و جلوة ساختاری آن منجر شد.
مقدمه
پايان دسامبر سال 1991 و با ايجاد كشورهاي همسود بود كه عمر اتحاد جماهير شوروي رسما پايان يافت. فروپاشي شوروي هنوز يكي از پديدههاي اصلي مورد مطالعه در روابط بين الملل است. شايد به جرئت بتوان گفت همچنان كه وقوع انقلاب اكتبر و حوادثي كه در پي آن بروز يافت، دنيا را شگفت زده كرد و بسياري از پژوهشگران را در دنيا به قلم زدن و تحقيق در اين زمينه برانگيخت، به همان اندازه يا بيشتر فروپاشي شوروي نيز در ميان مردم دنيا به ويژه سياستمداران و محققان علوم سياسي و اجتماعي هيجان ايجاد كرد. دسامبر سال 1991 بوريس يلتسين به كاخ كرملين رفت و به گورباچف (رهبر شوروي) گفت كه اتحاد جماهير شوروي منحل شده و او ديگر سمتي ندارد. اندكي بعد گورباچف در نطق كوتاه راديو- تلويزيوني گفت كه با انحلال شوروي به اين صورت نميتواند موافق باشد، ولي چون در برابر عمل انجام شده قرار گرفته چارهای جز قبول ندارد. به اين ترتيب، يك امپراتوري بزرگ با دندان اتمي، دهها هزار تانك، صدها زيردريايي و پيشرفتهاي فضايي همانند برف بر بام ذوب شد و از ميان رفت، بی آنكه رفراندومي برگزار و نظر مردم اتحاديه استعلام شده باشد. اين جمهوريها، قرنها با هم امپراتوري روسيه را تشكيل ميدادند. دوماي روسيه انحلال شوروي را به ترتيب صورت گرفته، غيرقانوني اعلام كرد، هيچ مصوبة قانوني در اين زمينه به تصويب نرساند. انحلال اتحاد شوروي 69 ساله، مركب از پانزده كشور باوركردني نبود. يلتسين، شوشكويچ و كرافچوك سران جمهوريهاي روسيه، اكراين و بلاروس، هفت دسامبر در يك محفل خصوصي در استراحتگاه "بلوژفسكايا" واقع در بلاروس تصميم به انحلال شوروي گرفته بودند. مورخان عقبنشينيهاي گورباچف (سهوي يا تعمدي) در دهه 1980 را عامل عمده انحلال شوروي ميدانند. به اعتقاد آنها، شوروي پس از فوت لنين نتوانست از طريق مدارس و رسانههاي تحت كنترل دولت، سوسياليسم را در مغز و قلب نسلهاي تازه جاي دهد.
راهبرد امريكادر جنگ سرد
1- ارائه چهرهای شیطانی از شوروی
همزمان با به قدرت رسیدن گورباچف در شوروی رونالد ریگان نیز سکان هدایت امریکا را بهدست گرفت. سیاستهای ریگان در مقابله با شوروی بهنحوی آشکار شدیدتر از همه دوران بر روشهای نرمافزاری متمرکز بود. وی با استفاده از تکنیک "نامگذاری" عبارت امپراتوري شيطاني را برای ارائه چهرهای شیطانی از اتحاد جماهير شوروي بهكار برد. در این تکنیک با ارائة چهرهاي شيطاني و سياه از طرف مقابل افكار عمومي آماده میشود كه هرگونه اقدام خصمانه عليه دشمن مبارزه با شيطان و پليدي تصور شود. وي در مارس 1983 گفت: «من اعتقاد دارم كمونيسم يكي ديگر از فصلهاي تلخ و نامأنوس تاريخ بشر است كه اكنون آخرين صفحههاي آن نگاشته ميشود»(ریگان، 1386، ص364). همچنين در سخنراني ديگري گفت: «شوروي با ناديده گرفتن حقوق شهروندان خود نظير آزادي و شرافت انساني در خلاف جهت جريان تاريخ در حركت است»(ریگان، 1983، ص747). وی با مخاطب قرار دادن شهروندان شوروی درصدد بود درون این کشور حامیانی براي سیاستهای امریکا پيدا كند. در این حال شرايط سخت اقتصادي موج نارضايتي را در جامعة شوروي فراگير کرده بود. این امر زمینه مساعدی را برای بهرهبرداری از اين نارضايتيها برای امریکا فراهم کرد. وي در جاي ديگري گفته بود: «رهبران شوروي براي خود اين حق را قائلند كه هر گونه جنايتي را انجام دهند، كه دروغ بگويند، كه تقلب كنند ... حتي در دوران تنشزدايي، زماني كه با آنها معامله ميكنيد بايد اين مطلب را به ياد داشته باشيد»(ریگان، 1982، ص57). این نوع تبلیغات امریکا در صدد بود که بین روابط سایر کشورها با اتحاد جماهیر شوروی حالتی از بدبینی و سوء ظن حاکم کند.
2- مقابله با گسترش ايدئولوژي کمونیستی
دولت ريگان براي مقابله با گسترش نفوذ ايدئولوژيك اتحاد جماهير شوروي، دكترين كارتر مبني بر حمايت از جنبشهاي ضد كمونيستي در آسيا، آفريقا و امريكاي لاتين را ادامه داد و به آن وسعت بخشيد. در اين راستا دولت ريگان اعلام كرد كه با نيروهاي فعال ماركسيست در هر كجاي جهان سوم كه باشند مقابله خواهد كرد. بهعنوان مثال "الكساندر هيج" نخستين وزير خارجة ريگان در سال 1981 گفت: شوروي بايد بداند" كه دوران ترك تازياش در جهان سوم به پايان رسيده است" (اسکات، 1996، ص18).
با حمله ارتش سرخ به افغانستان در سال 1979، نگرش امريكا به افغانستان تغييركرد. حمله نظامي شوروي به افغانستان با هدف تأمين امنيت مرزهاي جنوبي شوروي، جلوگيري از گسترش و نفوذ انقلاب اسلامي در افغانستان، دستيابي به پايگاههايي براي اعمال قدرت در منطقه خيلج فارس و درياي عمان، جلوگيري از فروپاشي رژيم كابل كه طرفدار شوروي بود و مقابله با نفوذ امريكا در منطقه خليج فارس و پاكستان صورت گرفت. در مقابل، دولت وقت امريكا به منظور حفظ منافع خود در خليج فارس، دفاع از پاكستان به عنوان متحد منطقهايِ واشنگتن، جلوگيري از دستاوردهاي استراتژيك شوروي از اين تهاجم و سرنگون كردن دولت طرفدار شوروي در كابل، به حمايت از گروههاي مجاهد افغان اقدام كرد كه عليه ارتش شوروي و دولت دست نشانده كابل وارد جنگ شده بودند.
امريكا در همين راستا، از سياست" تقارن مثبت" پيروي ميكرد. اين سياست مبتني بر اعطاي كمك از سوي ا امريكا به مجاهدين افغان در مقابل اعطاي كمك از سوي شوروي به دولت كابل بود. طبق اين سياست، امريكا به واسطه پاكستان، حمايتهاي مالي و نظامي از مجاهدين افغاني به عمل آورد. چارچوب كلي اين سياست، بر پايه نظام دو قطبي حاكم بر جهان و تضاد شوروي و امريكا به عنوان دو ابرقدرت شكل گرفته بود.
در 14 آوريل 1988، امريكا در پي امضاي قرارداد ژنو بين دولتهاي كابل و اسلامآباد در باره خروج نيروهاي شوروي از افغانستان، پيروي از سياست "تقارن منفي" را به مسكو پيشنهاد كرد. اساس اين سياست، قطع حمايت متقابل امريكا و شوروي از مجاهدين افغان و دولت كابل بود. روسها در ابتدا اين طرح را رد كردند اما پس از خروج نيروهايشان از افغانستان، نسبت به اجراي آن ابراز تمايل كردند. به هر حال، آنچه در باره سياست امريكا در افغانستان در دوران اشغال ميتوان ابراز داشت، اين است كه امريكا از تجاوز شوروي به عنوان خطر توسعه كمونيسم بهرهبرداري كرد و براي ضربه زدن به شوروي به حمايت نسبي از مجاهدين برخاست. ميزان حمايت و كمك امريكا به مجاهدين در حد ضربه زدن به شوروي بود، نه در حد تقويت مطلوب گروههاي مجاهدين. به همين جهت از زماني كه خطر شوروي در افغانستان و منطقه از بين رفت، امريكا حمايت خود را از احزاب و گروههاي مجاهدين قطع كرد. اعطاي تداركات نظامي به مجاهدين در 31 دسامبر 1991 خاتمه يافت و برنامه كمكهاي بشردوستانه در اوايل 1993 به پايان رسيد(همشهري ديپلماتيک، شماره 34).
حمايت از كونتراهاي نيكاراگوئه كه بر ضد دولت دانيل ارتگا ميجنگيدند بخش ديگري از ابزارهاي دكترين ريگان است جالب توجه اينكه وقتي ريگان پس از اخذ مجوز كنگره دستور پرداخت كمك يكصدميليون دلاري به كونتراها را صادر كرد دولت نيكاراگوئه به ديوان بينالمللي دادگستري مراجعه و شكايتي عليه امریکا طرح کرد و پس از آنكه رأي به نفع شاكي صادر شد دولت امريكا تعهداتي را كه در سال 1946 مبني بر پذيرش آراء ديوان داده بود، ملغي کرد(پووآسکی، 1998، ص240).
بايد توجه كرد كه اين دكترين علاوه بر تأثیرات دلخواه امريكا، مضرات زيادي را نيز بهدنبال داشت بهعنوان مثال شكلگيري طالبان و القاعده كه بعدها ضرباتی سنگين بر خود امريكا وارد كردند دستاورد همين دكترين است.
3- تحریم شوروي از دسترسی به فناوریهاي پيشرفته
در نوامبر 1982 ریگان پیشنهاد شورای امنیت ملی بر مبنای جلوگیری از دسترسی شوروی به فناوری پیشرفته را امضا کرد اما با این حال ایالات متحده در مورد کالاهایی نیز که شوروی ها دریافت می کردند دست به خرابکاری زد. بهطور مثال در 1984 ایالات متحده به عرضۀ نقشههای معیوب قطعات توربین گازی به شورویها پرداخت و از طریق واسطهها چیپسهای ناقص رایانه به اتحاد شوروی فروخت(کنی، 1386). ريگان با اعمال تحريمهاي گستردة بينالمللي صدور فناوريهاي پيشرفته از امريكا و متحدانش به شوروي را ممنوع كرد و اين اقدام به همراه جذب نيروهاي نخبة روسي و ساير كشورها سبب شد در مسابقة پيشرفت فناوري، شوروي بهصورت تصاعدي عقب ماند و امریکا با شتاب دو چندان پيش رود.
4- كاهش قیمت نفت
شصت درصد درآمدهاي شوروي از محل صدور نفت خام تأمين ميگرديد و امريكا با همكاري متحد ديرين خود يعني عربستان سعودي اين منبع عظيم مالي را از روسها گرفت؛ سعوديها كه پس از حملة شوروي به افغانستان خود را در معرض خطر ميديدند پيماني با امریکا منعقد كردند و طبق آن متعهد شدند در مقابل دريافت مقادير معتنابهي سلاح، توليد و فروش نفت خود را بهشدت افزايش دهند(لافیبر، 2002، صص333-331). حکومت امریکا به وسیلۀ سعودیها و اوپک بهطور سیستماتیک دستاندرکار پایین آوردن بهای نفت در بازار جهانی بود. حرکتی که به اقتصاد امریکا کمک میکرد و همزمان شورویها را که برای تحصیل ارز وابسته به فروش نفت بودند از پای درمیآورد. دستگاه اداری ریگان با فروش هواپیماهای نظامی و موشکهای استینگر به عربستان سعودی به ازای تولید نفت بیشتر و بهای کمتر موافقت کرد. در 1983 سازمان کشورهای صادرکنندۀ نفت (اوپک) زیر فشار امریکا بهای نفت را از 34 دلار به 29 دلار در هر بشکه کاهش داد. در 1985 سعودیها تولید نفت خود را از کمتر از 2 میلیون بشکه در روز به 9 میلیون بشکه افزایش دادند. ظرف 5 ماه بهای هر بشکه نفت به 12 دلار سقوط کرد. به گفتۀ پتر شوایرز «بیش از 10 میلیارد ارز مطمئن مسکو تقریبا معادل نیمی از درآمدش یک شبه دود شد»(کنی، 1386).
5- افزایش هزينههاي داخلي
ريگان همواره معتقد بود كه صلح و امنيت براي كشورش تنها و تنها از طريق قدرت بيشتر ميسر است، بنابراین به سرمايهگذاريهاي كلان در طرحهاي استراتژيك نظامي ادامه ميداد تا موقعيت خود را در مذاكره با شوروي از جايگاه مساوي به جايگاه برتر ارتقا بخشد. در اين مسير بين سالهاي 1981 تا 1986 بودجة پنتاگون از 171 ميليارد دلار در سال به 376 ميليارد دلار در سال افزايش يافت. اين افزايش بودجة نظامي امریکا در دورة صلح در تمام تاريخ این کشور بيسابقه بود(بویل، 1993، ص201). افزايش بودجة نظامي، ريگان را قادر ساخت تا طرح توسعة هواپيماهاي بمبافكن بيـ1 كه توسط دولت كارتر به حالت تعليق در آمده بود را احيا كند يا توليد موشكهاي حافظ صلح امـايكس را آغاز کند. اما ريگان به اينها اكتفا نكرد و سرانجام در سال 1983 طرح عظيم جنگ ستارگان را براي نخستینبار در جريان مسابقة تسليحاتي معرفي كرد؛ اين طرح شامل شبكة به هم پيوستهاي از ماهوارههاي مسلح به موشكهاي هستهاي و ليزرهاي قوي بود كه همواره در مدار زمين در حال گردش بوده و به محض آغاز حملة هستهاي به امریکا و متحدينش، بهطور خودكار با موشكهاي رهگير به سوی موشكهاي مهاجم و با پرتاب موشكهاي هستهاي به كشور مهاجم وارد عمل ميشدند. وي در 23 مارس 1983 با سخنراني معروف خود اين طرح را معرفي کرد: «اجازه دهيد شما را در نگرش خود به آينده كه آكنده از اميد است شريك نمايم و آن اين است كه ما برنامهاي را آغاز ميكنيم كه با تهديد وحشتناك موشكي شوروي مقابله كند ... طرحي كه ما را قادر ميسازد تا موشكهاي بالستيك دشمن را پيش از آنكه به خاك ما يا خاك دوستانمان وارد شوند منهدم سازيم» (ریگان، 1984، ص745). اگرچه بسياري از منتقدان طرح جنگ ستارگان را تخيلي و بسيار بلندپروازانه ميدانستند اما با تصويب بودجة مورد نياز آن در سناي امريكا، تأثیرات مورد انتظار خود را بهجاي گذارد و سبب قطع اميد شوروي از موازنة نظامي با امريكا گرديد و بدين ترتيب ريگان جايگاه برتري را كه در جست و جوي آن بود بهدست آورد. اگرچه ريگان بعدها پيمانهاي كاهش تسليحاتي نظير آي. ان. اف را با شوروي امضا كرد، اما همچنان سياست قبلي خويش را دنبال ميكرد. مطابق اين قرارداد كه در 8 دسامبر 1987 به امضا رسيد طرفين متعهد شدند موشكهاي بالستيك و كروز ميانبرد خود را نابود كنند كه در نتيجة آن آمريكا 846 و شوروي 1846 عدد از اين نوع موشكها را اسقاط كردند.
6- افزایش هزینههای نظامی
کشاندن شوروي به مسابقه تسليحاتي و گسترش ابعاد آن براي سوق دادن اين کشور به توسعه تکبعدي و غافل ماندن از ساير ابعاد توسعه. اين امر فاصله سطح زندگي مردم شوروي از کشورهاي غربي را بسيار زياد کرد. اگرچه در شوروي هيچکس بدون خانه نبود، آموزش رايگان امري همهگير شده بود و درصد بيسوادي نزديک به صفر بود، اما سطح زندگي، رفاه عمومي و دسترسي به امکانات ديگر، با مردم غرب قابل مقايسه نبود. جنگهاي سلطهگرايانه و مداخلات نظامي شوروي نظير جنگ کره، درگيري در چين، جنگ ويتنام، رقابتهاي نظامي در آفريقا و جنگ افغانستان، که يکي پس از ديگري در گرفت، بنيه اقتصادي شوروي را تضعيف کرد. از آنجا که هزينه رقابتهاي وسيع نظامي عمدتا بر عهده مردم شوروي بود، بنابراین، هر روز بر دامنه نارضايتيهاي مردم افزوده ميشد. (واعظی، 1379). مسابقة تسليحاتي يكي از مهمترين مؤلفههاي جنگ سرد بود. با معرفي طرحهايي نظير جنگ ستارگان توسط امریکا، طرف مقابل يعني شوروي نيز وادار ميشد براي ارتقاي جايگاه خود يا دستکم حفظ وضع موجود، منابع مالي زيادي را صرف ادارة ارتش بزرگ خود و همچنين معرفي طرحهاي دفاعي جديد و پيشرفتهتر کند. اين امر، به معناي ميلياردها دلار سرمايهگذاري در امور نظامي بود، سرمايههايي كه در آن برهة خاص براي اقتصاد متزلزل شوروي نقش حياتي ايفا ميكردند و صرف نمودن آنها در امور نظامي نتيجهاي جز دامن زدن به وخامت وضعيت اقتصادي شوروي نداشت. با وجود این، در سالهاي پاياني جنگ سرد و با وجود اصلاحات گورباچوف، شوروي ارتشي داشت كه 25% از توليد ناخالص ملي را مصرف ميكرد(لافیبر، 2002، ص332). بنابر این، هزينهاي كه بايد صرف سرمايهگذاري در بخش غيرنظامي و رفاهي ميشد به مصرف ارتشي ميرسيد كه بزرگترين ارتش دنيا بهلحاظ تعداد نفرات و تسليحات در اختيار به شمار می رفت (اودم، 1998، ص1) ولي فاقد كارايي بود.
7- بهره گیری از افكار عمومي
محاصره سياسي - امنيتي شوروي توسط امريکا و غرب بر اساس دکترينهاي آيزنهاور، کندي، جانسون، نيکسون، کارتر و ريگان، ارتباط مردمي اين کشور را با جهان غرب به کلي قطع نمود و از سوي ديگر تبليغات نظام کمونيستي و سردمداران شوروي بر ضد غرب کاملا غيرواقعي بود بهگونهاي که پس از فروپاشي شوروي، مردم آن با واقعيتهايي مواجه شدند که ماهيت تبليغات دولتمردان کشورشان را آشکار ساخت(واعظی، 1379). در این حال ديوار برلين در اروپا مخالفان بسياري داشت و مظهر دیکتاتوری و سانسور اغکار عمومی شوروی به شمار میرفت. از اینرو، مسئله ديوار برلين دستاويز ديگري براي دولت ريگان در مسير مقابله با شوروي شد. ريگان اهميت تاريخي ديوار برلين را درك كرده بود و برچيده شدن آن را مقدمة خوبي براي فروپاشي شوروي ميديد. وی در 12 ژوئن 1987 در سخنراني مشهور خود در برلين غربي و در مقابل دروازة اصلي ديوار برلين گفت: «آقاي گورباچوف اگر بهدنبال صلح هستي، اگر براي شوروي و اروپاي شرقي ثروت و رفاه ميخواهي و اگر به دنبال آزادي هستي به مقابل اين دروازه بيا، اين دروازه را بازكن، آقاي گورباچوف اين ديوار را جمع كن»(دی سوزا، 2004). دو سال بعد ديوار برلین برچيده شد و بار دیگرآلمان متحد شد. بهطور كلي دولت ريگان در زمينة بهره برداری از افكار عمومي عليه شوروي موارد زير را در دستور كار خود داشت: حمايت از حركتهاي تجزيهطلبانه در اروپاي شرقي(شولتز، 1984) و دامن زدن به تحركات آزاديخواهانه و استقلال طلبانه(ریگان، 1983، ص745). بهعنوان مثال در 23 آگوست 1989 حدود 2 ميليون نفر از اهالي استوني، ليتواني و لتوني زنجيرة انساني به طول 600 كيلومتر تشكيل داده و خواستار آزادي و استقلال از اتحاد جماهير شوروي شدند. در 6 سپتامبر 1991 شوروي استقلال اين سه كشور را به رسميت شناخت.
مشكلات داخلي شوروي نظير بحران اقتصادي، فساد در دستگاه اداري و استقلالطلبي جمهوريهاي زيرمجموعه به اضافة ضربات و تدابير دولت ريگان عليه شوروي سبب شده بود كه در پايان دهة 80 در مقايسه با سال 1985 ميزان كسري بودجة شوروي از صفر به 109 ميليارد روبل برسد، ذخاير طلا از 2000 به 200 تن كاهش و بدهي خارجي از صفر به 120 ميليارد دلار افزايش یابد و سرانجام رشد اقتصادي شوروي به صفر درصد كاهش پيدا كند (CIA Directorate of Intelligence, 1988). تحريمهاي اقتصادي و صنعتي غرب عليه اين کشور و نفوذ و تسلط غرب بر مؤسسات مالي بينالمللی نظير صندوق بينالمللي پول و بانک جهاني، مانع اعطاي تسهيلات مالي اين نهادها به اتحاد جماهير شوروي و مجموعه اردوگاه شرق شد. از سوي ديگر شعار ايدئولوژي کمونيسم که "هر کس بايد به اندازه توانش کار کند و به اندازه نيازش برداشت نمايد" شعاري غيرواقعي و بدون ضمانت اجرايي بود. تحقق اين شعار تنها با تقوا و ايمان امکانپذير بود که کمونيسم از هر دوي آنها بيبهره بود. بنابراين راهي جز حاکميت زور و برخوردهاي استبدادي نداشت نتيجه چنين اقتصادي بيتوجهي به سطح زندگي مردم و هدر رفتن ثروتهاي ملي بود(واعظی، 1379). سرانجام در 25 دسامبر 1991، گورباچوف مجبور به استعفا شد و شش روز بعد يعني در 31 دسامبر اتحاد جماهير شوروي به طوررسمی منحل شد. شايد آنچه مارگارت تاچر نخستوزير انگلیس در مراسم تدفين ريگان گفت بهترين توصيف براي عملكرد ريگان در جنگ سرد باشد كه "ريگان بدون شليك حتي يك گلوله در جنگ سرد پيروز شد".
جنگ سرد علیه جمهوری اسلامی ایران
با پيروزي "رونالد ريگان" در انتخابات رياست جمهوري امريكا، گروهي با عنوان "نومحافظهكاران" در عرصه سياسي امريكا پا به عرصه وجود گذاشت. به اعتقاد اين گروه، ايالات متحده امريكا به عنوان منبع خير و نيكي در جهان هستي بايد بر تمام منابع ثروت جهان سيطره داشته و حاكميت ارزشهاي امريكايي به عنوان ارزشهاي برتر، در تمام كشورها فراگير و تثبيت شود. اين گروه در بهار سال 1997 سازماني تحت عنوان "پروژهاي براي قرن امريكايي نو" تأسيس و بيانيهاي را به عنوان مانيفست كاري خود صادر كردند كه در فرازهايي از آن آمده بود: «ما برخاستهايم كه براي تأمين رهبري امريكا بر جهان چارهاي انديشيده و همكاران و پشتيبانان اين طرح را گردهم آوريم. به نظر ميرسد ما عوامل اساسي موفقيت دولت ريگان در فروپاشي امپراتوري شيطاني (اتحاد جماهير شوروي) و پايان جنگ سرد را از ياد بردهايم. بايد يك نيروي نظامي قوي و آماده رويارويي با چالشهاي حال و آينده را تدارك ببينيم و خود را براي ترويج بيباكانه و آگاهانه اصول و ارزشهاي امريكايي در خارج آماده سازيم. امريكا مسئوليت جهاني حفظ صلح و امنيت را در جهان بر عهده دارد كه در اين ميان، نقش امريكا در حفظ صلح و امنيت اروپا، آسيا و خاورميانه، نقشي حياتي و انكارناپذیر است.» افرادي همچون فرانسيس فوكوياما، برنارد لوئيز، پل وولفوويتز، ريچارد پرل، ديك چني، آنتوني كردزمن، داگلاس فيث، دنيس رايس، مارتين اينديك، مايكل لدين و لوئيس ليبي از امضاكنندگان اين بيانيه بودند. فوكوياما در تشريح اين بيانيه و اهداف آن گفته است: «پس از فروپاشي نظام دوقطبي، سياست بازدارندگي كارايي خود را از دست داده و بايد جاي خود را به سياست پيشگيرانه در برخورد با چالش ها بدهد. حوادث قرن بيستم بايد به ما آموخته باشد كه شكلدهي به اوضاع پیش از آنكه بحران فرا رسد، حائز اهميت است و اين نيز حائز اهميت است كه با تهديدها، بايد پیش از آنكه دهشتناك شود، رودر رو شويم. امروز جهانگرايي و تلاش براي نهادينه كردن ارزشهاي امريكايي يك فضيلت است. با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و ايدئولوژي كمونيسم، ليبرالدمكراسي پايان تكامل ايدئولوژيكي سبز و شكل نهايي حكومت است. پايان جنگ سرد، پيروزي دولت ايدهآل و موفقيت سرمايهداري آزاد را به عنوان يك الگوي بيهماورد و نقطه پاياني توسعه سياسي و اقتصادي نوع بشر را به منصه ظهور رساند.» يكي از افرادي كه در تنظيم بيانيه 1997نقشي كليدي و اساسي داشت، "برنارد لوئيز" است كه از وي به عنوان پدرخوانده نومحافظهكاران نام ميبرند. وي انگليسيالاصل و استاد دانشگاه پرينستون است كه بيش از بیست كتاب در باره اسلام و خاورميانه نوشته و از پيشكسوتان نظريه تغيير در خاورميانه به شمار ميآيد. وي در دهه 1980در مركز موشه دايان در تلآويو مشغول به كار بوده است. لوئيز در مقالهاي كه در سال 1999در نشريه فارن افرز به چاپ رسيده، راهبرد نومحافظه كاران را در عرصه سياست خارجي چنين تبيين ميكند: «پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، ايالات متحده امريكا بايد بيشترين سرمايهگذاري خود را در خاورميانه انجام دهد. براي تثبيت نظم نوين جهاني نيازمند "خاورميانه نوين" هستيم و اين خاورميانه با اقدامات جسورانه ما شكل خواهد گرفت.»(بینام، صبح صادق، ش263).
جنگهاي سرد زماني در ميگيرند كه امكان رويارويي نظامي با حريف بهطور مستقيم وجود نداشته باشد و اكنون نيز بهنظر ميرسد از آنجا كه امریکا (بهدلايل متعددي كه در حوصلة اين مختصر نميگنجد) قادر نيست جنگي گرم و تمامعيار عليه بزرگترين مانع منطقهاي خود يعني جمهوري اسلامي ايران بهراه اندازد؛ جنگ سرد تمامعياري بين طرفين در گرفته است كه ميتوان از آن بهعنوان جنگ سرد قرن 21 ياد كرد؛ جنگ سردي كه اگر بزرگتر از جنگ سرد قرن بيستم نباشد كوچكتر از آن هم نخواهد بود. شناخت تدابير اتخاذ شده توسط دولت ريگان عليه شوروي از آن جهت مهم است كه در جنگ سرد جديد نیز امریکا از روشهای مشابهی برای مقابله با جمهوری اسلامی ايران بهره ميبرد. در بحث تخريب چهرة اخلاقي حريف ميتوان مشاهده كرد كه جرج بوش ،رئيس جمهور پیشین امریکا، زماني كه ميخواهد جنگ عليه عراق را آغاز كند يا مخاصمات خود بر ضد ايران را گسترش دهد از عبارت محور شرارت يا محور شيطاني ياد ميكند كه به زعم وي شامل سه كشور ايران، عراق و كرة شمالي است يا خواستار رعایت حقوق بشر در اين کشورها ميشود.
امريكا همچنين با افزايش حضور نظامي خود در منطقه يعني اشغال افغانستان و عراق و با بهرهگیری از پايگاههاي نظامي خود در كشورهاي حاشية درياي خزر ميكوشد ايران را محصور و ايزوله كند تا كنترل بيشتري بر آن داشته باشد. در بحث ممانعت از دسترسي حريف به فناوريهاي پيشرفته، تحريمهاي بينالمللي عليه ايران وضع و پياپي تمديد ميشوند يا با صدور قطعنامه از مراجع مختلف، ارسال تجهيزات اتمي حتي با كاربرد صلحآميز به ايران ممنوع ميشود و از تحصيل دانشجويان ايراني در رشتههاي مرتبط با فناوري هستهاي و موشكي در دانشگاههاي معتبر دنيا ممانعت بهعمل آمده و با صدور قطعنامه از ايران درخواست ميشود كه غنيسازي اورانيوم حتي در مقياس آزمايشگاهي و تحقيقاتي را نيز متوقف سازد. حمايت از گروههاي مخالف نظام جمهوري اسلامي در داخل و خارج كشور كه تعدادي از آنها حتي در فهرست گروههاي تروريستي قرار دارند بخش ديگري از سياستهاي خصمانة امريكا عليه ايران است. در بخش ديگري از اين سياستها امريكا و انگليس با استفاده از ظرفيت قوميتها و اقليتها در جنوب كشور و در مناطق كردنشين درصدد دامن زدن و حمايت از جنبشهاي تجزيهطلبانه هستند.
شوراندن كشورهاي همسايه عليه ايران و تخريب جايگاه منطقهاي كشور در حوزة خليجفارس نيز دنبالة سياستهاي سرد امريكا عليه ايران است بهعنوان مثال تحريك امارات متحدة عربي بهمنظور ادعاهاي پي در پي روي جزاير سهگانة ايران، دامن زدن به حس ناسيوناليسم عربي در برابر ايران از طريق تحريف تاريخ و كاربرد نام مجعول خليجعربي بهجاي خليجفارس، تفرقهافكني بين جهان شيعه و اهل تسنن و سرانجام درخواست صريح از كشورهاي عربي برای تشكيل ائتلاف عليه ايران، از ابزارهاي منطقهاي امریکا در جنگ سرد جديد است و همانند جنگ سرد پیشین، دولت انگلیس نيز در تمامي اين مراحل امريكا را همراهي و ياري ميکند. تذكر این نکته ضروری است كه تمامي ابزارهاي مورد استفاده عليه شوروي بهطور دقيق عليه ايران قابل استفاده نيستند چراكه امريكا محدوديتهاي زيادي براي استفاده از ابزار مشابه عليه ايران دارد و شرایط جمهوری اسلامی ايران نيز با اوضاع اتحاد جماهير شوروي كاملاً متفاوت است. بهعنوان مثال اگرچه بخش عمدة درآمد ايران همانند شوروي از محل صادرات نفت خام تأمين ميشود اما امريكا نميتواند همانند گذشته قيمتهاي نفت را دستكاري نموده و آن را بهشدت و براي درازمدت تنزل دهد چراكه معادلات جديدي مطرح شدهاند كه آزادي عمل را از دولتمردان امریکا سلب ميكنند. بهعنوان مثال رشد سريع اقتصادي چين در مقام دومين مصرف كنندة انرژي در جهان، همچنين بزرگترين رقيب امریکا سبب ميشود كه این کشور حتي مجبور به افزايش قيمتهاي جهاني نفت گردد تا حتيالامكان با افزايش هزينههاي اقتصاد چين از ميزان اين رشد خطرناك بكاهد. مذهب اسلام شيعي، انسجام مثالزدني ملت ايران، حركتهايي نظير جنبش نرمافزاري و بومي كردن صنايع پيشرفته در كشور (كه سبب ميشوند تحريمهاي بينالمللي نتيجة عكس داشته باشند) از تفاوتهاي محوري جمهوری اسلامی ايران و شوروي است كه به هيچ وجه قابل اغماض نبوده و در تعيين نتيجة اين جنگ سرد نقش محوري ايفا میکنند.
نتيجهگيري
جنگ سرد و پيامدهاي آن بهويژه فروپاشي و تجزية اتحاد جماهير شوروي تأثیراتی شگرف در عرصة روابط بينالملل بهجاي گذاردند. آنچه بسيار مهم و عبرتآموز به نظر میرسد چگونگي پيروزي امریکا و تدابير مؤثر در اين پيروزي است. در اين مقاله مهمترين سياستهاي امریکا در برابر شوروي سابق بهویژه در دهة 1980 مورد مطالعه و بررسي قرار گرفت؛ سياستهايي كه در فروپاشي اين ابرقدرت نقش كليدي ايفا كردند. همچنين از طريق مقايسة الگوي مورد استفاده عليه شوروي با الگوي مورد استفاده عليه جمهوري اسلامي ايران تفاوتها و مشابهتهاي اين الگوها شناسايي شدند. بررسي عوامل یاد شده که به فروپاشي اتحاد جماهير شوروي منجر شد، همگي حاکي از وجود بحرانهاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي و... و نداشتن کمترين پشتوانه مردمي در اين کشور است. در بيان وضعيت اقتصادي و فقر مردم شوروي در زمان فروپاشي آن همين بس که ارزش پول ملي روسيه 40 هزار برابر در مقابل دلار کاهش يافته بود و بدهيهاي خارجي روسيه بالغ بر 160 ميليارد دلار شده بود. از سوی دیگر، حاکميت مارکسيسم بر نظام شوروي و مغايرتهاي ايدئولوژيکي مارکسيسم و کمونيسم برآمده از اومانيسم و ماترياليسم با فطرت انساني و سنتهاي الهي، محکوم به شکست بود و دير يا زود جامعه شوروي را با بحران مواجه ميساخت؛ مکتب کمونيسم با انکار وجود خدا، ارائه تعريف تکبعدي از انسان، بنا کردن روابط اجتماعي و اقتصادي بر مباني نادرست ديکتاتوري و خفقان براي اجراي آنها راهي جز شکست نداشت.
حضرت امام در نامه تاريخي خود به گورباچف با اشاره به اين عامل چنين مينگارند: «جناب آقاي گورباچف! بايد به حقيقت رو آورد، مشکل اصلي کشور شما مسئله مالکيت و اقتصاد و آزادي نيست، مشکل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست، همان مشکلي که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشيده يا خواهد کشيد. مشکل اصلي شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است(صحيفه نور، ج 21، چاپ اول، ص 69-66).
منابع
- بررسي كارشناسي صبح صادق از تحولات منطقه: ايران محور خاورميانه جديد؛ هفتهنامه صبحصادق ؛16 مرداد 1385؛ ش263، ص8.
- قربانيان جنگ سرد، همشهري ديپلماتيک، ش34.
کنی، توماس(1386)؛ خیانت به سوسیالیسم؛(ترجمه خسرو باقر)؛ مجله چیستا، ش241، مهر.
- واعظی، حسن(1379)؛ اصلاحات و فروپاشي؛ تهران: انتشارات سروش.