۰
شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۴۷
مروری تحلیلی بر یک جنگ آمریکایی؛

جنایت، کابوس، هیپی‌گری و آنچه باید از جنگ ویتنام دانست+ تصاویر

جنایت، کابوس، هیپی‌گری و آنچه باید از جنگ ویتنام دانست+ تصاویر
جنگ ویتنام، که با نام‌های مختلفی همچون «جنگ آمریکا در ویتنام»، «نبرد ویتنام»، «دومین جنگ هندوچین» و «جنگ علیه آمریکایی‌ها برای نجات ملت» شناخته می‌شود، نبردی طولانی میان نیروهای ملی‌گرای ویتنام شمالی و ایالات متحده بود که در ویتنام، لائوس و کامبوج رخ داد. این جنگ در تاریخ 1 نوامبر 1955 آغاز شد و در تاریخ 30 آوریل 1975 با سقوط سایگون (پایتخت ویتنام جنوبی) پایان یافت. نیروهای ملی‌گرا می‌کوشیدند کشور ویتنام را تحت یک دولت کمونیست متحد کنند و آمریکا (با کمک ویتنام جنوبی) می‌کوشید از گسترش کمونیسم جلوگیری کند.
ویت کنگ‌ها (مخفف «ویتنام کنگ سان» به معنای کمونیست های ویتنام، همچنین معروف به جبهه آزادی‌سازی ملی یا NLF)، نیرویی چریکی بود که در برابر ویتنام جنوبی و آمریکا به مبارزه پرداخت. ویت کنگ‌ها در دهه شصت به سرعت شروع به رشد کردند تا این که تا سال 1964 تعدادشان به بیش از 30 هزار سرباز رسید.



* دشمنی که آن موقع کمونیسم بود


در فضای دوقطبی حاکم بر آن دوره که اصطلاحا «جنگ سرد» نامیده می‌شود، برای ایالات متحد، «کمونیسم» همان دشمنی بود که باید بهانه تجاوزطلبی‌هایش شود. برای دولت آمریکا دخالت در این جنگ راهی برای جلوگیری از گسترش کمونیسم به ویتنام جنوبی بود. اما برای دولت ویتنام شمالی و ویت کنگ‌ها، این نبرد به مثابه یک جنگ مستعمراتی بود که نخست دربرابر فرانسه که تحت حمایت آمریکا بود به مبارزه پرداختند و حالا باید در برابر ویتنام جنوبی که آن را دولت دست‌نشانده آمریکا می‌دانستند مقابله می‌کردند. دولت آمريكا همیشه واقعه حمله به كشتی‌های آمريكايی در خليج «تنكین» را بهانه درازدستی‌اش معرفی کرده است؛ واقعه‌ای كه بعدها معلوم شد كاملاً ساختگی بوده و هیچگاه به آن ابعاد رخ نداده بود.

* آمریکا وارد می‌شود


کنگره با قطعنامه خلیج تنکین پاسخ وارد میدان شد. این قطعنامه به رئیس جمهور آمریکا این اختیار را می‌داد که دخالت ایالات متحد را در ویتنام افزایش دهد. رئیس جمهور «لیندون جانسون» نیز از این اختیار خود برای اعزام نخستین گروه از نظامیان آمریکایی به ویتنام در مارس 1965 استفاده کرد و آتش جنگی ده ساله برافروخته شد. تعداد سربازان آمريكايی در سال 1965، 184000 نفر بود. اين رقم دو سال بعد به 485 هزار نفر رسید. در همين زمان تعداد كل سربازان ويتنامی و آمريكايی و ديگران به 3/1 ميليون نفر می‌رسد. يک سرباز به ازاي 15 نفر ويتنامی. در اين دوران اين نيروها با يک سياست تهاجمی به قلع و قمع چريک‌ها پرداخته و نيروهای كمونيست كه در آستانه پيروزی بودند به عقب‌نشينی تن در می‌دهند.

* ابتدا تا انتهای جنگ


در 1968 و در روز عيد TET، ويتنام شمالی و ويت‌كنگ، سياست دفاعي و چريكي خود را تغيير داد و در يک عمل غافلگير كننده در سطحی وسيع و همه‌جانبه به نيروهای آمريكا و ويتنام جنوبی حمله کرد. كمونيست‌ها از اين تهاجم اميد داشتند كه مردم با يک قيام همگانی به حكومت وان تيو (ویتنام جنوبی) پايان دهند؛ هرچند اين امر اتفاق نيفتاد. اگرچه نزديک 32000 چريک در اين خيزش كشته شد و حدود 20 روز بعد تمام مواضع اشغال شده توسط ويت‌كنگ‌ها بازپس گرفته شد، اما عواقب روانی و تبليغاتی اين عمليات بی‌سابقه بود.

مداخله نظامی آمریکا در ویتنام به کشته شدن حدود شصت هزار آمریکایی، دویست و پنجاه هزار نظامی و شهروند ویتنام جنوبی و بیش از یک میلیون تن از چریک‌های کمونیست و غیرنظامیان ویتنام شمالی منجر شد. در سال 1968، «ریچارد نیکسون»، نامزد جمهوری‌خواهان در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تعهد خود به دستیابی به «صلح با عزت» در جنگ ویتنام را اعلام داشت. در سال 1972 نيروهای ويتنام شمالی شروع به تجاوز و عبور از مدار 17 درجه کردند. آمريكا در عوض شروع به بمباران وحشيانه هانوی و بندر هايفونگ کرد. در طول اين عمليات 4000 روستا از 5600 روستای ويتنام شمالی به همراه تمامی پل‌ها و جاده‌ها بمباران شدند.


با ورود ویت‌کنگ‌ها به کاخ سایگون، ویتنام جنوبی سقوط کرد
و آمریکا در جنگ با شبه‌نظایمان شکست خورد

در 1975 نيروهای شمالی يک حمله وسيع همه‌جانبه را عليه جنوب سامان دادند. در عرض كمتر از دو ماه سايگون در 31 آوريل 1975 سقوط كرد و تانک‌های ويتنام شمالی درهای كاخ رياست جمهوری را زير چرخ‌های خود گرفتند.

* شکنجه و جنایت جنگی


تنها گوشه ای از جنایات جاری در جنگ ویتنام آن چیزی است که باعث شده نزدیک 100 هزار نفر از کودکان ویتنامی با معلولیت‌ها و نقص‌های مادرزادی باشند. انواع شکنجه های وحشتناک و بی‌سابقه که زبان توان بازگویی آن‌ها را ندارد از سوی مستشاران و کارگزاران آمریکا تجویز و اجرا شد که به گفته برتراند راسل، مطابق با اصول شکنجه نازی‌ها آموزش دیده بودند تا فاجعه‌های هیتلری را، این بار ایل و تبار لیبرالیسم تکرار کند. اما این همه ماجرا نیست و نه کوچگ و بزرگ دنیا که صغیر و کبیر مردم آمریکا هم خود بی‌نصیب از ترکش‌های سوزان و خانمان‌برانداز این جنگ موهوم نبودند و چهره فرهنگ و زندگی آمریکا تا همین امروز، زخم خورده از آن باقی مانده است.


* لیبرالیسم منفی


تجربه نشان داده برای داعیه‌داران خیرخواهی و آزادی‌گستری، هیچ متاعی خوش خط و خال‌تر از آرزوها و خواسته هایشان نیست و در این میان، قربانی ماکیاولیسمِ مسلط بر همه چیز، مردمانی هستند که در گام نخست باید فریب داده شوند و در گام بعد انکار گردند. لیبرال دموکراسی، همیشه داعیه‌دار آزادی و حقوق انواع بشر بوده و معتقدان به آن در اذهان بسیاری، با رویای اسطوره‌های صلح‌جویی و آشتی‌طلبی برابری می‌کنند. با این وجود، برخی از اندیشمندان معتقدند که اندیشه لیبرالیسم، دست‌کم از دوران منازعات جنگ سرد به بعد، رفتارهایی از خود نشان می‌دهد که بیش از هر چیز، عدول از ارزش‌های برساخته خویش است.

کمونیسم به عنوان دشمن، باعث شد که لیبرالیسم جنگ سرد یک «لیبرالیسم منفی» باشد، یعنی تعریف لیبرالیسم با استفاده از نفی ارزشهای کمونیستی؛ یعنی لیبرال‌ها نیاز دارند که برای اثبات درستی خود، نادرستی‌های کمونیست‌ها را درشت کنند. ظهور این روش عمل در «جنگ ویتنام» به‌خوبی را نشان داد که به موجب آن، همه وحشی‌گری‌های ارتش آمریکا در ویتنام، به بهانه مبارزه با آنچه «دشمن» آزادی و حقوق بشر نامیده می‌شد توجیه گردید. به نظر می‌رسد این رویکرد تاکنون نیز به کار گرفته می‌شود، با این تفاوت که دشمن فروپاشیده کمونیستی، جای خود را به ستیزگاهی دیگر داده: «اسلام».

* آمریکای جنگ سرد


فروپاشی خانواده، سرخوردگی از جامعه و آرمان‌های اجتماعی، روی آوردن به «نهیلیسم»، هرزه‌گردی، مصرف طیف گسترده‌ای از مواد مخدر و توهم‌زا -از «ماری جوانا» تا «کوکائین» و «ال. اس. دی»-، الکلیسم، نفی اخلاق رسمی و موازین آن، رویکرد به همجنس‌گرایی و روابط آزاد جنسی و ...، در یک کلام، آنچه که در فردای جنگ ویتنام صفت مشخصه نسل جوان آمریکا گردید، یعنی پدیده معروف «ضد فرهنگ»، و مظهر شرم آور آن، «هیپی گری»؛ با شعار اپیکوریستی «جنگ نکن، عشق بورز»، از دستاوردهای جامعه آمریکا از دوران جنگ کثیف ویتنام بود.



پدیده «هیپی‌گری» و «نهیلیسم» نمایانگر سبک زندگی جدیدی
بود که در اعتراض به سبک زندگی آمریکایی رواج یافت؛
یکی سبک زندگی اعتراضی نسبت به آمریکا و تجاوزهایش.

پدیده شرمساری ملی، پدیده بلافصل دوران سپری نشده «کابوس ملی» مردم آمریکا بود. جمعیت دو میلیونی کهنه سربازان در نزد مردم به عنوان افرادی نامتعادل، کم‌سواد، معتاد و دارای زمینه های قوی آدم‌کشی و جنایت دانسته شدند. همه این‌ها، در کنار انبوه مشکلات اقتصادی ناشی از کمک‌های نجومی آمریکا به دولت سایگون و هزینه‌های جنگ، کابوس ویتنام را برای مردم ینگه دنیا تکمیل کرد.

سربازان آمریکایی برای این که مانع از مخفی شدن سربازان ویت کنگ در زیر شاخ و برگ درختان و بوته‌ها شوند، از مواد دیفولیانت استفاده کردند. یکی از مشهورترین این مواد «عامل نارنجی» نام دارد. در سال 1969 به تنهایی 1.034.000 هکتار از جنگل‌ها با استفاده از این عامل نابود شد. «عامل آبی» نیز یکی دیگر از مواد شیمیایی بود. برآوردها نشان می‌دهند نیروهای آمریکا در خلال 10 سال جنگ ویتنام از 53 میلیون گالن عامل نارنجی استفاده کردند. برخی از بیماری‌هایی که در اثر این ماده در این افراد مشاهده شده از این قرار است: تومور بدخیم بافت نرم، سرطان‌های دستگاه تنفسی، سرطان پروستات، تومور بدخیم سلول‌های مغز استخوان، زایمان زودهنگام، زایمان جنین مرده، نقص‌های مادرزادی و غیره.
میلیون‌ها ویتنامی در طول جنگ در معرض عامل نارنجی قرار گرفته‌اند. بر اساس تعدادی بررسی مقدماتی، برآورد می‌شود که امروزه حدوداً یک میلیون ویتنامی در اثر این ماده دچار معلولیت یا دیگر مشکلات سلامتی هستند.

* موج بی‌سابقه خشم جهانی


جنگ در ویتنام، اگر به خاطر ابعاد و ویژگی‌هایش و نیز شکست ارتش بزرگ دنیا در آن، در نوع خود بی‌سابقه بود، به علاوه، موجی از اعتراض و حرکت مردمی را باعث شد که همه ملت و نخبگان جهان را به شکل بی‌سابقه‌ای برای پایان دادن به یک جنگ ناعادلانه گرد هم آورد. اندیشمندان سیاسی از راسل و سارتر گرفته تا سینماگران و هنرمندان، از دانشجویان و طبقات مختلف سیاسی تا توده‌های مردم از فجایع جنگ ویتنام به بدی یاد کردند و به روشنگری پرداختند.
موج اعتراضی اگرچه ویژگی های مخصوص به خود را دارد و نیز اگرچه برای نیل به مقاصد خود راه دراز و تا اندازه‌ای بی‌فایده یا دستکم کم‌فایده ای را طی کرد، اما، هم منشا بسیار دیگری از نمونه‌های مشابه خود شد و هم نشان داد که فاصله میان مردم دنیا و برخی سیاستمداران طماع و یغماگر کشورهای قدرتمند تا آن اندازه زیاد و بعید است که انبوه فریادها و تلخکامی‌ها هیچگاه به گوش این خواب زدگان نخواهد رسید. جدایی که شراره‌هایش، هنوز هم سینه فرزندان بشر را می‌شکافد.

جنبش ضدجنگ با جذب اعضایی از دانشگاه‌ها، حومه‌نشین‌ها از طبقه متوسط جامعه، اتحادیه‌های کارگری و نهادهای دولتی در سال 1965 اهمیتی ملی یافت و در سال 1968 به اوج خود رسید و قدرت خود را در طول جنگ ویتنام حفظ کرد. این جنبش که حوزه‌های سیاسی، نژادی و فرهنگی را دربرمی‌گرفت منجر به شکاف عمیقی در دهه 60 در داخل جامعه آمریکا شد.

زمانی که ارتش آمریکا در فوریه 1965 شروع به بمباران ویتنام شمالی کرد نخستین جرقه‌های شکل‌گیری این جنبش زده شد. سرعت مخالفت‌ها به‌سرعت شدت یافت. در ماه مارس «دانشجویان موافق یک جامعه دموکرات» یا SDS سطح مخالفت‌ها را بالا بردند و به سطح ملی رساندند و برای تظاهراتی در اعتراض به بمباران‌ها در واشنگتن فراخوان دادند. در آویل 1965 حدود 25000 نفر در پایتخت گرد آمدند. فعالیت این جنبش باعث شد آمریکا حمایت مردمی خود را از این جنگ از دست بدهد و همین از دست دادن حمایت مردمی به یکی عوامل مهم در شکست آمریکا در این جنگ تبدیل شد.

* مردم: جنگ را ما نمی‌خواهیم


لیبرال دموکرات‌های کاخ سفید، خوب می ‌انند که باید حساب کارهایشان را به پای جمهور بگذارند. اگر امروز اِشغال طولانی مدت افغانستان، آشوب‌آفرینی مزمن در عراق و راکت‌های بی‌حواسی که پاکستان را نشانه می‌گیرند، برای دفاع از مردم آمریکا و دور کردن دشمن از مرزها تبلیغ می‌شوند، هیچ جای تعجب و شگفتی ندارد که پیشتر نیز، دولتمردان آمریکا جنگ آسیایی‌شان را پای مردم می نوشتند. اما از همانجا که دیری نمی‌پاید و این ادعاها رنگ می‌بازند، رئیس جمهور لیندون جانسون که آتش جنگ را بر افروخت، جرات نکرد که دوباره برای ریاست جمهوری نامزد شود و مردم به نیکسونی رای دادند که می‌گفت «بزرگترین شرفی که تاریخ می‌تواند نصیب انسان کند، کسب لقب بانی صلح است.» مردم آمریکا، با اینکه بیشتر نگران دستمزد ماهیانه‌شان‌اند تا قربانی شدن انسان‌ها اما بارها نیز گفته‌اند که کارزارهای کیلومترها دورتر، هیچ پیوندی با خواسته‌هایشان ندارد. بارها ثابت شده است که نه مردم دنیا و نه مردم آمریکا، حقوق بشر و دموکراسی سازیِ آتش‌افروزان و تفنگداران را نخواسته اند.

* سینمای ضد جنگ آمریکا


سینمای آمریکا، بیشتر از پنجاه سال می‌شود که تا امروز ویتنام را روایت کرده است. تنوع این روایت، طیف وسیعی از بزرگان سینمای آمریکا و جهان را در بر می گیرد. در واکنش به حضور آمریکا در ویتنام، گروهی فیلم‌هایی ساختند که در برهوت جنایات و بیزاری‌های جنگ، به تصویرآفرینی از کابوسی ده ساله پرداختند و در مقابل گروهی هم فیلم ساختند که سرباز آمریکایی را «رامبو» و افتضاح هندوچین را «حماسه» یانکی‌ها معرفی کنند. با این همه، نکته جالب در سینمای ضدجنگ هالیوود، نوع رویکرد سیاستمداران آمریکا به این ژانر سینمایی است. سیاستمداران آمریکا از فیلم‌هایی که بازسازی غرورملی زیرپا گذاشته غرب دانسته می‌شود حمایت می‌کنند و در عوض به آنچه تصویر سینمای آزاد و معترض به زیاده‌خواهی ژنرال‌های جنگ سرد دانسته می شود اعتراض می‌کنند.

با اینکه سینمای جنگ ویتنام از معدود موارد آبرومندی هالیوود و گذرگاه امیدی برای نوع متعهدانه و انسانی‌تر هنر هفتم است اما یک شاخصه نکته‌سنجانه هم دارد: نقد جنگ ویتنام، هرچه باشد، یک «نقدِ آمریکاییِ» آمریکا است و بنابراین، اعتراض بر بیکاری های ناشی از جنگ، بر کشتار کودکان و زنان ویت کنگ، اولویت دارد. آمریکایی اگر به جنگی که سردمداران کشورش در آ« حضور دارند اعتراض می‌کند، بیشتر نگران مالیاتی است که از جیبش پرداخته می‌شود نه آنکه بخواهد نگران بمب‌های خوشه‌ای یا کودکان ناقص‌الخلقه باشد.
کد مطلب : ۶۶۲۴۳۶
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما