۰
دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۵۰

عطر معنوي اسلام، روح جهاني بي روح

عطر معنوي اسلام، روح جهاني بي روح
رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اخير با طلاب، نکات پربها و راهگشايي فرمودند. يکي از آن نکات، درباره فرصتي بود که امروزه نصيب دستگاه تبليغي اسلام شده است ناشي از خلأ فکري در جهان و ذائقه حقيقت طلب جهانيان. ايشان فرمودند: «يک امتياز ديگرِ اين دوران اين است که در سطح جهان، يک احساس خلأ فکري و نياز به يک فکر جديد موج مي‌زند؛ در سطح جهان اين‌جور است؛ دل‌زدگي و سرخوردگي از «ايسم»هاي مختلف -چه «ايسم»هاي چپ، چه «ايسم»هاي راست- در بين کشورها و بين انديشمندان و بين جوان‌ها بسيار زياد شده؛ يک حالت خلأ فکري [وجود دارد]، حرف نو جا مي‌افتد. جمهوري اسلامي، هم در مسئله‌ انسان، هم در مسئله‌ جامعه، هم در مسئله‌ سياست حرف‌هاي نو دارد؛ اسلام حرف‌هاي نو دارد. ما اگر بتوانيم اين حرف‌هاي خودمان ر ا که حرف‌هاي نويي است در دنيا منتشر کنيم و به گوش‌ها برسانيم، پذيرنده و طلبکار زياد خواهد داشت...».

ممکن است کسي بگويد امروزه مدرنيته همچون گذشته بلکه قدرتمندتر و باشکوه تر بر ويرانه هاي سنت ايستاده است. ديگر کسي و ملتي را نمي‌توان يافت که بتواند يا حتي بخواهد دموکراسي را کنار بگذارد و نظامهاي سلطاني و استبدادي گذشته را ترجيح دهد. کسي نيست که سيستم اقتصادي مدرن مبتني بر بازار آزاد، پول و بانک، فاينانس، توليد انبوه و ... را کنار نهد و به اقتصاد سنتي بازگردد. کسي نيست سبک زندگي و فرهنگ امروز را که در آن، مصرف گرايي، فراواني و تنوع کالاهاي خوراکي، پوشاکي و ... سبک غذاخوردن و کار کردن، اوقات فراغت و سبک تفريح، جايگاه فيلم و ديگر هنرهاي مدرن، نوع ارتباطات و فضاي مجازي که از ويژگي سرعت، سهولت، کثرت و دقت برخوردارست را ناخوشايند بداند و به جهان بسته، کوچک و تاريک سنت قدم بگذارد، جهاني که در آن، علم و دانش اندک بود، حقوق زنان و کودکان ناديده گرفته مي‌شد، بيماريها به سرعت و به صورت اپيدمي، جان انسانها را مي‌گرفت ، پديده هاي طبيعي همچون سيل، زلزله، صاعقه و مانند آن بر اراده و مقاومت انسانها فائق بود... اگر بپذيريم که مدرنيته سنت را ويران کرده و پلهاي ارتباطي با آن را تخريب نموده است و ديگر نمي‌توان به سنت بازگشت آنگاه شايد بتوان گفت از آنجا که يک بعد از ابعاد دوران سنت هم پديده دين و دينداري بوده است نتيجتا امروزه جايي براي دينداري باقي نمانده است. حتي برخي معتقدند مدرنيته پروژه ناتمام است، مدرنيته آنقدر قدرتمند است که کاستيهاي خود را برطرف مي‌کند بنابر اين اگر انسانهاي مدرن نياز عميقي به دينداري نشان دهند مدرنيته، خود اقدام به توليد سبکي از دينداري مدرن مي‌نمايد که هم با ويژگي هاي زندگي مدرن همخوان باشد و هم عطش به پرستش، تعالي و معنا را فرونشاند (که در واقع عبارت است از عرفانهاي مدرن و جعلي که امروزه در جهان رواج زيادي يافته است).

آيا در اين بحبوحه فرصتي براي معرفي، احيا و بسط اسلام اصيل وجود دارد؟ آيا در دلهاي آکنده از تجملات و لذات زندگي مدرن و اذهان مملو از انديشه پلوراليسم، تعدد قرائتها، نسبيت و علم زدگي جايي براي نفوذ اسلام اصيل باقي مانده است؟

برخي به صراحت جواب منفي مي‌دهند همانند عمده روشنفکران ديني که هر يک به نوعي بر کنار نهادن اسلام اصيل و لزوم گام برداشتن به سوي بازخواني مدرن اسلام تاکيد مي‌کنند. استاد ملکيان در راس اين طيف، به صراحت از پايان دوران دين و لزوم رفتن به سوي «معنويت» به عنوان جايگزيني مدرن سخن مي‌گويد. اين نظر با غفلت از واقعيت بيروني و تحقق اجتماعي همراه است. يافته هاي ميداني از گسترش دينهاي سنتي سخن مي‌گويند. پيتر برگر از مهمترين جامعه شناسان حامي سکولاريزاسيون که به حاشيه نشيني دين معتقد بود در يک تحول فکري از «دسکولاريزاسيون» يعني معکوس شدن فرايند سکولاريزاسيون حمايت کرده است. وي اشتباه نظريه پيشين خود و نظريات مشابه را غفلت از واقعياتي مي‌داند که در جوامع در حال رخ دادن است.

حضرت آقا به سرخوردگي جهاني از کمونيسم و سوسياليسم اشاره فرمودند و همان را در مورد نظام ليبراليسم و کاپيتاليسم صادق دانستند:

«... يک روزي بود که اين‌جور نبود... مارکسيسم، در بين جوانها
در اغلب کشورها [رايج بود]؛ ... بخصوص در زمينه‌ اقتصادي،جاذبه‌ سوسياليسم، يک جاذبه همه‌گير بود... امروز سوسياليسم شکست‌خورده است ... تفکّر مارکسيستي به کلّي منزوي شده؛ ليبراليسم -با آن معنايي که غربي‌ها برايش مي کردند در زمينه‌ فرد و جامعه و مانند اينها- محکوم شده. خلايي وجود دارد؛ يعني همه احساس نوميدي و سرافکندگي و سرخوردگي مي کنند».

ليبرال-دموکراسي که امروزه در غياب قطب رقيب (نظام سوسياليستي) يکه تاز صحنه سياست جهاني است، به رغم شعارها و وعده هاي
قانع کننده و جذابش دچار مشکلات عملي جدي است که يک نمونه اش
تعارض ميان دو عنصر قوام بخش اين نظام است: ليبراليسم و دموکراسي. ليبراليسم هواخواه آزادي و بازگذاردن ميدان عمل براي فعالان اقتصادي، سياسي و اجتماعي است که طبعا با دموکراسي که برخورداري همسان همگان از حق انتخاب سرنوشت را فرياد مي زند ناهمخوان است. ماکس وبر، آيزايا برلين، فردريش هايک، رابرت نوزيک و ميلتون فريدمن از جمله کساني هستند که تعارضي ذاتي ميان آزادي و برابري مي بينند (رک. حسين بشيريه، ليبراليسم و محافظه کاري، نشر ني،1380: ص. 24).

به علاوه، ليبراليسم در سطح نظريه دچار خودتناقضي است زيرا از آزادي حداکثري مي گويد با تنها اين قيد که به آزادي ديگران لطمه نرسد، اما بسط آزادي حداکثري به همه انديشه ها و نظام هاي فکري ناممکن است، زيرا دستکم يکي از آن انديشه ها، انديشه ضد ليبرال و مخالف آزادي حداکثري است و در نتيجه ليبراليسم در صورتي که حقيقتا به مباني خود پايبند باشد بايد به رشد آنتي تز و نهايتا فروپاشي خود اجازه دهد.

در عمل و صحنه تحقق هم هيچ گاه ليبرالها، خواستار و مدافع آزادي برابر براي همگان نبوده اند و همواره به تبعيضهايي عليه دين، برخي نژادها و قوميتها، محرومين و حاشيه نشينها و ... خوشامد گفته اند. ليبرالها در سطح جهاني، تبعيضي عميق عليه جهان شرق، جهان اسلام و نظام مقدس اسلامي در ايران به راه انداخته اند که بر کسي پوشيده نيست.

ليبراليسم با پرهيز تئوريک از مبحث سعادت و شقاوت و حمايت از بي طرفي کامل حکومت نسبت به اين مبحث، دچار مشکل عظيم ديگري نيز شده است و آن، تهي شدن زندگي، جامعه، اقتصاد و سياست ليبرال از معنا است. امروزه، يک نياز جدي نياز به معنا است. اين نياز عميق را هم در زندگي روزمره افراد مي توان يافت و هم در تحولات علوم همچون تحول در روانشناسي که منجر به ظهور روانشناسي مثبت شده است.

امروزه نياز مزبور آنقدر فراگير است که معنويت به حوزه هاي مختلف همچون آموزش و پرورش، تجارت، پزشکي، پرستاري و مددکاري اجتماعي، جامعه شناسي و ... راه يافته است. و مقدار اين نياز، گوياي همان خلائي است که مي توان آن را فرصتي جدي براي بسط اسلام اصيل دانست. اسلام اصيل در خط مقدم معنويت، آموزه هايي درخشان و منحصر به فرد در اين زمينه دارد که مي تواند عطش فراگير معنويت در جهان را سيراب کند. قطعا عطر معنوي شخصيتهاي بزرگ جهان اسلام و به ويژه، رهبري معظم به عنوان الگوهاي عيني براي معنويتي جامع (شامل ابعاد فردي، اجتماعي و سياسي که ارتباط عميق فردي با ملکوت را با قدرت تدبير سياست ملکي آميخته است) مي تواند بهترين تبليغ براي معنويت اسلام در جهاني بي روح باشد.

«امروز جاي حرفهاي اسلام است؛ نظر اسلام نسبت به انسان، نظر اسلام نسبت به علوّ مسير انساني و منتَهاي حرکت انسان -همين سفر الي‌الله- حرفهاي مهمّي است؛ نظر اسلام در مورد جامعه سياسي کشوري [يعني] همين مسئله مردم‌سالاري اسلامي، نظر اسلام در مورد مسائل گوناگون؛ اينها چيزهايي است که جاذبه دارد و اگر بخصوص به گوش نسلهاي جوان دنيا برسد، مورد قبول قرار مي گيرد».

طبعا آنچه از اسلام مي تواند در اين فرصت، به طور موثر تبليغ شود نه ظواهر دين منهاي باطن است (چه اينکه شريعت محوري و تعبد صرف در دنياي امروز فعلا خريدار ندارد) و نه باطن گرايي منهاي ظواهر است (چه اين که باطن گرايي منهاي ظاهر، حقيقت اسلام را تشکيل نمي دهد و مرز مشخصي ميان اسلام و مکاتب باطن گراي ديگر ايجاد نمي کند)، بلکه کليت جامع اسلام شامل اخلاقيات شرعيات، عرفانيات، اجتماعيات و سياسات است که بايد مورد تبليغ صحيح قرار گيرد.

دکتر بهزاد حميديه
کد مطلب : ۶۶۶۳۱۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
شب قدر غـرب آسـیا
۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۳
شمارش معکوس جنایت در رفح
۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
پیشنهاد ما