برخی جهانی سازی را قرین با رشد معنویت، اخلاق، آیینها و مذاهب گوناگون دانستهاند و برخی دیگر جهانی سازی را همراه با هجوم به ارزشهای انسانی، اخلاقی و دینی میدانند. ولی به صورت كاملاً روشنی از سالهای آخر قبل از فروپاشی اتحاد شوروی، گرایش به مذهب در جوامع مختلف مشاهده گردیده است. وقوع انقلاب اسلامی ایران، نهضت همبستگی در لهستان الهیات رهایی بخش در آمریكای لاتین، گرایش مردم در آسیای مركزی و قفقاز به اسلام، تحركات مسلمانان چین و هویت جدید اسلامی نهضت فلسطین نشانههای آشكاری از گرایش جوامع به مذهب است.
معنای لغوی و اصطلاحی سكولاریسم
مترجمان در ذیل كلمه سكولاریسم، واژه ها و معادلهایی را به كار برده اند كه برخی مستقیم و برخی غیر مستقیم به ترجمه این اصطلاح دلالت دارد و بین معانی لغوی و اصطلاحی آن فاصله چندانی نیست; مثلا دنیویت و این جهانی، عرفی شدن، جدا شدن دین از دنیا، غیر دینی شدن، اعتقاد به اصالت امور دنیوی، گیتی گرایی یا دنیاگرایی، دنیامداری، جدایی دین از سیاست و ... كه برخی از این معانی ناظر به بعد شناختی و بعضی دیگر ناظر به بعد اجتماعی و سیاسی است. نویسنده ای دیگر آورده است:
«سكولاریسم: مخالف با شرعیات و مطالب دینی، روح دنیاداری، طرفداری از اصول دنیوی و عرفی و «سكولار»: وابسته به دنیا، غیر روحانی، غیرمذهبی، عامی، عرفی، بی سواد، خارج از صومعه، مخالف شرعیات و طرفدار دنیوی شدن امور و سكولاریزه: دنیوی كردن، اختصاص به كارهای غیر روحانی دادن، از عالم روحانیت خارج شدن (در مورد كشیش) [و] دنیاپرست شدن .»
سكولاریزاسیون یعنی پروسه و جریان و فرایندی كه در طی آن دین از صحنه زندگی كنار زده می شود و نفوذ آن در جامعه كاهش می یابد; اما سكولاریسم یك مكتب و مرام و ایدئولوژی است كه بعد از رنسانس پدید آمد و از فرزندان نهضت روشنفكری است و به معنای دنیاگرایی، لادینی، بی خدایی، اعراض از دنیا، كنار گذاشتن دین و نوعی احساس استغنا و بی نیازی از دین كردن است .
سكولاریسم بر خلاف سكولاریزاسیون كه یك پروسه و حادثه خارجی است، یك مسلك و طرز فكر و نگرش و جهان بینی [ای] است كه بشر را بی نیاز از ارزشهای الهی و اخلاق و معنویت و فضایل دینی و آموزه های وحیانی می داند . سكولاریزه شدن دین یك پدیده و جریانی است كه در متن جامعه و واقعیت خارجی رخ می دهد و از جنس فكر و معرفت نیست، اما سكولاریسم یك اندیشه و ایدئولوژی است و از جنس و سنخ فكر و معرفت است و این دورانبایدباهم درآمیخت .»
چنان كه در این تعریف نهفته بود، بین سكولاریسم به عنوان یك ایدئولوژی، اندیشه و فكر با سكولاریزاسیون به عنوان یك جریان عینی و پدیده خارجی فرق است . به ریشه های تاریخی سكولاریسم نیز اشاره اجمالی شد كه می تواند روزنه خوبی برای فهم زمان و زمینه های حدوث این ایدئولوژی و مرام قرار گیرد و دانستیم كه نتیجه سكولاریزه و سكولاریسم را همانا دین زدایی و كنار گذاشتن دین از متن جامعه دانسته اند .
رهیافت تاریخی سكولاریسم
بدیهی است كه ضمن پذیرش پیوند منطقی بین مباحث لغوی، اصطلاحی، معرفتی و تاریخی، باید اذعان داشت كه ناخت حقیقت و جوهره سكولاریسم و اثرات آن یا ادراك پیدایی، پایایی، تكوین و تكامل سكولاریزاسیون و سكولاریسم فرع بر غرب شناسی فلسفی و تاریخی بوده و محتاج رویكردی تاریخی و رهیافتی معرفتی به این مقوله است . اهمیت این نوع نگاه، آنگاه روشن خواهد شد كه بدانیم غربیها مبانی ای چون عقل محوری، انسان مداری، نسبیت گرایی معرفتی و اخلاقی، علم گرایی، سنت گریزی، آزادیخواهی مطلق، تساهل، تسامح و اصالت ماده را اصول و اركان سكولاریسم دانسته اند و پذیرش و تصدیق آنها میسر نیست . مگر این كه تاریخ جدید و فلسفه جدید غرب شناخته شود .
باید دوره های تاریخی غرب; چون، دوره قبل از قرون وسطی، دوره رنسانس، قرون معاصر و جدید را مطالعه كرد و پیش زمینه ها و ظهور نهضت علمی و فرهنگی در غرب را به دست آورد كه چرا و چگونه عقل گریزی و قیاس ستیزی و تجربه گرایی و علم پرستی پیدا شد؟ و بیكن، دكارت، هیوم، كانت و اسپینوزا چه نقشی در تحولات فرهنگی و فلسفی آن دیار داشته اند تا بتدریج اومانیسم خلق شد و خردگرایی و خودبنیادی جای وحی گرایی و دین مداری را گرفت و زمینه های ظهور و پیدایش عرفی شدن دین و بشری گشتن معرفت دینی و دنیایی شدن سیاست و حكومت فراهم آمد؟ از این رو، بجاست اشاراتی از نویسندگان مختلف در این خصوص داشته باشیم:
«سكولاریزم پدیده ای غربی مربوط به دوره گذر از مقطع كهنه به نو می باشد، كه در رفرماسیون یا نهضت اصلاح دینی به صورت «ایمان به اصالت عقل » تجلی یافت .»
تعبیر سكولاریسم و همچنین اصطلاح سكولاریزاسیون در اصل از واژه لاتین «سكولاریس » گرفته شد و در زبانهای اروپایی نخستین بار در اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم در قرارداد «وستفالی » به كار رفته است . در آن ایام مقصود از این واژه توضیح این نكته بود كه نهادها و سرزمینهایی كه زیر سیطره كلیسا قرار داشت از نظارت و حاكمیت كلیسا خارج شده و به زیر سلطه اقتدار سیاسی غیر روحانی و نهادهای عرفی دولتی و غیركلیسایی انتقال یافته است .
در یك نگاه تاریخی می توان نظریه «سكولار» را مولود تعارض طرز اندیشه ها، تفكرات، متدها و روشهای اجتماعی و سیاسی در مغرب زمین دانست و آن را «ذاتا غربی » به شمار آورد و در یك نگاه فلسفی و معرفتی همانا ارتباط تنگاتنگ سكولاریسم را با عناصری چون، راسیونالیسم، اومانیسم، مدرنیسم، لائیسم، سیانتیسم و لیبرالیسم جستجو نمود و هر كدام از این عناصر را مبنا و ركن وجودی و تكاملی آن به شمار آورد .
آثار و نتایج سكولاریسم
غرب در فلسفه های نظری و سیاسی خویش دچار یك تناقض شد و نتوانست بین دموكراسی و نقض آشكار حقوق بشر در كشورهای مختلف و بین آزادیخواهی و جنگهای ویرانگر سلطه جویانه آشتی برقرار نماید و نیز نتوانست با حكومتهای بشری و غیر دینی نیازهای اساسی آدمیان را برآورد و عدالت و سعادت را ره آورد جامعه غربی نماید و اگر چه با تسری و توسعه اندیشه سكولاریستی به پیش می رفت و فلسفه ها و مكاتب مختلفی را پشتوانه های تئوریك این نظریه قرار می داد، ولی با بحرانهای فرهنگی یا بحران هویت در عالم فكر، اندیشه، اخلاق و تربیت مواجهه پیدا كرد و با توجه به این كه همه مكتبها و مسلكهای عقیدتی و سیاسی را تجربه نمود و نتوانست خلاهای نظری و عملی را پر نماید، در حال تحولی دوباره و تولدی جدید می باشد; چه این كه اگر دیروز از مدرنیسم می گفتند، امروز از پست مدرنیسم كه نقد مدرنیسم می باشد، سخن می گویند; اگر دیروز سنت گریزی و سنت ستیزی می نمودند، امروز گرایش به سنت یا سنت گرایی پیدا كردند .
بزرگانی چون فریتهوت شووان، رنه گنون، تیتوس، بوركهارت، هانری كربن، آنه ماری شیمل، رادها كریشنان، سوزوكی، گابریل مارسل و روژه گارودی و ... از فقدان اخلاق و بحران معنویت و درد بی ایمانی می نالند و رنج می كشند و از قدسیت، ارزشهای اخلاقی و روحانی سخن می رانند و چه زیبا اقبال لاهوری در غرب شناسی به این نتیجه راه یافت كه غرب نیاز شدید به «تفسیری روحانی و معنوی از جهان، قانون الهی و روحانی و اخلاق الهی و روحانی دارد و ندای بازگشت به ایمان و معنویت راستین، حتی [به صورت] گرایشهای عرفانی و لو ناقص و نقد بردار، بیانگر پناهندگی غربیان به مذهب و دیانت است و روزگار جدید غرب، روزگار وصل به اصل خویش » و آشتی با فطرت است و فروپاشی كمونیسم و بن بست سرمایه داری غرب و ارائه تئوریهای گوناگون و ضد و نقیض مدیریتی و حكومتی در غرب از امثال تافلر، فوكویاما، هانتینگتون و ... بیانگر در انداختن طرحی نو در غرب است . بویژه این كه حكومت دینی توانمند با تئوری ولایت مطلقه فقیه یا ولایت دینی در ایران روز به روز ثبات و توفیق بیشتری در مدیریت جامعه و تامین عدالت، آزادی، توسعه و سازندگی پیدا كرد .
در یك دوباره نگری می توان پیامدهای منفی سكولاریسم، چون بحران عقیدتی، اخلاقی و حكومتی را حدوث جریان پست مدرنیسم با نمایندگان معروفش چون میشل فوكو، یورگن هابرماس، تئودور آدورنو، ماكس خوركهلیمر، لیوتار و ... دانست كه رجعت به ارزشهای انسانی و نوعی اخلاق و معنویت می باشد .
پس اگر بخواهیم به یك جمع بندی از مالب فوق برسی؛ باید بگوییم كه واژه «سكولاریسم» كه از كلمه لاتین secularis و seculu مشتق شده است، امروزه به معناى نیا، گیتى و اصطلاحأ به مفهوم دنیازدگى، دنیوىگرایى، جدا انگارى، بىدینى، دین گریزى و عرفىگرایى است. به بیان دیگر، سكولاریسم یعنى آنچه كه بهاین جهان تعلق دارد و به همان اندازه از جهان دیگر و خدا دور است، یا همه آن چیزى كه به مخالفت با تعالیم شرعیه و موافقت با امور دنیوى سازگار است. بر این اساس، مىتوان معناى گستردهترى از سكولاریسم ارایه كرد و آن اینكه: سكولاریسم گرایشى است كه به طرفدارى و ترویج حذف یا بىاعتنایى و به حاشیه راندن نقش دین در حیات سیاسى اجتماعى انسان مىانجامد. فرایند دین یا قداستزدایى را عرفى یا دنیوى شدن یا سكولاریزاسیون مىنامند.
زمینههاى بروز و ظهور و رشد سكولاریسم كه برخى از آنها از ادله، مستندات و مبانى آن نیز است، عبارتند از: فقدان نظام سیاسى اجتماعى در مسیحیت، تفسیر دنیاگرایانه متون دینى از سوى برخى از متفكران مسیحى، رفتار خشن ارباب كلیسا با مخالفان، دخالت مستبدانه آنان در امور اجتماعى و حكومتى، بروز فساد و ضعف گسترده در دستگاه كلیسا، ناتوانى آنها در پاسخ به شبهات، پیدایى رنسانس و نهضت اصلاح دینى، ظهور جنبش روشنگرى و رشد علم و صنعت (علمگرایى) و مهمتر از همه عباراتى از كتاب مقدس مسیحیان (مانند- مسیح: مال قیصر را به قیصر ادا كنید و مال خدا را به خدا) برخى از گفتهها و نوشتههاى حواریون (مانند- پطرس. هر منصب بشرى را به خاطر خداوند اطاعت كنید، خواه پادشاه را كه فوق همه است و خواه حكام را كه رسولان وى هستند.
در سكولاریسم سخن از آن است كه حكومت خدا جاى خود را به حكومت مردم مىدهد، رشد علوم تجربى به نفى لزوم تدبیر و حاكمیت خدا مىانجامد، قلمرو دین به رابطه بین انسان با خدا یا به امرى خصوصى محدود مىشود، تمام شئون زندگى انسانى و اجتماعى تنها به روش علمى و آزمون تجربى قابل تجزیه، تحلیل یا درك است، تجددگرایى در ستیز با همه آنچه كه بوى سنت دارد، میسر است و در یك كلام، سكولاریسم معتقد به حذف دین و بىنیازى آدمى از وحى و شریعت است. بدین سان، نگرش سكولاریستی به حذف نقش دین در تمامى حوزههاى اجتماعى و نه تنها سیاست، مىاندیشد. اومانیسم، لیبرالیسم و سكولاریسم كه پایههاى فكرى و مبانى فلسفى تمدن جدید غرب را مىسازند، تراوشات فراوانى در سه عرصه فرهنگ، سیاست و اقتصاد بر جاى گذاردهاند.
برخی جهانی سازی را قرین با رشد معنویت، اخلاق، آیینها و مذاهب گوناگون دانستهاند و برخی دیگر جهانی سازی را همراه با هجوم به ارزشهای انسانی، اخلاقی و دینی میدانند. ولی به صورت كاملاً روشنی از سالهای آخر قبل از فروپاشی اتحاد شوروی، گرایش به مذهب در جوامع مختلف مشاهده گردیده است. علاوه بر انقلاب اسلامی ایران، نهضت همبستگی در لهستان و پیوند آن با كلیسای كاتولیك، الهیات رهایی بخش در آمریكای لاتین، گرایش مردم مسلمان در آسیای مركزی، قفقاز و جمهوریهای مسلمان نشین روسیه به اسلام، تحركات مسلمانان چین و هویت جدید اسلامی نهضت فلسطین نشانههای آشكاری از گرایش جوامع به مذهب است. در عین حال كه آمریكا در پی متهم ساختن اسلام بهعنوان منشا تحركات افراطی است اما برخی از آمار نشان میدهد كه در جوامع غربی شتاب جوانان برای مسلمان شدن حتی پس از ۱۱ سپتامبر و تبلیغات بیامان رسانهها علیه این دین، بیشتر شده است. در برخی از جوامع نیز گرایش به مذهب به اشكال مورد توجه قرار دادن مجدد اخلاق و ارتباط فرد با غیب تجلی یافته است. در چنین شرایطی فرصت تاریخی برای انقلاب اسلامی در جهت آشناسازی مردمان دیگر جوامع با اندیشههای اسلامی پیش آمده است. این فرصتها عبارتند از:
۱. قوت ایمان جوان مسلمان
۲. وجود شبكههای بینالمللی ارتباطات، ارائه اسلام به زبان معاصر و با استفاده از تكنولوژی اطلاعاتی. هماكنون در اینترنت تعالیم مربوط به خداوند، بشر، جهان طبیعت، فرجام كار انسان، وحی و ... به صورت مستدل و به زبانهای مختلف بیان میشود.
۳. شروع كاوش در ادیان دیگر توسط اندیشمندان مسلمان بر پایه وسعت فهم قرآن از دین
۴ .همگرایی یهودیت، مسیحیت و اسلام و تمایز آن با نیروهای مدرنیست، متجدد و غیردینی
۵. وجود برخی از نشانههای هنر اسلامی در سطح جهانی كه میتواند به یك مسلمان غرور و استغنا بخشد مانند خوشنویسی، معماری، لباس، فرش، شعر، موسیقی و تلاوت قرآن. اینگونه میراث، به یك مسلمان از حیث فضای هنری و فرهنگی كه در آن نفس میكشد، برتری میبخشد.
. ۶ مطرح شدن حكمت خالده در غرب، از اوایل قرن بیستم در عین حال كه غرب سخت گرفتار فلسفههای ضد مابعدالطبیعی و ضد دینی بوده است، شاهد تجدید مطلع تدریجی فلسفه جاودان خرد نیز بوده است كه تماما با فلسفه جدید غرب مخالف و آن را از نقطه نظر فلسفه و حكمت، انحرافی از میراث ابدی بشریت میداند. افرادی نظیر رنه گنون، آناندا كومارا سوآمی، فریتهوف شوآن، تیتوس بوكهارت و ... در طول قرن جاری در جهت احیای حكمت خالده سنتهای گوناگون و معرف سنتی نهفته در بطن ادیان معتبر تلاش كردهاند.
۷. پست مدرنیسم، بخشی از اندیشههای فرامدرن در تلاش برای پایان دادن به فلسفه كنونی غرب است. بهعنوان مثال ژاك دریدا منادی مكتب واساختگرایی و یا شالوده شكنی است كه معتقد است از طریق نقد درونی و منهدم كردن همه ساختارهای معنایی موجود از قبل در غرب، به تعاریف جدیدی دست خواهیم یافت. هایدگر نیز معتقد است كه كل مشغله فلسفی به آن معنایی تاكنون در غرب فهمیده میشد به پایان آمده است.
۸. رشد اسلامخواهی در اروپا و آمریكا: یكی از ویژگیهای شیوه زندگی جدید، جستجوی مشتاقانه بهدنبال معناست. از دست رفتن معنای زندگی برای بسیاری از مردم است كه آنها را به بیراههای طلب لذتهای آتی جسمانی از طریق روابط جنسی یا استفاده از مواد مخدر و یا گاهی خشونت و جنایت كشانده است. پدیده جستجو برای بازیافت معنای زندگی، بسیاری از مردمان هوشمند در غرب را برای نخستین بار به پیام معنوی فرهنگها و ادیان دیگر واداشته است و احترامی كه امروزه طبقات مختلف برای عوامل معنوی قائلند، به مراتب بیشتر از احترامی است كه استعمارگران انگلیسی و فرانسوی قرن نوزدهم برای جهان اسلام و سایر فرهنگهای آسیایی و آفریقایی قائل بودهاند.
نتیجهگیری
پدیده جهانىشدن، بیش از آنكه یك پروسه و فرایند طبیعى باشد، یك پروژه و جریان غیرطبیعى است، از این رو، مىتوان آن را جهانىسازى نامید. این پروژه از نظر محتوا، یك پدیده قدیمى و از نظر واژه، اصطلاحى جدید است، به آن جهت كه غرب در طول تاریخ كهن و نوین خود به ویژه طى قرون پس از رنسانس، همواره در صدد تحمیل ارزشهایش به جهان غیر غرب، یا به بیان دیگر، در پى جهانىكردن این ارزشها بوده است، بدون آنكه نام آن را جهانىشدن و یا جهانىسازى بگذارد. بنابراین، نباید تعجب كرد كه واژه جدید جهانى شدن، یا در واقع، جهانىسازى كه تنها پیشینهاى یك و نیم دههاى دارد، بیشتر از گذشته حاوى ارزشهاى غربى و دربردارنده تلاش غرب براى گسترش آن ارزشها به دورترین نقاط جهان باشد.
تلاش غرب در این زمینه، واكنشهایى را برانگیخته است كه یكى از آنها واكنش اسلام و جهان اسلام (مسلمانان) است. البته این واكنش، بیشتر ریشه در مباحث نظرى دارد تا تلاشهاى عملى. در این واكنش نظرى، مسلمانان بر پایه جهانگرایى اسلام، طرحى براى حكومت امروز و فرادى جهان دارند. جهانگرایى یا جهانىشدن اسلامى، بر پایه آیات متعدد قرآنى به روشنى و بدون كمترین تلاش تفسیرى قابل اثبات است. آیات و احادیث بسیارى وجود دارند كه به روشنى به موضوع جهانگرایى اسلامى تاكید مىكنند. همچنین، دستاورد مراجعه به آیات قرآنى و روایات اسلامى در زمینه و ابعاد جهان شمولى اسلام، آن است كه جهانىشدن اسلام در آیندهاى نه چندان دور از سوى امامى معصوم بر پایه عدل و قسط پایهریزى مىشود.
حكومت جهانى موعود اسلامى كه براى جهانى كردن اسلام مىآید، بر فطرت انسانى استوار است و چون خداوند از فطرت و سرشت انسانها باخبر است، بهترین شكل حكومت مطابق فطرت انسانى را حكومتى با زعامت و رهبرى امام معصوم قرار داده است. نگاه این حكومت چون غرب، به دولت رفاه و رفاه و عزت این دنیا نیست، بلكه به آسایش و عزت انسان در عالم آخرت نیز مىاندیشد. همچنین، جهانى شدن اسلامى به جاى حاكمیت انسان، حاكمیت توأمان خدا و انسان را مىگستراند و مىكوشد ملتى واحد، یكپارچه و منسجم پدید آورد، قانونى واحد و بدون تبعیض را جارى سازد. حاصل این حكومت، استقرار عدل و عدالت، دستیابى به رشد و پیشرفت، نیل به معنویت، امنیت، رضایت و نعمت خواهد بود. ابزار رسیدن به حكومتى با این ویژگیها، بیش از آنكه جنگ و جهاد باشد، بهرهگیرى از اصل دعوت و هدایت و نه ابزار زر و زور است، زیرا اسلام به حكومتى پایدار مىاندیشد و حكومت پایدار جهانى، بدون تسخیر قلبها ممكن نیست، در حالى كه جهانىشدن غربى به سرنیزهها متكى است.