۰
دوشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۴۵

عدالت اجتماعى از منظر نهج البلاغه

عدالت اجتماعى از منظر نهج البلاغه
چکیده
اجرا و برقرارى عدالت اجتماعى در جامعه مهم ترین وظیفه انبیا و ائمّه اطهار علیهم السلام مى باشد؛ امام على علیه السلام خود مجسمه عدالت و سخنان او راهگشاى بشریت مى باشد. این تحقیق آشنایى با سخنان گهربار حضرت درباره عدالت اجتماعى است. روش پژوهش، توصیفى ـ تحلیلى و باروش اسنادى موضوع مورد تحقیق و بررسى قرار گرفته است.

مهم ترین یافته هاى تحقیق عبارتند از: امام على علیه السلام برقرارى عدالت اجتماعى را برترین عمل و رهبر عادل را بهترین و شایسته ترین بندگان خداوند دانسته است. به نظر امیرمؤمنان علیه السلام برقرارى عدالت اجتماعى باعث رضایت مندى مردم از حکومت و جلوگیرى از شورش هاى مردمى شده و در نتیجه، ثبات و امنیت کشور را تضمین خواهد کرد. از منظر مولاى متقیان، مردم نیز در تحقق عدالت اجتماعى نقش مهم دارند. حضرت على علیه السلام هواهاى نفسانى، حاکم و کارگزاران ناشایست و... را مهم ترین موانع برقرارى عدالت اجتماعى برشمرده است.


مقدّمه
عدالت مهم ترین و اساسى ترین خواسته تمامى انسان ها در طول تاریخ بوده است؛ حتى کسانى که خود در عمل بدان پایبند نبوده، اما دوست داشته اند مردم با ایشان رفتار عادلانه داشته باشند. اهمیت عدالت به حدى است که خداوند متعال آن را به عنوان یکى از اصلى ترین اهداف رسالت انبیا دانسته و مى فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید: 25)؛ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند. ازآنجاکه تحقق عدالت فردى در گرو عدالت اجتماعى است، عدالت اجتماعى از جایگاه ویژه و خاصى برخوردار مى باشد.

تحقق «عدالت اجتماعى» به مفهوم احقاق حقوق افراد، سامان دهى منطقى میزان بهره مندى و دسترسى افراد از امکانات جامعه و جلوگیرى از هرگونه نادیده گرفتن و زیرپا گذاردن حقوق فردى و اجتماعى اعضاى جامعه، تنها راه تضمین زندگى آرام، رو به پیشرفت، موفق و آرمانى براى افراد است.

به هر میزان که جامعه از عدالت بى بهره، و از بیدادگرى و بى عدالتى رنجورتر باشد، جلوه هاى غیرانسانى و زجرآور تزاحم منفعت ها و تقابل خواسته ها و نیز فزون خواهى هاى ظالمانه و چپاول و تاراج خودخواهانه اموال و امکانات جامعه توسط گروهى اندک آن هم به قیمت بدبختى و استضعاف عده کثیرى از اعضاى جامعه، آن جامعه را فراخواهد گرفت و در نتیجه، اجتماع در عذاب اختلافات طبقاتى و تکاثرهاى قومى و قبیله اى و تفاخرهاى متکبرانه گروهى و نیز رنج فقر و بیچارگى و استثمار و پایمال شدن حقوق دیگران، گرفتار خواهد شد. امام على علیه السلام مجسمه عدالت و نمونه کامل انسان عادل بوده و سخنان گهربار و سیره حکومتى وى در برقرارى عدالت اجتماعى درس بزرگ براى بشریت است که اگر به آنها تمسک شود، بسیارى از مشکلات امروزى جامعه بشرى حل خواهد شد.

درباره عدالت اجتماعى از منظر نهج البلاغه، آنچنان که باید کار نشده است و جاى بحث فراوان دارد. در این تحقیق مختصر سعى شده است به سؤالات ذیل از منظر نهج البلاغه پاسخ داده شود: 1. عدالت اجتماعى از چه جایگاه و مزایایى برخوردار مى باشد؟ 2. نقش مردم در تحقق عدالت اجتماعى چگونه است؟ 3. چه عواملى مانع برقرارى و اجراى عدالت اجتماعى مى شوند؟

     بنابراین، در این تحقیق بعد از مفهوم شناسى و تعریف عدالت و عدالت اجتماعى، به جایگاه و مزایاى برقراى عدالت اجتماعى اشاره شده است. در ادامه، درباره نقش مردم در تحقق عدالت اجتماعى بحث شده و در نهایت، موانع اجراى عدالت مورد تحقیق و بررسى قرار گرفته است.

عدالت در لغت
در لغت، چندین معنا براى واژه «عدل» و «عدالت» ذکر شده که به برخى از آنها اشاره مى شود: 1. عدل به معناى راستى، سادگى، داد انصاف، داورى و درستى است (سیاح، بى تا، ج 2، ص 1017). 2. عدالت به معناى دادگرى، انصاف، راستى، صداقت، درستى، رفتار یا کردار درست مى باشد (آذرنوش، 1383، ص 425). 3. عدل یعنى: داد کردن، داد دادن، نهادن هرچیز به جاى خویش، حد متوسط میان افراط و تفریط در هریک از قوا، دادگرى،انصاف،اندازه وحداعتدال(معین،1360،ج2،ص2282).

عدالت در اصطلاح
اندیشمندان تعاریف گوناگونى براى عدالت ذکر نموده اند که برخى از آنها به قرار ذیل مى باشند: 1. سقراط «عدالت» را حسن و فضیلت نفس انسانى مى داند و معتقد است که عدالت هم در نفس انسانیت یافت مى شود و هم در هیئت اجتماع بهتر است (افلاطون، 1374، ص 89). 2 . افلاطون «عدالت» را این گونه تعریف نموده است: «تفویض امور به کسانى که لیاقت آن را دارند، عدالت است؛ یعنى هر کارى به حسب لیاقت فردى به وى اعطا مى شود» (ساباین، 1353، ص 44).

3. ملّاصدرا در تعریف «عدالت» مى نویسد: «عدل نه به معناى رعایت تساوى بین اشیا، بلکه رعایت استحقاق هاست که اختلاف سطح در استحقاق کمال، تفاوت موجودات را به دنبال داشته است» (مطهرى، 1370، ص 80ـ81).4. ملّااحمد نراقى «عدالت» را به معناى عمل کردن بر طبق معیارهاى شریعت و انجام تکالیف شریعت دانسته و مى گوید: «میزان عدل در وسط هر امرى نیست، مگر شریعت حقه الهیه و طریقه نبوى که از سرچشمه وحدت حقیقت صادر شده؛ پس آن میزان عدل است در جمیع چیزها» (نراقى، بى تا، ص 148).

5. شهید مطهرى چند معنا براى «عدالت» ذکر نموده است؛ از جمله: «عدالت عبارت  است از اینکه آن استحقاق و آن حقى که هر بشرى به موجب خلقت خودش و به موجب کار و فعالیت خودش به دست آورده است به او داده شود» (مطهرى، بى تا ب، ص 259).

ایشان در جاى دیگر عدالت را به معناى مساوات گرفته و مى نویسد: «معنى عدالت و مساوات این است که ناهموارى ها و پستى و بلندى ها و بالا و پایین ها و تبعیض هایى که منشأش سنت ها و عادات و یا زور و ظلم است باید محو شود و از بین برود؛ و اما آن اختلاف ها و تفاوت ها که منشأش لیاقت واستعدادوعمل وکار و فعالیت افراد است بایدمحفوظ بماند»(مطهرى،بى تاالف، ص 143). به نظر مى رسد بتوان تعریف دیگرى براى «عدالت» ارائه نمود که ترکیبى از برخى تعاریف مزبور باشد: عدالت عبارت است از قرار گرفتن و گذاشتن هر چیز در جاى خویش به گونه اى که حق آن ادا شود.

تعریف عدالت از منظر نهج البلاغه
حضرت على علیه السلام عدالت را به چند معنا به کار برده است که به قرار ذیل مى باشند:

1. انصاف داشتن
حضرت على علیه السلام در قسمتى از بیانات خود، عدل را به معناى انصاف دانسته و مى فرماید: «العدل الانصاف» (نهج البلاغه، 1374، قصار 232، ص 399)؛ عدل عبارت است از انصاف.انصاف به معناى میانه روى است؛ یعنى کارى عادلانه است که افراط و تفریط در آن وجود نداشته باشد. انصاف مصدر عربى به معناى داد دادن، عدل و داد کردن، راستى کردن، به نیمه رساندن، نیمه چیزى گرفتن و میانه روى است (عمید، 1361، ج 1، ص 249). حضرت در جاى دیگر، درباره انصاف مى فرماید: «انصاف زداینده اختلافات و پراکندگى ها و موجب همبستگى است» (تمیمى آمدى، 1366، ج 1، ص 82).

2. فهم عمیق، نیکو داورى کردن و...
در جاى دیگر، حضرت در توضیح معناى «عدل»، آن را بر چهار قسم تقسیم مى کند و مى فرماید: «اَلْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ الْحُکْمِ وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحِلْمِ الْحُکْمِ وَمَنْ حَلُمَ لَمْ یفَرِّطْ فِى أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِى النَّاسِ حَمِیدا» (نهج البلاغه، 1374، قصار 31، ص 365)؛ عدل بر چهار شعبه است: بر فهمى ژرف نگرنده، و دانشى پى به حقیقت برنده، و نیکو داورى فرمودن، و در بردبارى استوار بودن. پس آنکه فهمید به ژرفاى دانش رسید و آنکه به ژرفاى دانش رسید از آبشخور شریعت سیراب گردید، و آنکه بردبار بود، تقصیر نکرد و میان مردم با نیکنامى زندگى نمود.

در واقع، در اینجا امیرالمؤمنین علیه السلام مى خواهند با این تبیین از عدالت، مصادیق عینى و ارکان عدالت را تبیین کنند؛ یعنى عدالت در فهمیدن مطلب، بدین معناست که با عمق و ژرفانگرى آن را مورد مطالعه و بررسى قرار داد و بعد درباره آن مطلب قضاوت نمود. نیز مطالعه عمیق و همه جانبه است که انسان را به حقیقت نایل مى کند. بنابراین، اگر کسى درباره مطلبى مطالعات گسترده و عمیق نداشته و فهم وى از آن سطحى باشد، نباید اظهارنظر قطعى کند؛ چراکه این خلاف عدالت است.

امروزه درد بزرگى که در جامعه وجود دارد این است که متأسفانه برخى افراد در بسیارى از مسائل، به ویژه مسائل دینى، خودشان را صاحب نظر مى دانند بدون اینکه مطالعات عمیق، همه بعدى و ژرفا نسبت به آن مسائل داشته باشند و در برخى اوقات، حتى مطالعات سطحى نیز وجود ندارد که مسلما به عقیده مولاى متقیان، این عمل خلاف عدالت مى باشد.

نکته دیگرى که حضرت بدان اشاره مى نماید این است که از میان علوم و دانش هایى که وجود دارند، آنهایى بر عدالت استوارند و عادلانه مى باشند که انسان را به حقیقت و سعادت رهنمون کنند. مطلب بعدى که از بیانات حضرت در خصوص عدالت در قضاوت استفاده مى شود این است که قضاوت و داورى باید نیکو و براساس حق باشد و نیکو بودن آن بدین طریق است که حق کسى ضایع نگردد و حق به حق دار داده شود.

بشر ذاتا در برابر مشکلات، ناملایمات و گرفتارى ها خودش را مى بازد و رفتارها و اعمالى از خود بروز مى دهد که قابل قبول نمى باشد و برخى اوقات از فشار روزگار و مشکلات حتى دست به خودکشى زده و خود را به دست خویش به قتل مى رساند. حضرت على علیه السلام مى فرماید: در برابر مشکلات و ناملایمات، عکس العملى عادلانه است که متکى به حلم، صبر و بردبارى باشد و انسان عادل باید برخوردش در برابر مشکلات صبورانه بوده و روحیه خود را استوار و مقاوم نگه دارد.

3. گذاشتن امور در جایگاه خویش
معناى دیگرى که حضرت براى «عدالت» ذکر مى کند این است که عدالت امور را در موضع و جایگاه خاص خویش قرار مى دهد؛ یعنى عدالت وقتى محقق مى شود که هرچیز سرجاى خودش باشد.  از امام على علیه السلام پرسیدند: عدل برتر است یا بخشش؟ آن حضرت فرمود: «عدل و عدالت هر چیزى را در جاى خود مى نهد، در حالى که بخشش آن را از جاى خود خارج مى سازد. عدالت تدبیر عمومى مردم است، در حالى که بخشش گروه خاصى را شامل است. پس عدالت شریف و برتر است» (نهج البلاغه، 1374، قصار 437، ص 440).

در جملات فوق، حضرت دو امتیاز، تفوق و برترى «عدل» بر «جود» را ذکر مى کند:1. عدالت، امور را در جایگاه خویش قرار مى دهد، در حالى که جود امور را از موضع خود خارج مى کند. به عبارت دیگر، عدالت حق را به ذى حق رسانده و نمى گذارد که حق کسى ضایع شود، اما جود هنرش این است که تفضل و احسان به کسى مى رساند، مسلم است که اهمیت احقاق حق نسبت به تفضل بیشتر است؛ یعنى اگر ما تفضل و جود نکنیم به کسى آسیبى نمى رسد، اما اگر عدالت اجرا نشود ممکن است حقى ضایع گردد و کسى متضرر شود.

2. وجه دیگر تفوق عدل بر جود این است که عدالت تدبیر عمومى مردم است، در حالى که بخشش گروه خاصى را شامل است؛ یعنى وقتى عدالت اجرا شود عده بسیارى از آن مستفیض مى شوند؛ مثلاً، وقتى یک مجرم به جزاى اعمال خود مى رسد، بسیارى از جنایت کاران احساس ترس و وحشت مى کنند و برخى از آنها دست از جنایتشان برمى دارند تا مبادا یک روزى عدالت در مورد آنان نیز اجرا گردد و در نتیجه، امنیت در جامعه حاکم شده و همه از نعمت آن بهره مند مى شوند. بنابراین، چون جود و بخشش اختصاص به افراد خاصى داشته و عده اندکى از آن مستفیض مى شوند، ازاین رو، عدالت بر جود برترى دارد.

4. مساوات و برابرى
یکى دیگر از تعاریفى که در نهج البلاغه براى «عدالت» ذکر شده است مساوات و برابرى مى باشد. حضرت على علیه السلام در تقسیم بیت المال و اموال عمومى بسیار محتاط بود و اجازه نمى داد ذره اى از مال بیت المال بى جا مصرف شده و به غیرمستحق برسد. حضرت معتقد بود که باید بیت المال بین افراد به صورت مساوى تقسیم شده و حق کسى ضایع نگردد. مساوات واژه اى نسبتا مبهمى است که مى توان معانى مختلفى از آن را اراده نمود.

برخى از آن معانى منطبق بر باورهاى دینى بوده و برخى با آن منافات دارند. مثلاً، اگر مقصود از مساوات برابرى حقوق زن و مرد و کافر و مسلمان در نکاح ارث و قصاص و... باشد، خلاف شرع مقدس است، اما اگر منظور از مساوات برابرى عامه مردم در بهره مندى از حقوق مشترکشان باشد و به اصطلاح مساوات به معناى برابرى در شرایط مساوى باشد این مطابق شرع مى باشد و در اینجا نیز مراد همین است. همچنان که شهید مطهرى در این زمینه مى فرماید: «اگر مقصود این باشد که عدالت یعنى رعایت تساوى در زمینه استحقاق هاى متساوى، البته معناى درستى است، عدل ایجاب مى کند اینچنین مساواتى را و اینچنین مساوات از لوازم عدل» (مطهرى، بى تا د، ص 56).

امام على علیه السلام مى فرمایند: «اگر مال از آنِ من بود، همگان را برابر مى داشتم که چنین تقسیم سزا است ـ تا چه رسد که مال، مالِ خداست. بدانید که بخشیدن مال به کسى که مستحق آن نیست، با تبذیر، و اسراف یکى است. قدر بخشنده را در دنیا بالا برد و در آخرت فرود آرد، او را در دیده مردمان گرامى کند، و نزد خدا خوار گرداند. هیچ کس مال خود را آنجا که نباید نداد، و به نامستحق نبخشود، جز آنکه خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود، و دوستى شان از آنِ دیگرى بود. پس اگر روزى پاى او لغزید، و به یارى آنان نیازمند گردید، در دیده ایشان بدترین یار است و لئیم ترین دوستدار» (همان، خ 126، ص 124).

به نظر مولاى متقیان، عدالت همه جا باید اجرا گردد، اما عدالت در اموال عمومى اهمیتش بیشتر است. بنابراین، اینجا حضرت عدالت را به معناى مساوات گرفته است، اما نکته اى که باید بدان توجه گردد این است که منظور حضرت این نیست که به تفاوت ها، ویژگى ها و استعدادهاى افراد توجه نشود، بلکه مقصود از مساوات این است که میان افرادى که از نظر استعداد و... در یک ردیف قرار دارند نباید فرق، تفاوت و تبعیض قایل شده و باید با همه یکسان برخورد گردد؛ یعنى مساوات بین افرادى که شرایط یکسانى دارند معنا پیدا مى کند.

5. عدم اتهام به خداوند
یکى دیگر از تعاریفى که حضرت ذکر کرده، اتهام نزدن به خداوند متعال مى باشد. حضرت مى فرماید: از امام علیه السلام نسبت به توحید و عدل پرسیدند: حضرت فرمودند: «توحید آن است که خدا را در وهم نیاورى، و عدل آن است که او را متهم نسازى» (همان، قصار 470، ص 44). گرچه در این معنا به عدالت خداوند پرداخته شده است، اما مى توان آن را به بندگان نیز تسرّى داد. همان گونه که نسبت دادن چیزهاى نادرست وخلاف حقیقت و واقعیت به ساحت اقدس خداوند خلاف عدالت است، رفتارصحیح در مورد انسان ها و قضاوت عادلانه درباره آنها نیز به این است که اتهامات خلاف حقیقت وواقعیت رابه ایشان نسبت ندهیم.

عدالت اجتماعى
تعریف عدالت اجتماعى
دانشمندان تعاریف متعددومختلفى رابراى عدالت اجتماعى ذکر نموده اند که در ذیل، به برخى از آنها اشاره مى شود:  1. وقتى افلاطون از عدالت اجتماعى سخن مى راند، مقصودش «جامعه با نظم خوب و هم آهنگى در کل» مى باشد (David, 2001, p. 36). 2. شهید مطهرى در تعریف عدالت اجتماعى مى نویسد: «عدالت اجتماعى یعنى: برقرارى عدالت در میان مردم» (مطهرى، 1372، ص 79). 3. آیت اللّه مصباح عدالت اجتماعى را این گونه تعریف نموده است: «عدالت در مفهوم اجتماعى یعنى: دادن حق هر صاحب حقى» (مصباح، 1384، ص 45).

تعریف عدالت اجتماعى از منظر امام على علیه السلام
امام على علیه السلام عدالت اجتماعى را به معناى تدبیر عمومى گرفته و مى فرماید: «الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ» (نهج البلاغه، 1374، قصار 437، ص 440)؛ عدالت، تدبیر عمومى مردم است، در حالى که بخشش، گروه خاصى را شامل است. اگر ما این تعریف و معنایى را که حضرت از عدالت اجتماعى ارائه دادند، در کنار تعاریف دیگر حضرت براى عدالت قرار دهیم مى توانیم عدالت اجتماعى را از منظر امام على علیه السلام این گونه تعریف نماییم: عدالت اجتماعى عبارت است از تدبیر جامعه و امور مردم، به گونه اى هر چیزى در جاى خویش قرار گرفته و حق کسى ضایع نگردد. ما مباحث این تحقیق را بر محور این تعریف دنبال خواهیم کرد.

جایگاه عدالت اجتماعى
امام على علیه السلام عدالت اجتماعى را مهم ترین وظیفه انبیا و اولیا و فلسفه تشکیل حکومت اسلامى دانسته و آن قدر آن را حایز اهمیت مى داند که به عنوان یکى از ستون چهارگانه ایمان معرفى نموده است. در ذیل، با شمه اى از دیدگاه هاى حضرت درباره جایگاه و اهمیت عدالت اجتماعى آشنا مى شویم.

1. ارزش حکومت در گرو عدالت اجتماعى
امام على علیه السلام حکومت را بى ارزش دانسته و آن را حتى از یک کفش کهنه نیز کم اهمیت تر تلقى نموده است؛ اما حکومت زمانى ارزش و اهمیت پیدا مى کند که وسیله و ابزارى براى اجراى عدالت اجتماعى قرار گیرد. در این صورت، ارزش آن به حدى مى رسد که ریختن خون در راه آن حلال و بلکه اجر و پاداش عظیم اخروى خواهد داشت. حضرت على علیه السلام مى فرماید: «به خدا سوگند، همین کفش بى ارزش نزد من از حکومت بر شما محبوب تر است، مگر اینکه حقى با آن به پا دارم و یاباطلى را دفع نمایم» (همان، خ 33، ص 34).

شهید مطهرى در این زمینه مى فرماید: «همین حکومت و زعامت، در مسیر اصلى و واقعى اش، یعنى به عنوان وسیله اى براى اجراى عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع، فوق العاده مقدس است و مانع دست یافتن حریف و رقیب فرصت طلب و استفاده جو مى گردد؛ شمشیر زدن براى حفظ و نگه دارى اش از دستبرد چپاولگران دریغ نمى ورزد» (مطهرى، بى تا ج، ص 106).

بنابراین، حکومت و قدرت ذاتا ارزشمند نبوده، بلکه ارزش و اهمیت آن به واسطه برقرارى عدالت اجتماعى است. اگر هدف آن، برقرارى عدالت اجتماعى باشد باارزش بوده و در غیر این صورت، ارزش و اهمیتى نخواهد داشت. اصلاً فلسفه عینیت دین با سیاست و اینکه حاکم باید از طرف خدا تعیین گردد و یکى از شئون انبیا تشکیل حکومت تلقى شده و ائمّه اطهار علیهم السلامبه عنوان حاکمان بعد از پیامبر صلى الله علیه و آله منصوب شده اند و اینکه در عصر غیبت باید ولىّ فقیه جامع الشرایط و عادل حکومت را به عهده گیرد، همه اینها براى این است که عدالت اجتماعى در جامعه برقرار گردد.

حضرت در قسمت دیگرى از بیاناتش هدف اصلى ظهور ولى عصر (عج) را برقرارى حکومت عادلانه دانسته و مى فرماید: «آگاه باشید! فردایى که شما را از آن هیچ شناختى نیست، زمامدارى حاکمیت پیدا مى کند که غیر از خاندان حکومت هاى امروزى است (حضرت مهدى علیه السلام). عمال و کارگزاران حکومت ها را بر اعمال بدشان کیفر خواهد داد، زمین میوه هاى دل خود (معادن طلا و نقره) را براى او بیرون مى ریزد، و کلیدهایش را به او مى سپارد، او روش عادلانه در حکومت حق را به شما مى نمایاند، و کتاب خداوسنت پیامبر صلى الله علیه و آله را که تاآن روز متروک مانده اند، زنده مى کند» (نهج البلاغه، 1374، خ 138، ص 135).

از جملات فوق استنباط مى شود که یکى از برکات حکومت عادلانه، فراوانى نعمت مى باشد و از آن رو که در زمان ظهور امام زمان (عج) عدالت واقعى برقرار مى گردد، نعمت ها به حدى فراوان مى شود که در جامعه هیچ فقیرى یافت نخواهد شد. بنابراین، امام على علیه السلام سیاستى را مورد توجه قرار مى دهد که در آن رستگارى و پرهیزگارى توسعه یابد و بنیان آن بر عدالت باشد. «بر این اساس، در نگاه او هسته اصلى سیاست عدالت است؛ سیاستى که فضیلت گرایانه به انسان و تعاملات انسانى در جامعه مى نگرد و نه سیاستى که عبارت از تشخیص هدف و تحصیل هر نوع وسیله براى وصول به آن باشد» (نظرى، 1387، ص 64ـ65).

2. عدالت با فضیلت ترین عمل
حضرت على علیه السلام عدالت اجتماعى را برترین عمل، و رهبر عادل را بهترین و شایسته ترین بندگان خداوند شمرده و مى فرماید: «پس بدان که برترین بندگان خدا در پیشگاه او رهبر عادل است که خود هدایت شده و دیگران را هدایت مى کند، سنت شناخته شده را بر پا دارد، و بدعت ناشناخته را بمیراند. سنت ها روشن و نشانه هایش آشکار است، بدعت ها آشکار و نشانه هاى آن بر پاست» (نهج البلاغه، 1374، خ 164، ص 167).

3. عدالت، محبوب ترین عمل
حضرت در نامه اى به مالک اشتر، او را به برقرارى عدالت توصیه و سفارش کرده و مى فرماید: «و باید از کارها آن را بیشتر دوست بدارى که نه از حق بگذرد و نه فرو ماند و عدالت آن فراگیرتر بود» (همان، نامه 53، ص 327).  یعنى در امور اجتماعى مردم و زمامدارى آنها باید سرلوحه و معیار سیاست گذارى ها، خط مشى ها، برنامه ریزى ها، رفتارها، قضاوت ها و داورى ها و... برقرارى عدالت باشد.

4. انعطاف ناپذیر بودن عدالت
امام على علیه السلام معتقد بود در اجراى عدالت نباید مسامحه گر و انعطاف پذیر بود، بلکه باید عدالت را به طور صحیح و کامل اجرا نمود. سیره عملى حضرت نیز گواه این مدعاست؛ امام على علیه السلام در هیچ شرایطى حاضر نبود خلاف عدالت رفتار نماید. حضرت مى فرماید: «به خدا سوگند، برادرم عقیل را دیدم که به شدت تهیدست شده و از من درخواست داشت تا یک من از گندم هاى بیت المال را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگى موهایشان ژولیده، و رنگشان تیره شده، گویا با نیل رنگ شده بودند. پى در پى مرا دیدار و درخواست خود را تکرار مى کرد. چون به گفته هاى او گوش دادم، پنداشت که دین خود را به او واگذار مى کنم، و با رفتار دلخواه او، از راه و رسم عادلانه خود دست برمى دارم.

روزى آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم، پس چونان بیمار از درد فریاد زد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: اى عقیل، گریه کنندگان بر تو بگریند! از حرارت آهنى مى نالى که انسانى به بازیچه آن را گرم ساخته است، اما مرا به آتش دوزخى مى خوانى که خداى جبارش با خشم خود آن را گداخته است؟ تو از حرارت ناچیز مى نالى و من از حرارت آتش الهى ننالم؟» (همان، خ 224، ص 259).

در جاى دیگر، به عبدالله بن زمعة ـ که از شیعیان و پیروان آن حضرت بود و در خلافت امام نزد او آمد و مالى از بیت المال خواست ـ فرمود: «این مال نه از آنِ من است و نه از آن تو. بلکه فیى ء است، و از آنِ همه مسلمانان، و براى به خدمت گرفتن شمشیرِ آنان. اگر تو در جنگ با آنان یار باشى چون ایشان، از مال برخوردار باشى، وگرنه آنچه به دست آورند، نبایددیگران بخورند»(همان،خ232،ص265).

عده اى از فرصت طلبان مسلمان نما بر حضرت خرده گرفتند که چرا بیت المال را مساوى بخشیده، حال آنکه باید بین بزرگان و اشراف و فقرا امتیاز و تفاوت قایل شود. امام على علیه السلام در پاسخ آنان فرمود: «مرا فرمان مى دهید تا پیروزى را بجویم به ستم کردن درباره آن که والى اویم؟ به خدا که، نپذیرم تا جهان سرآید، و ستاره اى در آسمان پى ستاره اى برآید» (همان، خ 126، ص 124).  بنابراین، حضرت حاضر نبود به هیچ وجه از اجراى عدالت کوتاه آمده و در اجراى آن سستى و مسامحه کند.

5. عدالت اجتماعى، مهم ترین وظیفه کارگزاران
امام على علیه السلام عمده ترین و مهم ترین وظیفه کارگزاران حکومتى را برقرارى عدالت اجتماعى در بلاد و شهرها دانسته و مى فرماید: «و آنچه بیشتر دیده والیان بدان روشن است، برقرارى عدالت در شهرها و میان رعیت، دوستى پدیدشدن است» (همان،نامه 53، ص 331).

بعد از حاکم و رهبر جامعه، کارگزاران حکومتى مثل وزرا، والیان و استانداران، فرمانداران، شهرداران، نظامیان، مدیران و کارمندان نقش کلیدى در اجرا و برقرارى عدالت اجتماعى دارند. در این زمینه، حضرت سفارش هایى دارد که آنها را مورد بررسى قرار مى دهیم. به نظر امام على علیه السلام، عدالت کارگزاران حکومتى از اهمیت والا و بى بدیلى برخوردار مى باشد. حضرت در موارد متعدد، کارگزاران حکومتى را از ظلم و بى عدالتى برحذر داشته و آن را غیرقابل تحمل تلقى نموده است.

حضرت به زیادبن ابیه، نایب عبدالله بن عباس در بصره ـ که از جانب امام على علیه السلام در اهواز و فارس و کرمان حکومت داشت ـ مى نویسد: «و همانا من به خدا سوگند مى خورم، سوگندى راست. اگر مرا خبر رسد که تو در فیى ء مسلمانان اندک یا بسیار خیانت کرده اى، چنان بر تو سخت گیرم که اندک مال مانى و درمانده به هزینه عیال، و خوار و پریشان حال، و السلام» (همان، نامه 20، ص 283).

در جاى دیگر، در نامه اى به مصقله بن هبیره شیبانى، که از جانب امام عامل اردشیر خرّه بود، مى نویسد: «از تو به من خبرى رسیده است. اگر چنان کرده باشى، خداى خود را به خشم آورده و امام خویش را نافرمانى کرده باشى. تو غنیمت مسلمانان را که نیزه ها و اسب هاشان گرد آورده، و ریخته شدن خون هاشان فراهم آورده، به عرب هایى که خویشاوندان تواند، و تو را گزیده اند، پخش مى کنى!

به خدایى که دانه را کفیده و جاندار را آفریده، اگر این سخن راست باشد، نزد من رتبت خود را فرود آورده باشى و میزان خویش را سبک کرده. پس حق پروردگارت را خوار مکن و دنیاى خود را به نابودى دینت آباد مگردان که از جمله زیان کاران باشى. بدان! مسلمانانى که نزد تو و ما به سر مى برند، حقشان از این غنیمت یکسان است، براى گرفتن آن نزد من مى آیند. حق خود را مى گیرند و بازمى گردند» (همان، نامه 43، ص 315ـ316). حضرت همواره کارگزاران حکومتى را به رفتار عادلانه و منصفانه با مردم توصیه و سفارش مى نمود.

امام علیه السلام در نامه اى به یکى از مأموران جمع آورى مالیات، او را به برخورد درست، منصفانه و عادلانه با مردم توصیه کرده و مى نویسد: «پس داد مردم را از خود بدهید و در برآوردن حاجت هاى آنان شکیبایى ورزید، که شما رعایت را گنجورانید و امت را وکیلان و امامان را سفیران. حاجت کسى را روا ناکرده مگذارید، و او را از آنچه مطلوب اوست بازمدارید ـ و براى گرفتن ـ خراج، پوشش زمستانى و تابستانى ـ رعیت ـ را مفروشید و چارپایى که بدان کار کنند و بنده اى را ـ که در اختیار دارند ـ و براى درهمى کسى را تازیانه مزنى» (همان، نامه 51، ص 324).

دلیل اهمیت این مطلب روشن است؛ زیرا عدالت اجتماعى مهم ترین بعد عدالت بوده و اجراى آن بدون مجریان و کارگزاران عادل امکان پذیر نمى باشد. بنابراین، عدالت اجتماعى جایگاه بس مهم و والایى نزد حضرت داشت، به گونه اى که از جمله بنیادى ترین اصول سیاسى و حکومتى امام على علیه السلامرا تشکیل مى داد که بدون فهم آن نمى توان درک درستى از دولت ایشان ارائه نمود.

با این حال، نباید عدالت اجتماعى را در اندیشه و سیره امام على علیه السلامصرفا یک امر اخلاقى به شمار آورد، بلکه باید آن را پایه اى ترین اصل مدیریت سیاسى و اجتماعى ساختار قدرت سیاسى وى قلمداد کرد؛ همچنان که جرج جرداق در این زمینه مى نویسد:

«عدالت از نظر وى مذهب و شیوه اى نیست که از دیگران آموخته باشد (گرچه پس از وى این شیوه خود مکتبى شد) و برنامه اى نیست که سیاست فرمان روایى آن را ایجاب کرده باشد (اگرچه جزء تجزیه ناپذیر آن به شمار مى رفت) هرچند او این راه را رفت و در دل هاى همه پاکان جهان براى همیشه جاى گرفت، بلکه عدالت در مکتب اخلاقى و معنوى او اصلى است که با اصول دیگرى پیوند دارد و سرشتى است که ممکن نیست او خود را بر ضد آن وادارد... و چنان است که گویى این عدالت خواهى، ماده تشکیل دهنده ساختمان جسمانى او و خونى است که در قلب و عروقش مى جوشد و جانى است که زندگى اش بدان بسته است» (جرداق، 1375، ج 6، ص 64).


منابع
نهج البلاغه (1374)، ترجمه سیدجعفر شهیدى، چ چهاردهم، تهران، علمى و فرهنگى.
آذرنوش، آذرتاش (1383)، فرهنگ معاصر عربى ـ فارسى، چ چهارم، تهران، نشر نى.
افلاطون (1374)، کتاب جمهور، ترجمه فؤاد روحانى، چ ششم، تهران، علمى و فرهنگى.
باقرى، فردین (1386)، عدالت اجتماعى در گستره جهانى، چ دوم، تهران، جهاد دانشگاهى.
تمیمى آمدى،، عبدالواحدبن محمد (1366)، شرح غررالحکم و دررالکلم، تهران، دانشگاه تهران.
جرداق، جرج (1375)، الامام على علیه السلام صوت العدالة الانسانیة، بیروت، دار مکتبه الحیات.
ساباین، جرج هلند (1353)، تاریخ نظریات سیاسى، ترجمه بهاءالدین پازارگاد، چ چهارم، تهران، امیرکبیر.
سیاح، احمد (بى تا)، فرهنگ بزرگ جامع نوین، تهران، اسلام.
عمید، حسن (1361)، فرهنگ عمید، تهران، امیرکبیر.
مصباح، محمدتقى (1384)، حقوق و سیاست در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
مطهرى، مرتضى (بى تا الف)، بیست گفتار، تهران، صدرا.
ـــــ (بى تا ب)، سیرى در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، تهران، صدرا.
ـــــ (بى تا ج)، سیرى در نهج البلاغه، تهران، صدرا.
ـــــ (بى تا د)، عدل الهى، تهران، صدرا.
ـــــ (1370)، مجموعه آثار، چ دوم، تهران، صدرا.
ـــــ (1372)، تکامل اجتماعى انسان به ضمیمه هدف زندگى، چ هفتم، تهران، صدرا.
معین، محمد (1360)، فرهنگ فارسى، چ چهارم، تهران، امیرکبیر.
نراقى، ملّااحمد (بى تا)، معراج السعاده، بى جا، جاویدان.
نظرى، فرشاد (1387)، عدالت و سیاست؛ بررسى ابعاد نظرى و کاربردى عدالت در گفتمان سیاسى اسلام و غرب، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام.
David. D. Raphael (2001), Concepts of Justice, Oxford, Oxford University Press.
سیدجواد احمدى/کارشناس ارشد علوم سیاسى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
منبع: ماهنامه معرفت شماره 184
ادامه دارد...
مرجع : ماهنامه معرفت
کد مطلب : ۸۱۶۴۰۷
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما