۰
پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۲۴

انقلا‌ب اسلا‌می و معناگرایی در عصر حاضر

انقلا‌ب اسلا‌می و معناگرایی در عصر حاضر
-1 مدرنیسم و ویژگیهای دوران مدرن:
برای شناخت دوران مدرن به لحاظ تاریخی و حتی آشنایی با ویژگیهای آن، عناوین متعددی باید مورد توجه قرار گیرد که در این مقاله قصد پرداختن مفصل به همه آنها را نداریم. به طور کلی میتوان گفت: «منظور از تجدد و مدرنیته فرایندی است که کم کم از قرن شانزدهم در اروپا آغاز شد و با ایجاد دگرگونیهای ژرفی، شرایط امروز کشورهای سرمایهداری غرب را تحقق بخشید. روند مزبور، کند و آهسته، خودجوش و ناخودآگاه، تاثیر پذیرفته از آرمانهای عصر روشنگری (به لحاظ نظری) و بدون الگوی عملی بود. به طوری که میتوان آن را نتیجه تخمیر تدریجی، فکری، فلسفی، تاریخی، اجتماعی و دورهای طولانی از گذار دانست (حسین شیریه() محمدرضا اخوان منفرد، 1381، ص 191.)

بدین ترتیب میتوان گفت که با وقوع مدرنیته در اروپا و سپس واگیر شدن آن در کل عالم دوران جدیدی از زندگی بشر آغاز گردید. تحولی عمیق در ساحات تفکر، فرهنگ و تمدن که به تدریج شکل گرفت. ریشه اصلی دوران مدرنیته را به لحاظ نظری در دوران روشنگری، رنسانی و قبل از آن الگوبرداری و تجدید حیات تفکر ماتریالیستی تمدن یونان باستان میتوان مشاهده نمود.

برای مدرنیته ویژگیهایی برشمردهاند. از جمله: “اومانیسم، راسیونالیسم (عقل گرایی)، لیبرالیسم و اصالت منافع فرد، دموکراسی، ناسیونالیسم، نسبیت فرهنگی و ارزشهای اخلاقی و پلورالیسم (تکثرگرایی(.) محمد رضا اخوان منفرد، 1381، ص 212.) در توضیح بیشتر این عناوین و ویژگیها باید گفت: «عامل اصلی شکل گیری تمدن مغرب زمین را در تحولی جستجو کردهاند که در پایان سده‌های میانه و آغاز دوره جدید در درک اندیشمندان غربی از عالم و آدم پدید آمد.» (سید جواد طباطبایی، 1373، ص 51 -50)

در تمدن غرب که بر پایه مدرنیته شکل گرفته است، به لحاظ معرفتی و تاریخی، انسان غربی در ساحت معرفت، خدا را نادیده گرفت و در واقع این حذف خدا وجه تمایز مدرنیسم با دیدگاههای معنوی و خدامحوری است که تا قبل از آن همواره محور تمدنهای بشر بوده است. به ویژه تمدنهای مذهبی از جمله دوران کلیسا و تمدن اسلامی. «نظریه پردازان پس از رنسانس با اعلان پوچی حیات، آدمی را که در منظر جهان بینی الهی استعداد وصول به مقام خلیفه اللهی را  دارد تا سرحد یک موجود بی‌هویت  و در اندازه ابزاری کاملا اقتصادی تنزل دادند.» (میر احمد حاجتی، 1381، ص 133.) در واقع جریان تجدد حرکتی است که بر محور انسان شکل گرفته اما نه بر اساس لایه‌های عمیق وجود انسان، بلکه بر محور طبیعت و حس انسان و آرمان و هدفی جز دستیابی به لذتهای حسی ندارد و طبیعی است که مبادی و مبانی آن نیز اصولی هستند که بر همین جنبه انسانی تکیه دارند که از آن جمله اومانیسم (انسان مداری) است. “تغییر نظام ارزش جامعه و حذف معنویت حاصل مدرنیته بود” (دفتر فرهنگستان علوم اسلامی، 1380، ص 16.)

مدرنیته و تمدن حاصل از آن در ابتدای راه داعیه فراگیری همه عرصه‌های حیات بشر را نداشت بلکه فقط مدعی جدایی دین از سیاست بود. ولی تمامیت خواهی ذاتی این تمدن، این تفکیک را نقض کرد و طولی نکشید که پرچمداران اندیشه تجدد، دیانت و معنویت را خط زدند. “اساس غرب و مدرنیته، نسبت انگاری و تفکر حسابگرانه و همسطح کردن اندیشه و زندگی، نابودی قهرمانان اساطیری و فراموش اولیاء دین و امر قدسی و سلطه فرومایگی و میان‌مایگی است” (محمد مددپور، 1380، ص 21.)

در نهایت در نگاه تاریخی می توان گفت که گذشته از ناتوانی کلیسا در پاسخ گویی به پرسشهای اساسی انسان به مکاتب نوظهور پس از عهد رنسانس نیز با نفی جوهره و حقیقت ادیان الهی و تشکیک در اصالت دین و با عجز از حل معمای هستی و پاسخ گویی به پرسشهای موجود در این زمینه، انسان را به وادی جاهلیت مدرن رهنمون گشتند. که مهمترین دستاورد غرب و مدرنیسم برای کل عالم بوده است.

-2 معناگرایی درونی انسان و جامعه
معناگرایی و توجه به معنای زندگی امری فطری در وجود انسان است که به خوبی در مطالعات تجربی روان شناسی هم به اثبات رسیده است. به همین ترتیب در مسایل فرهنگی و تمدنی نیز معنا و معنویت و وجود نرم افزار هویت بخشی هسته اولیه شکل گیری هر تمدن و بستر زندگی واقعی بشر بوده و میباشد. برخی تلاش برای یافتن معنایی در زندگی را ناشی از تحریک غرایز انسان میدانند. اما باید گفت: «تلاش برای یافتن معنایی در زندگی نیرویی اولیه است نه نمودی ثانوی که از تحریک غرایز سرچشمه گرفته باشد» (ویکتور فرانکلن، 1375، ص 16.) در همین زمینه مکتبی تحت عنوان لوگوتراپی در میان کارشناسان روان درمانی (مکتب سوم وین) مطرح است. لوگوتراپی بر پایه معنای هستی آدمی و تلاش فرد برای رسیدن به این معنا استوار است. بنا بر اصول لوگوتراپی تلاش برای جستن معنایی در زندگی، اولین نیروی محرکه و انگیزه هر فرد است. باید دانست که کوشش فرد در جستن معنایی و ارزش در زندگی ممکن است به جای تعادل، هیجان را در او ایجاد کند. این مهمترین چیزی است که به بقای فرد کمک می کند و او را مستعد تغییرات نگرشی مینماید. به تعبیری آنچه بشر لازم دارد ثبات و سکون نیست بلکه تکاپویی روحانی است جهت حرکت به سوی معنایی که او را به سوی خود می کشاند. ظهور و سقوط تمدنها نیز همواره با فرایند جستجوی جدید معنا شکل گرفته است. لکن در اینجا معنا امری کلی و ثابت نیست بلکه “معنای زندگی از فرد به فرد و از روز به روز و از ساعت به ساعت تغییر میکند. آنچه مهم است معنای زندگی به طور اعم نیست بلکه هر فرد باید معنا و رسالت زندگی خود را در هر لحظه معین و معلوم دریابد  ” (ویکتور فرانکلن، 1375، ص 73.) بنابر این ایده، هر جامعه و تمدنی و حتی هر انسانی قبل از سوال از چیستی معنایی مستتر در خود، باید خود را مورد سوال قرار دهد. “همان گونه که فرد بشر بدون اسوه و هدف و آرمان دچار گمگشتگی و سرگردانی میشود، جامعه و تاریخ نیز بدون آرمان غایی و مدینه فاضله نمیتواند حیات خویش را استمرار بخشد” (سید مرتضی آوینی، 1381، ص 119.) پس معنا، مبنای هر تمدن و فرهنگی است و زندگی بر اساس آن شکل میگیرد. لذا درک معنای جدید مسبوق بر تحول انفسی در انسانها است. و آنگاه افراد معنای زندگی را برای خود ترسیم کرده و جامعه را هدفمند میسازند. کما اینکه در جریان مدرنیته و فراگیری تمدن غربی نیز ابتدائا ساحت نظر و معنا به واسطه تغییر انفسی در نگاه انسانها مورد تعارض و تحول قرار گرفت. “انقلاب بزرگ غربی با سلب حیثیت آسمانی و معنوی از عالم و آدم رویکردی این جهانی و مادی فراروی انسان قرار میداد. رویکردی که منجر به تولد انسان جدید و سیر او در عالم غربی شد” (اسماعیل شفیعی سروستانی، 1380، ص 12)

-3 بحران معنا در عصر حاضر (دوران مدرنیسم)
طلیعه این بخش را با کلام امیرالمومنین که به خوبی نمایان شده عنوان آن است آغاز مینماییم. “بدانید شما در زمانی به سر میبرید که گوینده حق، اندک است در آن، و زبان در گفتن راست ناتوان، آنانکه با حق‌اند، خوارند و مردم به نافرمانی خدا گرفتار” (نهج البلاغه، کلام 233.)

برخی جاهلیت را عصر نادانی و دوران پیش از اسلام میدانند و برخی نیز به عکس، عصر انباشت علوم، نظریه‌ها، جهان بینی ها و برخورد ادیان، مذاهب، مکاتب و... را عصر جاهلیت نامیده‌اند. اما باید گفت: “جاهلیت به معنای فقدان نقطه ثقل و کانون تمرکز وجود “حق”، وجود “معنا” برای زندگی و هستی بود. جاهلیت به عقل عملی و عقل معاش منحصر میشد” (علی رضا رادمهر، 1385، ص 26.) بدین ترتیب شایسته است که عصر مدرن را عصر جاهلیت ثانی بشر بنامیم. دورانی که با رویگردانی از ساحت ربوبی و رویگردانی انسان از عالم قدس در ذات خود وجودی متناقض دارد و از ابتدا هم تمدنی معناگرا نبوده، بلکه رویکرد اساسی آن ماتریالیسم یا اصالت ماده است.

الان نیز سالهاست که استعداد جدید و حرف تازهای برای تجدید حیات نظری و فکری غرب بروز نکرده و لاجرم پوسته این تمدن با بحرانهای عدیده روبرو گشته که همگی ریشه در بحران معنا دارد. “مساله بنیادی بشر و جهان امروز نه بلایای طبیعی، نه ساختارهای مدنی، نه در کمبود نهادهای بین المللی و... بلکه در بی‌بنیادی و بی‌محتوایی نظری و مفهومی آنهاست. مشکل بشر فقدان اندیشه و آیین زندگانی درست و بامعناست” (علیرضا رادمهر، 1381، ص 7.)

در واقع بنیاد هر گونه تبهکاری بر خویشتن، مردمان، طبیعت، جهان، تاریخ و... در بی‌معنایی و هستی و جهان را بی‌معنا انگاشتن است.

“وقتی دیدگاهی کلیتر داشته باشیم، می بینیم که این سراسر دوران جدید است که به منزله یک دوران بحران جهان جلوه‌گر شده است” (رنه گنون، 1378، ص 19.) از نشانه‌های بحران معنا در جهان معاصر بویژه در کشورهای مرکزی تمدن غربی، رویکرد روزافزون انسان معاصر به دین و معنویت و یا حتی مکاتب انسانی معناگراست که عوامل این رویکرد را می توان چنین برشمرد:
حس فطری حقیقت جویی بشر و نیاز به مکتبی جامع نگر
سرخوردگی شدید انسان از خلا روحی و معنایی و معنوی
سرخوردگی از نابسامانی روزافزون تمدن مادی
سرخوردگی از انحطاط شدید اخلاقی و معنوی تمدن مادی (میر احمد، حاجتی، 1381، ص 133)

به تعبیر مقام معظم رهبری (78/6/14:) “فقدان یک فکر و یک اندیشه راهنما و ایدئولوژی متکی به یک فکر و تلقی درست از عالم وجود، مهمترین خلا دنیای غرب میباشد” کما اینکه اندیشمندان غربی نیز به این امر معترفند. برژینسکی میگوید: “خلا معنوی تعبیر دقیقتری از پوچی معنوی است. همان پوچی معنوی که بخش بزرگی از تمدن غرب را فراگرفته است” (میر احمد حاجتی، 1381، ص 133.) آلوین تافلر بحران معنا را در غرب اینچنین برمیشمرد: «امروزه اغلب مردم آنچه را در اطراف خود می‌بیند چیزی جز آشفتگی و هرج و مرج نیست. آنان از احساس ناتوانی شخصی، درماندگی، بی‌هدفی، پوچی به شدت رنج می برند» (آلوین تافلر، 1371، ص 17.) در این زمینه پاپ ژان پل دوم رهبر سابق کاتولیکهای جهان میگوید: انسان محصول فنآوری در معرض بیهویتی قرار دارد (روزنامه رسالت، 1377/12/22.) در واقع تمدن یک سونگر و ماتریالیستی غرب علی رغم ادعاهای گزافش به جهت تقابل جدی شئون معرفتی و اجتماعی و زیستی زندگی انسان با تعالیم دینی به عنوان مهمترین منبع معنابخش بشر، به تدریج ناتوانی خود را در حل معضلات مادی و معنوی بشر ظاهر ساخته است. رمز این ناتوانی را باید در هسته اصلی پیدایش این تمدن یعنی بینش هستی شناسی و انسان شناسی و فرهنگ و تفکر فلسفی عاری از معنای حقیقی آن جستجو کرد. اندیشه‌ای که بر مبنای نفی کرامت واقعی انسان بنا شده، نه تنها در راستای ساماندهی واقعی زندگی بشر حرکت نکرد که در بدترین شکل ممکن به بستری جهت تولید و تکثیر انواع ناهنجاریها و بی‌هویتی ها و سرگردانی‌های بشر در عالم منجر شد. “تباهی که مدرنیته پدید آورده است  اساسا به نحوی نافی ماهیت فطری متعالی و آزادی و آزادگی انسان گردیده است. پس تاریخ مدرن را به طور طبیعی میتوان تاریخ مرگ انسانیت نامید” (جری ریفکن، تد هوارد، 1374، ص 19.)

امام خمینی نیز در پیام به گورباچف آورده‌اند: “بی تردید امروزه غربیان در دامی که با پشت نمودن به دین برای خود گسترانیدند، گرفتار آمدند و بلایای فراوانی که مقتضای ذاتی فرهنگ آلوده غرب است اکنون دامنگیر غربیان گردیده است، از این رو باید معتقد بود که غرب به بن بست رسیده یا خواهد رسید” (صحیفه نور، ج 21، ص 66.) و شهید مطهری در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام می گوید: “هم خودشان به بن بست رسیده‌اند و هم بشریت را دچار بن بست کرده‌اند” (مطهری، 1367، ص 336.) در واقع آنچه امروزه ما در جوامع مدرن شاهد آن هستیم نوعی متلاشی شدن درونی جامعه و نوعی رجعت قهقرایی به بربریت است نه مدنیت مورد ادعا و عامل اصلی آن نیز نبود مولفه‌های معنی بخشی است که باید تار و پود یک فرهنگ و تمدن را به هم پیوند دهد و آن را پایدار و پویا نگه دارد. “مطالعات دقیق و بی‌غرضانه در فراوانی پدیده پوچ گرایی و انگیزه های خودکشی به خوبی اثبات می کند که از اساسی‌ترین عوامل و انگیزههای نابسامانی... اعراض مردم از مذهب و معنویات است” (محمد تقی جعفری، 1373، ص 43.) بنابراین به درستی می توان ادعا کرد که امروزه بزرگترین نیاز بشر و بلکه کل تمدن بشری، نیاز به معنا و معنویت است. و خلا تولید معنا واضحترین مشکل امروز دنیا محسوب می‌شود. پس بیهوده نخواهد بود اگر مدعی شویم که قدرت در جهان آینده از آن کسانی است که بتوانند این خلا را پر کنند و بشر را از این مرحله گذر دهند. اوضاعی که اقبال لاهوری آن را چنین بیان می کند:
عجب آن نیست که اعجاز مسیحا داری      عجب این است که بیمار تو بیمارتر است

دانش اندوخته ای دل ز کف انداخته‌ای     آه از آن نقد گرانمایه که درباخته ای
(شهرام رجب زاده، 1376، ص 325)

-4 معناگرایی جهان آینده و نقش ادیان در آن:
مسلما رویکرد فطری بشر به معنای زندگی و یافتن فطری آن در درون خود و سیر نظام طبیعت مانع از آن است که بتواند همواره در فقدان معنا به سر برد. “لذتهای معنوی در انسان هم اصیل است و هم نیرومندتر از لذتها و جاذبه‌های مادی” (مطهری، ص 80.) لذا جهان آینده جهانی معناگرا خواهد بود مانند تمام دوران زندگی بشر که هرگاه با این مشکل روبرو شده است دورانی جدیدرا با چرخش به سوی معنایی جدید رقم زده است. “دکتر آریچ لاروت مدیر مرکز تحقیقاتی فدراسیون بین المللی دانشگاههای کاتولیک با حمله به فرهنگ مدرن می گوید: در این راستا در دوران پس از مدرنیسم روح انسانی طغیان میکند و در مقابل چنین تنزل و کاهش در مقام انسانیت انقلاب میکند و این لایه را میشکند و بیرون میآید، همانطور که شاهد بودیم و در سال 1989 مادیگرایی مارکسیسم تجزیه شد” (میر احمد حاجتی، 1381، ص 133.) به تعبیر شهید آوینی: عصر توبه انسان در حیثیت کلی وجود آغاز گشته و او میرود تا خود را بازیابد» (مرتضی آوینی، 1373، ص 44.) پس لاجرم بازگشت بشر به معنا، بازگشتی است به سوی آنچه از دست داده است. بازگشت به “مقام خدایی که به مقام انسانی، سپس حیوانی و مسخرگی و آن گاه شیئی و مادی و بی‌معنایی و پوچی فروکاسته شد” و بازگشت به مقام انسان متعالی که “به انسان اضافی، تنها، بدون معنا، شهوتی و شیئی سقوط کرد” (علی رضا رادمهر، 1385، ص‌46.)

مسلما با تعریفی که از ویژگیهای مدرنیسم معرفتی شد، و همچنین بحران معنای حاصل آن در عصر حاضر، تولید معنا و معناگرایی تنها میتواند با رجوع دوباره انسان به سوی دین و وحی و نگاه معنوی به جهان و خود صورت گیرد. “بار دیگر انسان از زمین و قفس خویش روی گردانیده و به عالم معنا و آسمان توجه یافته  و عصر دیگری آغاز شده است” (مرتضی آوینی، مجله سوره، شماره 10.) قدرت معنابخشی و منابع معنابخش در جهان امروز تنها ادیان هستند. بنابراین جهان آینده هرگونه که باشد یا دیده شود، مذهب و آینده آن نیز همان گونه دیده می شود. جهان آینده که جهانی نیازمند به معنا و معناگرا خواهد بود لاجرم مذهب را نیز به عنوان منبع معنابخش خود خواهد دید. “پس جهان دید ضرورتی برای مذهب است و شاید به همین دلیل است که مذاهب برای نوع جهان دید آینده‌ای برای خود دارند و این جهان دید مختص به مذاهب و یا فلسفه شبیه به مذهب میباشد، که علت آن نیز معنابخشی این جهان دید برای زندگی انسانی است” (ابراهیم فیاض، نشریه پگاه حوزه، شماره 123.) معنابخشی با حالت تضادگونه ای همراه است تضادی که غالبا بین عالم مادی و معنوی است. «این معنابخشی با حالت تضاد گونه “فقط از عهده انسان کامل برمیآید چراکه انسان کامل میتواند با جمع اضداد در وجود خود، معنابخشی کند” (ابراهیم فیاض، نشریه پگاه حوزه، شماره 123.) از طرفی می دانیم که نظریه انسان کامل غالبا متعلق به ادیان است به ویژه اسلام و مذهب شیعه. اما این معنابخشی مختص مسلمین و حتی شیعیان نخواهد بود. “فراگیری مفهوم دینی اسلام را نمیتوان به محدودیتهای مفهوم قومی یا ملی و... یعنی مفهومی عرضی برگردانده یا محدود کرد” (هانری کربن، 1377، ص 1.) در جهان امروز، هویتها درهم تنیده شده و به طور کامل در تعامل با یکدیگرند. لذا از میان دینها هم تنها دینهایی خواهند ماند که قدرت معنابخشی در دنیای امروز را داشته باشند. “بازی قدرت جهانی که در برهه‌های آینده پدید خواهد آمد، بدون در نظر گرفتن قدرت روزافزون اسلام به مذاهب کاتولیک و مذاهب دیگر قابل درک نیست” (آلوین تافلر، 1370، ص 659.)

اما در میان ادیان نیز پررنگترین نقش در دنیای معاصر و آینده از آن اسلام است. که این وظیفه را بر دوش دارد. “تعجب است که چگونه بسیاری از علما و روحانیون کشورها و بلاد اسلامی از نقش عظیم و رسالت الهی و تاریخی خود در این عصر که بشریت تشنه معنویت و احکام نورانی اسلام است غافلند و عطش ملتها را درک نمیکنند و از التهاب و گرایش جوامع بشری به ارزشهای وحی بیخبرند” (صحیفه نور، ج 2، ص 126.) به تعبیری دیگر “بشر کنونی همه امیدش به دین و معنویت است و بشر سرش به دیوار خورده، بازگشته خود را بیابد، غرب هم همه امیدش الان به دین است” (دکتر داودی اردکانی، روزنامه کیهان، 1369/5/20.) مقام معظم رهبری در این زمینه به هسته مرکزی ادیان که همانا عشق الهی است اشاره دارند که: “توجه عشق به خداوند، به زندگی معنا میبخشد و خلاهای روحی و زندگی بشر را پر میکند و موفقیت در همه میدانهای زندگی بشر را به همراه میآورد” (مقام معظم رهبری، 75/5/18.)

لذا باید گفت که در حقیقت معنویت‌خواهی و جستجوی معنای تازه برای زندگی و ساماندهی دوباره مناسبات از سوی انسان معاصر در جهان، نیاز فطری او در دستیابی به حقیقت دین یعنی عرفان و خداپرستی و اتصال به پایگاه هستی و مفهوم «بودن» است. از این رو جریان معنویت‌خواهی و دین گرایی عصر حاضر، ناچار به رستاخیز جهانی اسلام خواهی منتهی خواهد شد. مسئله‌ای که امام خمینی آن را به روشنی بیان میدارند: “امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدی است” (صحیفه نور، جلد20، ص 33) و به قول روبرت کرین مشاور نیکسون رئیس جمهور سابق امریکا: “من میگویم قدرت اسلام برترین قدرت قرن بیست و یکم خواهد بود” (میر احمد حاجتی، 1381، ص 332.) امروزه اسلام قادر است شیوه صحیح فهم و تفسیر جهان و نحوه زیستن در آن را به ما بیاموزد. شیوهایی که مسیحیت به دلیل از دست دادنش سخت نیازمند آن است. «احساس جدی یاس و ناامیدی ناشی از این واقعیت وجود دارد که تکنولوژی غرب ناپسند است و معنای عمیقتر زندگی در جای دیگر در گوهر اعتقادات اسلامی نهفته است- پرنس چارلز ولیعهد انگلستان و رئیس مرکز مطالعات اسلامی دانشگاه آکسفورد” (میر احمد حاجتی، 1381، ص 378.) البته این امر مبتنی بر قدرت برهان و روشنی حقایق اسلام و همسویی آن با فطرت است که این آیین را به عنوان آیین جهانی بشر مطرح خواهد ساخت.

 
مرجع : رسالت
کد مطلب : ۸۲۱۱۷۵
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما