بهرۀ اول
شیعه در همیشۀ تاریخ نمایندۀ اقلیت بوده است. اقلیتی که مدعی بوده و هستند که حافظ و حامل حقیقتاند. اقلیتی که هرگز حق را در قامت منفعت خلاصه نمیکنند و ازاینرو راهی سخت را در تاریخ بشری پیمودهاند. حتی روزها و سالها پیش از قیام امام حسین نیز سکوت در مقابل ظلمی که در مقابل امیرمؤمنان شد، تقابلی بود میان اکثریتی که یا منفعل ماندند و یا منافع خود را بر حقیقت ارجح دانستند. حتی صلح امام حسن (ع) نیز دومین تجلی رویارویی اقلیت و اکثریت بود. تنها تفاوت قیام امام حسین با آن دو واقعۀ پیشین، در این بود که این بار میرفت تا با تعقیب و گریز حاملان اندک حق، حقیقت بهکلی به تاریخ بپیوندد. در واقع قیام امام حسین (ع) در شرایطی رخ داد که راهی جز قیام باقی نمانده بود. سکوت و صلح بهعنوان تاکتیکهای مبارزاتی در مقابل جبهۀ باطل آزمایش شده بود و ازهمینروست که قیام امام حسین (ع) در اذهان مردمانی که پس از آن به این واقعه میاندیشند، عمق و جایگاهی والا مییابد.
قیام امام حسین (ع) منادی یک معرفت تاریخی و پیامی مهم برای جامعۀ امروز ما و شاید فراتر از آن، برای همۀ جهان و حتی آیندگان است. آیا میتوان این مسئله را پذیرفت که حق همیشه در نگرش اکثریت مستتر است؟ به نظر میرسد قیام یک رهبر معصوم منادی این باشد که میان حق و اندیشۀ اکثریت الزاماً رابطۀ ایجابی و مثبت وجود ندارد.
حضور میلیونی مردم ایران در پیادهروی عاشورا نشان از آن دارد که سیاست خارجی جمهوری اسلامی، رویکردی کاملاً هویتی دارد و دنبالۀ رویههای داخلی سیاستمداران این کشور است. همچنانکه در تحلیلهای هویتمحور، برخلاف رویکردهای رئالیستی، سیاست خارجی یک کشور دنباله و ادامۀ سیاست و تعاملات داخلی آن است.
بهرۀ دوم
گناهی که در قتل امام معصوم و به شهادت رساندن نوۀ آخرین پیامبر خدا صورت گرفت، مسئلهای نبود که بتواند از اذهان پاک شود. دلیل و انگیزۀ این قیام نیز چیزی غیر از این نبود. قرار بود آنانی که خود را به خواب نزدهاند، بلکه بهواقع خفتهاند، بیدار شوند و بدانند چه بر سر دین خدا میآید. اینگونه نیز شد. شاید اولین جرقهها عصر همان روز عاشورا رخ داد، اما اوج تأسف و درک گناهی که رخ داد را در قیام مختار میبایست جست. قیامی که طی آن بسیاری از بانیان و یاغیانی که در شهادت حسینبنعلی نقشی داشتند، به هلاکت رسیدند. اما با همۀ این احوال، آه این قیام بر خاک عراق نشسته بود. آتش این آه حتی سرزمینهای اطراف را نیز درمینوردید و به گوش ایرانیانی که به اسلام و مذهب تشیع گرویده بودند نیز میرسید.
ازهمینرو بود که آن زمان که آلبویه از دیلم بهپا خاست و با فتح قسمتهای عمدهای از ایران به محل خلافت، یعنی عراق رسید، آنچه را تا آن روز تحتعنوان سوگواری حسینبنعلی در میان مردم رایج بود، اما در خفا دنبال میشد، رسمیت بخشید و به آن مشروعیت داد. از آن روز بود که سوگواری سیدالشهدا بهشکلی گسترده و وسیع برگزار شد. شرکت طیف گستردهای از عزاداران نشان از آن داشت که امام حسین و یارانش به هدف خود رسیدهاند و ولایت و رهبری و امربهمعرف و نهیازمنکر و همۀ اصول مهم دیگری که امام شیعیان بهخاطر آنها قیام کرده بود، دوباره زنده شده است. با حضور آلبویه (که از اصالت ایرانی برخوردار بودند) در سرزمین عراق (که مأوا و شهادتگاه سیدالشهدا بود)، میان این دو ملت در سوگواری حسینبنعلی نوعی اتحاد و همبستگی ایجاد شد. طولی نکشید که گسترۀ عزاداری امام حسین (ع) به سرزمینهای همسایۀ عراق و از جمله ایرانزمین نیز رسید و همۀ آنانی که تا این زمان قیام خود را در خفا و در گوشهای آرام برگزار میکردند، بهشکلی جمعی و بسیار گسترده، یاد و خاطرۀ آن امام معصوم و یارانش را گرامی داشتند. از آن پس، شکل امروز عزاداری، که همراه با سینهزنی، نوحهسرایی، تعزیهخوانی و برپایی مراسم دیگر بود، بهتدریج نهادینه شد.
جالب آنکه با انحطاط سلسلۀ آلبویه و به قدرت رسیدن سلسلههایی با مذاهب دیگر در ایران و عراق و علاوه بر منع مجدد عزاداری امام حسین (ع)، رویهای که در این دو کشور نهادینه شده بود، هرگز پایان نپذیرفت. از این زمان تا روی کار آمدن صفویه در ایران، گاهی عزاداری برای سید و سالار شهیدان هزینههای بسیار سنگینی برای این دو ملت بهدنبال داشت. بهخصوص آنکه حاکمان وقت گاهی با تحریک مردم آیینهای دیگر، به مقابله با شیعیانی برمیخاستند که در دهۀ اول محرم یاد و خاطرۀ امام شهید خود را گرامی میداشتند. تا حدی که این عزاداریها گاهی به بهای از دست دادن جان شیعیان تمام میشد. اما امری را که در وجودشان نسلبهنسل نهادینه شده بود، رها نمیکردند.
قیام امام حسین (ع) منادی یک معرفت تاریخی و پیامی مهم برای جامعۀ امروز ما و شاید فراتر از آن، برای همۀ جهان و حتی آیندگان است. آیا میتوان این مسئله را پذیرفت که حق همیشه در نگرش اکثریت مستتر است؟
بهرۀ سوم
عزاداری امام حسین (ع) از تجلیات روابط میان دولت و ملت در ایران امروز است. این مراسم از عصر صفویه تا امروز در ایران بهطور دائم در جریان بوده است. حتی در جریان قیام امام خمینی (ره) علیه حکومت محمدرضا پهلوی نیز حضور و ظهور داشت. آنچنانکه انقلاب امام خمینی (ره) همچون قیام امام حسین (ع) و حکومت پهلوی همچون حکومت یزید، در اذهان توصیف میشد. همچنین محرم سال ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ از بهترین موقعیتهایی بود که روحانیون توانستند با تشابهسازی میان دو حکومت جور، یکی علیه امام حسین (ع) و دیگری علیه امام خمینی (ره)، زمینههای ذهنی و فکری سقوط محمدرضا پهلوی را فراهم آورند.
اینچنین است که در امتداد انقلاب اسلامی و ازآنجاکه جمهوری اسلامی خود بهپاخاسته از همین انقلاب مردمی است و در درون آن معنا مییابد، سوگواری حسینی رابطه و تبلور میان دولت و ملت است. جالب آنکه هرچه تقابل علیه شیعیان در کشورهای منطقه همچون عراق و سوریه بیشتر و بیشتر میشود، شکوه، جلال و عظمت عزاداری عاشورا نیز زیاد و زیادتر میگردد. درعینحال اهمیت دفاع از حرمین نیز بیشتر میشود و مدافعین حرم در میان مردم ما والامقامتر میگردند. ازاینرو حرکت مستشاری جمهوری اسلامی در دفاع از حرمین نهتنها نامشروع جلوه نمیکند، که از قضا در امتداد باور عاشورایی مردم ایران است.
تجلی این مسئله را میتوان در اربعین این چند سال گذشته دید. از سویی پس از سقوط صدام حسین و بازگشت مجدد شیعیان به عرصۀ سیاسی در کشور عراق، مرزهای این کشور به روی شیعیان ایران و جهان گشوده و تجلی رابطۀ ایرانی و عراقی، همچون آغازگاه این رابطه در عصر آلبویه مجدد برقرار شد. از سوی دیگر، با ایجاد و حملۀ گروههای افراطی همچون داعش در منطقۀ شامات، که میتوانند تجلی دیگری از یزیدیان باشند، مردم با حضور در اربعین سید و سالار خود، بر این نکته پافشاری میکنند که تاریخ را فراموش نمیکنند و اگرچه مردمان آن زمانه، امام عصرشان (حضرت سیدالشهدا) را تنها گذاشتند، اما اینان امام عصر خود حضرت مهدی موعود (عج) و جانشین مشروعش را رها نخواهند کرد.
اینگونه است که برخلاف باورهای مدرن تاریخمصرفگذشته، که دین را افیون تودهها میداند، اکنون دین تجلیگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی شده است؛ بهطوریکه بیست میلیون ایرانی و عراقی و مردمی که از ملل دیگر دنیا میآیند، آنهم در شرایطی که داعش و یزیدیان سخن از ناامن کردن منطقه به زبان میآورند، پیاده از مرزهای عراق بهسوی کربلا میشتابند. اینگونه است که جمهوری اسلامی قدرت خود را به رخ قدرتهای جهانی و ارتجاع منطقه میکشاند. مردمی که حاضرند در این شرایط ناامن و در وضعیتی که جنگ در عراق و سوریه در جریان است، پای پیاده به دیدار سید و سالار خود بروند، قطعاً حاضر نیستند در جنگی دیگر میان حسینیان و یزیدیان، ولی زمان را تنها بگذارند. ازاینروست که از زاویهای دیگر، حضور ایرانیان در عراق با پای پیاده، بیانگر و تجلی رابطۀ عمیق دیانت و سیاست است.
بهرۀ چهارم
از همۀ آنچه گفته شد، میتوان بهمثابۀ مقدمهای طولانی برای ذکر یک تحلیل سیاسی مهم استفاده کرد. نکتۀ قابل تأمل اینکه حضور میلیونی مردم ایران در عراق در مقابل تحلیلهایی قرار دارد که تلاش میکنند تا میان سیاست خارجی جمهوری اسلامی و رویکردهای داخلی آن، یک نوع شکاف ترسیم و توصیف نمایند. همانطور که میدانیم، رویکردهای رئالیستی به عرصۀ سیاست خارجی و روابط بینالملل برآن بودهاند که میان سیاست خارجی کشورها و سیاست داخلی آنها هیچگونه رابطهای وجود ندارد. عدهای از همین رویکردها سود میجستند و تلاش میکردند تا سیاست خارجی جمهوری اسلامی را نیز تحلیل کنند. جالب آنکه آنان در تلاش بودند تا از این رویهها استفاده کنند و رویهها و سیاستهای جمهوری اسلامی در عرصۀ منطقهای و بینالمللی را نامشروع و برخاسته از بینشی حداقلی و محدود نشان دهند.
حضور میلیونی مردم ایران در پیادهروی عاشورا، نشان از آن دارد که میان سیاست خارجی جمهوری اسلامی و رویکردها و اعتقاد مذهبی و سیاسی مردم، نوعی تعامل و ارتباط برقرار است. به زبانی بهتر میتوان به این نتیجه رسید که سیاست خارجی جمهوری اسلامی، رویکردی کاملاً هویتی دارد و دنبالۀ رویههای داخلی سیاستمداران این کشور است. آنچنانکه در تحلیلهای هویتمحور، برخلاف رویکردهای رئالیستی، سیاست خارجی یک کشور دنباله و ادامۀ سیاست و تعاملات داخلی آن است. به عبارتی دیگر، سیاست خارجی یک کشور برآمده از تعاملات میان دولت و ملت در عرصۀ داخلی است.
در مورد پیادهروی اربعین، این تعامل دولت و ملت ازآنرو دارای عمق و اهمیت بیشتری است که در یک فرایند تاریخی، بهشکلی عمیق نهادینه شده است. بهخصوص آنکه تقابلهای مخالفین سوگواری امام حسین در طول تاریخ بیش از هزارسالۀ آن، به آن هویتی غیرشکننده بخشیده است. قطعاً اربعین امسال نیز همچون اربعین سالهای گذشته خواهد بود. نوع کنشورزی دستگاه سیاست خارجی ایران نیز باید در همین راستا باشد: همکاری میان دولت و ملت برای هرچه بهتر برگزار شدن این عزاداری گسترده.
نویسنده:
م. نیازیفرد