مقدمه و بیان مسئله
روابط غرب با اسلام بعد از جنگهای صلیبی، همواره خصمانه بوده است. در عصر حاضر، به ویژه بعد از واقعه 11 سپتامبر و اعلام جنگهای صلیبی توسط جورج بوش، تحلیلگران توجه بیشتری به این روابط نشان دادهاند. غربیها با اذعان به گسترش روز افزون اسلام در جهان غرب و افزایش جمعیت مسلمانان در این کشورها، موضوعی به نام اسلامهراسی را مطرح کردهاند و در رسانههایشان به صورت گسترده به آن میپردازند. رسانههای غربی، با ارائه تصویری غیر واقعی از مسلمانان و اسلام و برداشتی یکجانبه از اسلام، اینگونه به افکار عمومی خود القا میکنند که مسلمانان خود را برتر از دیگران میدانند؛ اسلام در صدد است بر سراسر جهانن حکومت کند؛ اسلام حقوق بشر را نقض میکند؛ اسلام مروج خشونت طلبی، حامی و مولد تفکر تروریستی است؛ اسلام با حکم جهاد، جنگ و خونریزی را امری مقدس میشمارد(شیرودی و کاظمی،1390: 138 و 139).
پیشینه پدیده هراس از اسلام به زمان ظهور دین اسلام برمیگردد، هر چند امروز، به ویژه پس از حوادث 11 سپتامبر، در بیشتر کشورهای غربی، اسلام هراسی گسترده شده و عمق یافته است. اسلامهراسی مفهومی است که به ترس، پیش داوری و تبعیض غیر عقلانی در قبال اسلام و مسلمانان اشاره دارد. سابقه این اصطلاح به دهه 1980 باز میگردد، اما پس از 11سپتامبر 2001 به صورت گسترده استفاده شده است. مؤسسه رانیمد تراست انگلستان که به موضوع تبعیض و نفرت در این کشور میپردازد، در سال 1997 اسلامترسی را به عنوان «ترس و نفرت از اسلام» و بنابراین ترس و نفرت از همه مسلمانان تعریف کرد و ابراز داشت این اصطلاح بر تبعیض و طرد مسلمانان از زندگی اقتصادی، اجتماعی و عمومی انگلستان دلالت دارد. اسلام ترسی همچنین دربردارنده این برداشت است که اسلام ارزشی مشسترک با فرهنگهای دیگر ندارد و در مقایسه با غرب در موقعیتی فرو دست قرار دارد و بیش از اینکه دین باشد یک ایدئولوژی سیاسی است. با این تلقی میتوان ادعا کرد که اسلامهراسی پدیدهای دیرین با ریشههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مشخص است که میطلبد در سطح اروپاو آمریکا ـ به عنوان خاستگاه اولیه آن ـ بررسی مستقل و جداگانهای شود (مرشدی زاد و غفاری هشجین، 1386:114).
رفتارها و فعالیتهای اسلامهراسانه و اسلامستیزانه پدیدههایی تحت کنترل کامل دولتها نیستند. در بسیاری موارد، دولتها بروز چنین حرکتهایی را مغایر منافع خود میبینند و از آن ابراز تأسف و نارضایتی میکنند. با این حال موارد فراوانی اتفاق افتاده که دولتها خود به عنوان کارگردان اصلی عمل کردهاند. مهم این است که اسلام هراسی اساس طرح نظریههایی مانند«برخورد تمدنها» ست و تقویت آن ممکن است به مثابه چالشی بزرگ در برابر صلح و همزیستی ملتها عمل کند.
در پی بروز اتفاقاتی نظیر چاپ کاریکاتوری موهن از پیامبر اسلام(ص) در یک روزنامه دانمارکی یا فراخان کلیسای آمریکایی برای قرآن سوزی، با اینکه بسیاری از دولتهای جهان اسلام موضع منفعلانهای اتخاذ کردند، واکنش گروههای مردمی عمواً حاکی از انزجار افکار عمومی مسلمانان از چنین حرکتهایی بوده است(قنبرلو، 113:1389).
هم اکنون نیز دیدگاههای اسلام ستیزانه و اسلام هراسانه دونالد ترامپ، رئیس جمهور جدید ایالات متحده آمریکا، و وضع قوانین سختگیرانهای نظیر منع ورود مسلمانان به آمریکا که از آخرین تحرکات اسلامستیزانه و اسلام هراسانه در غرب بوده است، نشان میدهد موج جدید اسلامستیزی در غرب، به ویژه اروپا و آمریکا راه افتاده است. این رویکرد حاکی از آن است که دولتهای غربی با بهرهگیری از ابزارهایی میتوانند تصویری رادیکال از مسلمانان به مخاطبان خود نشان دهند.
در این راستا مقاله پیش رو با پرداختن به مفهوم اسلام هراسی، ریشهها، زمینهها و عوامل و ابزارهای بهره مندی غرب از اسلام هراسی را تشریح میکند و در پایان تلاش دارد رسالت پیش روی مسلمانان را که معرفی معارف اسلامی حقیقی و ابزارهای لازم برا افشای اسلامهراسی است،در قالب راهبرد ارائه دهد.
روش و نوع پژوهش
این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی در پی آن است که تصویری مبتنی بر واقعیت از وضعیت موجود اسلامهراسی در غرب ارائه دهد. با توجه به اینکه سازمانهای تصمیمگیر میتوانند از نتایج این تحقیق برای مقابله با اسلامهراسی و اسلام ستیزی بهره ببرند، این تحقیق در زمره تحقیقات کاربردی برای سازمانها و مراکز تصمیمگیر و تأثیر گذار در حوزههای اعتقادی، فرهنگی و مذهبی محسوب میشود.
1.
تعریف اسلام هراسی
در يآنویه 2001 در «مجتمع بین المللی استکهلم برای مبارزه با عدم تساهل» گامهایی برای پذیرش رسمی این اصطلاح برداشته شد و اسلامهراسی در کنار بیگانهترسی و آنتی سمیتیزم به عنوان نوعی عدم تساهل پذیرفته شد. منابع مختلف علت اسلامترسی را حادثه 11 سپتامبر 2001 و نیز حضور روز افزون مسلماننان در کشورهای غربی بیان کردهاند. «مرکز اروپایی نظارت بر نژاد پرستی و بیگانه ترسی»که یک نهاد نظارتی اروپایی است، در مه 2002 گزارشی با عنوان «خلاصه گزارش اسلامهراسی در اروپا پس از 11 سپتامبر 2001» منتشر کرد که بیان کننده افزایش حوادث مربوط به اسلامهراسی در اروپا پس از 11 سپتامبر 2001 بود(مرشدی زاد و غفاری هشجین، 114:1386).
تعدادی از افراد و سازمانها کوشیدهاند این واژه را تعریف کنند. کوفی عنان، دبیر کل سابق سازمان ملل، در کنفرانسی ردباره اسلام هراسی در سال 2004 گفت:
«هنگامی که جهان مجبور است اصطلاحی برای نشان دادن تعصب و سرسختی در عقیده بیافریند، نشان از تحولی تأسف انگیز و دشوار دارد.» این مطلب درباره اصطلاح اسلامهراسی صدق میکند.
مؤسسه رانیمد تراست در سال 1996«کمیسیون مسلمانان بریتانیا و اسلام هراسی» را به وجود آورد که ریاست آن را گوردون کانوی، معاون دانشگاه ساسکس، عهده دار بود. گزارش آنها با عنوان« اسلامهراسی: چالشی علیه تمامی ما» در نوامبر 1997 انتشار یافت. در این گزارش اسلامهراسی به عنوان«ترس و اکراه بی اساس در قبال مسلمانان، که باعث دفع آنها و تبعیض علیه آنها میشود»تعریف شده است.
استفن شوارتز، نویسنده آمریکایی، اسلامهراسی را به عنوان«محکوم سازی کلیت اسلام و تاریخ مسلمانان به عنوان امری افراطی؛ برخورد با تعارضات مربوط به مسلمانان به عنوان اموری الزاماً حاصل اشتباه آنها؛ تأکید بر اینکه مسلمانان در صدد ایجاد تغییر بر اساس دین خود هستند و اعلا ن جنگ علیه کلیت اسلام» تعریف کرده است(مرشدی زاد و غفاری هشجین، 115:1386).
در این راستا گزارش رانیدمد هشت برداشت در ارتباط با اسلام هراسی را شناسایی کرده است:
- ۱. تمدن اسلامی بلوکی یکپارچه، ایستا و بدون واکنش در مقابل تغییرات؛
۲. تمدن اسلامی به عنوان «دیگری» مجزا که بدون ارزشهایی مشترک با فرهنگهای دیگر است، از آنها تأثیر نمیگیرد و بر آنها تأثیر نمیگذارد؛
۳. تمدن بربری، غیر عقلانی، ابتدایی و جنسیتگرا در نظر گرفته میشود؛
۴. تمدن اسلامی به عنوان تمدنی خشن، ستیزهجو، تهدید کننده، حامی تروریسم و درگیر در رویارویی تمدنها؛
۵. اسلام به مثابه ایدئولوژی سیاسی که برای اهداف سیاسی و نظامی استفاده میشود؛
۶. انتقادهای مسلمانان از غرب انتقادهایی کهنه و منسوخ هستند.
۷. خصومت نسبت به اسلام به عنوان توجیهی برای رفتارهای تبعیض آمیز در قبال مسلمانان و طرد آنها از جامعه استفاده میشود.
۸. خصومت ضد اسلام امری عادی در نظر گرفته میشود(مرشدی زاد و غفاری هشجین، 116:1386).
2.
جریان اسلامهراسی پس از 11 سپتامبر
اسلامهراسی در تعبیری کلی عبارت است از نوعی ترس و نفرت گروهی از اسلام و مسلمین یا خصومت با مسلمین که در نتیجه آن زندگی و رشد و پیشرفت مسلمانان تحت تأثیر رفتارهای تبعیض آمیز و آزاردهنده با مشکل مواجه میشود. تصورات و برداشتهای ویژهای درباره اسلام و مسلمانان ترویج میشود که در چارچوب آنها به مسلمانان به مثابه گروهی استثنایی و دارای گرایش به خرافات، جمود فکری، خشونت و ترور و در عین حال سلطهگری نگریسته میشود، اما سهم آنها در رشد و پیشرفت تمدن بشری نادیده گرفته میشود. پدیده اسلامهراسی که اساسا! در جهان غرب ریشه دوانده و عمدتا در آنجا فرصت ظهور پیدا کرده، از عوامل مهم سوءتفاهم و ناسازگاری مسلمانان با غیر مسلمانان است. در دهههای اخیر خیزش جریانهای اسلامگرا و طرح تئوریهایی مانند«برخورد تمدنهای اسلام و غرب» در گسترش مباحث مربوط به اسلام هراسی نقش مؤثری داشتهاند.
البته مسئله اسلامهراسی محدود به جهان اسلام نیست و امروزه نمودهای آن در سایر مناطق از جمله آسیا نیز به چشم میخورد.. برخی گروههای فعال در جهان غرب اصولا گرایشهای بیگانههراسانه دارند و به طور کلی از بابت رشد جمعیت ساکنان غیر بومی اروپا و آمریکا ابراز نگرانی میکنند؛. اما به طور خاصتر، جهتگیریهای ضد اسلامی آنها ملموستر و آشکارتر است(قنبرلو،109ـ108 :1389).
- ۱. نمونه های تبعیض ناشی از اسلامهراسی در اروپا علیه مسلمانان
تبعیضها و سوءرفتارهای ناشی از اسلامهراسی صورتبندیهای متنوعی دارد که میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- عرضه خدمات ناقص یا نا مناسب در رستورانها، مراکز تفریحی و بنگاههای مشابه؛
رفتار های عاری از نزاکت و غیر محترمانه؛
سوء ظن و متهمسازیهای نابجا؛
زیر نظر گرفتن و کنترل کردن افراد در اماکن عمومی؛
بروز رفتارهایی که نشانه نگرانی و ترس است؛
تمسخر مستقیم و غیر مستقیم؛
توهینهای لفظی و استفاده از برچسبهایی چون تروریست؛
اجتناب از برقراری روابط نزدیک و دوستانه؛
بروز رفتارهایی که نشانه دستکم یا سطح پایین گرفتن مسلمانان است؛
نظارت و کنترل پلیسی فراتر از حد متعارف؛
ضرب و شتم جسمی و سایر رفتارهای خشونت آمیز؛
تبعیض در جذب و استخدام افراد در مشاغل خصوصی و دولتی؛
تبعیض در عرضه خدمات پلیسی و قضایی.
4.
ریشهها، زمینهها و عوامل اسلامهراسی
اسلامهراسی پدیده ای دیرین با ریشههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مشخص است که میطلبد در سطح اروپا و آمریکا، به عنوان خاستگاه اولیه آن، بررسی مستقل و جداگانهای شود.
الف)عوامل تاریخی اسلامهراسی
سابقه خصومت مسیحیان با مسلمانان به قرن هشتم میلادی باز میگردد، ولی باید اذعان کرد اسلام ستیزی یا به بعبیر دیگر«اسلامهراسی»در غرب به ویيه اروپا ریشه دیرینهتری دارد و واکنشی به گسترش اسلام است؛ زیرا به عقیده آنان، اسلام از آغاز تا کنون چند مرحله غرب را به چالش کشیده است. قرنهای اولیه هجری، جنگهای صلیبی، توسعه امپراتوری عثمانی و رشد اسلامگرایی و ارزشهای اسلامی در غرب حاکی از هراس غرب از اسلام بوده است(خراسانی 46:1390).
گسترش اسلام در قرنهای اولیه هجرت(قرن هشتم میلادی)از ایتالیا و فرانسه گرفته تا اسپانیا، نوعی هراس از مسلمانان و اسلام را در جهان مسیحیت به وجود آورد. حضور مسلمانان در اسپانیا(آندلس) 8 قرن به طول انجامید. در قرون یازدهم تا سیزدهم میلادی، اعلان جنگ علیه مسلمانان در طول جنگهای صلیبی به برخورد با اسلام و مسلمانان ابعاد جدیدی بخشید. تسلط مسلمانان عثمانی بر بیزانس، پایتخت روم شرقی، در قرن 15 میلادی و تحت کنترل در آوردن بخشهای گستردهای از اروپا (که تا محاصره وین، پایتخت اتریش هم پیش رفت) سیحیان ارتدوکس را در مناطق گستردهای تحت کنترل مسلمانان قرار داد و قلمرو مسیحیان کاتولیک را هممرز مسلمانان کرد. طی قرنهای 19 و 20، توقف، انفعال و رکود در جهان اسلام از نگرانی گروههای ضر اسلامی کاست. از این زمان، غرب در حالتی تهاجمی قرار گرفت و مسلمانان سنگر به سنگر مواضع خود را واگذار و عقبنشینی کردند. پس از احیای مجدد و بازیابی هویت جهان اسلام که از اواخر قرن بیستم، به ویژه با پیروزی انقلاب اسلامی ایران آغاز شد، به تدریج بار دیگر احساس ترس از اسلام و مقابله با مسلمانان در غرب در ابعاد جدیدی آغاز شد(امینیان،106:1387).
عامل دیگر در شکلگیری اسلامهراسی در فرایند تاریخی ناشی از اقدامات برخی به اصطلاح خاورشناسان غربی بوده است. همواره برخی پژوهشگران غربی با عنوان مستشرق یا خاور شناس به تحقیق، نقد و بررسی علمی موضوعات اسلام پرداختهاند؛اما این عده به بهانه تحقیق و اسلام شناسی همان اهداف کینهتوزانه قرون وسطایی را تعقیب میکردند. از جمله این شرقشناسان میتوان به تئودور نولد که، گارل برکلمان، ژوزف شاخت، گارل هینریش بکر و ... اشاره کرد.
اگرچه خدمات ارزنده برخی مستشرقان در شناساندن اسلام قابل تحسین و تقدیر است، اما هیچگاه نمیتوان از غرضورزیها، خیانتها، تحریفها، تهمتها و خلافواقع گوییهای بعضی دیگر از آنان چشم پوشی کرد. برای مثال «اسلام چیز تازهای نیاورده و هرچه دارد از ادیان پیشین گرفته است؛ اسلام ناسازگار با علم و دانش و مظاهر تمدن است؛ نسبت دادن شهوت پرستی به دین اسلام؛ شخصیت نداشتن زنان در دین اسلام، مخالف تمدن و تجدد بودن اسلام؛ اسلام دین بردگی است؛ اسلام دین باجگیران و آیین جمود افکار و اندیشههاست و ... که بیش ار همه عوامل در تخریب چهره واقعی اسلام مؤثر بوده است.
ادوارد سعید معتقد است این وارونهگوییها معلول عوامل زیادی است که اهم آنها عبارتاند از:
- ۱. تسلط کافی نداشتن به زبان عربی و معارف و حقوق اسلامی؛
۲. دسترسی نداشتن به برخی مأخذ و منابع اصیل به ویژه کتب مستند؛
۳. متأثر بودن از محیط و نوشتههای غربی که نوعاً با اغراض ضد اسلامی آلوده است؛
۴. مأنوس نبودن با روحیه و خصوصیات مردم شرق و فلسفه مشرقزمین؛
۵. تقید به مذهب و مسلک و مرام فکری و رسوبات اعتقادی خاص و اصرار در توجه و تعلیل همه پدیدهها و جریانهای دینی بر پایه آنها؛
۶. وابستگی برخی از این مستشرقان به استعمار و قدرتهای استعماری، دستگاه تبشری مسیحیت و صهیونیسم جهانی که مأموریت آنها تخریب چهره واقعی اسلام است( پور اسماعیلی، 1391)
باید پذیرفت از ابتدای رویارویی مسیحیت با اسلام تا زمان حاضر، مبلغان مسیحیت همواره استحاله و نابودسازی ارزشهای اسلامی به ویژه در حوزه ارزشهای اجتماعی و فرهنگی اسلام و در نهایت اگر نگوییم مسیحی کردن مسلمانان، دست کم تحقیر مسلمانان در برابر مسیحیت را در دستور کار خود قرار دادهاند(اکبری کریم آبادی، 18:1393 و 19).
ب)عوامل جمعیتی، مهاجرت و تقابل فرهنگها
اصطلاح اسلامهراسی از اواخر دهه 1980 در غرب رایج شد. ریشه این پدیده نگران کننده به زمانی باز میگردد که جامعه غربی با تئوری اجتماعی چند فرهنگی و هویت سیاسی روبهرو و مجبور شد ذهن متفکران خود را نسبت به بیگانه هراسی و عدم پذیرش فرهنگهای بیگانه حساس کند و از آنها بخواهد راهحلی برای پذیرش چند فرهنگی در جوامع غرب بیندیشند. در این میان، مواجهه جهان غرب با موج درخور توجه مهاجران مسلمان که در اکثر کشورهای اروپایی بیشترین رقم اقلیتهای مهاجر را تشکیل میدهند، به بزرگترین چالش اجتماعی تبدیل شد.
جوامع مسلمان مایل به ادغام در جوامع غربی نبودند. مسلمانان با نشانههای بارز ظاهری که در نوع پوشش ظاهری زنان و آرایش مردان آنها مشهود بود، عدم تطبیق خود با کشورهای مذکور را به رخ میکشیدند. در این میان جوامع اروپایی نیز تلاشی برای شناختن صحیح آنها نکردند و ترجیح دادند شهروندان اروپایی و آمریکایی آنها را بیگانه بدانند. در اوایل 1990 واژه «بیگانههراسی» که از آن به عنوان یک آسیب جدی اجتماعی برای شهروندان اروپایی یاد میشود، جای خود را به واژه اسلامهراسی داد(اکبری کریم آبادی، 1393:21).
با وجود این، در سالهای پس از 11 سپتامبر، افزایش حساسیت نسبت به مسلمانان در اروپا سبب شده است امور آنان با دقت و موشکافی دنبال شود. برای نمونه، احزاب دست راستی اظهار میدارند که برای چهار سال پی در پی نام «محمد» برای کودکان پسر که در «بروکسل» به دنیا آمدهاند، بیش از نامهای دیگر بوده است. یک حزب دست راستی دانمارکی چندی پیش در پوستر انتخاباتی خود، دختر بلوند جوانی را نشان داد که زیر آن نوشته شده بود:وقتی این دختر بازنشسته شود، بیشتر جمعیت دانمارک را مسلمانان تشکیل میدهند.
مخالفتها با مسلمانان در اروپا تا آنجا پیش رفت که برخی صاحبنظران مستقل و حتی اروپایی معتقدند تمام ایرادات مربوط به وضعیت حقوقی بشر، آزادیهای اقتصادی و غیره درباره پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا بهانهای بیش نیست و موضوع اصلی نگران کننده برای مخالفین، دین مردم ترکیه و تغییر چهره اتحادیه اروپا از نهادی مسیحی به نهادی مختلط است. هماکنون شش میلیون ترک در کشورهای عضو اتحادیه اروپا زندگی میکنند که این میزان بیش از جمعیت برخی از دولتهای اروپایی است. حال اگر ترکیه مسلمان با 75میلیون جمعیتش به اروپا بپیونددد، قطعا چندین میلیون ترک مسلمان به امید زندگی بهتر راه اروپا را در پیش میگیرند؛ در این صورت دیگر نمیتوان از هویتی مسیحی سخن به میان آورد. شاید به همین علت «منصورآغان»، روشن فکر و اندیشمند مشهور ترک، در مصاحبهای با نشریه معتبر فارین پالسی در پاسخ به سؤالی درباره مقایسه وضعیت حقوق بشر در ترکیه و رومانی اینگونه پاسخ میدهد: « بین ما و رومانی یک تمایز وجود دارد: آنها مسیاند و ما نیستیم. البته ما مسیحیانی داریم که در ترکیه زندگی میکنند و به همان اندازه نیز یهودیان و اقلیتهای دینی دیگر نیز هستند، اما ترکیه کشوری اسلامی است و اروپاییان این ایده را نمیپسندند که یک کشور مسلمان وارد اتحادیه اروپا شود.»(اکبری کریم آبادی،23-24 :1393)
ب)غیریت سازی
دنیای غرب بعد از جنگ جهانی دوم، سیاستها و اهداف خود را در جهان در راستای مقابله با نفوذ کمونیسم و شوروی سابق سامان میدارد و از آن به «خطر سرخ» یاد میکرد؛ اما پس از فروپاشی شوروی سابق، غربیها در پی غیریتسازیهای جدیدی برای توجیه رفتارها و کنشهای توسعه طلبانه خود برآمدند. به عبارتی یافتن تهدید جدید میتوانست موجب بازسازی هویت انسان غربی شود؛از این رو این مهم به یکی از دغدغههای اصلی نظریپردازان و حاکمان مغرب زمین تبدیل شد. بنابراین نظریههایی همچون«برخورد تمدنها» و «پایان تاریخ» و ... را مطرح کردند و در پی ساختن نظم نوین جهانی برآمدند. واقعه 11 سپتامبر هم به این مسئله شدت بخشید و مسئله تروریسم اسلامی مطرح و از اسلام به عنوان « خطر سبز» یاد شد. در نتیجه جوامع غربی حول محور مقابله با این تهدید شروع به غیریتسازی با اسلام کردند. بنابراین اسلام و ارزشهای اسلامی و مسلمانان به عنوان اصلیترین تهدید برای امنیت ملی، فرهنگ و تمدن غربی محسوب شدند و به کمک ابزراها و تکنولوژیهای رسانهای پیشرفته افکار عمومی غرب را تحریک و اسلام را جایگزین خطر کمونیسم و شوروی کردند. از این چشمانداز، پس از فروپاشی شوروی و تغییر ساختار نظام بین الملل، سخن از جنگ سرد دیگری است که اینبار نه تنها در ساحت قدرت سخت، بلکه در ساحت قدرت نرم و بر پایه تجدید هویتهای منطقهای که بر قوم و مذهب تأکید دارند، استوار شده است و عمدتا غیریتسازیهای فرهنگی و تمدنی معیار اصلی دسته بندیها و یادگیریها در سطح بینالمللی است. به اعتقاد برخی از صاحبنظران از جمله جوزف نای، نویسنده کتاب قدرت نرم، نققشی که در دوران جنگ سرد به شوروی و کمونیسم داده شده بود، پس از فروپاشی شوروی به اسلام داده شد (اکبری کریم آبادی، 24 :1393).
د) بحران هویت در اروپا و آمریکا
بحران هویت در غرب در دو دهه آخر قرن 20 به اوج خود رسید و در دهه 1990 به ویژه با رشد فزاینده عملیات تروریستی در کشورهای آفریقایی، آسیای میانه و قفقاز، خاورمیانه عربی و آسیای جنوب غربی و شرقی، این مسئله حتی گفتمان جنگ و تناززع تمدنها را به کمک متفکران آمریکایی مانند هانتینگتون و دیگران در حوزههای اروپایی و حتی آسیایی، وارد ادبیات سیاست و روابط بینالملل کرد(اکبری کریم آبادی، 25 :1393). در آخرین روزهای سال 2009 «رمزی بارود» در مجله سیاست خارجی در مقالهای با عنوان«مسلمانان نباید هزینه بحران هویت اروپا را بپردازند» نوشت: در اروپا و بسیاری فرهنگهای دیگر فرود هویت ملی و دینی (مسیحیت) باعث شده است رهبران سیاسی، فکری و اجتماعی تخطئه و تبعیض علیه اسلام و مسلمانان را در اولویت قرار دهند. به گفته «شاهد مالک»، نخستین وزیر مسلمان دولت بریتانیا، مسلمانان امروز، «یهودیان اروپای» دیروز تلقی میشوند و شاهد نژادپرستی و تبعیض هستند.
در پیمایشی در سال 2004 که در انگلستان انجام گرفت، 80 درصد مسلمانانی که با آنها مصاحبه شد، ابراز کردند به دلیل دینشان مورد تبعیض واقع شدهاند؛ حال آنکه این رقم در سال 2000 ،45 درص و در سال 1999 ،35 درصد بود. دفاتر ضد تبعیض در هلند طی چند سال گذشته تعداد روزافزونی شکایت در خصوص آنچه « تبعیض نژادی دارای انگیزههای دینی» نامیده شده است، دریافت کردهاند و بیشتر شکایت کنندگان در سال 2003 به عنوان مسلمان یا به نیابت از مسلمانان ثبت نام کردهاند (مرشدیزاده و غفاری هشجین، 1386 : 133-134).
هـ) عوامل مؤثر دیگر در رشد اسلامهراسی
در مقطع کنونی، علاوه بر عوامل جمعیتی و تاریخی و ... چند عامل دیگر به رشد اسلامهراسی در اروپا کمک کرده است:
- ۱. شهروندان اروپایی گمان میکنند مسلمانان افرادی منزوی، جدایی طلب و گوشه گیرند که تمایلی به حل شدن در جامعه ندارند و از معاشرت و تبادل فرهنگی و معیشتی با غیر مسلمانان دوری میکنند؛
۲. شهروندان اروپایی و غربی فکر میکنند که دین اسلام یک دین تکصدایی، راکد و بیاعتنا به تغییر و تحول است و از آن رو جایی در جامعه مدرن ندارد؛
۳. اروپاییها مسلمانان را بزرگترین منتقدان خود میدانند؛
۴. تلاش طولانی اروپا و غرب برای تحقیر مسلمانان و معرفی اسلام به عنوان دینی غیر منطقی و بدوی به دنیای غرب به ویژه نسلهای جدید ( ایرانلو، 26 مهر 1385 :11)؛
۵. تصویر غرب مبنی بر اینکه اسلام در پی حکومت کردن بر آنان است؛
۶. به باور بسیاری از اروپاییان و غربیها، هر قدر که اسلام و دموکراسی در تئوری با یکدیگر موافق و همگام باشند، در عمل با یکدیگر ناسازگاری دارند؛
۷. معرفی اسلام به عنوان دینی ضد زن و غیر مسلمانان؛
۸. رشد و تقویت گرایشهای راست افراطی و احزاب افراطی در اروپا( به ویژه در کشورهای اتریش، ایتالیا، هلند، فرانسه و آلمان)؛
۹. شرایط نظام بینالملل پس از 11 سپتامبر و عملکرد رسانههای غربی در پیوند دادن اسلام با خشونت(قهرمان پور، 1387 : 25).
در مجموع میتوان گفت اسلام هراسی به چهار شیوه بروز میکند که عبارتاند از :خشونت، تبعیض، پیشداوری و طرد. در این میان شیوههای رایج خشونتورزی، حملات فیزیکی،، تخری و آسیب رسانی به اموال و حملات لفظی را شامل میشود.
تبعیض به صورت تبعیض در محل کار و تبعیض در ارائه خدمات(آموزش، بهداشت و ...) بروز میکند. پیش داوری در دو حوزه عمده بروز مییابد:یکی در رسانهها و دیگری در گفتو گوها و برخوردهای روزمره. طرد بیشتر در سه حوزه نمود مییابد:در سیاست و حکومت، اشتغال و نیز در مدیریت و مسئولیت. در عین حال، این موارد به گونهای در هم تنیدهاند که نمیتوان مرزی قطعی بین آنها گذاشت. برای مثال، طرد از زحوزه های مختلف زندگی اجتماعی خود نمونه ای از تبعیض نیز محسوب میشود. انتشار کاریکاتورها علیه اسلام و مسلمانان، گرچه در زمره پیش داوریها محسوب میشود، نمیتوان آن را از مقوله خشونت (توهین لفظی) ندانست ( مرشدی زاده و غفاری هشجین، 1386 : 124).
5.ابزارهای اسلامهراسی در غرب
الف)اسلامهراسی با رسانه
بخش درخور توجهی از بار اسلامهراسی معاصر بر دوش رسانههای غربی نهاده شده است. نقطه مشترک اغلب این رسانهها ارائه تصویری مخدوش، غیر عقلانی، خشن و هراس آور از اسلام و مسلمانان است. رسانههای غربی در پوششهای خبری خود همه مسلمانان را در ظرفی واحد قرار میدهند و با اسلام به عنوان یک تهدید رفتار میکنند. هیچیک از اقلیتهای دیگر ساکن غرب این چنین زیر ذره بین رسانهها نبودهاند که اعتقادات شخصی و حیات اجتماعی آنها اینگونهمورد سؤال و تفحص قرار گیرد. در روند رسانهای اسلامهراسی در غرب، مراحل و شگردهای متفاوتی در دستور کار قرار گرفته است. هتاکی مستقیم رسانهای به اسلام و مسلمانان پس از 11 سپتامبر طی گزارشها و تصاویر مختلف شگرد اولیه این رسانهها بود که اوج آن در انتشار کاریکاتورهای موهن روزنامه جیلاند پوستن دانمارک در سپتامبر 2005 مشاهده شد که سایر رسانههای غربی نیز در حمایت از این اقدام موهن به انتشار آنها پرداختند. ساخت و پخش فیلمهای «تسلیم» به کارگردانی تئو ون گوگ و «فتنه»به کارگردانی گرت ویلدرز از نمونههای دیگر این اقدامات بود.
شگرد دیگر رسانههای غربی انتخاب و کنار هم چیدن تصاویر و تفاسیر خاص برای ایجاد برداشتهای جهتدار در مخاطبان است که با رویکردی غیر مستقیم تلاش دارد چهرهای منفی از اسلام و مسلمانان ارائه کند. برای نمونه هرگاه یک برنامه تلوزیونی درباره مسائلی مانند تروریسم بحث میکند پشت صحنه، تصویر زنی نقابدار، یک مسجد یا مرد مسلمانی در حال نماز، نمایش داده میشود. در حال حاضر روزی نیست که رسانههای غربی به بهانه وقایع روزمرهای که به جهان اسلام مربوط میشود، به ارائه تحلیلهای جهتدار در خصوص اسلام نپردازند. در واقع، در خصومت با اسلام و مسلمانان یک برخورد هیستریک جمعی از سوی رسانههای غربی مشاهده میشود.
علاوه بر تحلیلگران غربی حاضر در رسانهها که به ارائه تفاسیر جهتدار درباره اسلام و مسلمانان میپردازند، چهرههای ضد دین اصالتاً مسلمان ابزار بهتری برای سیاهنماییهای رسانههای غربی درباره اسلام هستند. این رسانه ها تریبونهای زیادی در اختیار افرادی در داخل جوامع مسلمان قرار میدهند که دیدگاه منتقدانه درباره اسلام دارند یا از موضع یک مسلمان سابق به خصومت با اسلام میپردازند. ما این حقیقت را در توجه زیاد به بنیاد کویلیام در انگلیس مشاهده میکنیم.
بنیاد کویلیام در سال 1387 با هدف مبارزه با افراطگرایی اسلامی تأسیس شده و به حزب لیبرال انگلیس نزدیک است. توجه به احزاب راست افراطی ضد اسلام حتی قبل از حادثه 11 سپتامبر در اروپا آغاز شد. در سال 199 جنبش آزادی اتریش به رهبری یورگهایدر با گرایشهای ضد مهاجرت و بیگانهستیزی مقام دوم را در انتخاب ملی کسب کرد. در ایتالیا تو حزب با تمایلات بیگانهستیزی در انتخاب 2001 توفیقاتی کسب کردند. در سال 2002 ژان ماری لوپن، چهره معروف ضد مهاجرت فرانسه و رهبر جبهه ملی، به دور دوم انتخابات ریاستجمهوری صعود کرد و رقیب شیراک شد. بعد از 11 سپتامبر نه تنها گرایش به این احزاب رو به رشد بوده، بلکه رهبران سیاسی احزاب دیگر هم از شعارهای سیاسی احساسی علیه مسلمانان استفاده کردهاند تا آرای با گرایش راست افراطی را جذب کنند.
در هلند «آیان حرسی علی»، زن مسلمان سومالیایی، بعد از ارتداد از اسلام و تبلیغ علیه اسلام، به چهرهای ملی تبدیل شد. نمونه دیگر کمدین نروژی پاکستانیالاصل، شعبانه رحمن، بود که عکسهای برهنه او منتشر شد؛ در حالی که پرچم نروژ را روی بدن خود کشیده بود و لباسهای پاکستانی خود را دور میانداخت. مرکز اروپایی پایش، نژادپرستی و بیگانهستیزی رسانههای اروپایی را به دلیل استفاده از تصویرسازیها و کلیشههای منفی و قلمداد کردن مسلمانان به عنوان تروریست و «ستون پنجم» ملامت میکند.
میتوان گفت گروههای قدرتمند با تسلط بر جریان اصلی رسانهها (به عنوان یکی از منابع قدرت در دنیای جدید) به شکل هوشمندانه ای عمل میکنند و در این راستا، روشها و ابزارهای جدیدی در انتقال پیام و اقناع مخاطب به کار میبرند. از اینرو در بحث اسلامهراسی و ضدیت با سالام و مسلمانان، از مفاهیم قدیمی و عامیانه نژادپرستی (رنگ پوست، نوع نژاد، نژاد برتر، نژاد پست و ...) و اختلافات آکار مذهبی صحبتی به میان نمیآورند و در مقابل ، با ابززارهای دیگری پیام خود را به شکل باورپذیر و توجیهپذیر به مخاطب ارائه میدهند. برای مثال، مسئلهای که امروزه در بحث اسلامهراسی در رسانههای غربی و به همین نحو، در رسانههای بریتانیایی مطرح میشود، تأکید بر تمایزها و تفاوتهای مسلمانان با جامعه میزبان است که پس از روشن کردن تفاوتها، تلاش میکننند ارزشها و ویژگیهای فرهنگی ـ مذهبی خود را در جایگاهی برتر و ارزشها و ویژگیهای فرهنگی ـ مذهبی مسلمانان را در مرتبهای پایینتر قرار دهند. به عبارت دیگر، پس از تمرکز روی اختلات، در مرحله بعد، اقدام فرهنگها و ارزشهای غربی را به عنوان یک ایدهال معرفی میکنند. پیامد چنین گفتمانی، م مخالفت و بیگانهانگاری سایر فرهنگها و ارزشهاست. البته این مسئله تنها یکی از جنبههای اقدامات اسلامستیزانه رسانهها به شمار میرود. نگرانی درباره رسانهها وقتی شدت مییابد که برای بیشتر مردم تنها منبع کسب اطلاعات و اخبار(به ویژه آنهایی که با مسلمانان در ارتباط نیستند) این رسانهها باشند( شیر غلامی، 1390 : 1008 ـ 1009؛ درخشه و حسینی فائق، 1388 : 14).
در مجموع،، رسانهها نقش کلیدر در شکلگیری و گسترش اسلامهراسی ایفا میکنند. بر اساس تحقیقات الیزابت پول در دایرةالمعارف مطالعات قومی و نژادی، رسانهها نقشی مهم در ایجاد فضای ضد اسلامی و اسلامهراسی ایفاد کردهاند. وی با مطالعه مقالات روزنامههای انگلیسی بین سالهای 1994 تا 2004 به این نتیجه رسیده است که رسانهها اغلب در پی نمایش تصویری منفی از مسلمانان هستند که در نتیجه این تصاویر، مسلمانان یک تهدید و دشمن برای ارزشزهای غربی محسوب میشوند. بن در کتاب زنان مسلمان در جامعه انگلیس معتقد است دشمنی و خصومت ضد اسلام در پیوند نزدیک با تصاویری از مسلمانان است که در رسانهها به نمایش در میآید و در آنن مسلمانان وحشی، بدوی، غیر متمدن و بیفرهنگ معرفی میشوند. رسانهها با استفاده از منابع مالی درخور ملاحظه و شبکههای متنوع در تلاشاند تصویری نامناسب از اسلام به افکار عمومی ارائه دهند. در همین حال، هر چند مسلمانان تلاش میکنند این تصویر نادرست را تصحیح کنند و به نوعی با این تصویر مقابله کنند، با توجه به سلطه جهانی رسانههای غربی، عموماً تلاشهای آنها بیفایده(یا کم فایده) بوده است. غرب بر اساس تجربههای جنگهای جهانی و دوران جنگ سرد، توان بسیار حرفهای در راه تبلیغات و انتقال پیامهای مد نظرش دارد و این چیزی است که مسلمانان از آن بیبهرهاند. بیشتر رسانههای غربی از حوادث پس از 11 سپتامبر برای اهداف سیاسی خود بهرهبرداری میکنند. این رسانهها اسلام را در شکل «رادیکالیسم»، «بنیادگرایی» و «افراطگرایی» نمایش میدهند. روشن است در دنیای پست مدرن و در فضایی که رسانهها نقش محوری دارند، تصاویر واقعیتی فراتر از حقیقت مییابند. رسانههای بریتانیایی در تلاشاند مسلمانان را تروریرست و تتهدید برای اممنیت غرب معرفی کنند تا هم از گسترش اسلام جلوگیری و هم به نوعی جنگ افغانستان و عراق را توجیه کنند. همین تلاشها و جریانها در سالهای اخیر موجب شکلگیری بخشی از جریان اسلامستیزی و اسلامهراسی در جامعه بریتانیا شده است. برخی اختلافات بین مسلمانان و جریانهای اصلی رسانهای را امری عادی تلقی میکنند، اما واضح است که این چالش فراتر از یک اختلاف نظر است؛ زیرا ضمن اینکه به طور روز افزون افزایش مییابد، ـأثیرات عمیقی هم بر زندگی مسلمانان داشته است. مسلمانان معتقدند رسانهها تصویری نادرست از اسلام ارائه میدهند و تمرکز رسانهها بیشتر بر جنبهها و اخبار منفی است و توجهی به نکات مثبت نمیشود. با نگاهی کلی به بحث اسلامهراسی در رسانههای بریتانیا میتوان سه محور اصلی را شناسایی کرد که عموماً اغلب اخبار و گزارشها و مقالههای مربوط به مسلمانان، بر اساس این نقاط محوری سازماندهی و بیان میشوند (درخشه و حسین فائق، 1388 : 15)
ب) اسلامهراسی در ابعاد رسمی
اسلام هراسی نه فقط میان بخشی از افکار عمومی غرب و راستگرایان و ملی گرایان افراطی بلکه در محافل رسمی و سیاسی نیز نفوذ کرده است تا جایی که برخی از ظهو.ر مجدد مک کارتیسم اینبار در اروپا صحبت میکنند. به رغم وضعیت هشدار دهنده اسلامهراسی در غرب، دولتمردان غربی همچنان نسبت به ایده، مفهوم و واقعیت اسلامهراسی بیاعتنا هستند و عامدانه این واقعیت را نادیده میگیرند. برخی خود مسلمانان را در روند رو به رشد اسلامهراسی مقصر میدانند. برخی دولتمردان غربی نه تنها واقعیتهای موجود در فضای رو به واخامت اسلامهراسی در غرب را نادیده میگیرند، بلکه ادعا میکنند که اسلامهراسی پردهای است که مسلمانان در پنماه آن خود را از انتقادات مشروع و معتبر پنهان میکنند.
اما نقش محافل رسمی غرب در رشد روز افزون اسلامهراسی، تنها در نادیده گرفتن این واقعیت خلاصه نمیشود، بلکه دولتمردان غربی خود در گسترش این روند نقش مهمی بر عهده گرفتهاند. با توجه به گسترش گرایشهای اسلامستیزانه به ویژه در اروپا و با در نظر گرفتن ظرفیت این موضوع برای جذب آرای بخشی از رأدهندگان، سیاست مداران اروپایی برای جلب نظر این دسته از رأی دهندگان گوی سبقت را از زهم میربایند. به ویژه که در سالهای اخیر احزاب راست افراطی اروپا که نقطه مشترک همه آنها مخالفت با مسلمانان مهاجر است، موفقیتهایی در انتخابات پارلمانی به دست آوردهاند. این احزاب که زمانی بهزور آنها تنها در کشورهایی مانند فرانسه و اتریش ملموس بود، اکنون به احزابی دارای کرسی و صاحب نفوذ در کشورهایی مانند سوئد، هلند، انگلیس، دانمارک، و ایتالیا تبدیل شدهاند. به بیان دیگر گفتمان ضد اسلامی اکنون خود را در سطح رسمی تثبیت کرده و در مجامع رسمی صاحب صدا شده است. در سال 2010 پس از انتخابات پارلمانی هلند که راستهای افراطی رأی درخور توجهی کسب کردند، دولت ائتلافی شکل گرفت که گرت ویلدزر، رهبر راست گرایان افراطی و چهره معروف ضد اسلام، عضو َآن بود. راستهای افراطی سوئد هم در انتخاباتی که محور آن را تهاجم به اسلام قرار داده بودند، توفیقاتی کسب کردند . در آلمان هم وضعیت برای مسلمانان به وخامت گرایده است.
بحثهای اسلامهراسی زمانی در آلمان اوج گرفت که در سال 2010 تیلو سارازین، سیاستمدار و عضو سابق هیئت مدیره بان فدرال آلمان، کتاب آلمان خود را محو مینماید را منتشر کرد. وی در این کتاب مطرح کرده بود که چون مهاجران مسلمان از نظر ژنتیک هوش کمتری دارند و بازدهی و کاراییشان کمتر است، آلمان را به سمت تبدیل به ملت کودنها رهنمون میسازند. در اکتبر همان سال مرکل، صدر اعظم آلمان، اعلام کرد سیاست تکثر فرهنگی شکست خورده است. در فرانسه نیز سارکوزی، رئیس جمهور این کشور، پیشگام گفتمان اسلامهراسانه است و علاوه بر تصویب قوانینی در ایجاد محدودیت برای مسلمانان با راهانداختن بحث هویت ملی، بر حساسیتها در قبال مسلمانان این کشور افزوزد.
تصویب قوانین علیه مسلمانان در اروپا متأثر از موج اسلامهراسی و نیز نرگانی از رشد روزافزون شمار مسلمانان، از جمله اقدامات برخی دولتهای اروپایی است. این جریان که با ممنوعیت حجاب دختران مسلمان در فرانسه آغاز شد، در سالهای بعد با ممنوعیت ساخت مناره مساجد در سوئیس در سال2009، مخالفت با ساخت مساجد در کشورهای مختلف اروپایی و تصویب قوانینی در منع حجاب زنان مسلمان در اماکن عمومی در فرانسه و بلژیک در سال 2011 ادامه یافت. در این فضای مسموم، خصومت با اسلام مانند یک لکه نفتی از یک کشور به کشور دیگر سرایت میکند. ما شاهد فضای تندی از اسلامهراسی هستیم که برخی صاحب نظران از آن به عنوان«مک کارتیسم جدید» یاد میکنند. بخش عممده این فضا متمسک به آنچه جنگ با تروریسم گفته میشود میباشد.
پس از 11 سپتامبر امکان سوء استفاده دولتهای غربی از فضای ضد مسلمانان و تحمیل محدودیتهای بیشتر بر آنان فراهم شد. تعریف موسّع اتحادیه از تروریسم باعث ایجاد یک نظام جزایی جداگانه برای مسلمانا نورای حاکمیت متعارف قانون شده است. تعاریف اتحادیه از تروریسم از این برداشت آغاز میشود که اسلام مساوی چنین تهدید بزرگی است و اینکه هر مسلمان باید در خصوص نشانههای رادیکالیسم زیر نظر قرار گیرد( شیرغلامی، 1390 :1010 ـ 1011).
ج) بهرهمندی از گفتمان آخرالزمانی مسیحیان راستگرا(مسیحیان صهیونیست)
در جان غرب، مسیحیا، به خصوص شاخههای پروتستان، در ترویج اسلامهراسی نقش مهمی داشتهاند. این گروهها با توجه به تجربه تاریخی خاصی که درباره نقش و دخالت دین در عرصه اجتماع طی سدههای میانه دارند، معمولا به دخالت ادیان در زندگی اجتماعی حساساند. حال با توجه به نقش اجتماعی دین اسلام، بین مسیحیان حساسیت ویژهای درباره گسترش اسلامگرایی شکل گرفته است. این مسیحیان در توصویف اسلام غالباً از همان برچسبهایی بهره مییگیرند که در وصف مسیحیت سدههای میانه استفاده میکنند. این مسئله را باید در کنار متغیرهایی در نظر گرفت که یادآور منازعات و برخوردهای مسلمانان در سدههای میانه است..
بسیاری از مسیحیان بر این باورند که اسلام دین خشونت و رکود است؛ از اینرو، مسلمانان نیاز به رنسانس و اصلاحاتی دارند که در جهان غرب اتفاق افتاد و نقش دین را اساساًتغییر داد.
سه شاخه اصلی مسیحیت در جهان عبارتاند از :کاتولیک، رتدوکس و پروتستان. کشورهای جنوب اروپا و آمریکای لاتی عمدتاً کاتولیک هستند و کشورهای شمال اروپا و ایالات متحده به پروتستان گرایش دارند.
پروتستانها به دو شاخه اصلی لیبرال و محافظه کار تقسیم میشوند. از ویژگیهای عمده پروتستانهای محافظهکار این است که ضمن گرایش به یهود و صهیونیسم، نگاه بدبینانه و خصومت آمیزی به مسلمانان دارند. کلیسایی که در فلوریدای آمریکا به مناسبت سالگرد 11 سپتامبر فراخوان قرآن سوزی داد و به ویژه کشیش جونز از پروتستانهای تندرو و محافظهکار به شمار میآیند. در توصیف این گروه از مسیحیان بعضا از عناوینی نظیر مسیحیان راست یا مسیحیان صهیونیست استفاده میشود. البته همه پروتستانهای محافظه کار و راست ضرورتاً چنین گرایشهای تندروانهای ندارند، اما عموماًبه صورت گروهی تندرو و بنیادگرا شناخته میشوند. آنها تقریبا یک چهارم جمعیت آمریکا را تشکیل میدهند.
مسیحیان صهیونیست برآنند که ظهور مسیح مستلزم اتفاق بزرگی است که همان پیروزی و حلومت یهودیان است. آنها ضمن اعتقاد به برگزیدگی و رسالت یهودیان، به فلسطین به مثابه سرزمین موعود مینگرند. به نظر این گروه، تسلط دوباره یهودیان بر قدس در سال 1967 که نشانه و گامی بزرگ برای بازگشت مجدد مسیح است، به این علت اتفاق افتاد که اراده الهی با یهودیان بود. به اعتقاد صهیونیستهای یهودی و مسیحی در آخرالزمان و پیش از ظهور مسیح، در منطقهای بین فلسطین و اردن، جنگ بزرگی به نام«آرمادگون»یا «هارمجدون» روی خواهد داد که در آن دشمنان یهود و مسیح از سمت شرق خود را به منطقه آرمادگون میرسانند و سپس در جنگ با یهودیان شکست میخورند. پس از پیروزی اولیه دشمنان، مسیح موعود برای نجات یهودیان ظهور و با پایان پیروزمندانه جنگ، آنان را به مسیحیت هدایت خواهد کرد. سپس صلح و امنیت واقعی در کل جهان برقرار خواهد شد. قبل از ظهور دوباره مسیح، صلح در جهان معنی ندارد و مسیحیان باید مقدمات جنگ آرمادگون را فراهم آورند. از نظر بنیادگرایان صهیونیست، مسجدالأقصی و قبه صخره در بیتالمقدس باید تخریب و به جای آن معبد بزرگ و هیکل سلیمان بنا شود. پس از جنگ، بیتالمقدس نقش مرکزیت حکومت جهانی را به عهده خواهد داشت.
با این تفاصیل، رویکرد مسیحیان راست به مسلمان مشخص میشود. اگرچه این گروه جایگاه و موقعیت دقیق و مشخصی برای مسلمانان ترسیم نکردهاند، نگاهشان عموما بر تقابل با جهان اسلام است. این رویکرد به خصوص پس از 11 سپتامبر 2001 تقویت شده است. مسیحیان راست از 11 سپتامبر به مثابه نماد تقابل مسلمانان با مسیحیان یاد میکنند و ضمن تأکید بر خشونتطلبی ذاتی اسلام به جنبه تهدیدآمیز آن علیه یهودیان و مسیحیان نظر دارند. بر این اساس در پی 11 سپتامبر، آنها از اظهارات بوش درباره«جنگهای صلیبی» استقبال و از سیاستهای جنگطلبانه واشنگتن در برابر کشورهای اسلامی حمایت کردند. از این دوره به بعد، مطالب زیادی در حمایت از آموزههای صهیونیستی مسیحیت نوشته شد. دفاع از صهیونیسم مسیحی به قلم دیوید پاوسئون نمونهای از آثاری است که در آن چنین ایدهای ترویج میشود. مسیحیان راست از 11 سپتامبر به مثابه فرصت بزرگی برای ترویج اندیشههای ضد اسلامی خود استفاده کردهاند. آنها سخنرانیهای بنلادن و همفکران او علیه یهودیت و مسیحیت و تعابیر خشونتآمیز آنان از آیات قرآن را به مثابه اسناد محکمی برای تخریب سیمای اسلام و مسلمانان معرفی کردند. اظهارات برخی رهبران راست مسیحی از جمله پاتریک رابرتسون، جری فالول و جری واینز نشان داد چگونه طرح مطالب سوء علیه اسلام بعد از 11 سپتامبر به جزء ثابتی از گفتمان سیاسی راست مسیحی تبدیل شده است.(قنبرلو، 1389 : 114-115)
هـ) بهرهمندی از جریانهای رادیکال اسلامی
اهمیت این گفتار ریشه در این واقعیت دارد که در دهههای اخیر خیزش و فعالیت جریانهای اسلامگرا، به ویژه اسلامگرایی رادیکال، مبنای اساسی تقویت اسلامهراسی گروههای ضداسلامی غرب بوده است. طی دو سده گذشته، دو جهتگیری متمایز در جنبشهای اسلامگرا وجود داشته است:اسلامگرایان مدرن که معتقد سازگاری اسلام و مدرنیتهاند و از آن حمایت کردهاند و اسلامگرایان بنیادگرا و تندرو که به ناسازگاری اسلام و مدرنیته اعتقاد دارند و بعضا از موضوع ضرورت منازعه بین آنها دفاع کردهاند و در این راستا کشورهای غربی از طرح مسائل مربوط به خشونت، منازعه و تروریسم بهره میبرند. عمده مباحث اخبار غربیها مربوط به حوادث تروریستی و افراطگرایان مسلمان بوده است. درباره حضور مسلمانان و اسلام در کانون توجهات رسانهای بریتانیا چند مقطع حساس به مثابه نقاط عطف وجود دارد که بیان میشود.
مسئله سلمان رشدی: در ژانویه 1989 تظاهرات گستردهای در شهر برادفورد در اعتراض به سلمان رشدی و انتشار کتاب آیات شیطانی در بریتانیا برگزار و نسخههایی ازین کتاب در این تظاهرات به آتش کشیده شد. این وقایع بهطور گسترده مورد توجه رسانهها قرار گرفت. این تظاهرات در حالی برگزار شد که کمیته امور اسلامی(یکی از تشکلهای اسلامی) در ماههای قبل از مسئولان خواسته بود از انتشار این کتاب جلوگیری کنند. در این میان فتوای امام خمینی (ره) و درخواست مسلمانان بریتانیا برای اخراج سلمان رشدی و حوادث پس از آن به تنش میان مسلمانان و مسیحیان در سراسر بریتانیا دامن زد. رسانهها از این واقعه حداکثر استفاده را برای گسترش ترس و نفرت از مسلمانان کردند. توجه رسانهها بیشتر بر دو موضوع متمرکز شد:اول، سوزاندن کتاب آیات شیطانی، که تالش رسانهها در این مورد، بیان مشابهت میان این ماجرا و کتاب سوزی نازیها در دهه 1930 بود. دوم، تمرکز بر مرتد اعلام کردن سلمان رشدی و حکم اسلام درباره ارتداد که از این موضوع هم برای بیان این مطلب استفاده کردند که اسلام با حقوق بشر، آزادی بیان و سایر مؤتلفههای فرهنگ لیبرالی غرب مخالف است.
حوادث سال 2001: دوازده سال بعد از مسئله سلمان رشدی، تنشهای مذهبی در جامعه بریتانیا بار دیگر شعلهور شد. اینبار درگیری میان عدهای از جوانان جنوب آسیا و سفیدپوستان نژادپرست بریتانیایی ضد یکدیگر و ضد پلیس رخ داد. این درگیریها بین ماههای آوریل و جولای 2001 در چندین شهر شمالی انگلستان اتفاق افتاد. خشونتبارترین درگیری (که شدیدترین درگیری و شورش در اروپای غربی در دو دهه اخیربود) در هفتم ژوئیه 2001 در شهر برادفورد رخ داد که سه روز طول کشید و در نتیجه آن 164 نفر زخمی و 55 نفر به دست پلیس دستگیر شدند.
علت شروع درگیری زخمی شدن یک جوان مسلمان به دست یکی از اعضای حزب راست افراطی ملی بریتانیا بود که به شعلهور شدن درگیریها به مدت دوماه انجامید که به تدریج دامنه خشونتها به شهرهای الدهام و برنلی گسترش یافت. مسئله سلمان رشدی و ناآرامیهای سال 2001 از ظرفیت اختلاف و بیثباتی میان جریان اصلی اجتماعی و مسلمانان بریتانیا پرده برداشت.
حادثه 11 سپتامبر و پیامدهای آن: همزمان با حادثه 11 سپتامبر، اسلام و مسلمانان، به ویژه مورد توجه رسانهها قرار گرفتند و این مسئله به شیوههای مختلف مشکلاتی برای مسلمانان در سراسر بریتانیا ایجاد کرد. به دنبال این حادثه، پیوند و رابطه جدایی ناپذیری میان اسلام و تروریسم در جامعه بریتانیا تصور شد و رسانهها در این میان نقشی کلیدی ایفا کردند. برای مثال، پخش و تکرار تصاویر مربوط به عده اندکی فلسطینی که بعد از این حادثه با ابراز شادی اقدام به پخش شییرینی کردند، اثر عمیقی بر افکار عمومی گذاشت و پیوند میان تروریسم و اسلام را تقویت کرد. هر چند تردیدهای جدی درباره واقعیت این فیلم وجود داشت، اما به خوبی در القای این مطلب که مسلمانان از تروریسم حمایت میکنند، موفق بود.
در واقع حوادث 11 سپتامبر و پیامدهای آن سبب شد گفتمانی غلط ضداسلام توسط روزنامهنگاران و فعالان سیاسی شکل بگیرد. برای مثال، ،پخش گزارشی جانبدارانه درباره یک تازهمسلمان به نام جان مک کلینتوک سبب شد گزارشهای مبالغهآمیزی درباره کمک مسلمانان بریتانیا به گروه طالبان منتشر شود که گویی همه مسلمانان بریتانیا طرفدار گروههای تروریستی القاعده و طالبان هستند. در همین فضا از واژههایی مانند ستون پنجم یا دشمن نفوذی ضد مسلمانان استفاده شد. حوادث پس از 11 سپتامبر، مانند بمب گذاری هفتم جولای لندن، موضوع مناقشهانگیز زلباس دختران در مدرسه و ارتباط مسلمانان بریتانیایی با گروههای تروریستی و مسائلی از این قبیل، فرصت را در اختیار رسانههای بریتانیایی قرار داد تا بیش از پیش دست به فضاسازی ضد اسلام بزنند و از هر حادثه خبری یک جنجال رسانهای بزرگ ایجاد کنند(درخشنده و حسینی فائق، 1388 : 18-19).
ترسیم خشونت و تحجر به نام اسلام:اقدامات خشونتباری نظیر بمبگذاریها، قتلها و جنایتها که به نام اسلام در اقصی نقاط جهان انجام میگیرد و موجب نفرت و کینه از مسلمانان میشود از عوامل توسعه اسلامستیزی هستند و در مورد بهرهبرداری جریانهای فرصتطلب قرار میگیرند. بهرهبرداری تبلیغاتی از جنایاتی که گروههای انحرافی و مشکوک در مناطقی همانند افغانستان و عراق انجام میدهند، بزرگ کردن و طرح چنین صحنههای مشمئز کنندهای به یک برنامه دائمی تبدیل شده و این صحنههای آزاردهنده به طور مداوم در رسانههای بینالمللی برای معرفی اسلام و مسلمانان مطرح میشود. همچنین این رسانهها میکوشند چهرهای خشن از مسلمانان ترسیم کنند که به کشتار سایرین دست میزنند و از دیدن مرگ غیر مسلمانان خوشحال میشوند.
نتیجه گیری:
دین شیوه برخورد با جاهلان را تبیین کرده است و نباید مواجهه با این حرکت، خود برخوردی نا مناسب و غیر عقلانی باشد؛ زیرا صلابت و استحکام در بدنه تفکر اندیشه اسلامی نهفته است و هرگز کسی نمیتواند با این معارف والا و عظیم و گسترده و عمیق روبهرو شود و بخواهد با آن به نبرد و ستیز برخیزد زیرا هرگز با برهان و حکمت و عقلانیت اصیل نمیتوان جنگید و مبارزه کرد. به ویژه در دنیایی که مدعی عقلانیت و استدلال و برهان است، همگان باید حرکت ناصواب افراطی و خشنی را که به نام اسلام و دین ارائه شده است، محکوم کنند و به جهانیان نشان دهند که اسلام دین رحمت، عظمت، کرامت و آزادی است و هیچ محدودیتی را در مقام بیان و قلم ثائل نیست. البته روشن است که آزادی بیان و قلم به معنای توهین و اهانت و تحقیر و نظایر آن نیست. آنانی که اصل و اساس آزادی بیان را برای بشر تقدیم داشتهاند و انسان را کریم معرفی کردهاند و به انسان از ناحیه حق تعالی کرامتش را نشانه دادهاند، هرگز از آزادی بیان و قلم نمیهراسند؛ بلکه از حرکتهای نادرستی که موجب انحراف و تحریف افکار جوامع بشری به ویژه جوانان میشود، دغدغه دارند. از این رو باید با صلابت و عظمت و با حکمت و برهان و عقلانیت جهان اسلام با این پدیده ناصواب و ناشایست که مبنایی جز جهالت و ضلالت برای او نمیتوان یافت، مقابله و اسلام عزیزز را در شرایطی که جامعه جهانی متوجه دین و تشنه دین اصیل است، به درستی معرفی کرد. بنابراین در بخش انتهایی، به تبیین راهبردهایی برای معررفی معارف اسلامی حقیقی میپردازیم که برای معرفی اسلام به جوامع غربی و افشای اسلامهراسی لازم است مد نظر قرار گیرد:
ـ جوانان به عنوان جامعه هدف: چنان که مقام معظم رهبری(مدظله العالی)بعد از حادثه شارلی ابدو، جوانان جوامع غربی را خطاب قرار دادند و به درستی اشاره کردند که جوانان هم آینده کشور خود را در دست دارند و هم حس حقیقتجویی در آنها پویاتر است، باید برخی نهادها برای آموزش، تبلیغ و معرفی اسلام روی جوانان متمرکز شوند.
ـ ارائه تصویر درست و بدون واسطه از اسلام به جوانان غرب: در رساتای فعالیت تبلیغی باید توجه کرد قدم اول در این فرایند باید ارائه تصویری ردست و بدون واسطه از چره حقیقی دین اسلام و پیامبر رحمت(ص) به جوامع غربی و جوانان آنان باشد؛ زیرا موج گسترده تبلیغاتی علیه اسلام موجب شده است تصویری مخدوش از آن نشان داده شود.
ـ نشان دادن چهره غیر صادقانه سیاستمداران غربی به جوانان غرب: اقدام دیگر نشان دادن چهره واقعی سیاستمداران غربی است که سعی دارند چهره منفی اقدامات خود را زیر تبلیغات گسترده علیه اسلام پنهان کنند و این سیاست غیر صادقانه آنها باید آشکار شود.
ـ نشان دادن انگیزه تخریب چهره اسلام توسط ابرقدرتها به جوانان: باید با برنامههای مختلف جوانان غربی را نسبت به انگیزه تخریب چهره اسلام توسط غربیها بیدار کرد و به این پرسش پاسخ داد که مشکل غرب با اندیشه اسلامی چیست که سعی دارد تصویری سیاه از آن به نمایش بگذارد.
ـ ارائه معارف اسلامی به طور مستقیم به جوانان غربی: مطابق فرمایشات مقام معظم رهبری(مدظله العالی) باید وسایل و مقدمات لازم برای شناخت مستقیم جوانان غربی از دین اسلام آماده شود. در این زمینه تولید کتب و متون مختلف مناسب، ترجمه روان قرآن و انتشار گسترده و قابل دسترس آن در کشورهای غربی و برنامههای صوتی و تصویری باید مد نظر قرار گیرد.
ـ ارائه تصویر درست از زندگی پیامبر: یکی از مهمترین اقدامات تهیه متون، فیلم و و کلیپ از زندگی پیامبر(ص) است تا جوامع غربی با ابعاد زندگی پیامبر اسلام(ص) آشنا شوند. در این رابطه انتقاد بزرگی به جوامع اسلامی به علت کمکاری وارد است. برای مثال نمایشنامه«هملت» همیشه در اروپا روی صحنه است و هر سال تکرار میشود، اما در مورد پیامبر(ص) و تاریخ اسلام اقدام درخوری که مخاطب جهانی داشته باشد، صورت نگرفته است.
ـ مبارزه با جنگ رسانهای غربیها علی اسلام: غرب با هجمه بسیار سنگین علیه دین اسلام جنگ رسانهای را شرووع کرده است تا تصویری سیاه از اسلام نشان دهد. باید برنامههایی برایی مقابله با این هجمه رسانهای در سطح جهانی تدارک دید. مسلمانان باید از معدود فرصتهایی که برای آنها در رسانههای فعلی مهیاست، کمال استفاده را برای مقابله با این حملات ببرند..
ـ حضور همهجانبه مسلمانان در فضای مجازی: بر مسلمانان دلسوز لازم است در فضای مجازی حضوری فعال داشته باشند و ضمن ارائه تصویری صحیح از اسلام، با پوششهای جانبدارانه علی اسلام در این فضا مقابله کنند.
ـ مقابله با افراطگرایی و رادیکال گرایی درون اسلام: تلاش برای خارجسازی نمایندگی اسلام و مسلمانان از دست جریانهای افراطی و انحرافی و ارائه چهره صحیح اسلامی میتواند یکی از اصلیترین تلاشها برای مقابله با جریانهایی باشد که به نام جریانهای افراطی در هر دو طرف پیگیری میشود.
جاوید منتظران
منابع فارسی:
ـ اکبری کریم آبادی، نورالدین(1393)، «نقش اسلامهراسی در افزایش گرایش به اسلام در اروپا و آمریکا»، پژوهشهای منطقهای، ش 13، پاییز.
ـ امینیان، بهادر (1387)، «اسلامستیزی در غرب؛ دلایل و ویژگیها»، فصلنامه سیاست خارجی، س 22، ش1.
ـ ایرانلو، مژگان،(1385)، «میهراسند چون نمیشناسند»، روزگار وصل.
ـ خراسانی، رضا(1390)، « تقابل اسلام سیاسی و لیبرالیسم، شکلگیری بیداری اسلامی و انسانی در دوره معاصر»، ماهنامه روابط فرهنگی، سال نخست، ش 3.
ـ درخشه، جلال حسینی و سید محمد مهدی فائق(1388)، «اسلام هراسی در رسانههای غربی؛ مطالعه موردی رسانههای بریتانیا»،ش79.
ـ شیرغلامی، خلیل(1390)، «اسلام هراسی و اسلامستیزی: ده سال پس از حادثه 11 سپتامبر سیاست خارجی»،ش99،زمستان.
شیرودی، مرتضی و سید آصف کاظمی(1390)، «نقش رسانههای غرب در برابر گسترش اسلام در غرب»، سخن تاریخ، ش14، پاییز.
ـ قنبرلو، عبدالله(1389)،«11 سپتامبر و گسترش پدیده اسلامهراسی در غرب جستارهای سیاسی معاصر»، ش 2، پاییز و زمستان.
ـ قهرمانپور، رحمان(1387)،«علت یا معلول؛ ظهور ناسیونالیسم افراطی در غرب»، شهروند امروز.
ـمرشدی زاد، علی و زاهد، غفاری هشجین(1386)،«اسلام هراسی در اروپا؛ ریشهها و عوامل»، فصلنامه دانش سیاسی، س 3 ، ش 2، پاییز و زمستان.
[1]. دانش آموخته کارشناسی ارشد روابط بین الملل دانشگاه مالک اشتر تهران و پژوهشگر اندیشکده راهبردی تبیین؛