۰
چهارشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۵۴

امپرياليسم و رسانه‌هاي عالمگير

امپرياليسم و رسانه‌هاي عالمگير
بي‌شك تداوم چنين جرياني در گروي گسترش و تقويت بيشتر رسانه‌ها است؛ رسانه‌هايي كه به طور پنهاني در خدمت سياست‌ها و انديشه‌هاي دولت‌مردان غربي هستند.

عموماً عصر حاضر با مشخصه‌هايي چون جهاني‌سازي، انقلاب تكنولوژيكي و اعطاي آزادي شناخته مي‌شود. در چنين شرايطي، رسانه‌ها و ابزار ارتباطي نقشي مهم و شايد هم تعيين كننده دارند. بي‌شك جهاني‌سازي اقتصاد و فرهنگ، بدون حضور رسانه‌هاي تجارت‌مآب عالم‌گير كه در جريان فعاليت‌شان به مبلغين بازار تبديل شده‌اند و به مصرف‌زدگي دامن مي‌زنند، ميسر نمي‌باشد.

ماهيت واقعي انقلاب تكنولوژيكي نيز توسعه بنيادين در عرصه ارتباطات ديجيتالي و گسترش دامنه و حوزه توانايي كامپيوترها است. همواره اين گونه استدلال مي‌شود كه با حضور تكنولوژي‌هاي نوين ارتباطي و نيز بازارهاي جهاني، ديگر دوران سخت حكومت‌هاي خودكامه و پليسي احياء نخواهد شد.

در نظر شيپورچيان نظام سرمايه‌سالاري، از جمله توماس فريدمن نويسنده نشريه نيويورك تايمز، همه اين مشخصه‌ها مبين ورود نسل بشر به عصر طلايي است. به نظر من، در چنين عصري كه مردم سكوت كرده‌اند و صرفاً به خريداراني تبديل شده و اجازه داده‌اند تا بازار و تكنولوژي‌هاي موجود خود را به رخ جامعه كشند، مفهوم جهاني‌سازي، آن‌ گونه كه معمولاً تعريف مي‌شود، مفهومي گمراه كننده است و بايد آن را به نامي مناسب‌تر يعني «نئوليبراليسم» بناميم. مفهومي كه مي‌توان آن را به مجموعه‌اي از سياست‌هاي داخلي و بين‌المللي كه خواستار استيلاي اقتصادي بر همه امور اجتماعي و با صرف كم‌ترين نيرو و هزينه ممكن است، تعريف نمود. همواره «نئوليبراليسم» با مفهومي عميق يعني توانايي بازارها براي استفاده از تكنولوژي‌هاي نوين پيوند خورده است و از همين روست كه هسته سياست‌هاي نئوليبراليستي، بازسازي و نظام بخشيدن به بازارهاي تجاري و رسانه‌هاي تجارت‌مآب است.

در اينجا برآنم تا مهم‌ترين رويدادهايي را كه در نتيجه ظهور رسانه‌هاي عالم‌گير اتفاق افتاده است، به تصوير كشم و معتقدم كه با نگاه دقيق به اقتصاد سياسي چنين رسانه‌ها و صنايع ارتباطي‌اي است كه مي‌توان از شرايط حاكم بر جامعه مطلع شد و از آن‌چه در حال اتفاق افتادن است، آگاه شد.

نظام رسانه‌هاي عالم‌گير
تا پيش از دهه‌هاي هشتاد و نود، نظام رسانه‌هاي داخلي با راديوها و تلويزيون‌هاي محلي و نيز نشريات محلي شناخته مي‌شد. در همين دوره بود كه بازارهايي براي فيلم‌ها، برنامه‌هاي تلويزيوني، موسيقي و كتاب شكل گرفت و شركت‌هاي آمريكايي را بر آن داشت تا اين بازار را به دست گيرند؛ اما ناگهان شرايط تغيير كرد. در حالي كه تا همين چند سال پيش، نظام رسانه‌اي عمدتاً نظامي داخلي بود، در عرض چند سال بازار رسانه‌هاي تجارت مآب عالم‌گير شكل گرفت و به نوعي نظام رسانه‌اي انحصاري انجاميد. اين نظام، دو جنبه دارد:

جنبه اول آن‌كه غالب شركت‌هاي رسانه‌اي عمدتاً‌ آمريكايي هستند و با سرعتي سرسام‌آور همه نقاط زمين را در مي‌نوردند و به واسطه شرايط داخلي آمريكا، تقريباً همه رقباي خود را در ديگر كشورها غافلگير كرده‌اند.

دومين جنبه، ادغام و تحكيم موقعيت آن‌ها است. صنايع رسانه‌اي بيش از پيش در حال تجميع و تمركزند و بازيگران اصلي اين عرصه نيز شركت‌هاي متبوع اين غول‌هاي رسانه‌اي هستند. به عنوان نمونه، بازار نشر كتاب‌هاي آموزشي آمريكا، هم اينك در اختيار چهار شركت اصلي است كه همين بازار در سال ‌1980 در دست ده‌ها مؤسسه و شركت بوده است. روند ادغام و تجميع نيز روندي سريع است؛ تنها در نيمه نخست سال ‌2000، ميزان ادغام رسانه‌ها، شركت‌هاي ارائه خدمات اينترنتي، شركت‌هاي ارتباطي و مخابراتي، ارزشي معادل ‌300ميليارد دلار داشته است كه اين رقم سه برابر ميزان ارزش در دوره مشابه سال ‌1999 و بسيار فراتر از ده سال پيش بوده است.

سرعت ادغام در كم‌تر صنايعي به اين ميزان بوده است؛ به طوري كه هم‌اكنون بازار رسانه‌هاي جهاني در دستان هفت شركت چندمليتي است؛ ديزني، تايم وارنر، سوني، نيوزكورپورشين، وياكام، ويوندي و برتلزمن و البته هيچ يك از اين شركت‌ها، شرايط پانزده سال پيش خود يعني تنها يك شركت بودن را ندارند. از اين هفت شركت تنها سه شركت، واقعاً آمريكايي‌اند و البته هسته اصلي همه آن‌ها از آمريكا هدايت مي‌شود. اين شركت‌ها عمده استوديوهاي فيلم‌سازي را در اختيار دارند و مديريت همه شبكه‌هاي آمريكايي را عهده دارند و ‌80 تا ‌85درصد بازار جهاني موسيقي را در اختيار دارند و حجم قابل توجهي از بازار نشر كتاب، مجلات اقتصادي و نيز قسمت قابل توجهي از شركت‌هاي اروپايي را تصاحب نموده‌اند.

با مشاهده چنين شرايطي است كه من سخت بر اين باورم كه ما در حال ورود به دنيايي هستيم كه در دستان تعدادي از شركت‌هاي عظيم است. نشريه «بيزنس ويك» در اين باره مي‌نويسد: سرعت، اساس بقاست. در دنيايي كه به اتكاي پنچ، شش يا هفت شركت پيش مي‌رود، نبايد به ديگران متكي شد.

شكل‌گيري چنين شرايطي، محصول چيست؟
پاسخ معمول آن به ظهور تكنولوژي‌هاي جديد خلاصه مي‌شود. يعني اين كه بهبود تكنولوژي ارتباطات سبب مي‌شود تا رسانه‌هاي جهاني نسبت به گذشته عملي‌تر و سودآورتر شوند. اما اين تنها بخشي از پاسخ است. عامل اصلي اين جريان، سودجويي بي‌پاياني است كه مشخصه نظام سرمايه‌سالاري مي‌باشد. توسل به سياست‌هاي اقتصادي كه به دنبال شكل‌گيري معاهده تجارت آزاد آمريكاي شمالي (نفتا) و سازمان تجارت جهاني با هدف مهيا ساختن زمينه‌هاي سرمايه‌گذاري در بازارهاي داخلي و جهاني بود، سبب شد تا نظام رسانه‌اي نيز رويكردي متفاوت يابد؛ به طوري كه منطق آن همانا بزرگ‌تر شدن، كاهش مخاطرات و نيز تقويت زمينه‌هاي سودآوري است.

بهترين راه براي درك رابطه بين رسانه‌هاي عالم‌گير با اقتصاد سرمايه‌سالار نئوليبرال، توجه به نقش تبليغات است. تبليغات تجارتي است كه بزرگ‌ترين شركت‌هاي اقتصادي دامن‌زنندگان به آن هستند؛ به طوري كه عملاً تحقق جهاني‌سازي تا حدي در گروي چنين تبليغاتي است. امروزه سه‌چهارم هزينه سرسام‌آور تبليغات تنها به جيب بيست شركت مي‌رود. حدود يك سوم تا يك چهارم شركت‌هاي فعال در اين عرصه از آمريكاي شمالي‌اند و بقيه نيز از اروپاي غربي و ژاپن هستند و در مجموع عمده بازار كتاب، نشريات، روزنامه‌ها، موسيقي، توليدات تلويزيوني، شبكه‌ها، سيستم‌هاي ماهواره‌اي و صنعت فيلم در دستان اين‌ها است. اين نظام هنوز هم در حال گسترش است؛ به طوري كه بخشي از اين شبكه‌ها توجه خود را به بازار سود‌آور آسيا معطوف نموده‌اند.

اينترنت هم به نحوي فزاينده در حال تبديل به بخشي مهم از نظام رسانه‌اي و ارتباطي است و به بخشي مهم از روند ادغام شركت‌ها نيز تبديل شده است. اگرچه ادعا مي‌شود، گسترش اينترنت مي‌تواند در بسياري از جهات از انحصار رسانه‌اي شركت‌هاي بكاهد، اما اينترنت به تنهايي نمي‌تواند از عهده چنين كاري برآيد. تا ميزاني كه اينترنت در حال تبديل به بخشي از نظام تجارت‌مآبانه حاكم است، به نظر مي‌رسد كه بر ميزان كنترل آن توسط شركت‌ها نيز افزوده مي‌شود.


رسانه‌هاي عالم‌گير و امپرياليسم

رابطه رسانه‌ها با امپرياليسم رابطه‌اي پيچيده است. در اواخر دهه هفتاد، بيشتر كشورهاي جهان سوم با توسل به راهكارهاي ارائه شده توسط يونسكو، به مقابله با امپرياليسم فرهنگي قدرت‌هاي غربي رفتند. اين كشورها با استفاده از طرح‌هايي بر آن شدند تا به مخاطرات ناشي از استيلاي قدرت‌هاي غربي بر نظام رسانه‌اي فرهنگي خود كه رهايي آن‌ها را از وضعيت استعمارزده غربيان ناممكن ساخته بود، بپردازند. نگراني‌هاي مشابهي نيز از استيلاي نظام رسانه‌اي غرب در اروپا شنيده مي‌شد. كشورهاي جهان سوم با پرداختن به نابرابري اقتصادي‌ كه ميراث استعمار بود، بر دامنه مبارزه خود افزودند كه البته اين جريان‌ها با سلاح نئوليبراليستي ايالات متحده و بريتانيا به شكست انجاميد.

امروزه سرويس‌هاي خبري غرب، جريان رسانه‌ها را در كنترل خود دارند و اين‌ها كساني جز ايالات متحده و متحدين وي نيستند. در عرصه فرهنگي، مصيبت هاليوود به نگراني بسياري از كشورها تبديل شده است. عرضه فيلم‌هاي آمريكايي و برنامه‌هاي تلويزيوني اين كشور به ديگر كشورها در سال ‌1999 با رشد ‌22درصدي همراه شد و ‌125 فيلم برتر اين سال، همه محصول هاليوود بودند. حتي كشوري مانند فرانسه كه به عنوان كشوري ملي‌گرا و وابسته به فرهنگ خود شناخته مي‌شود ‌9 فيلم برترش، همگي توليد غول‌هاي هاليوود بود. يكي از توليدكنندگان هاليوودي در اين باره گفت: «اگر چه روشنفكران چپ‌گراي فرانسوي فيلم‌هاي آمريكايي را تقبيح و به باد انتقاد گرفته‌اند، اما مردم اين كشور با ولع به استقبال آن‌ها آمده‌اند.»

در ايتاليا نيز اقبال به فيلم‌هايي از اين دست، به ركود محصولات داخلي انجاميد. درآمريكاي لاتين نيز تلويزيون‌ها در محصولات توليدي غول‌هاي رسانه‌اي غرق شده‌اند. حتي در جوامعي كه مردم به فيلم‌هاي با مضامين داخلي علاقمندند، اين شركت‌ها نيز به توليد اين محصولات روي آورده‌اند كه شركت سوني پيشگام در اين عرصه است؛ به طوري كه با شركت‌هاي داخلي در چين، فرانسه، هند و مكزيك همكاري‌هايي گسترده دارد. در هند كه مدعي داشتن صنعت فيلم‌سازي داخلي تحت عنوان «باليوود» است، رابطه نزديك و رو به گسترش آن با غول‌هاي رسانه‌اي غربي غيرقابل انكار است.

در عرصه موسيقي نيز چنين شرايطي ملموس است. موسيقي همواره به عنوان يكي از سودآورترين بخش‌هاي فعاليت‌هاي رسانه‌اي و مناسب‌ترين ميدان عرضه انديشه‌هاي جديد بوده است. اگرچه عرضه ‌60درصدي آثار موسيقي آمريكا در سال ‌1993 در خارج از اين كشور به ‌40درصد در سال ‌1998 رسيد، اما اين شركت‌ها، به بازارهاي داخلي و تشكيل شركت‌هاي تابعه در كشورهاي ديگر روآورده‌اند تا به توليد موسيقي‌هاي محلي بپردازند. نكته‌اي كه نبايد از آن غافل شد، اين است كه نقش قدرت نظامي آمريكا در تحقق چنين نظام جديدي غيرقابل انكار است. توماس فريدمن در اين باره مي‌گويد: «دست نامرئي بازار بدون مشت نامرئي، كارگر نمي‌افتد. مك دونالد بدون وجود مك‌دونل‌داگلاس طراح هواپيماي اف ‌15، نمي‌تواند موفق باشد. آن مشت نامرئي كه دنيا را براي تكنولوژي‌هاي شركت «سيليكون ولي» امن نگه مي‌دارد ارتش آمريكا، نيروي هوايي و سربازان نيروي دريايي اين كشور است. از اين روست كه در درك جهاني‌سازي نئوليبراليستي، بايد به نظامي‌گري ايالات متحده نيز توجه داشته باشيم.»


 
مرجع : ایسنا
کد مطلب : ۸۶۲۴۲۱
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما