۱
شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۲۵

زمینه ها و پیامدهای آشکارسازی روابط امارات و رژیم صهیونیستی

زمینه ها و پیامدهای آشکارسازی روابط امارات و رژیم صهیونیستی
کشور امارات متحده عربی که در جنوب خلیج فارس واقع شده و عضو شورای همکاری خلیج فارس است، متشکل از هفت امیرنشین بزرگ و کوچک مستقل است که به صورت یک نظام فدرالی مبتنی بر توارث و آیین های قبیله ای اداره می شود. با اینکه از تأسیس این کشور اندکی بیش از چهار دهه نمی گذرد، اما با این همه در دو دهه اخیر تحولات چشمگیری در عرصه های مختلف اقتصادی و ارتباطی پدید آورده و توانسته با ایجاد زیرساخت های مناسب و مدرن از جمله ارتباطات، فرودگاه ها، بنادر و مناطق آزاد و سهولت و روانی قوانین و مقررات تجاری، سرمایه های کلانی از اقصا نقاط دنیا به خود جلب کند. با وجود آنکه در بین امارت های هفت گانه، هر امارت در امور داخلی و تعیین امیر و انتصابات مربوط به اداره امارت، بودجه و سیاست فرهنگی خود استقلال دارد، اما دو امارت ابوظبی و دبی از قدرت سیاسی و توان اقتصادی بیشتری برخوردارند، به طوری که امیر ایوبی رئیس کشور و ولیعهد دبی رئیس دولت و نخست وزیر است به دلیل موفقیت های اقتصادی امارت دبی در دو دهه اخیر، در پاره ای مواقع، قدرت و نفوذ سیاسی این امارت از سایر امارتها و حتی امارت ابوظبی بیشتر بوده است.

 امارات متحده عربی که تنها  از ۸۳۶۰۰ کیلومتر مربع وسعتبرخوردار است، آب وهوایی گرمسیری و تابستان های داغ و مرطوب داشته و زمین های حاصلخیز چندانی ندارد. اما با این همه توانسته منابع درآمدی خوبی برای خود فراهم آورد و نزدیک به دو میلیون جمعیت را نیز به این کشور بکشاند. از جمله منابع درآمدی این کشور صنعت گردشگری، ایجاد مجتمع های مسکونی و تجاری و فروش آنها به خارجیان و مناطق آزاد تجاری است که همه ساله چندین میلیون گردشگر و خریدار و فروشنده را به این سرزمین می کشاند. در بین هفت امارت کشور امارات، امارت دبی از بقیه امارات پیشی گرفته و توانسته با ایجاد جاذبه های طبیعی و تفریحی و تجاری بسیار، به قطب مهم اقتصادی و توریستی نه تنها امارات که کشورهای خاورمیانه تبدیل شود. البته در پشت این ظاهر پیشرفته و رفاه، مشکلات و نابسامانی های گوناگون فرهنگی، سیاسی و اجتماعی فراوانی وجود دارد که حاکمیت ملی و پیشرفت اقتصادی این کشور را با مخاطره روبرو کرده است. یکی از این مشکلات، ناهمگونی اجتماعی و تبعیض و ظلم دولت و بسیاری از مردم امارات نسبت به خارجیانی است که بیشتر مصادر مهم کشور را به دست گرفته اند. براساس قوانین موجود امارات، خارجیان باید از طریق یک فرد اماراتی فعالیت اقتصادی خود را انجام دهند و کل فعالیت او به نام او صورت می گیرد و او ناچار است همه ساله مبالغ هنگفتی به فرد اماراتی پرداخت کند. مسئله دیگر، تزلزل فرهنگ ملی و اخلاق سنتی مردمان بومی این کشور است. چنان که در سال های اخیر، بسیاری از مردمان این کشور، سرمایه و حاصل تلاش برخی افراد را به نفع خود مصادره کرده و با فشار نیروی های امنیتی این افراد را به اخراج تهدید کرده اند. در کنار چنین شیوه هایی، دولت امارات و امارت نشین دبی برای جذب سرمایه داران، گردشگران و مهاجران ابتکاراتی به کار برده و سیاست های باز اقتصادی، حمایت از سرمایه، ایجاد زیرساخت صنعت گردشگری مانند ساخت هتل های پنج و هفت ستاره، جزایر مصنوعی، پیست اسکی مصنوعی، مراکز خرید، پارک های تفریحی و راه اندازی شبکه های ارتباطی و اطلاع رسانی حرفه ای را در پیش گرفته اند.

در جهت تحقق این سیاست هاست که جزایر مصنوعی نخل سه گانه، بزرگ ترین ساختمان جهان با ۱۶۰ طبقه به نام برج خلیفه، فستیوال خرید، گران ترین هتل جهان به نام برج العرب، مسابقات بین المللی اسب سواری، بازار الماس جهان، پارک آبی وادی وحشت، سرزمین عجایب، جزیره جهان، منطقه آزاد تجاری جبل على، شهر ورزشی دبی و مراکز خریدی مانند وافی سیتی، لمسی پلازا، برجمان، بازار ابن بطوطه، مرکاتو، بازار کرامه، بازار طلا و شهر رسانه ای ساخته و راه اندازی شده است. اندک تأمل و بررسی فرهنگ، سنت ها و رفتار مردم و حاکمان امارات نشان می¬دهد که این کشور از یک سو تلاش می کند تا خود را کشوری پیشرفته و توسعه یافته معرفی کند و توسعه اجتماعی و اقتصادی را اولویت اصلی کشور در نظر گرفته است اما از سوی دیگر، توسعه سیاسی را فرو نهاده و سنت های قبیلگی را مبنای حکومت و نهادهای سیاسی، حقوقی و مدنی قرار داده است. بدین سان، کشور امارات هم پایی در سنت های قبله ای دارد و هم دستی در شیوه ها و دستاوردهای عصر مدرن. نمونه رویکرد سنتی، علاقه و حفظ ورزش ها و آداب سنتی و روابط بین حاکمان و شهروندان و مثل اعلای گرایش مدرن مردمان این کشور، استفاده از آخرین دستاوردهای تکنولوژی و ارتباطات و سیاست های باز اجتماعی است. جالب آنکه هر مقدار این کشور به سوی مدرنیسم و پست مدرنیسم رو به پیشرفت نهاده به همان اندازه از سنت های جمعی و اخلاقی خود دور افتاده و روح سوداگری مکارانه و فردگرایی منحط بر آن غلبه یافته است.
 
1- ایجاد و شکل گیری امارات متحده عربی
1-1- امارات قبل از استقلال
بررسی های تاریخی گواهی می دهد که اکثر مناطق اطراف خلیج فارس و سرزمین کشور امارات متحده عربی برای قرنها محل سکونت و زندگی بوده و از دوران برنز این منطقه ساکنانی داشته است. اطلاعات به دست آمده از سرزمین بین النهرین از مردمی حکایت می کند که در حدود ۲۳۰۰ سال پیش از میلاد در سرزمین ماگان می زیستند و در خلیج فارس، دریای عمان و اقیانوس هند سوداگری می کردند. چنین استنباط می شود که محدوده این سرزمین همان منطقه عمان و امیرنشینهای کنونی خلیج فارس باشد. در سال ۱۸۰۰ ق¬م به سبب هجوم آریایی ها به دره سند و برچیده شدن بساط تمدن باستانی آن خطه، مبادلات بازرگانی مردم ماگان با دره سند قطع شد و روزگاران درازی تاریخ، این مردم را به دست فراموشی سپرد.

 سپس در قرون ۱۲ و ۱۳ ق¬م، چادرنشینان عرب از درون شبه جزیره به کرانه های خلیج فارس هجوم بردند و این نواحی را به تصرف خود درآوردند. تمدن ایرانی از زمان امپراتوری ساسانیان تا قبل از اسلام در سال 636م و تا حدودی تمدن یونانی در این منطقه تأثیرگذار بوده اند. نام پیشین این منطقه، امارات متصالحه بوده که تا پیش از تشکیل اتحادیه هفت گانه امارات به این نام خوانده می شده است. با ظهور مهرداد اول (۱۳۶ - ۱۷۴ ق¬م.) و بنیان گذاری دودمان اشکانی، عمان و ملحقات آن، که در آن زمان از توابع فارس به شمار می رفت، زیر سلطه اشکانیان در آمد. در دوران پادشاهی سلسله اشکانی که گاه و بیگاه میان آنان و رومیان زدوخوردی برپا می شد، سرزمین المسندم گاهی تحت نفوذ ایران و زمانی به تصرف روم در می آمد و این وضع تا عصر ساسانی ادامه داشت و ساسانیان توانستند دامنه اقتدار و نفوذ خود را تا سواحل جنوبی خلیج فارس و قسمت¬های جنوبی و شرقی شبه جزیره عربستان تا حدود یمن وسعت دهند.

در این احوال ساکنان سرزمین های حاشیه جنوبی خلیج فارس را گروه های کوچک سیاهپوست که از صدها سال قبل از هخامنشیان به این سرزمین روی آورده بودند، تشکیل می داند. تنها از زمان اردشیر ساسانی تا دوره شاپور ذوالاکتاف بود که سراسر عربستان عرصه نبرد ایران و روم بود و دسته هایی از اعراب برای صید ماهی و تجارت دریایی به سواحل خلیج فارس روی آوردند. در زمان شاپور ساسانی، اعراب تازه وارد در سواحل جنوبی خلیج فارس، دست اندازی به سواحل ایرانی شمال خلیج را آغاز نمودند و باعث شدند که حکومت وقت ایران نیرویی جهت سرکوبی آنان بسیج کند. این نیرو قبایل عرب را از دست اندازی به سواحل ایران بازداشت و آنان را پراکنده ساخت.

1-2- ورود اسلام
به هنگام ظهور اسلام که ضعف و سستی بر شاهنشاهی ساسانی مستولی گردید، اعراب سواحل خلیج فارس قدرت یافته و متمرکز شدند و اجتماعاتی را به وجود آوردند. در زمان مرگ یزدگرد سوم و فتح ایران به دست اعراب، حاشیه نشینان خلیج فارس نیز قدرت و نفوذی فوق العاده ای کسب کردند. در دوران استیلای خلفا بر سرزمین های وسیع شرق اسلامی، مردمان حوزه خلیج فارس که از تعدی و ظلم حکمرانان اموی به ستوه آمدند، شورشها و نهضت هایی را برپا ساختند که از آن جمله می توان از قیام حاکم بحرین در سال ۱۵۱ هجری و شورش طایفه «زط» در سال ۲۱۹ هجری و شورش گروه بزرگی از زنگیان به رهبری علی بن محمد صاحب الزنج (رئیس و رهبر زنگیان)، نام برد که همگی سرکوب شدند. متعاقب این جنبش عده ای دیگر به رهبری ابوسعید بهرام جنابی که سردار لشگر عبیدالله حمدان قرمطی بود، شورش عظیمی در سواحل خلیج فارس آغاز کردند. این شورش که با نیرویی زیاد تقویت می شد توانست در سال ۳۸۶ هجری شهر قطیف را تصاحب کند و لشکر خلیفه را شکست داده و  شهرهایی را نیز در عمان و امارات کنونی متصرف شود. این نوع انقلابات به نوبه خود تأثیری دیگر در این منطقه بخشید و اساس خودمختاری برخی شهرها و مناطق را در سواحل جنوبی خلیج فارس استوار گردانید. از این تاریخ به بعد استقلال خواهی های متعدد در بلاد بحرین و قطر و امارات کنونی خلیج فارس شدت گرفت. چنان که تا سال ۱۸۲۰ میلادی که سرآغاز فصل نوین حضور استعمارگران در خلیج فارس است، در سراسر جنوب خلیج فارس حکامی بودند که تابع هیچ حکومتی نبوده و همانند یاغیان و حکمرانان مستقل امور خود را اداره کرده و گاه به گاه دست اندازی هایی به همسایگان خود می کردند.
 
1-3- پرتغالی ها و اسپانیایی ها در خلیج فارس
کشف دماغه امید نیک در سال ۱۴۹۸ م توسط واسکودوگامای پرتغالی، که فاصله دریایی بین افریقا و خلیج فارس را کاهش داد، مقدمه تاریخ جدیدی برای خلیج فارس و سرزمین های جنوبی آن گردید. زیرا از این زمان به بعد بود که دولت های استعماری غرب، یکی بعد از دیگری به این منطقه روی آوردند. بیش از همه، امپراطوری پرتغال دست اندازی در خلیج فارس را شروع کرد. ورود اروپاییان به خلیج فارس در سال ۱۵۰۶ با ویرانی و خون ریزی آغاز شد. آلبوکرک پرتغالی که پیشاهنگ استعمار پرتغال در اقیانوس هند و دریاهای منشعب از آن بود، به مسقط و خورفکان هجوم برد و گروه زیادی از مردم را از دم تیغ گذراند. بدین ترتیب استعمار تلاش خود را برای استیلا بر سرزمین های پیرامون خلیج فارس شروع کرد. با تصرف سواحل مسقط و عمان به وسیله آلفونس البوکرک و تصاحب جزیره هرمز که کلید خلیج فارس بود، نیروهای پرتغالی قدرت مسلط خلیج فارس شدند و حضور استثماری ۱۱۷ ساله خود را بنیاد نهادند.

متعاقب آن دولت اسپانیا که در آن زمان از سیادت بحری برخوردار بود، برای خود استحکاماتی تدارک دید بعد از مدت کوتاهی، انگلیس نیز که در تعقیب سیاست دریایی خود به دنبال دست اندازی به راه های آبی و جزایر و سواحل مهم استراتژیک بود، روانه خلیج فارس شد. در این شرایط، اوضاع ایران پس از دهها سال آشوب و نابسامانی، سرو سامانی یافته و حکومت صفویه توانسته بود موقعیتی مستحکم ایجاد کند و همانند یک امپراتوری قدرتمند در صحنه سیاست جهان و منطقه ظاهر شود. در پایان قرن شانزدهم انگلیسی¬ها و هلندی ها متوجه شرق شدند. در این ایام شاه عباس توانست با کمک انگلیس در سال ۱۶۰۲ پرتغالیها را از بحرین و بین سالهای ۱۶۰۸ - ۱۶۱۵ از هرمز بیرون براند. در اواخر قرن هفدهم دریانوردان عرب، تفوق تجارتی اروپاییان را در خلیج فارس به مخاطره انداختند و دولتهای استعماری اروپا در صدد مقابله با آنان بر آمدند. پس از ضعف پرتغال در این منطقه و هجوم افغان ها به ایران، خلا به وجود آمده در خلیج فارس به قواسم مجال خودنمایی داد. قواسم یا جواسم نام دودمانی است که در شارجه و رأس الخیمه حکمرانی داشتند و خود را از اعقاب پیامبر(ص) می دانستند و قرن ها در کرانه خلیج فارس زندگی می کردند. انگلیسی ها در قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ کلیه قبایل خلیج فارس را که دریانورد بودند جواسمی می¬نامیدند. نخستین برخورد بین قواسم و انگلیس ها در سال ۱۷۵۹ در بندرعباس اتفاق افتاد که منجر به زخمی شدن چندین کارمند نمایندگی کمپانی هند شرقی شد. در سال ۱۷۸۷ هنگامی که سیدسلطان بر عمان فرمان می راند، نبردهای متعددی بین قوای او و قواسم رخ داد. در سال ۱۷۹۷ شیخ صالح یکی از شیوخ قواسم در بندر بوشهر به یک ناو انگلیسی حمله کرد و ۳۲ تن از ۶۵ سرنشین آن را به قتل رساند. با حضور طرفداران اندیشه سلفی گرایانه محمد بن عبدالوهاب به بوریمی (منطقه ای در عمان) در سال ۱۸۰۰م خلیج فارس پیچیدگی بیشتری پیدا کرد. در سال ۱۸۰۴ م قواسم با حمله به یک ناو انگلیسی، کارکنان آن را به اسارت گرفتند و در سال ۱۸۰۵م دو کشتی انگلیسی را تصاحب کردند.
 
1-4- نبردها و قراردادهای انگلیس با قواسم
در ششم فوریه ۱۸۰۶ شیخ سلطان بن صقر فرمانروای قواسم در پی پیمانی با انگلیس متعهد شد پرچم و اموال کمپانی هند شرقی را محترم بشمارد، ولی علی رغم این پیمان در سال ۱۸۰۸ به انگلیسی¬ها حمله برد. انگلیس برای درهم شکستن قدرت قواسم نیروی دریایی قدرتمندی را به سواحل جنوبی خلیج فارس اعزام داشت. این ناوگان در ۱۱ نوامبر ۱۸۰۹ به رأس الخیمه رسیدند و طی نبردی ناوگان قواسم را غرق کردند و در ۱۳ نوامبر بندر رأس الخیمه را متصرف شدند. سرانجام در ۲۲ دسامبر قواسم پرچم تسلیم را برافراشتند. در ۱۷ ژانویه ۱۸۲۰ یک پادگان مرکب از ۸۰۰ سپاهی انگلیسی در رأس الخیمه مستقر شد و بقیه قوای انگلیس این جزیره را ترک کردند. پیش از خروج قوای انگلیس یک پیمان صلح به امضا رسید که علاوه بر شیوخ راس الخیمه، شیخ بحرین نیز آن را پذیرفت. این پیمان علاوه بر تامین امنیت عبور و مرور کشتی ها، مانع کشتار زندانیان جنگی و تجارت برده می شد. با امضای این پیمان، امنیت دریایی در جنوب خلیج فارس برقرار شد. سال های بین ۱۸۲۰ تا ۱۸۳۴ رقابت بین شیوخ شارجه و ابوظبی برای تسلط بر سراسر سواحل جنوبی خلیج فارس بالا گرفت که سرانجام با بستن پیمانی بین این دو جزیره پایان یافت. در سال ۱۸۳۵ کاپیتان کمپل کفیل نمایندگی سیاسی انگلیس در خلیج فارس موافقت شیوخ شارجه، دبی، عجمان و ابوظبی را برای امضای یک قرارداد ترک مخامصه دریایی کسب کرد و نخستین مصالحه بین شیوخ را به وجود آورد. در سالهای ۱۸۳۶ - ۱۸۴۲ قراردادهای ترک مخامصه دیگری بین شیوخ جزایر جنوبی خلیج فارس بسته شد که مدت هرکدام یک سال بود.

سرانجام در اول ژوئن ۱۸۴۳ یک قرارداد ترک مخامصة ده ساله بین آنها منعقد گردید. در پایان دوره ده ساله، با تلاش کاپیتان کمپل، نماینده سیاسی انگلیس در خلیج فارس در سال ۱۸۵۳ پیمان دائمی صلح به امضای شیوخ ساحل جنوبی خلیج فارس رسید. در مارس ۱۸۹۲ شیوخ امضاکننده قرارداد و شیوخ بحرین یک پیمان انحصاری با انگلستان امضا کردند که به موجب آن خود و جانشینان آنان تعهد کردند با هیچ قدرتی غیر از انگلستان قرارداد دوستانه نبندند و به نمایندگان هیچ دولتی اجازه حضور در منطقه را ندهند. در سال ۱۹۵۲ با تشویق نماینده سیاسی انگلیس «شورای امارت متصالح» تشکیل شد که هدف از آن نزدیک تر ساختن حکام این منطقه به یکدیگر و ایجاد اتحاد سیاسی و اقتصادی برای آینده بود. این شورا فاقد قانون اساسی و یا ضمانت اجرایی بود و تنها جنبه مشورتی و ارائه پیشنهاد داشت. شورا دو بار در سال ۱۹۵۲ تشکیل جلسه داد. تأمین مخارج آن تا سال ۱۹۵۰ به عهده انگلستان بود. این شورا در سال ۱۹۵۸ کمیته ای در امور بهداشت، کشاورزی و آموزش به وجود آورد. در سال ۱۹۶۴ هجدهمین شورای امارات متصالح کمیته¬ای مرکب از دو نماینده از هر امارت به وجود آورد که وظیفه آن بررسی و آماده کردن پیشنهادهایی برای ارائه به شورا بود. در سال ۱۹۶۵ گام دیگری به سوی اتحاد بیشتر بین شیخ نشین ها برداشته شد و نماینده سیاسی انگلیس ریاست شورا را به حاکم رأس الخیمه واگذار کرد و دبیرخانه ای برای شورا به وجود آورد. در سال ۱۹۶۸ با پیدایش مشکلات مالی و اقتصادی برای انگلستان این دولت اعلام کرد که نیروهای خود را در سال ۱۹۷۱ از خلیج فارس بیرون خواهد برد. در ۱۹ فوریه سال ۱۹۶۸ حکام دبی و ابوظبی اعلام داشتند که زیر پرچم واحد و مشارکت در سیاست خارجی و دفاع و امنیت و آموزش و تابعیت واحد برای شهروندان با یکدیگر متحد خواهند شد. در اعلامیه این دو شیخ نشین گفته شده بود که سایر امارات نیز می توانند به این اتحادیه بپیوندند. و قطر و بحرین نیز اگر علاقمند باشند می توانند برای مذاکره در باب اتحاد با این فدراسیون با این دو شیخ نشین وارد گفتگو شوند.
 
1-5- تشکیل فدراسیون امارات متحده عربی
یک هفته بعد از این تاریخ، اجتماع دیگری با شرکت حکام امارات هفت گانه و شیوخ بحرین و قطر تشکیل شد و پیش نویس موافقتنامه تأسیس فدراسیون امارات عربی خلیج فارس تهیه شد. همزمان با این جلسه، دولت ایران اعلام کرد که بحرین جزئی از خاک ایران است و نمی تواند در فدراسیون امارات عضویت داشته باشد. با استقلال بحرین از ایران، بزرگترین مانع تشکیل فدراسیون امارات برطرف گردید. پس از جلسات متعدد و دیدارهای حکام امارات ساحل جنوبی خلیج فارس با یکدیگر، سرانجام در تاریخ ۱۱ آذر ماه ۱۳۵۰ برابر با دسامبر ۱۹۷۱ امارات متحده عربی از بریتانیا اعلام استقلال کرد و حکمرانان شش امارت ابوظبی، دبی، شارجه، عجمان، ام القوین و فجیره در امارت دبی اجتماع نمودند و ضمن صدور بیانیه ای تشکیل کشور امارت عربی متحده را اعلام و قانون اساسی موقت آن را تصویب کردند. امارت رأس الخیمه نیز در تاریخ ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۰ به این اتحادیه ملحق گردید و بدین ترتیب اتحادیه امارات عربی متشکل از هفت امارت تشکیل شد. اما بحرین و قطر برای پیوستن به اتحادیه امتیازات زیادی برای خود می خواستند که چون مورد موافقت هفت امارت دیگر قرار نگرفت هریک جداگانه استقلال خود را اعلام کردند. با استقلال این کشور از انگلیس، کشورهای عربستان سعودی و مصر حمایتهای خود را از این کشور آغاز و کمک هایی نیز به این کشور گسیل داشتند. امارات در همان سالهای اول استقلال، به عضویت سازمان ملل متحد، سازمان کنفرانس اسلامی، اتحادیه عرب، سازمان کشورهای صادرکننده نفت، اوپک، و جنبش عدم تعهد درآمد. این کشور پس از انقلاب اسلامی با هدف مخالفت با جمهوری اسلامی ایران و حمایت از کشور عراق، در تشکیل شورای همکاری خلیج فارس با شرکت کشورهای عربستان سعودی، کویت، عمان، بحرین و قطر مشارکت و یکی از اعضای این شورا شد. امارات تنها کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس است که تاکنون هیچ گونه انتخابات مردمی، حتی در سطح شوراهای شهر در آن برگزار نشده است(بازدار، 1390: 51-18).
 
2- بررسی طرح ها و قراردادهای صلح پیشنهادی مابین اعراب و اسرائیل
فکر ایجاد صلح و تفاهم بین طرفین درگیر در بحران اعراب و اسرائیل تنها مربوط به دهه 90‌.م نیست و این ایده از زمان آغاز اولین برخوردها بین دو طرف  شکل گرفت. در طول نیم قرن تاریخچه اختلافات اعراب و اسرائیل، متناوبا طرحهای صلح در جهت رفع اختلافات طرفین از سوی کشورها، سازمانها و افراد مختلفی ارائه شده است. اسرائیل  از آغاز مناقشات با اعر همواره اب اعلام کرده است که خواهان صلح و رفع اختلافات بوده اما در عمل نحوه برخورد اسرائیل با این مقوله بسیار پیچیده و چند بعدی است. پس از نبردهای 1967 بین اسرائیل و همسایگانش، این رژیم درموضع برتر نسبت به اعراب قرار گرفت. همین امر سبب شد که اکثر طرحهای صلح در این زمان از سوی دول عرب، سازمان ملل و رهبران سیاسی جهان ارائه شود. اسرائیل به دلیل تفوق نظامی و اشغال اراضی اعراب، خود را در موضع تاثیر‌گذارتر دیده و عملا اعراب را به انجام حرکات انفعالی وا می‌داشت. با این وجود رژیم صهیونیستی هرگز دست از شعار صلح طلبی برنداشت و همواره خود را حامی صلح و ثبات منطقه‌ای و جهانی معرفی می‌کند. در کنار این مساله، سران اسرائیل در مراحلی که قدرت را در دست داشتند، سیاستهای متنوعی را با در نظر گرفتن زمان، مکان و شرایط منطقه‌ای و بین المللی در مورد روند صلح تجویز می‌کردند. اوج تحولات مربوط به اسرائیل در سال 1993 و طی امضای پیمان خود‌گردانی در هنگام حاکمیت حزب کار روی داد که متعاقب این مساله، سوالات بسیاری در زمینه سیاستهای احزاب کار و لیکود مرتبط با فرآیند صلح مطرح شد. امضای پیمان خودگردانی در دوران حاکمیت حزب کار این فرضیه را در ذهن بسیاری ایجاد کرد که اگر حزب لیکود در اسرائیل بر سر کار بود، این پیمان هرگز امضاء نمی‌شد و به عبارت دیگر سیاستهای حزب کار در قبال اعراب و به ویژه فلسطینی‌ها را می‌توان عامل موثر و دخیل در امضای پیمان فوق عنوان کرد.
 

 سوال دیگری که مطرح بوده این است که آیا تمامی رخدادهای مرتبط با صلح در دوران حاکمیت حزب کار بوده است؟ آیا لیکود یک خط مشی و سیاست ضدصلح را در پیش گرفته است؟ در صورتی که هر دو حزب خواهان صلح باشند، شرایط آنها برای صلح چیست؟ آیا این شرایط با هم متفاوت است یا مشترک؟ اصلی‌ترین پرسش در این خصوص نیز به ماهیت طرحهای صلح ارائه شده در طول سالهای گذشته باز می‌گردد. آیا این طرحها حقوق فلسطینیان را برآورده می‌سازد؟ گفتار حاضر در صدد است ضمن برشمردن اصلی‌ترین طرحهای صلح ارائه شده در طول سالهای درگیری اعراب و اسرائیل، ضمن تبیین موضعگیری طرفین این حقیقت را آشکار سازد که صلح طلبی اسرائیل تنها امری ظاهری و تبلیغاتی بوده و این رژیم حتی حاضر نیست طرحهای صلح ناعادلانه و به نفع اسرائیل را نیز بپذیرد.

طرح¬های صلح پس از سال 1967
به دلیل ماهیت توسعه طلب اسرائیل و برتری قوای نظامی آن نسبت به اعراب و از سوی دیگر لاینحل ماندن تمام موارد اختلاف و عدم پذیرش هیچ طرح صلحی از سوی اسرائیل ، بحران در سال 1967 به نقطه اوج خود رسید. بار دیگر جنگی بزرگ بین طرفین در ژوئن آن سال روی داد که خسارتهای عمده‌ای به طرفین و خصوصا اعراب وارد آورد و با پیروزی اسرائیل به پایان رسید. این امر همچون سالهای گذشته اسرائیل را در موضع برتر نسبت به اعراب قرار داد و این رژیم را در پذیرش یا رد هرگونه طرح صلحی مخیر ساخت.

 تنها در شرایطی که دول ابرقدرت مستقیما اسرائیل را تحت فشار قرار می‌دادند و یا طرح صلح به نحوی بود که برتری اسرائیل و موجودیت و امنیت آن را کاملا تضمین می‌کرد، اسرائیل حاضر بود وارد مذاکره و گفتگو برای صلح شود. همانگونه که ذکر شد متعاقب جنگ 1967، اسرائیل مناطقی از اعراب را تصرف و به خاک فلسطین اشغالی  ضمیمه کرد. این مناطق عبارت از بلندیهای جولان، نوار غزه، کرانه باختری رود اردن و صحرای سینا بودند. در طول سالهای بعد و در تمام مذاکرات طرفین، رژیم صهیونیستی علاوه بر اشغال سرزمین اصلی فلسطین بر تدوام اشغالگری در مناطق جدید نیز اصرار می‌ورزید. با این حال به نظر می‌رسد که این رژیم از شرکت در مذاکرات صلح تنها به دنبال مشروعیت بخشیدن به اشغالگریهای خود است. عمده‌ترین طرحهای صلح پس از جنگ سال 1967 را می‌توان چنین برشمرد:

2-1- کنفرانس گلاسبورو
 یکی از اولین و مهمترین اقدامات سیاسی در صحنه بین المللی در ارتباط با مساله اعراب و اسرائیل و نبرد 1967 که در روند راه حل‌های پیشنهادی برای حل مساله خاورمیانه تاثیر به سزایی داشت کنفرانس گلاسبورو (Glassboro)  در نیوجرسی آمریکا بود. این کنفرانس بعد از جنگ 1967 و در 23 تا 25 ژوئیه بین دو ابرقدرت وقت ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی برگزار شد و همانطور که ذکر شد مساله جنگ و اختلافات بین اعراب و اسرائیل از عمده‌ترین محورهای آن بود.

2-2- قطعنامه 242
در ژوئن سال 1967 م رژیم صهیونیستی همزمان به سوریه، مصر، اردن و لبنان حمله کرد و مناطق وسیعی از این کشورها را اشغال کرد.
 سازمان ملل (مجمع عمومی و شورای امنیت) نیز به سرعت برای خاتمه دادن به جنگ  وارد صحنه شدند و اقدامات وسیعی را برای تهیه قطعنامه‌هایی در این مورد آغاز کردند. به دلیل حکفرمایی جنگ سرد و اختلافات شدید بین آمریکا و شوروی، هیچ اتفاق نظری در مورد طرحهای مختلف برای تهیه قطعنامه وجود نداشت. اعضاء دائم شورای امنیت نیز مکررا طرح‌های طرفین را رد می‌کردند. سرانجام نماینده انگلستان در سازمان ملل «لرد کارادون» طرحی را به شورای امنیت سازمان ملل ارائه کرد که به تصویب شورای امنیت نیز رسید و به قطعنامه 22 نوامبر یا قطعنامه شماره 242 معروف شد. این طرح بر موارد ذیل اشاره داشت: 1- عقب نشینی اسرائیل از کلیه سرزمینهای اشغال شده در سال 1967  2- قطع هرگونه عملیات جنگی 3- تضمین آزادی رفت و آمدهای دریایی در مدیترانه و کانال سوئز 4- ایجاد مناطق غیرنظامی در مرزها 5- حل عادلانه مساله آوارگان فلسطینی. اسرائیل ضمن رد پذیرش این قطعنامه در آن زمان عملا در طول سالهای بعدی نیز از اجرای آن جلوگیری کرده است.

2-3- طرح تیتو
 از شخصیت های مهم سیاسی جهان که به دنبال شکست اعراب در جنگ ژوئن 1967 دست به اقداماتی زد و تلاش کرد دو طرف درگیر را به صلح برساند رئیس جمهور یوگسلاوی ژوزف تیتو بود. آنچه در سال  1968 از طرف وی به نام طرح تیتو مطرح گردید شامل موارد زیر بود:

ایجاد منطقه غیرنظامی میان مرزهای اعراب و اسرائیل 2- عقب نشینی اسرائیل از اراضی اشغالی 3- حل مساله آوارگان 4- پایان حالت جنگی بین دو طرف 5- آزادی کشتیرانی برای اسرائیل در کانال سوئز و تنگه تیران، طرح تیتو را می‌توان به نوعی همان قطعنامه 242 سازمان ملل دانست. واکنش اسرائیل نسبت به این طرح نیز کاملا آشکار بود. طرح مزبور با مخالفت این رژیم مواجه شد و هرگز به مورد اجرا در نیامد. هرچند دولت مصر آمادگی خود را برای اجرای طرح مزبور اعلام داشته بود اما رهبران اسرائیل که در موضع قدرت نسبت به پذیرش طرح پیشنهادی قرار داشتند آنرا نپذیرفتند.

2-4- طرح راجرز
 ایالات متحده برای حفظ قدرت و نفوذ خود در کلیه دول عرب و اسرائیل و همچنین کاهش نفوذ شوروی در منطقه سعی کرد ابتکار عمل را به دست گرفته و هرچه بیشتر در پروسه حل اختلافات اعراب و اسرائیل نقش ایفا کند. پس از شکست اجرای قطعنامه 242 شورای امنیت و عدم پذیرش طرحهای دیگر از سوی اسرائیل(مانند طرح تیتو) آمریکا در سال 1970 وارد عرصه حل اختلافات شد و طرح صلحی را ارائه کرد. این طرح در اوایل ژوئیه 1970 توسط ویلیام راجرز وزیر امور خارجه وقت آمریکا و براساس مفاد قطعنامه 242 تهیه شده بود. ایالات متحده این طرح را به دولتهای مصر، اسرائیل، اردن و شوروی ارسال داشت. خلاصه این طرح عبارت بود از: 1- توافق 90 روزه آتش بس 2-‌قبول موارد اصلی قطعنامه 242  3- شناسایی حاکمیت اسرائیل از سوی دولتهای عربی 4- توافق بر تداوم گفتگوهای صلح از طریق سازمان ملل. اسرائیل به دلیل آنکه حاضر به اعاده سرزمینهای اشغالی اعراب نبود با این طرح مخالفت کرد. اما تحت فشار شدید آمریکا و با توجه به اینکه در مفاد این طرح بر موجودیت این رژیم تاکید شده بود سرانجام پس از مدتی تاخیر موافقت خود را با طرح راجرز اعلام کرد. در عمل تنها بندی که از این طرح به اجرا درآمد، آتش بس بین طرفین بود. اسرائیل با بهانه قراردادن وجود موشکهای سام 3 در مصر و فعالیتهای گروههای مقاومت فلسطینی در ماههای بعد طرح راجرز را به بن بست کشاند. اسرائیل حتی به بهای پذیرفته شدن از سوی اعراب حاضر نبود مناطق اشغالی سال 1967 را باز پس دهد.

2-5- قطعنامه‌های 338 و339
 نبرد اکتبر 1973‌.م به دلیل آغاز آن از سوی اعراب و سرعت و غافلگیری آن، برای اسرائیل خسارات فراوانی به دنبال داشت. هرچند ارتش اسرائیل توانست پس از چند روز بر اوضاع مسلط گشته و نیروهای عرب را درهم بشکند و مجددا اراضی اشغالی را تصرف کند، اما به اعتقاد بسیاری از کارشناسان وقوع این نبرد انتحاری از سوی اعراب سبب شد تا اسرائیل رویکرد جدیدی در قبال بحران و مذاکرات صلح اتخاذ کند. اسرائیل که تقریبا قبل از این به شدت با تمامی طرحهای صلح و قطعنامه‌های سازمان ملل به مخالفت برخاسته بود، دریافت که باید در این خصوص نرمش بیشتری از خود نشان دهد. هرچند در ادامه هیچ تغییر اساسی در استراتژی توسعه طلبی اسرائیل و سیاست حفظ اراضی اشغالی پدید نیامد اما اسرائیل سعی کرد تا از آن پس، حضور قوی‌تر و فعال‌تری در مذاکرات صلح داشته باشد. با مشخص شدن عدم کارآیی فرضیه حفظ عمق استراتژیک، اسرائیل تلاش کرد به سمت عقد قراردادهای صلح دوجانبه با دول عرب مجاور برود. در حین نبرد اکتبر 1973 شورای امنیت قطعنامه شماره 338 را صادر کرد که در آن: 1- اجرای آتش بس و پذیرش آن از سوی طرفین درگیر 2- پذیرش کلیه موارد قطعنامه 242  3- آغاز مذاکرات برای برقراری صلحی عادلانه، در نظر گرفته شده بود. مجددا به دلیل عدم اعتنای اسرائیل به مفاد قطعنامه 338 و بنا به درخواست دولت مصر شورای امنیت تشکیل جلسه داده و قطعنامه 339 را در مورد حل مناقشه صادر کرد. در قطعنامه شماره 339 مورخ 24 اکتبر 1973 سازمان ملل علاوه بر تاکید بر مفاد قطعنامه 338 این بار از دبیرکل سازمان ملل خواست که برای اعزام ناظران به منظور رعایت آتش بس بین نیروهای اسرائیل و مصر اقدام کند. اما در عمل این قطعنامه‌ها نیز توفیق چندانی نداشتند و اسرائیل متعاقب جنگ 1973 همچنان سعی می‌کرد موقعیت خود را تثبیت کند.

2-6- کنفرانس ژنو
 بسیاری از آگاهان مسایل خاورمیانه معتقدند که اسرائیل درجنگ اکتبر 1973‌.م توانایی انهدام کامل ارتش‌های عربی متخاصم را دارا بود اما به دلیل شرایط خاص بین المللی و ایجاد تغییرات در نظریه امنیت ملی اسرائیل و همچنین فشار قدرتهای بزرگ، این رژیم از این عمل منصرف شد و با دست کشیدن از جنگ این فرصت را به هر دو طرف داد که هر یک به نوعی خود را پیروز جنگ معرفی کنند. این امر خصوصا برای اعراب بسیار مفید بود چراکه سران دولتهای عربی مانند مصر و اردن می‌توانستند با استفاده از این پرستیژ جدید، خود را از تحقیر شکستهای قبلی نجات دهند و کمی از فشار افکار عمومی خلاصی یابند. تمام این موارد موجب شد که سران کشورهای عربی درگیر در جنگ، مانند مصر و اردن بتوانند با اسرائیل وارد مذاکره شوند. اسرائیل هم به شدت تمایل به وقوع چنین حالتی داشت چراکه نتیجه قطعی چنین رویدادی می‌توانست انعقاد قراردادهای دو طرفه بین دول عرب و اسرائیل باشد. انگیزه رژیم صهیونیستی از مذاکرات مستقیم نیز این بود که با مذاکره دو طرفه پیوند و اتحاد کشورهای عربی را از بین ببرد و از سوی دیگر نوعی مشروعیت و پذیرش را در منطقه برای خود به ارمغان آورد. اولین حرکت جدی در جهت ایجاد صلح بین اسرائیل و اعراب پس از جنگ اکتبر 1973 و در کنار قطعنامه‌های سازمان ملل (338 و339) تشکیل کنفرانس ژنو بود. اسرائیل با این شرط در کنفرانس صلح ژنو شرکت کرد که کنفرانس تحت نظارت شوروی و آمریکا اداره شود و میان اعراب و اسرائیل مذاکره مستقیم صورت بگیرد. از طرف دیگر مذاکرات کنفرانس ژنو برای اسرائیل در واقع نوعی شناسایی محسوب می شد. رژیم صهیونیستی نظریات خود را در این کنفرانس اینگونه بیان داشت:

1- هدف اساسی جنگ حق زیست اسرائیل است که در مدت 25 سال با خشونت از طرف اعراب رد شده است!
2- هدف اسرائیل از این کنفرانس قرارداد صلحی است که شرایط همزیستی را در آینده تعیین کند.

3- هرگونه گفتگو بین طرفین باید به صورت مستقیم و دو جانبه باشد.
پس از برگزاری کنفرانس صلح ژنو اسرائیل توانست با دولتهای عربی مانند مصر و اردن قرادادهای صلح منعقد کرده بدون اینکه راه‌حلی کامل و منصفانه برای فلسطینی‌ها ارائه شود. گفتگوهای صلح به صورتی روند خود را ادامه می‌داد و در حالی قراردادهای صلح منعقد می‌شد که اکثر اراضی اشغالی تحت تصرف اسرائیل باقی مانده و از سوی دیگر بین صفوف اعراب شکاف عمیقی ایجاد شده بود. سیاست رژیم صهیونیستی در این سالها، حضور در مذاکرات صلح در جهت مشروعیت بخشیدن به نظام سیاسی اسرائیل، ایجاد شکاف بین جبهه اعراب، تداوم تصرف مناطق اشغالی و جدا کردن مساله فلسطینی‌ها از کل روند مذاکرات با دول عرب بود. می‌توان گفت اسرائیل با کمترین هزینه و با پس دادن تنها قسمتی از اراضی اشغالی توانست به بیشتر اهداف خود در این زمینه جامه عمل بپوشاند.

2-7- طرح آلون
رهبران اسرائیل علاوه بر موضع‌گیری در قبال طرحهای صلح، کنفرانس‌ها و قعطنامه‌های سازمان ملل، خود نیز اقدام به تهیه طرحها و برنامه‌های مرتبط با این موضوع می‌کردند. اسرائیل سعی می‌کرد با ارائه پیشنهادهایی دراین زمینه اولا خود را طرفدار برقراری صلح و ثبات اعلام کند و در ثانی بتواند در قالب این طرحها، به اهداف و سیاستهای خود جامع عمل بپوشاند. یکی از معروف‌ترین پیشنهادهای اسرائیل پس از پایان جنگ 1967 توسط ایگال آلون که از جمله فرماندهان نظامی بود مطرح شد. این طرح پیشنهاد می‌کرد که در منطقه غزه یک حکومت خودگردان تشکیل شود. آلون در سال 1970‌.م مساله خروج نوار غزه از حدود دولت اسرائیل را مطرح کرد و اعلام داشت که حکومت خودمختار غزه در سه حوزه اقتصاد، بهداشت و درمان و آموزش می‌تواند مستقل عمل کند. طرح مزبور خواهان انجام مذاکرات با رهبران عرب کرانه باختری در چارچوب تشکیل یک منطقه خودمختار در برگیرنده تمامی نواحی به استثنای مناطق متعلق به یهودیان بود که ناحیه مزبور از لحاظ اقتصادی با اسرائیل مرتبط و به واسطه یک توافق امنیتی دوجانبه نیز حراست می‌شد.

2-8- طرح صلح بگین
 از دیگر طرحهای صلحی که اسرائیل آن را ارائه کرد می‌توان طرح بگین را نام برد. سال 1977 در تاریخ سیاسی اسرائیل به عنوان نقطه عطف و یک کودتای سیاسی مشهور است. در این سال سرانجام حزب کارس که از ابتدای تشکیل دولت اسرائیل قدرت را در دست داشت، از صحنه حاکمیت اسرائیل کنار رفت و گروههای راستگرا در قالب یک ائتلاف به نام لیکود توانستند برای اولین بار قدرت را در اسرائیل به دست گیرند. این مساله خصوصا در زمینه صلح پیامدهای بزرگی در پی داشت. لیکود با تاکید هرچه بیشتر بر حفظ اراضی اشغالی و افزایش قدرت نظامی سعی می‌کرد به  اعراب بفهماند که هیچ راهی جز قبول طرحهای صلح ارائه شده از سوی اسرائیل ندارند.

 کاملا مشخص بود که در این طرحها حداقل امتیازات به اعراب داده می شد و در ثانی لیکود به شدت تمایل داشت که با هر یک  از دولتهای عرب همسایه به طور جداگانه طرحهای صلح تحمیلی منعقد کند. متعاقب انتخابات 1977 و پیروزی ائتلاف لیکود مناخیم بگین از رهبران قدیمی صیهونیست و رهبر سابق نیروهای مسلح اشترن از حزب دست راستی حیروت به قدرت رسید. بگین در عین تاکید بر حاکمیت اسرائیل بر مناطق اشغالی معتقد بود که باید به اعرابی که در محل باقی می‌مانند نوعی خودمختاری محدود داد. او اعتقاد داشت که در گفتگوهای صلح، فلسطینی‌ها می‌توانند تنها در قالب هیات نمایندگی اردن در کنفرانس صلح شرکت کنند. طرح صلحی که بگین در دوران حکومتش در رابطه با سرزمین¬های اشغالی اعلام کرد، حاوی بندهای زیر بود:
 1- خودمختاری غرب رود اردن 2- رای‌گیری عمومی و انتخابات در این منطقه 3- دولت خودمختار دولتی است که فقط از افراد محلی که موطنشان غرب رود اردن است انتخاب می‌شود. 4- عدم تقسیم اورشلیم.
2-9- طرح کارتر
 حزب دموکرات آمریکا وقتی که توانست به رهبری جیمی کارتر وارد کاخ سفید شود در مورد حل بحران خاورمیانه دست به تبلیغات وسیعی زد. کارتر شخصا سعی می‌کرد خود را طرفدار محض صلح و آرامش معرفی کند. خطوط کلی سیاست کارتر در قبال بحران خاورمیانه که در ماههای آوریل و مه 1977 از سوی وی مطرح شد شامل موارد زیر بود:

1- عقب نشینی اسرائیل از اراضی اشغالی 1967‌. 2- اعطای حق داشتن موطن به فلسطینی‌ها در صورت پذیرش موجودیت اسرائیل از سوی آنها 3- ایجاد ضمانت اجرایی کافی برای امنیت منطقه و صلح 4-گفتگو درباره شهر قدس به مرحله بعدی یعنی مرحله پس از آغاز صلح مربوط خواهد شد. 5- نوار غزه باید به عنوان پاداش در ازای تخیله کرانه باختری به اسرائیل و اگذار شود.  اسرائیل برخی از اصول طرح کارتر را پذیرفته و پاره‌ای دیگر را رد کرد. این رژیم مفهوم مورد نظر کارتر از طبیعت صلح را می‌پذیرفت (کارتر به صلح در همه ابعاد تجاری، فرهنگی، سیاسی معتقد بود و از همه مهمتر ایده صلح متکامل یعنی صلحی بدون هیچگونه مانع را مطرح می‌کرد.) ولی مفهوم مورد نظر وی را نمی‌پذیرفت ، یعنی در آنجا که به ژرفای عقب نشینی اسرائیل از سرزمینهای اشغالی اعراب مربوط بود. بگین درخواست کارتر از اسرائیل مبنی بر بازگشت به مرزهای قبل از جنگ 1967 را رد کرد و با شرکت ساف در گفتگوهای کنفرانس بین المللی صلح ژنو و همینطور ایجاد یک کشور فلسطینی در کرانه باختری مخالفت کرد.

2-10- توافق کمپ دیوید  
 تا زمانیکه جمال عبدالناصر در مصر در راس قدرت بود، هیچ قرارداد صلحی بین این کشور و اسرائیل منعقد نگردید. پس از مرگ ناصر و قدرت یابی سادات، کم کم تغییراتی در سیاست گذاریهای دولت مصر مشاهده شد. سادات دو سیاست عمده را سرلوحه این تغییرات قرار داد: 1- صلح با اسرائیل 2- گسستن هرچه بیشتر از شوروی و نزدیکی به بلوک غرب. وی در فوریه 1971‌.م پیمان صلحی بر مبنای مرزهای پس از جنگ 1967 با شناسایی مرزها و تضمین امنیت اسرائیل پیشنهاد کرد. اعلام ناگهانی این مطلب اسرائیل را غافلگیر و مبهوت کرد و طرح صلح سادات بلافاصله با اعلام اینکه اسرائیل به مرزهای پیش از جنگ 1967 باز نخواهد گشت، رد شد. طی یکی دو سال بعد وقتی که سادات پی برد کوشش¬های سیاسی وی به بن بست انجامیده، تصمیم گرفت به یک راه حل نظامی محدود متوسل شود. سادات با اینکه به خوبی می‌دانست توان مقابله با اسرائیل را ندارد در سال 1973 به آن رژیم حمله‌ور شد. او در واقع با این کار می‌خواست به جهانیان خصوصا آمریکا بفهماند که مصر با وجود ضعف نظامی هرگز حاضر به پذیرش شرایط آن زمان نیست و حالت نه جنگ و نه صلح و تصرف صحرای سینا از سوی اسرائیل را نمی‌پذیرد.
 

سادات با شروع جنگ که به نظر اکثر محققان یک عمل انتحاری بود از جهانیان خواست تا هرچه بیشتر در مورد موضوع خاورمیانه از خود تحرک نشان دهند. پس از جنگ اکتبر 1973 آمریکا پی برد که دیگر نمی‌توان نقش کشورهای عربی را بیش از این نادیده انگاشت و متعاقبا سعی کرد اولا با ارائه پیشنهادهای مختلف صلح و ثانیا با تحت فشار قراردادن اسرائیل راه حلی برای پایان مناقشه بیابد. در پی رایزنی‌های بسیار زیاد دولتمردان آمریکا خصوصا هنری کیسینجر و جیمی کارتر طی سالهای پس از جنگ اکتبر، سرانجام در تاریخ 26 مارس 1979 توافق کمپ دیوید بین سادات و بگین به امضاء رسید. از جمله مشخصات توافق کمپ دیوید آن بود که منجر به حل و فصل همه جانبه اختلافات اعراب و اسرائیل نمی‌شد و سرانجام آن صلحی جداگانه میان مصر و اسرائیل بود. متعاقب این طرح کرانه باختری و نوارغزه و جولان زیر نفوذ و اشغال اسرائیل باقی ماند. این مساله برای مصر عواقب وخیمی برجای گذاشت که مهمترین آنها، انزوای مصر و جدایی آن از دنیای عرب و آزاد گذاشتن اسرائیل در اقدامات آتی در منطقه بود. در این پیمان تخیله صحرای سینا از قوای اسرائیل طی یک برنامه تدریجی در نظر گرفته شده بود. در پیمان کمپ دیوید هیچ رابطه‌ای میان حل همزمان مساله صحرای سینا و مشکل فلسطین که عامل اصلی تمام درگیریها بود وجود نداشت. کمپ دیوید در واقع در مورد کرانه باختری و نوارغزه، خواسته بگین را منعکس می‌کرد و هدف او را در تمدید حاکمیت اسرائیل بر این مناطق برآورده می‌ساخت. در حقیقت توافق کمپ دیوید براساس طرح بگین شکل گرفت که نتیجه نهایی آن جدایی میان سرنوشت مردم و سرنوشت سرزمین آنها بود. اسرائیل با طرح اعطای خودمختاری محدود به ساکنین اراضی اشغالی موافقت کرد اما با استقلال یا حتی الحاق این مناطق به اردن به شدت مخالفت نمود. تاثیر این توافقنامه  بر سرنوشت فلسطین و جنبش استقلال آن به حدی بود که برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر متعاقب مخالفت عرفات با این طرح، گفته مشهور خود را عنوان کرد: «خداحافظ ساف».

به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، امضای توافق نامه دو جانبه کمپ دیوید میان مصر و اسرائیل، عملا مجوزی جهت اقدامات آتی اسرائیل در منطقه بود. حمله اسرائیل به جنوب لبنان، سرکوب شدید حرکتهای مسلحانه فلسطینی‌ها و نبرد با قوای سوری، همگی اقداماتی است که به نظر پژوهشگران مسائل خاورمیانه، اسرائیل مجوز آنها را در کمپ دیوید دریافت کرد. نکته بارز و قابل توجه اینکه موافقتنامه کمپ دیوید در زمان راستگراهای ائتلاف لیکود بین طرفین منعقد شد  و  شاید بتوان آن را ملموس‌ترین قرارداد صلح اسرائیل با اعراب دانست چراکه قبل و بعد از آن هرگز چنین موافقتنامه‌ای بین اسرائیل و هیچ یک از همسایگانش منعقد نگردید.

2-11- اعلامیه ونیز (اطلاعیه بازار مشترک اروپا)
 برای اولین بار کشورهای عضو بازار مشترک اروپا در سال 1980 به صورت جدی وارد صحنه اختلافات اعراب و اسرائیل شدند و طرح مشهور به کنفرانس ونیز را در13 ژوئن 1980 صادر کردند. در این اعلامیه از طرفهای دیگر دعوت شد تا براساس قطعنامه‌های 242 و 338 به مناقشه خود پایان دهند. همچنین از اعراب خواسته شد تا موجودیت اسرائیل را به رسمیت بشناسند و در مقابل، حقوق مردم فلسطین نیز مورد احترام قرار گیرد. این اعلامیه از رژیم صهیونیستی می‌خواست تا از اراضی اشغالی سال 1967 عقب نشینی کند. ضمنا در این طرح، ساخت شهرکهای یهودی نشین مانعی برسر راه صلح شناخته شده بود. واکنش اسرائیل و هیات حاکمه آن از حزب لیکود به این اطلاعیه کاملا مشخص بود. اسرائیل مفاد اعلامیه ونیز را به دلیل آنکه به تضمین امنیت اسرائیل و شهرک¬های یهودی نشین نپرداخته بود رد کردند. از سوی دیگر اسرائیل در این هنگام قصد دور زدن اروپا را داشت و علاقه‌ای به وساطت اروپا در بحران خاورمیانه نشان نمی‌داد چراکه این رژیم معمولا به طرح¬های آمریکایی تمایل بیشتری نشان می¬داد.

2-12- طرح فاس (بیانیه فاس)
 پس از قرارداد کمپ دیوید هرچند اختلافات مصر و اسرائیل تا حدود زیادی رفع شد اما این مساله موجب شد در سایر نواحی بر شدت مناقشات افزوده شود. بگین تحرکات نظامی ساف در لبنان برعلیه مناطق شمالی فلسطین اشغالی را دستاویز قرار داده و حمله‌ گسترده‌ای را به لبنان آغاز کرد. متعاقب تجاوز اسرائیل به لبنان، دوازدهمین کنفرانس سران کشورهای عرب در شهر فاس مراکش در نوامبر 1981 و سپتامبر 1982 برگزار گردید. نتایج این کنفرانس معروف به« منشور فاس متحده عربی» بود که به اتفاق آراء  به تصویب رسید. از مهمترین نکات طرح کنفرانس مزبور می‌توان به این موارد اشاره کرد: 1-عقب نشینی اسرائیل از سرزمین¬های اشغالی 1967. 2- برچیدن شهرک¬های یهودی نشین در اراضی اشغالی 3-تضمین آزادی انجام مراسم مذهبی برای تمام مذاهب 4-دفاع از حقوق مردم فلسطین تحت رهبری ساف 5-تاسیس یک دولت مستقل فلسطینی که پایتخت آن بیت المقدس باشد. 6-تضمین صلح بین تمامی دول منطقه من جمله دولت مستقل فلسطین توسط شورای امنیت سازمان ملل. مصوبات فاس با تبلیغات جهانی گسترده‌ای همراه بود و به عنوان پیروزی ارزشمندی برای اراده اعراب و خروج سیاست آنان از مرحله عاطفی و ایده آلیستی به مرحله تعقل و واقع گرایی تلقی شد! دولتهای غربی نیز آنرا نشانه تحولی مثبت در موضع‌گیری اعراب دانستند. اما در کل می‌توان طرح فاس را چکیده طرح فهد و مواضع آمریکا و رئیس جمهور آن رونالد ریگان دانست. در نتیجه این کنفرانس هرچند رژیمهای عربی و سازمان آزادیبخش فلسطین به طور رسمی به «حق تمامی کشورهای منطقه» به زندگی مسالمت آمیز گردن نهادند و این امر شناسایی آشکار اسرائیل به شمار می‌رفت اما اسرائیل بیانیه فاس را رد کرد و قاطعانه اعلام کرد که با مفهوم کشور فلسطینی مخالف است. بدین شکل اسرائیل توانست مشروعیت اعراب را که در بیانیه فاس مستتر بود بدون دادن هیچ امتیازی کسب کند.
 

2-13- طرح فرانسه و مصر
 پس از حمله نظامی اسرائیل به لبنان در ژوئن 1982، فرانسه و مصر در قبال این حمله طرح پیش نویسی را به شورای امنیت ارائه کردند. در این پیش نویس بر حل مساله لبنان، ابتکارات مداوم جهت اعاده صلح و امنیت به منطقه و تامین امنیت تمامی دولت¬ها تاکید شده بود و برای حصول این نتایج، موارد زیر را پیشنهاد می‌کرد:
 1- احترام به حقوق قانونی مردم فلسطین 2- تصریح مجدد بر حق موجودیت و امنیت تمامی دول منطقه مطابق قطعنامه 242؛ 3- درخواست از طرفین درگیری برای به رسمیت شناختن یکدیگر.

سفیر مصر در هنگام طرح پیش نویس فوق در شورای امنیت بر حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین از جمله تشکیل دولتی فلسطینی در کرانه باختری و نوارغزه تاکید کرد. این پیش نویس هرچند نتوانست رای لازم را کسب کند و به تصویب نرسید اما در اکثر محافل و مطبوعات منتشر شد و موضع گیریها و اظهار نظرهایی را در پی‌داشت. اسرائیل که سرگرم عملیات خود در لبنان بود و سعی می‌کرد بتواند هرچه سریعتر به اهداف سیاسی، نظامی، امنیتی خود نایل شود هیچ استقبالی از این طرح نکرد و این پیش نویس مشترکا از سوی اسرائیل و دول عرب و مسلمان رد شد.

2-14- طرح ریگان
در سپتامبر 1982 و پس از خروج چریک¬های فلسطینی از بیروت و جنوب لبنان ریگان فورا طرح خود را اعلام کرد. این طرح شامل موارد زیر بود:
 1-خودمختاری فلسطین در اتحاد با اردن 2- مخالفت با ایجاد شهرک¬های یهودی نشین در اراضی اشغالی و حاکمیت دائمی اسرائیل در این مناطق 3- کشورهای عربی باید به طور صریح موجودیت اسرائیل را به رسمیت بشناسند. 4- سرنوشت بیت المقدس به مذاکره واگذار می‌شود. 5-عدم تشکیل دولت مستقل فلسطینی در نوارغزه و کرانه باختری. نکته بسیار بارز در طرح ریگان رد اندیشه تشکیل دولت مستقل فلسطینی و تداوم حاکمیت اسرائیل بر اراضی اشغالی بود. با این وجود کابینه اسرائیل در دوم سپتامبر 1982، طرح ریگان را یک انحراف جدی از توافق کمپ دیوید دانسته و شهرک¬سازی را به منظور فراهم کردن امنیت کامل و جزئی از حقوق ملی اسرائیل ذکر کرد. بگین اعلام داشت که بیت المقدس تقسیم نشدنی و پایتخت اسرائیل است. وی با خشم پیشنهادهای ریگان را رد کرد و اعلام کرد به آنها توجهی نخواهد داشت.

2-15- طرح برژنف
 برژنف رهبر شوروی سابق در سپتامبر 1982 ضمن تاکید تلویحی برنتایج اجلاس اعراب در فاس، طرحی هفت ماده‌ای را برای صلح خاورمیانه مطرح کرد که رئوس آنرا نکات زیر تشکیل می‌داد: 1- تاکید بر عقب نشینی اسرائیل از تمامی سرزمین¬های اشغالی 1967 از جمله بیت المقدس. 2-تاسیس دولت فلسطینی در مناطق آزاد شده 3- تضمین صلح و امنیت تمام کشورهای منطقه 4- تضمین بین المللی حل اختلافات به وسیله اعضای دائم شورای امنیت 5- ضرورت حضور ساف در مذاکرات به نمایندگی از سوی ملت فلسطین. هدف شوروی از ارائه این طرح مقابله با سیاست آمریکا مبنی برحل و فصل جداگانه و انفرادی منازعه اعراب و اسرائیل بود. به همین دلیل این کشور سازمان آزادیبخش فلسطین را به عنوان یگانه نماینده قانونی ملت فلسطین که می‌بایست الزاما شرکت کننده متساوی الحقوق کنفرانس¬های صلح باشد مورد شناسایی قرار داد. با این حال هرچند اعراب این طرح را پذیرفتند اما رژیم صهیونیستی به این طرح جواب منفی داد. مهمترین دلیل اسرائیل در این مورد به ورود ساف به مذاکرات و عدم حضور آمریکا باز می‌گشت.

2-16- موافقت نامه اردن(اعلامیه اردن)
 با بهبود روابط ساف و اردن که پس از حوادث« سپتامبر سیاه» تیره شده بود، زمینه همکاری و نزدیک شدن مواضع ساف و اردن آماده شد و در 11 فوریه 1985‌.م موافقت نامه‌ای بین آنان جهت ایجاد صلح و اعاده حقوق فلسطینی‌ها منعقد شد. اصول موافقت نامه مذکور به قرار زیر بود:

 1-خروج اسرائیل از اراضی اشغالی1967‌. 2-دستیابی به صلح جامع همان¬گونه که در قطعنامه های شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل مطرح گردیده است. 3-حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین 4-حل مساله پناهندگان و آوارگان 5- مذاکرات صلح باید تحت نظارت یک کنفرانس بین المللی انجام شود که در آن هیات نمایندگی مشترک اردن و فلسطین شرکت دارند.

نخست وزیر اسرائیل اسحاق شامیر از حزب لیکود به شدت مفاد موافقت نامه اردن را محکوم و آنرا رد کرد. راستگرایان اسرائیلی با واگذاری حتی یک وجب از مناطق اشغالی به اعراب، برچیدن شهرک¬های یهودی نشین و همچنین به رسمیت شناختن ساف به شدت مخالفت کردند. شامیر بارها اعلام کرده بود که آماده است با اردن بدون پیش شرط گفتگو کند اما به هیچ عنوان ساخت شهرک¬های یهودی نشین کرانه باختری را متوقف نخواهند ساخت. وی ضمن اعلام اینکه آنچه در سینا رخ داد، در کرانه باختری تکرار نخواهد شد گفت: مسخره است که اسرائیل بپذیرد یهودیان در الخیل، نابلس و بیت لحم زندگی نکنند!

2-17- طرح شولتز
در نخستین مرحله از دیدار جرج شولتز وزیر خارجه آمریکا از منطقه در سال 1987 طرح جدیدی که به عنوان اندیشه‌های جدید اعراب و اسرائیل ارائه شده بود به شکل یک سند سه ماده‌ای از سوی شولتز اعلام شد:  1- مذاکرات اعراب و اسرائیل در یک کنفرانس و با حضور پنج کشور عضو دائم شورای امنیت آغاز شود. 2-پس از گشایش کنفرانس، یک کمیسیون دو جانبه اسرائیلی- (اردنی، فلسطینی) و در صورت شرکت سوریه یک کمیسیون اسرائیلی – سوری ظرف شش ماه تشکیل شود و مقدمات خودمختاری در کرانه باختری و نوار غزه را فراهم کند.3- در پایان این شش ماه یک نیروی اجرائی فلسطینی تشکیل می‌شود  و با خودمختاری فلسطین، ارتش اسرائیل شهرهای اشغالی را تخلیه و در پایگاه¬های استراتژیک مستقر خواهد شد.

2-18- کنفرانس مادرید 1991
 کنفرانس مادرید اولین کنفرانس بزرگی بود که بعد از 21 دسامبر 1973 (کنفرانس ژنو) درخصوص حل بحران خاورمیانه برگزار گردید. سازماندهی اجلاس مادرید حد فاصلی بود میان مذاکرات دو جانبه که اسرائیل خواهان آن بود و کنفرانس بزرگ بین المللی که اعراب، جامعه اروپا و سازمان ملل طرفدار برگزاری آن بودند. این کنفرانس برای سه مرحله برنامه‌ریزی شده بود که طی آن اسحاق شامیر سعی داشت با حضور در این کنفرانس به اعراب بقبولاند اسرائیل بخشی از خاورمیانه است. سیاست شامیر در اجلاس مادرید شعار صلح در برابر صلح بود. اساس کار کنفرانس مادرید بر اصول زیر پایه ریزی شده بود:

1-موافقت با تحقق صلح جامع از طریق مذاکره مستقیم مبتنی بر قطعنامه های 242 و 338 شورای امنیت 2- موافقت با ادامه مذاکرات دو جانبه بین اسرائیل و کشورهای عربی و فلسطینی‌ها3- موافقت با مرحله ای بودن مذاکرات صلح بین اسرائیل و فلسطینی‌ها به نحویکه در مرحله اول مساله ترتیبات خودمختاری انتقالی و در مرحله بعدی حل دائمی مشکل، مورد مذاکره قرار گیرد. 4- موافقت با برگزاری کنفرانس صلح به ریاست آمریکا و شوروی 5- موافقت با شرکت فلسطینی‌ها در قالب هیات اردنی.

موضع اسرائیل در قبال کنفرانس مادرید تقریبا در مسیر سیاستهای قبلی و بنیادین این رژیم بود. فشار و انعطاف ناپذیری اسرائیل به حدی بود که نمایندگان فلسطین تنها در چارچوب تعیین شده از سوی اسرائیلی‌ها و نه معیارهای شناخته شده بین المللی به بحث و مذاکره پرداختند. محور گفتگوها نیز در مورد خودمختاری بود و نه تعیین دولت. بدین ترتیب فلسطینی‌ها بدون آنکه هیچگونه تضمینی مبنی بر توقف احداث شهرکهای یهودی نشین دریافت کنند، مذاکره پیرامون روند برقراری صلح با اسرائیل را پذیرفتند. هیات اسرائیلی در پی تحقق دو اصل اساسی سیاست این رژیم در مورد مذاکرات خودمختاری بود که عبارت است از:

1- دریافت بالاترین حد تضمین برای امنیت اسرائیل 2- در نظر گرفتن پایین ترین سطح دخالت فلسطینی¬ها در اداره امور زندگی خود.
2-19- پیمان غزه – اریحا(اسلو)
 در حین گفتگوهای مادرید بارها مسولان بلند پایه هیات نمایندگی فلسطین در اردن اظهار کرده بودند که ساف سعی می‌کند تا به نمایندگی خود از جانب ملت فلسطین جنبه رسمی بدهد و به این ترتیب ساف خود را در میز مذاکرات به عنوان مخاطب مستقیم با اسرائیل معرفی خواهد کرد. عرفات و ساف در همان زمانی که گفتگوهای رسمی بین هیاتهای اسرائیلی و فلسطینی در واشنگتن در جریان بود مذاکرات سری دیگری در اسلو پایتخت نروژ به جریان انداختند. این مذاکرات نخست به صورت غیررسمی در لندن آغاز شد و سپس در اسلو تداوم یافت. در آن زمان قانونی در اسرائیل موجود بود که هرگونه ملاقات مسولین اسرائیلی با اعضاء ساف را ممنوع و غیرقانونی می‌کرد. این قانون برای اولین بار توسط یائیر هیرشفیلد استاد اسرائیلی تاریخ خاورمیانه در دیدار وی با احمد قریع (ابوالعلاء) رئیس امور اقتصادی سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) نقض شد. این ملاقات به 12 جلسه سری دیگر در نروژ منجر گردید که نه تنها واشنگتن را متعجب ساخت، بلکه به بزرگترین تحول در روند مذاکرات خاورمیانه از زمان امضای قرارداد صلح سادات و بگین در سال 1979 تبدیل شد. پس از مدتی رایزنی و مشورت سرانجام در سپتامبر 1993 اسرائیل و ساف توافق غزه – اریحا را در واشنگتن به امضاء رساندند. دو طرف یکدیگر را به رسمیت شناخته و موافقت کردند که یک خودگردانی فلسطینی را نخست در غزه- اریحا ایجاد کنند و سپس در نقاط دیگری از کرانه غربی رود اردن توسعه دهند. خودگردانی مذکور شامل امور بهداشتی، آموزش و پرورش، خدمات اجتماعی، جهانگردی، مالیات و پلیس بود. اما در جریان این پیمان مسایل مربوط به شهرکهای یهودی نشین، پناهندگان فلسطینی و بیت المقدس شرقی به آینده موکول شد. اصولا مسایل مورد اختلاف اسرائیل و فلسطینی¬ها به دو بخش عمده تقسیم می‌شود:

 1- مسایل ثابت، زیر بنایی و دائم 2- مسایل متغیر و موقتی. اسرائیل که در آن سالها تحت حاکمیت حزب کارگر قرار داشت بدون اینکه مسایل اصلی مانند قدس و آوارگان فلسطینی را به بحث بگذارد برسر مسایل صوری و موقتی به توافقاتی با طرف فلسطینی نایل شد. از همه مهم‌تر اینکه اسرائیل توانست متعاقب پیمان غزه- اریحا مشروعیت خود را بر اعراب و فلسطینیها تحمیل کند و افق‌های جدیدی را برای خویش در منطقه بازنماید. با وجود برخی اختلاف نظرها و مخالفتها می‌توان چنین گفت که نگرش حاکم بر بیشتر رجال سیاسی اسرائیل موافق با عقد چنین قراردادهایی بود هرچند در موارد و حیطه آن بین آنها اختلافاتی مشاهده می‌شد. رابین با حمایت چنین طرز تفکری توانست قرارداد غزه و اریحا را منعقد کند. با وجود برخی مخالفت¬های داخلی به عقیده اکثر کارشناسان، برنده اصلی موافقت نامه غزه- اریحا، تنها اسرائیل بود. رابین توانست حداکثر امتیازات امنیتی و شناسایی را از فلسطینی¬ها در قبال دادن خودمختاری محدود به آنها کسب کند. در حالی که در مورد مسایل اصلی از جمله سرنوشت قدس، آوارگان و دولت فلسطینی به هیچ عنوان توافق و مذاکرات جدی صورت نگرفت.

2-20- یادداشت تفاهم «وای ریور»
بیل کلینتون در سالهای ریاست جمهوری خود با تحت فشار قرار دادن اسرائیل سعی کرد به هر نحو ممکن تحرکی در زمینه گفتگوهای صلح ایجاد کند. مجمع عمومی سازمان ملل نیز با صدور قطعنامه هایی به توقف فوری اقدامات غیرقانونی اسرائیل در اراضی اشغالی و آغاز مذاکرات و گفتگو بین طرفین تاکید می‌کرد. سرانجام نتانیاهو و دولت حاکم از حزب لیکود تحت فشار سازمان ملل، ایالات متحده و افکار عمومی منطقه و جهان حاضر به گفتگوهای دو جانبه و تداوم روند مذاکرات شدند. دو طرف با حضور آمریکا مذاکرات را شروع کرده و نهایتا در 23 اکتبر 1998 یادداشت تفاهمی موسوم به وای ریور را امضا کردند. منظور از امضای این یادداشت تفاهم، ایجاد تسهیلات در اجرای «توافقنامه موقت» امضا شده در 28 سپتامبر 1995، راجع به کرانه باختری رود اردن و نوارغزه و مابقی توافقنامه‌های مربوط به آن بود. دو طرف تعهد کردند تا مسئولیتهای متقابل، تعهدات مربوط به عقب نشینی نیروها و برقراری امنیت را به مورد اجرا درآورند.

محورهای اساسی موافقتنامه وای ریور عبارت بودند از: 1- عملیات آرامش مجدد نیروها 2- امنیت 3- کمیته‌های موقت و امور اقتصادی 4- مذاکرات وضعیت نهایی 5- اقدامات دو جانبه. هرچند طبق این تفاهم نامه عرفات توانست حدود 13 درصد از اراضی مشخص شده در توافقات قبلی را کسب کند اما در مقابل تعهدات بیشتری را در مورد مسائل امنیتی به اسرائیل داد. در کل می‌توان گفت که موارد حاصل شده در وای ریور چیز جدیدی نبود و رژیم صهیونیستی در مقابل کسب تعهدات بیشتر از ساف فقط به اجرای توافقات قبلی در مورد صلح تن داد.

2-21- اجلاس شرم الشیخ
پس از مذاکرات «وای ریور» روند گفتگوهای دو طرف شدیدا تحت تاثیر عدم چشم پوشی اسرائیل از مساله بیت المقدس از یکسو و اصرار بر ضرورت گفتگو با فلسطینی‌ها بود. این موضع دوگانه و تناقض بار سبب شد که هیچ یک از 25 دیدار هیاتهای فلسطینی و مذاکره کنندگان اسرائیلی در طول این دوره به نتیجه نرسد. حتی در یک مورد جهت فشار برطرف فلسطینی به منظور نشان دادن انعطاف، باراک نخست وزیر وقت رژیم صهونیستی دستور توقف مذاکرات را به هیات اسرائیلی داد، لیکن مذاکرات پس از چندی دوباره از سرگرفته شد. یکی از دلایل عمده عدم توفیق گفتگوها این بود که دولت ائتلافی باراک از اکثریت مناسبی در پارلمان برخوردار نبود و هر لحظه امکان سقوط دولت وی وجود داشت. این امر سبب شده بود که باراک امکان هرگونه گذشتی هرچند ناچیز نسبت به طرف فلسطینی را نداشته باشد. با توجه به وضعیت تنش آلود پیش آمده و بن بست در مذاکرات صلح بر سر قدس، حزب تندروی لیکود به رهبری آریل شارون دست به اقدامی بی سابقه زد. شارون در 28 سپتامبر 2000 اعلام کرد که تصمیم دارد به مناسبت فرا رسیدن سال جدید عبری وارد مسجد الاقصی شود. وی سرانجام تحت نظارت شدید نیروهای امنیتی وارد مسجد الاقصی شد و اعلام کرد که طرح¬های ویژه‌ای جهت احیای هیکل سلیمان در داخل حرم شریف دارد. اقدام شارون به مثابه جرقه‌ای در انبار باروت روند صلح بود. این حرکت باعث گردید تا مردم فلسطین با احساس خطر نسبت به مقدسات خود و ناامید از روند گفتگوها نهضت انتفاضه دوم را به راه اندازند. گسترش درگیری¬ها در مناطق اشغالی و خصوصا بیت المقدس سبب شد تا ایالات متحده مجددا وارد صحنه شود. سرانجام با فشار آمریکا و سازمان ملل طرفین موافقت کردند برای حصول آرامش در شرم الشیخ مصر به مذاکرات ادامه دهند و بدین ترتیب اجلاس شرم الشیخ در نوامبر 2000 افتتاح شد.

ایهود باراک در این اجلاس اعلام کرد که اسرائیل تنها در صورتی از مناطق تحت حاکمیت تشکیلات خودمختار عقب نشینی خواهد کرد که خشونتها متوقف شود و حکومت خودگردان، مبارزان جنبش¬های اسلامی را دستگیر و هیچ نوع کمیته تحقیق بین المللی در خصوص جنایات اسرائیل تشکیل نشود. در ادامه وی پذیرفت که یک گروه تحقیق تحت رهبری آمریکا برای بررسی علل بروز خشونت¬ها تشکیل گردد. خبرگزاری¬ها اعلام کردند که طبق توافق به عمل آمده در شرم الشیخ: 1-ارتش اسرائیل سربازان خود را از مناطق تحت حاکمیت تشکیلات خودگردان خارج خواهد کرد. 2-یک کمیته حقیقت یاب برای معرفی مسول شروع درگیری¬ها تشکیل خواهد شد. 3-ایالات متحده درباره نحوه بازگرداندن فرایند صلح به مسیر خود اقدام خواهد کرد. 4-فرودگاه غزه بازگشایی خواهد شد. وخامت اوضاع و عدم تفاهم به حدی بود که هرچند سند توافق نامه مورد قبول طرفین قرار گرفت اما به امضا نرسید. عرفات و باراک در طول مذاکرات سخن از آتش بس به میان نیاوردند و تنها از تلاش برای توقف خشونت¬ها سخن گفتند. در چنین فضایی، مذاکرات بدون دسترسی به هیچگونه ضمانت اجرایی به پایان رسید.

2-22- طرح امیر عبدالله
 با پیشینه کاملا آشکار شارون در تاریخ تحولات چند دهه اخیر اسرائیل، برای همه واضح بود که با قدرت یابی وی، روند صلح و مذاکرات دچار رکود خواهد شد. شارون با اقدام خود (حضور در مسجد الاقصی) آتش درگیری¬ها را برافروخت و برای تداوم این حالت، در انتخابات سال 2001 شرکت کرد و توانست ایهود باراک را شکست داده و قدرت را به دست گیرد. شارون پس از دست یابی به قدرت، اقدامات وسیع و شدیدی را برای سرکوبی انتفاضه دوم و عملیات گروه¬های مبارز فلسطینی انجام داد. وی تقریبا در تمام مدت زمامداری خویش هیچ طرحی مبنی بر شروع مجدد مذاکرات و توافقات  موقت را نمی‌پذیرفت. او قصد داشت با تداوم حملات و سرکوب شدید فلسطینی‌ها توسط قوای نظامی، عرفات و تشکیلات او را به تدریج دچار اضمحلال و ضعف کند. شارون در صدد بود حکومت خودمختار فلسطینی را تکه تکه و نابود سازد و با نسل جدیدی از مذاکره کنندگان وارد گفتگو شود. او با این عمل، سعی می کرد طرف مقابل را به اجزاء کوچکتر و ضعیف‌تر تقسیم کرده تا در مذاکرات امتیازات بیشتری به دست آورد.

 از سوی دیگر شارون هر زمان که تحت فشار شدید منطقه‌ای و بین‌المللی برای شروع مذاکرات قرار داشته است، سعی کرده به نحوی از این کار طفره برود و شرایط را برای مذاکره نامناسب جلوه دهد. نمونه بارز آن، استفاده از مساله ترور راهوام زیوی وزیر جهانگردی اسرائیل بود که وی توانست با استفاده از برد تبلیغاتی این موضوع، از فشار افکار عمومی جهانی برای شروع مذاکرات خلاصی یابد. او اعتقادی به صلح با فلسطینی ها نداشت و فقط درباره صلح حرف می‌زد چرا که جامعه بین المللی دوست دارد درباره صلح بشنود. شارون معتقد بود که فتح سرزمین¬ها به دست اسرائیل باید ادامه یابد و از طریق قدرت نظامی راه‌ حل‌هایی ارائه و تحمیل شود که امنیت اسرائیل را تضمین کند. او معتقد بود تا سالهای متمادی همسایگان عرب همچنان از اسرائیل متنفر خواهند بود، لذا صلح فقط وظیفه نسل¬های بعدی است. بسیاری از آگاهان مسایل خاورمیانه بر این باورند که حتی در تصور شارون هم نمی‌گنجید برای از سرگیری مذاکرات جدی با فسلطینیان امتیازاتی بدهد و او همچنان به نقشه استراتژیک خود وفادار بود. این نقشه و طرح شامل مواردی نظیر تحکیم پایه های حاکمیت اسرائیل بر بیت المقدس، تقویت مرزها، جلوگیری از تشکیل حکومت مستقل فلسطین و عدم توقف شهرک سازی در اراضی اشغالی بود. شارون بارها گفته بود که حاکمیت تشکیلات خودگردان فلسطینی بر 42 درصد اراضی کرانه باختری بسیار بیشتر از ظرفیت امنیتی اسرائیل بوده است و او نه تنها به هیچ عنوان با افزایش این درصد موافق نیست بلکه ضرورتا باید محدوده خودگردانی از این مقدار هم کمتر شود. شارون از هر وسیله‌ای در جهت تحقق اهداف عمده و اجرای سیاست¬های خود استفاده می‌کرد. وی توانست از حوادث یازدهم سپتامبر در ایالات متحده و شروع طرح موسوم به مبارزه جهانی علیه تروریسم به نفع اسرائیل و سیاست¬های خود بهره برداری کند. وی قصد داشت اقدامات مردم فلسطین و تشکیلات خودگردان و گروه¬های مبارز اسلامی را در زمره فعالیت¬های تروریستی جای دهد تا بدین وسیله اقدامات ارتش اسرائیل در اراضی اشغالی را در ردیف اقدامات علیه تروریسم جهانی معرفی کند.

پس از شروع اجرای سیاستهای شارون، سراسر اراضی اشغالی را حالت جنگی فراگرفت که هر روز شاهد بروز خشونت‌ها و قتل عام مردم بی‌گناه فلسطین بودیم. درچنین وضعیتی امیرعبدالله ولیعهد وقت عربستان سعودی دست به کاری زد که از آن به عنوان یک کودتای تبلیغاتی علیه رژیم اسرائیل یاد می‌شود. ولیعهد عربستان اعلام کرد از آنجا که اسرائیل سرزمین¬های ما را اشغال کرده، هر وقت آنها را پس بدهد ما نیز این رژیم را به رسمیت خواهیم شناخت و روابط سیاسی و تجاری را از سر خواهیم گرفت. متعاقب اعلام این مطلب از سوی امیر عبدالله ناگهان توجه اکثر محافل سیاسی و تبلیغاتی جهان به آن معطوف شد. فرستاده ویژه اروپا به خاورمیانه نیز اعلام کرد که ابتکار صلح امیرعبدالله مورد تایید اتحادیه اروپایی است و چندی بعد بررسی این طرح رسما در دستور کار اجلاس سران کشورهای اتحادیه اروپایی در بارسلون قرار گرفت. فیلشر سخنگوی وقت کاخ سفید نیز در این باره گفت که ایالات متحده از این طرح حمایت می‌کند و برای بررسی آن ستادی تشکیل داده است. همچنین کوفی عنان دبیر کل وقت سازمان ملل متحد نیز آن را تایید و یک گام مهم در روند صلح نامید. اما در طرف مقابل اسرائیل همزمان با پذیرش و مقبولیت طرح امیرعبدالله ناگهان در حالت انفعالی قرار گرفت. در روزهای اولیه، شارون اعلام کرد که طرح امیرعبدالله برای پایان دادن به مناقشات اعراب و اسرائیل را نمی پذیرد. وی این طرح را یک ترفند برای به مذاکره کشاندن اسرائیل در زیر آتش حملات دانست. شارون اعلام کرد با توجه به اینکه هدف ولیعهد سعودی جایگزینی این طرح به جای قطعنامه‌های سازمان ملل است، می‌تواند بی نهایت برای اسرائیل خطرناک باشد و بنابراین وی نمی‌تواند پیشنهاد مورد بحث را با ترکیب کنونی‌اش بپذیرد. شارون به تدریج و با دیدن استقبال برخی محافل از طرح امیرعبدالله و فشارهای اتحادیه اروپایی و ایالات متحده در شرایط بغرنجی قرار گرفت و عملا در برابر یک کودتای تبلیغاتی تسلیم شد (نجان، 1383). البته برخی کارشناسان معتقدند طرح عبدالله در واقع از یک جهت زمینه را برای کاهش فشار علیه اسرائیل و زمینه سازی برای ناکامی آن در مقابل مقاومت ملت فلسطین مهیا کرد از طرف دیگر به نوعی عدول از آرمان آزاد سازی فلسطین و ارائه چراغ سبز به اسرائیل و غرب مبنی بر آمادگی رژیم های عربی برای توافق و علنی سازی روابط با رژیم صهیونیستی بوده است.
 

 23-2- طرح صلح نقشه راه
نقشه راه طرحی است که در سال ۲۰۰۲ توسط اتحادیه اروپا و پس از اوج گیری انتفاضه مطرح شد. این طرح چهارجانبه بوده و سازمان ملل همراه با اتحادیه اروپا، روسیه و آمریکا وظیفه پیشبرد آن را برعهده دارند. این طرح دارای سه مرحله است که مرحله اول خود دارای دو مرحله است :

مرحله اول: نوامبر ۲۰۰۲ تا می ۲۰۰۳ (مرحله انتقالی / انتخابات)
اول: اکتبر - دسامبر ۲۰۰۲:
1-تشکیل حکومت فلسطینی و انتخاب نخست وزیر دارای اختیارات لازم؛  2-شورای قانون گذاری فلسطین کمیته ای را برای پیش نویس قانون اساسی انتخاب می کند؛  3-رهبر فلسطینی ها با انتشار بیانیه ای صریح، حق زیستن در صلح و امنیت را برای اسراییلی ها به رسمیت می شناسد و خواستار توقف انتفاضه مسلحانه و اقدامات خشونت بار علیه اسراییلی ها در همه جا می شود؛ 4-تمام نهادهای فلسطینی هر نوع تحریک را بر علیه اسراییل متوقف می کنند؛  5-حکومت اسراییل تمام اقدامات و از جمله حمله به مناطق شهری، تخریب خانه ها، مصادره و نابودی اموال فلسطینی ها و اخراج آنها را که به اعتماد طرفین آسیب می رساند، متوقف می کند و به کار ساخت و ساز شهرک ها در مناطق اشغالی پایان می دهد؛ 6-حکومت اسراییل تمام مناطق مسکونی را که طی دوران حکومت کنونی ساخته شده، بر می¬چیند؛

دوم: ژانویه - می ۲۰۰۳
1-کمیته¬ای مستقل، قانون اساسی فلسطین را که مبتنی بر اصول دموکراتیک پارلمانی است منتشر می کند تا مورد بازبینی و بررسی قرار گیرد؛ 2- تاسیس یک ابزار نظارتی توسط کمیته چهارجانبه فلسطینی ها تقاضای کمیته چهارجانبه در زمینه اقتصادی، حقوقی و اداری را عملی می¬کنند 3- با افزایش میزان همکاری های امنیتی، اسراییل از مناطق مجددا اشغال شده پس از ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۰، به تدریج عقب نشینی کند و عقب نشینی پیش از برگزاری انتخابات در فلسطین به نتیجه برسد 4- حکومت اسرائیل، اتاق تجاری را در بیت المقدس( اورشلیم) و نیز دیگر مؤسسات اقتصادی فلسطینی را در شرق بیت المقدس دوباره باز می¬کند؛ 5- اسراییلی ها و فلسطینی¬ها، یک توافقنامه جدید امنیتی امضاء می¬کنند که شامل تاسیس یک ابزار امنیتی موثر در راستای متوقف کردن تروریسم، خشونت و تحریک ¬باشد؛ 6- حکومت اسراییل تمام فعالیت¬های مربوط به اسکان و از جمله روند طبیعی رشد اسکان را متوقف می¬کند7- فلسطینی ها، انتخاباتی آزاد و معتبر برای گزینش اعضای شورای قانون گذاری برگزار می¬کند 8- زمانی که اسراییل به مرزهای ۲۸ سپتامبر عقب نشینی کرد، اردن و مصر سفرای خود را به اسراییل برمی گردانند.

مرحله دوم: ژوئن تا دسامبر ۲۰۰۳
1- کمیته چهارجانبه بعد از اعلام نتیجه انتخابات فلسطین، با توافق دو طرف یک کنفرانس بین المللی به منظور احیای اقتصاد فلسطین و شروع مذاکرات در مورد تاسیس یک دولت فلسطینی درون مرزهای موقتی برگزار می کند 2- مذاکرات فلسطینی ها و اسراییلی ها در مورد تشکیل یک دولت، درون مرزهای موقت و اجرای توافق های قبلی به منظور نیل به بیشترین حد ادامه همکاری منطقه ای در این راستا برگزار می شود 3- پایان دادن به اسکان موقت و تأسیس یک دولت موقت در مرزهای موقتی تا پایان سال ۲۰۰۳، 4- فعالیتی دیگر در راستای حل و فصل مسایل مربوط به تأسیس دولت موقت
مرحله سوم: ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۵
برگزاری دومین کنفرانس بین المللی، کمیته چهار جانبه با تایید طرفین در آغاز سال ۲۰۰۴، کنفرانسی بین المللی در راستای رسیدن به یک توافق در مورد وجود دولت فلسطینی در مرزهای موقتی برگزار می کند و مذاکرات فلسطینی ها و اسراییلی ها منجر به یک توافق نهایی در سال ۲۰۰۵ می شود. این توافق شامل مساله مرزها، بیت المقدس، آوارگان و حمایت از حل وفصل اختلافات موجود میان اسرائیل، لبنان، سوریه و نیز مساله بیت المقدس می¬شود.
 
2-24- پیمان غیررسمی ژنو
با توجه به مشکلات موجود بر سر راه اجرای «نقشه راه»، سعی شد شیوه های دیگری جایگزین این طرح صلح شود. حاصل این تلاش ها، امضای پیمان ژنو بود. این عهدنامه ۵۰ صفحه ای، نتیجه دو سال و نیم مذاکرات مخفیانه به رهبری یوسی بیلین، وزیر سابق دادگستری اسراییل و یاسر عبد ربه، وزیر سابق اطلاعات فلسطین است. در اول دسامبر سال ۲۰۰۳، دو طرف طرح غیر رسمی صلح را در ژنو امضا کردند. حاکمیت مشترک بیت المقدس و ابطال حق بازگشت فلسطینی¬ها از جمله نکات کلیدی این طرح است. این مراسم که توسط دولت سوئیس سازمان داده شده بود، با حضور جیمی کارتر و لخ والسا، رییس جمهور سابق لهستان، برگزار شد. این ابتکار عمل صلح، مورد حمایت اروپا و همچنین حمایت شفاهی کوفی عنان، دبیر کل سازمان ملل قرار گرفت. اول دسامبر اعتراضاتی علیه این عهدنامه با حضور اعضای گروه های حماس و جهاد اسلامی در شمال نوار غزه برگزار شد. این پیمان، که هدف آن ایجاد دو کشور اسرائیل و فلسطین بود، عقب نشینی تقریبا کامل اسرائیل از کرانه باختری و غزه و به رسمیت شناختن اسراییل از سوی فلسطینی ها را پیش بینی کرده بود. به علاوه، فلسطین عملا حق بازگشت میلیون¬ها پناهنده را که در جریان جنگ¬های قبلی، سرزمین خود را ترک یا از آن اخراج شدند، واگذار می¬کرد. بر خلاف نقشه راه، این طرح برای آتش بس موقت نبود، بلکه راه حلی فراگیر با هدف بررسی همه مسائل از جمله قدس، شهرک سازی و آوارگان بود. طرح رسمی نقشه راه صلح، که مورد حمایت آمریکا بود، ابتدا در پی ایجاد شرایطی بود که در آن امکان توافق سیاسی ایجاد شود. در مقابل، عهدنامه ژنو ابتدا توافقی سیاسی میان طرفین مناقشه را پیش بینی می کرد که در نهایت به صلح منجر شود. با این حال اسراییل این طرح را کاملا رد و آن را تلاشی برای تضعیف این رژیم توصیف کرد و در حالی که مشاور ارشد امنیتی یاسر عرفات در مراسم ژنو حضور یافته بود، اما رهبر فلسطینی ها از اعلام حمایت علنی از آن خودداری کرد و آن را اجرا نشدنی دانست.

2-25- اجلاس شرم الشیخ دوم
 نشست دوم در شرم الشیخ روز ۸ فوریه سال ۲۰۰۵ با حضور آریل شارون، نخست وزیر رژیم صهیونیستی، محمود عباس، حسنی مبارک و ملک عبد الله آغاز شد، تا راهی برای پایان انتفاضه چهار ساله دوم پیدا کنند. در خلال انتفاضه هیچ یک از دو طرف حاضر به مذاکره نبودند، تا این که یاسر عرفات در نوامبر سال ۲۰۰۴ به طرز مشکوکی درگذشت و در ژانویه ۲۰۰۵ محمود عباس به عنوان رییس تشکیلات خودگردان انتخاب شد. اقدامات او در جلوگیری از حمله فلسطینیان باعث شد شارون برای مذاکره ابراز تمایل کند. در این نشست پس از جلساتی که میان شارون، مبارک، ملک عبدالله و عباس برگزار شد، حاضران بر پیشرفت فرایند صلح مطابق با نقشه راه توافق کردند. نشست شرم الشیخ رسما به انتفاضه دوم پایان داد.

2-26- کنفرانس آناپولیس
 کنفرانس آناپولیس، نام کنفرانس صلحی است که در ۲۷ نوامبر سال ۲۰۰۷ در آکادمی نیروی دریایی آمریکا در شهر آنا پولیس، ایالت مریلند آمریکا و با حضور رهبران مناطق خودگران فلسطینی و اسراییل و نمایندگان کشورهای عربی و با میزبانی ایالات متحده آمریکا برگزار شد. کنفرانس صلح خاورمیانه، نخستین مذاکرات همه جانبه و جدی در زمینه دست یافتن به صلحی جامع در منطقه خاورمیانه است که از سال ۲۰۰۰ تا این تاریخ برگزار می شد. به غیر از اعضای گروه چهار جانبه صلح خاورمیانه معروف به quartet ، که شامل ایالات متحده آمریکا، روسیه، سازمان ملل و اتحادیه اروپا است، کشورهای اردن، مصر، عربستان سعودی، سوریه، لبنان و قطر از جمله مدعوین و شرکت کنندگان در کنفرانس صلح خاورمیانه بودند. محمود عباس رییس دولت خودگردان فلسطینی، امیدوار بود تا پیمان نهایی صلح میان اسراییل و فلسطینی ها تا کمتر از شش ماه پس از پایان کنفرانس صلح امضا شود. از آن سوی، بشار اسد رییس جمهور سوریه اعلام کرد که کشورش تنها در صورتی که موضوعات مورد توجه سوریه در دستور کار کنفرانس صلح خاورمیانه قرار گیرد، در این کنفرانس شرکت خواهد کرد که منظورش موضوع باز گرداندن منطقه استراتژیک بلندی های جولان است که در جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷ میلادی به تصرف اسراییل در آمد. محمود عباس و ایهود اولمرت، از ماه ژوئن ۲۰۰۷ به طور هفتگی با یکدیگر دیدار و مذاکره مستقیم داشتند و در زمینه های کلی به توافقاتی دست یافته اند.

عباس در اوایل ماه اکتبر، خواسته های طرف فلسطینی را اعلام کرد و گفت که خواسته طرف فلسطینی تشکیل کشور مستقل فلسطینی، شامل نوار غزه و کرانه باختری خواهد بود. پس از آن محمود عباس، خواسته های دیگری را مطرح کرد و گفت که کنفرانس باید به شش چالش اصلی میان فلسطینیان و طرف اسراییلی بپردازد که شامل مساله تقسیم قدس، پناهندگان فلسطینی و حق بازگشت آنها، مرزهای شهرک های یهودی نشین، آب و مسایل امنیتی بود. دو طرف امیدوار بودند که تا پایان ماه نوامبر به توافقات مهمی نایل شوند و در صورت رسیدن به توافقی که مورد قبول دو طرف باشد، آن گاه محمود عباس، دستاورد فلسطینیان و شرایط مورد توافق صلح را برای همه پرسی در میان فلسطینیان به اجرا خواهد گذاشت. همچنین قرار بود مساله مهم تقسیم قدس نیز در دستور کار کنفرانس باشد، اما بار دیگر حماس با این کنفرانس سازش مخالفت کرد. اجلاس پس از چند روز بحث و مذاکره، سرانجام بیانیه خود را صادر کرد و براساس آن قرار شد که تا پایان سال ۲۰۰۸ میلادی، دو طرف درباره مقدمات یک صلح پایدار به توافق برسند. اسراییل در این اجلاس سوری بودن جولان را پذیرفت و آمادگی خود را برای تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی اعلام کرد. ظاهر قضیه به نحوی بود که بسیاری از شرکت کنندگان اجلاس، آن را یک دستاورد اساسی برای حل بحران مزمن فلسطین ارزیابی می کردند، لیکن به موازات گذشت زمان، اندک اندک بسیاری از دیدگاه ها و نظرات تغییر کرد و امیدواری های به وجود آمده در آناپولیس به یاس و ناامیدی تبدیل گشت. پس از آن میان فتح و حماس اختلاف افتاد. آتش بسی که در سال ۲۰۰۸ به میانجی گری مصر بین حماس و اسراییل برقرار شد، از ۱۹ ژوئن آغاز و تا ۱۹ دسامبر به طول انجامید. شکست این آتش بس به جنگ غزه در ۲۷ دسامبر سال ۲۰۰۸ منجر شد.

2-27- مذاکرات پس از جنگ غزه
اواخر سال ۲۰۰۹، کاخ سفید برای از سرگیری مذاکرات صلح خاورمیانه، پیشنهاد میزبانی مذاکره سه جانبه بین اوباما، نتانیاهو و محمود عباس را مطرح کرد. مذاکرات مستقیم میان طرفین اسراییلی و فلسطینی پس از شروع حمله نظامی اسراییل به نوار غزه در سال ۲۰۰۸ متوقف شد. پس از آن، دو طرف با میانجی گری آمریکا مذاکراتی غیر مستقیم را شروع کردند. در راستای تلاش های دولت باراک اوباما برای شروع مذاکرات مستقیم میان اسرائیل و فلسطین، هیلاری کلینتون، ماه ها تلاش کرد تا دو طرف را پای میز مذاکره بیاورد و در نهایت با کمک اردن و مصر موفق شد فلسطینیان ناراضی (منظور خط سازش فلسطین به رهبری محمود عباس است)را متقاعد کند به میز مذاکره برگردند. هدف از این مذاکره تعیین چارچوبی برای توافق نهایی در یک سال بود. هدف از مذاکرات مستقیم، پایان رسمی مناقشه دو طرف با استفاده از راه حل دو دولتی بود. حماس و حزب الله لبنان به هیچ وجه این مذاکرات را به رسمیت نشناختند. اسرائیل نیز از این بیم داشت که در صورت انعقاد توافقنامه نهایی، با واکنش تند حماس و حزب الله روبه رو شود. از طرف دیگر سران اسراییل اعلام کردند تا وقتی فلسطینیان این رژیم را به عنوان دولت یهودی به رسمیت نشناسند، هرگونه توافقنامه احتمالی را رد می کند. در آوریل سال ۲۰۱۲، محمود عباس با ارسال نامه ای به نتانیاهو، تمایل خود را برای از سرگیری مذاکرات ابراز کرد و شرط آن را توقف شهرک سازی ها در قدس شرقی و پذیرفتن مرزهای سال ۱۹۶۷ به عنوان اساس راه حل دو کشوری عنوان کرد. نتانیاهو در کمتر از یک هفته به نامه عباس پاسخ داد و برای اولین بار رسما حق فلسطینیان را برای داشتن کشوری مستقل به رسمیت شناخت. پس از آن در سال ۲۰۱۳ مذاکرات چند هفته ای میان نمایندگان حماس، اسراییل و تشکیلات خودگردان به جایی نرسید. روز ۱۷جولای همین سال، جان کری با مشوق اقتصادی برای فلسطینیان و تضمین امنیت اسراییلی¬ها، چارچوب سیاسی جدیدی را برای مذاکرات ارائه کرد، ولی فلسطینیان آن را نپذیرفتند. اما دو روز بعد کری اعلام کرد دو طرف برای از سرگیری مذاکرات مستقیم به نتیجه رسیده اند؛ این در حالی بود که حماس این خبر را رد کرد و اعلام کرد محمود عباس مشروعیتی برای انجام مذاکره به نام فلسطین ندارد. این بار هم تلاش کاخ سفید به سرپرستی جان کری برای به نتیجه رساندن مذاکرات سازش بی نتیجه ماند؛ زیرا اسراییل حاضر نیست به خواسته های مشروع فلسطینیان تن بدهد و از طرف دیگر گروه های مبارزی مانند حماس هم حاضر نیستند از آرمان¬های چندین ساله خود دست بردارند و با رژیم اشغالگر قدس معامله کنند. در سال ۲۰۱۴ نیز بار دیگر درگیری شدیدی میان حماس و اسراییل در غزه رخ داد که موجب تلفات بسیاری شد و با چند آتش بس موقت، سعی در جلوگیری از ادامه آن شد. اما این آتش بس ها به طور مداوم نقض می¬شد.

این آتش بس موقت در حالی به دست آمده است که دو طرف سعی می کردند در مذاکرات غیر مستقیم خود در مصر، به یک راه حل بلند مدت دست پیدا کنند. مصر یک پیشنهاد جدید برای توافقی دایمی ارائه کرده بود که شامل خواست فلسطینیان برای پایان یافتن محاصره غزه از سوی اسراییل و مصر بود. با این حال، اسرائیل خواهان غیر نظامی شدن غزه بود و مشخص نبود که آیا این خواسته در این پیشنهاد در نظر گرفته شده بود یا خیر؟ در همین حال یکی از سخنگویان حماس عنوان کرد که خلع سلاح غزه یک گزینه نیست. از سوی دیگر مذاکرات صلح خاورمیانه که با وساطت آمریکا و با هدف تشکیل دو کشور مستقل اسراییل و فلسطین شروع شده بود، با بحران جدی روبه رو شد. فلسطینیان که توقف شهرک سازی در کرانه باختری رود اردن را پیش شرط ادامه گفتگوها می¬دانند، اعلام کرده که مذاکرات را ادامه نخواهند داد. از سوی دیگر اسراییل، عفو و آزادی زندانیان فلسطینی محبوس در زندان¬های اسراییل را به حالت تعلیق در آورده و از طرح های جدید شهرک سازی خبر می دهد. در ادامه، فلسطینیان درخواست پذیرش خود را در نهادها و پیمان نامه¬های مختلف بین¬المللی ارائه کردند. آمریکا و اسراییل این اقدام تشکیلات فلسطینی را به تلاش برای رسمیت دادن به کشور فلسطین، خارج از چارچوب گفتگوهای صلح خاورمیانه تعبیر کرده و همین امر موجب افزایش تنش ها و اختلافات بین آنها شده است. از این رو بررسی تاریخی طرح¬ها و قراردادهای صلح مربوط به مناقشه فلسطین، نشاندهنده این است که در طول این قریب به هفتاد سال نه تنها هیچ نتیجه ملموسی در جهت صلح نداشته است که بعضا موجب بی اعتمادی و ایجاد بار روانی منفی در بین مذاکره کنندگان شده است. در حقیقت رشته این مناقشه پایان ناپذیر بر اساس همان روال جنگ، سپس مذاکرات صلح، ادامه پیدا کرده و این دور بی سرانجام، همچنان ادامه دارد. هر چند این روند با توجه به تغییرات اساسی که در کشورهای عربی و آفریقایی مانند انقلاب مصر صورت گرفت، ممکن بود دستخوش تغییرات بسیاری شود ولی با فروکش کردن این موج، این احتمال نیز به فراموشی سپرده شد.

اگر به تاریخچه این طرح¬ها و قراردادها نگاهی بیاندازیم بخوبی با کارشکنی طرف اسرائیلی مذاکره کننده روبرو می¬شویم. دلیل اصلی این کارشکنی نیز در وهله اول در جابجایی قدرت سیاسی در اسرائیل بین احزاب چپ و احزاب دست راستی است و در وهله دوم در حس ناامنی و توسعه¬طلبی مشترکی است که در بین تمام دولتمردان اسرائیلی با سطحی متفاوت، موجود است. در کنار این متغیر، مساله دیگر در باب نرسیدن به صلح پایدار، عدم وحدت گروه¬های فلسطینی و نامشخص بودن استراتژی آنان در برابر اسرائیل است. در نهایت به نظر می¬رسد تا زمانی که عزمی فراتر از منافع گروه¬ها و احزاب داخلی فلسطینی و اسرائیلی وجود نداشته باشد، و اسرائیل دست از توسعه¬طلبی¬ها و زیاده¬خواهی های خود برندارد رسیدن به هدف غایی که صلح پایدار است امری دست¬ نیافتنی خواهد بود (دولاح و اکبر پور، 1395).
 
3- توافق امارات و رژیم صهیونیستی: اهمیت، اهداف و پیامدها
دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا عصر روز ۲۳ مرداد 1399 در یک کنفرانس خبری در کاخ سفید از توافق رژیم صهیونیستی و امارات  متحده عربی برای عادی‌سازی کامل روابط خبر داد. این خبر به حدی حائز اهمیت بود که بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نیز نشست کابینه خود را نیمه‌تمام رها کرد. امارات، آمریکا و اسرائیل در بیانیه مشترکی ضمن تائید این خبر اعلام کردند که روابط دوجانبه میان ابوظبی و تل‌آویو به شکل مستقیم و علنی برقرار خواهد شد. با این توافق، امارات ۴۲ سال پس از پیمان کمپ دیوید میان مصر و رژیم صهیونیستی و ۲۶ سال پس از پیمان وادی عربه میان اردن و رژیم صهیونیستی، سومین کشور عربی است که با این رژیم توافق صلح! امضا می کند (عمادی، 1399). در این توافق نیز بیان شده هیأت‌های اسرائیل و امارات در هفته‌های آتی برای امضای توافقات دوجانبه در زمینه‌های سرمایه‌گذاری، توریسم، پروازهای مستقیم، امنیت، مخابرات، فناوری، انرژی، بهداشت، فرهنگ، محیط زیست، تأسیس سفارتخانه‌های دوجانبه و سایر حیطه‌های دارای منافع دوطرفه دیدار و گفتگو کنند (rahbordemoaser.ir ، 1399).

1-3- پیشینه روابط امارات متحده عربی و رژیم صهیونیستی
روابط مخفی میان برخی کشورهای عربی ازجمله امارات با رژیم صهیونیستی حتی از دهه ۱۹۹۰ وجود داشته است. نشانه‌های متعددی وجود دارد که نشان می‌دهد روابط مخفی در سال‌های اخیر به سمت روابط علنی و آشکار و عادی‌سازی روابط حرکت کرده است. عادی‌سازی روابط اعراب-رژیم صهیونیستی در واقع سازگاری جهان عرب با اشغال‌گری و پذیرش امتیازات رژیم صهیونیستی در خصوص زمین و جمعیت است. روند عادی‌سازی کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی به‌خصوص از ژانویه سال ۲۰۱۵ تسریع شد و «دو محمد» در عربستان و امارت یعنی محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی و محمد بن زاید، ولیعهد امارات پیشگام این روند بودند. (عمادی، 1399) همچنین بخش های دیگری از شاخص‌های عادی سازی ابوظبی با صهیونیست‌ها در دوره اخیر نیز به شکل زیر است:

- روزنامه صهیونیستی اسرائیل الیوم٬ گزارش داد که نتانیاهو در خلال دو سال گذشته حداقل ۲ بار به صورت محرمانه به امارات سفر کرده است.
- در سال ۲۰۱۵ رسانه‌ها از دیدار «محمد دحلان» مشاور امنیتی وزیر خارجه امارات که فلسطینی‌ها وی را خادم اسرائیل می‌دانند٬ با «آویگدور لیبرمن» وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستی در پاریس خبر دادند.
- در سپتامبر ۲۰۱۶ ارتش امارات در مانورهای نظامی مشترک با نیروی هوایی پاکستان، اسپانیا و  رژیم صهیونیستی در ایالت نوادا آمریکا مشارکت داشت و این اتفاق در مارس ۲۰۱۷ نیز تکرار شد.
- روزنامه صهیونیستی هآرتص گزارش داد که در جولای ۲۰۱۷ نتانیاهو با عبدالله بن زاید٬ وزیر خارجه امارت در نیویورک دیدار کرده است.
-  در اکتبر ۲۰۱۸ دولت امارات به ورزشکاران اسرائیلی اجازه شرکت در مسابقات قهرمانی جودو در ابوظبی و برافراشتن پرچم رژیم صهیونیستی را داد. مری رگیو، وزیر فرهنگ و ورزش رژیم اسرائیل برای پیگیری این مسابقات به ابوظبی رفت و حین شنیدن سرود اسرائیل در حین توزیع مدال‌ها اشک شوق ریخت.

- ۳۰ اکتبر ۲۰۱۸ ایوب قرا، وزیر ارتباطات رژیم صهیونیستی در نشست ارتباطات که در دوبی برگزار شد شرکت و سخنرانی کرد.
- جولای ۲۰۱۹ یسرائیل کاتس، وزیر خارجه سابق اسرائیل برای شرکت در نشست آب و هوا با نظارت سازمان ملل به ابوظبی رفت.
-  ۲۰ آگوست ۲۰۱۹ روزنامه  صهیونیستی هاآرتص نوشت که اسرائیل و ابوظبی قراردادی به ارزش ۳ میلیارد دلار با هدف مجهز کردن به ابزارهای جاسوسی مدرن از جمله پهپادهای جاسوسی امضا کرده‌اند (www.alef.ir، 1399).

در واقع می¬توان گفت پس از آغاز دور دوم نتانیاهو در سال 2009، اسرائیل در راستای برقراری روابط نزدیک تر با پادشاهی های محافظه کار خلیج فارس گام برداشته است. در این راستا می توان به دیدار نتانیاهو با سلطان قابوس در عمان و ملاقات با وزیر امور خارجه این کشور در واشنگتن اشاره کرد. همچنین در این دوره شاهد مذاکرات پنهانی بین بحرین و اسرائیل بوده ایم، که این موضوع حاکی از نزدیک شدن این دو بازیگر به عادی سازی روابط حکایت دارد. عربستان سعودی به عنوان بازیگر بزرگ عرب منطقه در سطوح مختلف با اسرائیل همکاری کرده است. بنا به گزارش ها، ریاض از حملات اسرائیل علیه حماس در جنگ غزه 2014 حمایت کرده و در مقابل نیز اسرائیل چراغ سبز خود را برای فروش تانک های آلمانی به عربستان نشان داده است (جی سامت، 1398). همچنین پایگاه اینترنتی، کانال دوم تلویزیون رژیم صهیونیستی مه ۲۰۱۶ نوشت: «شمار قابل‌توجهی از سرمایه داران اماراتی در بخش ساخت‌وساز و مسکن، حتی در پروژه یهودی سازی قدس شریف هم شرکت دارند.» از این رو «یوسف العتیبه»، سفیر امارات در واشنگتن ازجمله سه سفیر عربی بود که روز ۲۸ ژانویه ۲۰۲۰ در مراسم رونمایی از طرح نژادپرستانه «معامله قرن» توسط دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا حضور داشته است.

در همین حال، «یوسف العتیبه»، روز ۱۲ ژوئن گذشته در یادداشتی برای روزنامه عبری زبان «یدیعوت آحارونوت» از عادی ‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی حمایت کرد و نوشت: «ابوظبی می ‌تواند دروازه ‌ای باشد که اسرائیل را به منطقه و جهان وصل می ‌کند». این یادداشت نیز نوعی تابوشکنی توسط امارات بود، چرا که یک مقام رسمی عربی در روزنامه صهیونیستی یادداشت خود را منتشر و رسماً از عادی‎سازی روابط با اسرائیل حمایت کرد. علاوه بر این اقدام‌ها، هواپیماهای اماراتی نیز به بهانه ارسال کمک های پزشکی به فلسطین در فرودگاه تل‌آویو به زمین نشستند. نخستین پروازی که انجام شد بدون هیچ آرمی در فرودگاه تل‌آویو به زمین نشست، اما پرواز دوم در روز ۱۳ ژوئن 2020 با آرم شرکت هواپیمایی الاتحاد امارات روی هواپیما به زمین نشست. نکته مهم این بود که فلسطینی‌ها حاضر به پذیرش این کمک‌ها نشدند چراکه هدف امارات را کمک به فلسطین نمی‌دانستند بلکه آنرا گامی برای عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی قلمداد می¬کردند. نشانه دیگر روند عادی سازی روابط امارات با رژیم صهیونیستی، دعوت ابوظبی از این رژیم برای شرکت در نمایشگاه «اکسپو ۲۰۲۰» است که قرار بود ۲۰ اکتبر ۲۰۲۰ در دبی برگزار شود و تا ۱۰ آوریل ۲۰۲۱ که مصادف با پنجاهمین سالگرد تأسیس کشور امارات است، ادامه خواهد داشت. وزارت خارجه رژیم صهیونیستی اعلام کرد توافق نامه¬ای را با امارات برای شرکت در نمایشگاه اکسپو ۲۰۲۰ دبی امضا کرده است، که بنیامین نتانیاهو نیز حضور در این نمایشگاه را یک پیروزی دیپلماتیک برای اسرائیل عنوان کرده بود.
 
2-3- بازخورد توافق
اعلام خبر عادی سازی روابط امارات و رژیم صهیونیستی بلافاصله با مخالفت عمده محافل رسمی و غیر رسمی و البته موافقت معدود کشورهای عربی روبه‌رو شد. در میان موافقان بحرین که متحد نزدیک عربستان سعودی است، بدون اینکه مستقیم به عادی‌سازی روابط با اسرائیل اشاره کند، از تصمیم امارات متحده استقبال و از تلاش آمریکا برای این توافق قدردانی کرد و گفت: «این اقدام تاریخی صلح و ثبات را در منطقه تقویت می‌کند»! اتحادیه اروپا هم مدعی شد توافق میان امارات و رژیم صهیونیستی به نفع ثبات منطقه است. همچنین سخنگوی وزارت خارجه عمان هم بیان کرد: عمان از تصمیم امارات برای عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی حمایت می‌کند و ژاپن نیز از شرق دور از بیانیه مشترک آمریکا، امارات و اسرائیل استقبال کرد!

اما در سوی دیگر تشکیلات خودگردان فلسطین این توافق را به «شدیدترین شکل ممکن» محکوم کرده و آن را «تجاوز» به حقوق و «خیانت» به مردم فلسطین دانسته است. رهبری فلسطین عنوان داشت که این اقدام، دشمنی با ملت فلسطین و کوتاهی کردن در مقابل حقوق فلسطین و مقدسات و در رأس آن‌ها قدس و کشور مستقل فلسطین در مرزهای چهارم ژوئن ۱۹۶۷ است. اسماعیل هنیه هم در گفت‌وگو با محمود عباس تأکید کرد از موضع رهبری فلسطین در مخالفت با بیانیه سه جانبه آمریکا، رژیم صهیونیستی و امارات حمایت می‌کند و آماده هر تحرک مشترکی تحت رهبری عباس است. همه ما در پشت رئیس تشکیلات خودگردان به تشکیل کشور فلسطین با حاکمیت کامل با پایتختی قدس پایبند هستیم. حازم قاسم، سخنگوی حماس هم این توافق را نه در خدمت آرمان فلسطین بلکه «هدیه‌ای به اشغال و جنایات اسرائیل» توصیف کرد.جنبش جهاد اسلامی فلسطین هم با صدور بیانیه‌ای خواستار تظاهرات در غزه تحت عنوان «نه به خیانت علیه فلسطین» شد. داوود شهاب، مسئول دفتر رسانه‌ای جنبش جهاد اسلامی فلسطین توافق‌نامه امارات و رژیم صهیونیستی را به‌شدت محکوم کرد و گفت: این توافق‌نامه به‌معنی نجات اسرائیل است و امارات از پشت به آرمان فلسطین خنجر زد. وزارت خارجه ترکیه هم از تصمیم امارات به شدت انتقاد کرد و در بیانیه‌ای گفته است: تاریخ و وجدان مردم منطقه رفتار ریاکارانه امارت متحده را نه فراموش می‌کنند نه می‌بخشند. کشوری که برای منافع محدود خود به آرمان فلسطین خیانت کرد. در ادامه این بیانیه آمده است: بسیار نگران‌کننده است که امارات با این اقدام یکجانبه سعی کرده است از پیمان صلح عرب در سال ۲۰۰۲ که به تصویب اتحادیه کشورهای عرب رسیده است، فاصله بگیرد.

ترکیه اعلام کرد؛ اینکه این اعلام رسمی سه جانبه [رژیم صهیونیستی، امارت، آمریکا] به‌عنوان حمایت از مردم فلسطین معرفی شود، ذره‌ای اعتبار ندارد. ترکیه همچنین تأکید کرد: قطع روابط با امارات را در دستور کار قرار داده و بررسی خواهد کرد. وزارت خارجه ایران هم این توافق را «حماقت راهبردی» توصیف و آن را به‌شدت محکوم کرد و این تصمیم را «ننگین» و «خطرناک» خواند و با هشدار به رژیم صهیونیستی درباره هرگونه دخالت در خلیج فارس، دولت امارات و دیگر دولت‌های همراه را مسئول تمامی عواقب این تصمیم دانست. دستگاه دیپلماسی ایران همچنین این توافق را به خنجری که به ناحق از سوی امارات بر پشت مردم فلسطین و بلکه کلیه مسلمانان وارد آمد، توصیف کرده و گفت: این رخداد به تقویت محور مقاومت منجر خواهد شد و خون فلسطینیان دیر یا زود گریبان خیانتکاران را می‌گیرد.  در این میان اما یک رسانه عبری فاش کرد دیگر کشورهای عربی هم در صف عادی‌سازی روابط با اسرائیل قرار دارند. سایت عبری «کان» اعلام کرد بحرین، عمان و سودان هم به زودی اقدام مشابه انحام داده و با اسرائیل عادی‌سازی روابط را آغاز می‌کنند. حتی این پایگاه تأکید کرد عمان و بحرین در آینده نزدیک اقدام به عادی سازی روابط می‌کنند. به نظر می‌رسد در موج اول کشورهایی روابطشان با رژیم اشغالگر قدس را عادی خواهند کرد که قدرت چندانی نداشته و پیرو هستند. اما قطعاً نقطه اوج این عادی‌سازی، علنی شدن ارتباطات عربستان سعودی و اسرائیل خواهد بود؛ اتفاقی که رقم خوردن آن در آینده‌ای بسیار نزدیک دور از ذهن نیست.

3-3- اهمیت زمانی توافق  
توافق امارات با رژیم صهیونیستی در ابعاد مختلف اهمیت دارد، اما مهم‌ترین بعد آن اهمیت زمانی توافق است. امارات نخستین کشور عربی نیست که در خصوص عادی سازی روابط با اسرائیل به توافق می رسد بلکه پیش از این مصر در قالب پیمان کمپ دیوید در سال ۱۹۷۸ و اردن نیز در قالب پیمان وادی عربه در سال ۱۹۹۴ با رژیم صهیونیستی صلح کردند و سفرای اسرائیل در این دو کشور حضور دارند. مصر در شرایطی با رژیم صهیونیستی پیمان صلح امضا کرد که کشورهای عربی در چهار جنگ متوالی از این رژیم شکست خورده بودند و امیدی به تضعیف رژیم صهیونیستی نداشتند. در واقع، صلح مصر، صلح از روی «استیصال و ناامیدی» بود؛ اما امارات در شرایطی با رژیم صهیونیستی توافق صلح امضا کرده و در جهت ایجاد روابط رسمی دیپلماتیک گام بر می‌دارد که نه‌تنها بین این دو رژیم اساسا جنگی رخ نداده است بلکه«شکست پذیری» ارتش اسرائیل بلکه آسیب‌ها و ضعف‌های متعدد آن ثابت شده است. اثبات این موضوع نه از سوی ارتش کشورهای عربی بلکه از سوی گروه های مقاومت لبنان و فلسطین انجام شده است.

بُعد دیگر اهمیت زمانی این توافق ابوظبی و تل‌آویو، مربوط به شرایط شکننده داخلی سرزمین‌های اشغالی است. رژیم صهیونیستی در بدترین دوران ۷۲ ساله خود قرار دارد. طی یک سال، سرزمین های اشغالی شاهد برگزاری سه انتخابات پارلمانی بود که نهایتاً به تشکیل کابینه شکننده ائتلافی منجر شد و تنها پس از گذشت ۴ ماه، اختلاف‌ها در درون کابینه نتانیاهو شدت پیدا کرده و زمزمه‌های فروپاشی کابینه و برگزاری انتخابات چهارم پارلمانی نیز افزایش یافته است. علاوه بر این، تظاهرات مردم در اعتراض به مشکلات اقتصادی و ناکامی کابینه نتانیاهو در مقابله با شیوع کرونا نیز زمینه‌های برگزاری تظاهرات ضد کابینه و شخص نتانیاهو را فراهم کرد. ده ها هزار نفر بزرگ‌ترین تظاهرات علیه نتانیاهو را برگزار کرده و برکناری وی از نخست‌وزیری را خواستار شده اند. بااین‌حال، تقلیل تظاهرات به اعتراض علیه نتانیاهو، نادیده گرفتن واقعیت ها است چراکه مردم در سرزمین های اشغالی نتانیاهو را سمبل ساختار قدرت می دانند .سومین بعد اهمیت زمانی توافق این است که این توافق روز ۱۳ اوت که «روز مقاومت اسلامی» نام دارد یعنی سالروز پیروزی مقاومت بر رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ اعلام شد. شکست در جنگ ۳۳ روزه ضمن اینکه مهم‌ترین شکست ارتش رژیم صهیونیستی است و افسانه شکست‌ ناپذیری این رژیم را از بین برد، ژئوپلتیک قدرت در منطقه غرب آسیا را نیز تغییر داد و محور مقاومت را به یکی از بازیگران تأثیرگذار و سازنده در منطقه تبدیل کرد. بر این اساس، اعلام توافق رسمی امارات با رژیم صهیونیستی در روز ۱۳ اوت، اقدامی هدفمند و برنامه‌ریزی شده محسوب می شود.

چهارمین بُعد اهمیت زمانی توافق امارات با رژیم صهیونیستی این است که این توافق زمانی رسمی شد که کمتر از ۱۰ روز از انفجار مهیب بیروت می‌گذشت. هنوز تحقیقات در خصوص این انفجار ادامه دارد و امکان این‌که چنین انفجاری با مداخله رژیم صهیونیستی انجام شده باشد، وجود دارد. از سوی دیگر، درحالی‌که افکار عمومی نه‌تنها در کشور لبنان بلکه در دیگر کشورهای عربی نیز به لحاظ روانی از انفجار مهیب بیروت تأثیر زیادی پذیرفته و «موشه فیلین»، نماینده سابق کنست و رهبر حزب ملی گرای فلسطین اشغالی از وقوع انفجار مهیب در بیروت ابراز خرسندی کرد و آنرا «نمایش آتش‌بازی دیدنی» توصیف کرد، کشور دیگر عربی یعنی امارات با اعلام توافق برای رسمی کردن روابط با رژیم صهیونیستی، شوکی به افکار عمومی در جهان عرب وارد کرد.

پنجمین بُعد اهمیت زمانی این توافق، نزدیک بودن آن به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا است. دونالد ترامپ در پی ناکامی در مقابله با شیوع گسترده کرونا در آمریکا و تأثیر آن بر اقتصاد این کشور، نیز انزوای بین المللی امریکا به دلیل اتخاذ سیاست های اشتباه و یکجانبه در سیاست خارجی از سوی دولت امریکا ،نه‌تنها از پیروزی در انتخابات نوامبر ۲۰۲۰ اطمینان ندارد بلکه حتی اغلب نظرسنجی ها حاکی از شکست ترامپ در مقابل جو بایدن است. بنابراین، رونمایی از توافق امارات با رژیم صهیونیستی کارت مهمی برای ترامپ در انتخابات پیش رو است. درعین‌حال، رونمایی از این توافق در این بازه زمانی به‌ صورت هدفمند انجام شده است چراکه در صورت شکست احتمالی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری، امکان چنین توافقی نیز کاهش پیدا می کرد.

4-3- اهداف توافق
اهداف مختلفی را می توان در لوای این توافق مورد شناسایی قرار داد و به این موضوع مهم پرداخت که این اهداف تا چه اندازه بویژه از سوی حکام اماراتی که دست به چنین ریسکی زده اند واقع بینانه تعیین شده است؟

عملیاتی شدن پروژه عادی سازی با محرک‌های ژئوپلتیکی
به طور حتم یک هدف بسیار مهم و راهبردی در توافق میان تل آویو و ابوظبی مربوط به عملیاتی شدن کامل پروژه «عادی سازی» و «به فراموشی سپردن» مساله فلسطین به عنوان علت اصلی اختلافات اعراب و اسراییل به عنوان یکی از بنیان های استراتژی منطقه ای کاخ سفید در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا از دهه‌های گذشته تا به حال بوده است. این پروژه در دوران ترامپ و تقویت لابی صهیونیستی در دستگاه حاکمیتی آمریکا به صورت جدی و با فشار بی سابقه بر کشورهای عربی برای همراهی با طرح معامله قرن در دستور کار قرار گرفت. ناکامی در عملیاتی کردن معامله قرن نیز حتی واشنگتن را از پیشبرد عادی سازی منصرف نکرده و امارات و عربستان و بحرین با اقدامات مختلف طی دو سال اخیر آماده سازی اذهان عمومی برای آشکارسازی روابط با صهیونیست ها را در دستور کار قرار دادند. در این میان نباید از یاد برد که تحولات ژئوپلتیکی نیز در سوق دادن حکام امارات به سوی تسریع روند عادی سازی بی تأثیر نبوده اند. دیدگاه های مشترک در مورد برخی از پرونده های منطقه ای همچون موضوع جنگ یمن و مقابله با اخوان المسلیمن و بویژه جاه طلبی های ترکیه در مدیترانه و لیبی، همکاریهای اطلاعاتی و امنیتی برای مقابله با ایران و گروه های مقاومت، همکاریهای امنیتی برای برخورد با جنبش¬های تحول¬طلب و دموکراسی خواه در داخل و خارج از جمله این تحولات هستند. البته وابستگی رژیمهای عربی به امریکا و تسلیم پذیری آنها در مقابل مطالبات دستوری کاخ سفید را نیز باید به عنوان یکمولفه بسیار مهم در این روند مورد توجه قرار گیرد.

 تلاش برای خروج اسراییل از انزوای سیاسی و ژئوپلتیکی
بی تردید یکی دیگر از اهداف بنیادین توافق امارات و رژیم صهیونیستی، تلاش سران این رژیم و همچنین غربی ها با رهبری آمریکا برای خروج تل اویو از انزوای سیاسی و ژئوپلتیکی در منطقه است. همانطور که گفته شد تا پیش از این تنها اردن و مصر موجودیت این رژیم را به رسمیت شناخته اند و حتی اردن پس از اقدامات نتانیاهو برای تصرف اراضی اردن و همچنین کرانه باختری تهدید به قطع روابط دیپلماتیک و حتی شروع مخاصمه نظامی کرده است. این رژیم تنها از طریق دریا روابط تجاری خود با جهان بیرون را حفظ کرده است لذا انزوای سیاسی و ژئوپلتیکی همواره یکی از بزرگترین چالش¬های بزرگ امنیتی رژیم صهیونیستی بوده است. طبیعتاً تل آویو و غرب تلاش دارند از طریق چنین توافقاتی بر این انزوای منطقه ای پایان داده و یا آن را کاهش دهند.

جاه طلبی امارات برای رهبری اعراب
یکی از اهداف کلان دست بردن حکام اماراتی به اقدام جنجال آفرین عادی سازی روابط با تل آویو را می توان تلاش ابوظبی برای گرفتن نقش رهبری حوزه عربی از عربستان با یک اقدام پرسر و صدا و نقطه عطف گونه در حوزه منطقه ای بشمار آورد. امارات طی سال¬های گذشته و در دوران نقش آفرینی محمد بن زاید در راس هرم سیاسی این اتحادیه، به واسطه قدرت اقتصادی رو به رشد و خریدهای نظامی کلان، سعی در باز کردن جای پای نفوذ و حضور در موضوعات مهم منطقه ای و حتی فرامنطقه ای به منظور ارتقاء جایگاه خود بوده است. در این راستا اما ابوظبی در کنار همکاریهای دو طرفه با عربستان همواره سایه سنگین این کشور را برسر خود احساس می کند که خواستار حفظ نقش برادر بزرگتر در شورای همکاری و نقش رهبری اتحادیه عرب است.

 لذا برای کنار زدن عربستان، محمد بن زاید به زعم نیاز به یک اقدام بزرگ و تحول آفرین با محوریت ابوظبی را احساس می¬کرد. در این میان این موضوع نیز برای آن¬ها روشن بود که عربستان در دوران بن سلمان دیر یا زود روابط با رژیم صهیونیستی را به مرحله عادی سازی خواهد رسانید. لذا توافق با صهیونیست ها برای جا نماندن از سعودی¬ها در این رویداد مهم است. اما نکته مهم که درستی محاسبات حکام امارات را نقد می کند آن است که  به دلیل آشکار و هویدا بودن ارتباطات پنهان گذشته برای دولتها و افکار عمومی منطقه، این توافق به هیچ عنوان اقدامی تحول ساز در معادلات منطقه ای محسوب نمی¬شود زیرا در گذشته امارات در جبهه¬ی عبری- عربی- غربی قرار داشته و بعد از این توافق نیز در همان جبهه قرار دارد، فقط تنها اتفاقی که رخ داده آشکار سازی روابط شکل گرفته است. حتی در حوزه شورای همکاری نیز بیشتر برای اسراییل دستاورد دارد تا برای امارات، زیرا سایر دولتهای عضو شورای همکاری همچون قطر و عربستان و عمان نیز روابط پشت پرده خود با اسراییل را سالهاست که تقریبا علنی کرده اند در حالی که اکنون امارات به عنوان سیبل هدف تیغ تند منتقدان قرار خواهد گرفت.

ائتلاف سازی عربی- صهیونیستی
از جمله دیگر اهداف مهم توافق رژیم صهیونیستی و امارات تلاش برای ائتلاف سازی میان شورای همکاری و اسراییل علیه ایران است که سالهاست از سوی سران رژیم صهیونیستی و آمریکا به حکام عربستان و امارات دیکته می شود. براساس بیانیه مشترک منتشر شده، این کشورها همچنین به آمریکا در راه اندازی "برنامه استراتژیک برای خاورمیانه" خواهند پیوست. یعنی با توجه به افزایش قدرت روز افزون چین در صحنه ی جهانی به عنوان رقیبی قدرتمند برای ایالات متحده، نگاه آمریکا به شرق معطوف شده و قصد دارد تمرکز و نیروی خود را بر شرق آسیا قرار دهد و در غیاب خود و به مثابه جنگ ویتنام که با تعریف دکترین دوستونی نیکسون، ایران و عربستان را در غیاب خود مسئول کنترل خاورمیانه در مقابله با نفوذ شوروی قرار داده بود، امروز نیز قصد دارد با تشکیل ائتلاف عبری- عربی مسئولیت کنترل خاورمیانه را در غیاب خود جهت مقابله با نفوذ ایران و محور مقاومت بر عهده¬ی این ائتلاف قرار دهد، یعنی این آشکار سازی سرآغاز پروژه¬ بسیار بزرگتری خواهد بود.  

همینطور تهدید جلوه دادن نفوذ و قدرت منطقه ای ایران برای امنیت کشورهای خلیج فارس هم دستاویز تجارت تسلیحاتی بزرگ و چپاول پولهای بادآورده نفتی این کشورها بوده و هم پرده ای برای مخفی کردن نقش مخرب آمریکا و رژیم صهیونیستی در بی ثبات سازی منطقه است. دراین رابطه نیز باید توجه داشت که این توافق تنها در حوزه تبلیغاتی می تواند دستاوردی علیه ایران به حساب آید. نخست اینکه امارات مهره بزرگی در تحولات منطقه و عرصه بین المللی محسوب نمی شود و در تمامی پرونده هایی که حضور یافته مانند یمن یا لیبی یا سوریه عملا یا از بازیگران عمده شکست خورده و یا مجبور به چرخش از مواضع اولیه شده است که نمونه آن فرستادن چند نماینده به ایران پس از انفجار کشتی های نفتی در بندر فجیره و یا تهدید انصارلله به هدف قرار دادن مراکز اقتصادی این کشور بود. از طرف دیگر آمریکا تلاش دارد بر اختلافات شورای همکاری از طریق موضوع تهدید واهی ایران سرپوش بگذارد موضوعی که دیگر سالهاست کارکرد خود را از دست داده و عملا شورای همکاری وجود عینی ندارد، لذا تصور ائتلافی از کشورهایی که در روابط خود ملغمه ای از اختلافات سیاسی مرزی، ایدئولوژیکی و اقتصادی دارند دور از واقعیت خواهد بود.

اهداف اقتصادی
تلاش امارات برای جلب سرمایه های هنگفت یهودیان نیز طبیعتا بخشی از گرایش حکام اقتصادنگر اماراتی است. می توان تصور کرد که صهیونیست ها با طرح چنین وعده هایی ابوظبی را به چنین گردابی سوق داده باشند. زیرا به همان اندازه که صهیونیست ها می توانند برای امارات سرمایه آور باشند تهدیداتی که این اقدام متوجه کشورهای همسایه می کند و همچنین نگاه منفی به عادی سازی در میان افکار عمومی اعراب و مسلمانان می تواند هم امنیت سرمایه گذاری و هم تمایل به آن را کاهش دهد. عربستان دردوران بن سلمان از طریق تشکیل اجلاس داووس صحرا این تلاش را پیشتر انجام داد که تجار و صاحبان یهودی شرکتها و بانکها بزرگ آمریکایی و غیرآمریکایی را دعوت به سرمایه گذاری کرد اما نتیجه ای نگرفت( alwaght.com، 1399). بنابراین می‌توان گفت امارات بعد از جنگ یمن، با نوعی تنهایی روبه‌رو شده، زیرا که امارات در جنگ یمن بعد از عربستان سعودی بیشترین هزینه مالی و خسارت جانی را با کمترین بهره و پیروزی داشته و با همسایگان خود از جمله عمان و قطر و حتی سعودی اختلاف نظر دارد. یعنی از عمان ناراضی بوده و با قطر رابطه‌اش را کاملا قطع کرده است. اختلافات با سعودی هم وقتی در صحنه یمن بروز کرد که طرف‌های مورد حمایت سعودی و امارات در یمن وارد نزاع مسلحانه شدند. سعودی‌ها از دولت یمن به رهبری "منصور هادی" حمایت می‌کنند و اماراتی‌ها از استقلال‌طلبان جنوب یمن( رضا غبیشاوی، 1399).

هر چند امارات ادعا می کند که این توافق برای کمک به فلسطینی هاست، اما در حقیقت این کشور به دنبال توسعه روابط تجاری، دیپلماتیک و امنیتی خود با اسرائیل است. همچنین با این توافق به دنبال دستیابی به تسلیحات پیشرفته¬تر  آمریکایی، از قبیل هواپیماهای بدون سرنشین پیشرفته است(کرمی مهر، 1399). دیگر آنکه امارات کشور کوچکی است که تمایل دارد نقشی بیش از وزن واقعی خود ایفا  کند و بنظر می رسد در این بازی خطرناک محمد بن زاید شاهزاده اماراتی نقشی اساسی ایفا می کند(برهانی 1399). یعنی امارات نمی‌خواهد مانند کویت، سیاست منطقه‌ای ضعیف داشته و منزوی باشد و سیاست سکوت را در پیش بگیرد، بلکه خواهان نقش‌آفرینی منطقه‌ای است و همینطور نمی‌خواهد مثل بحرین، تابع و در امتداد سعودی¬ها باشد، همچنین اماراتی¬ها برای افزایش قدرت خود به ویژه در مقابل ایران، به دنبال افزایش وزن سیاسی خود هستند و فکر می‌کنند که با این اقدام (رابطه با اسرائیل) می‌توانند در مقابل ایران قدرتمندتر ظاهر شده و ابزاری را در مقابل ایران در دست داشته باشد( رضا غبیشاوی، 1399) باید توجه داشت که از سیاست¬های کلان رژیم صهیونیستی در این سال¬ها، حضور در مذاکرات صلح در جهت مشروعیت بخشیدن به نظام سیاسی خود، ایجاد شکاف بین جبهه اعراب، تداوم تصرف مناطق اشغالی و جدا کردن مساله فلسطینی‌ها از کل روند مذاکرات با دول عربی بوده است(نجان، 1383).
 
5-3- بازیگران توافق    
توافق امارات با رژیم صهیونیستی در سایه صحنه گردانی دونالد ترامپ و مشاورانش به‌خصوص جرد کوشنر و دیوید فریدمن رخ داد. ترامپ از سال 2016 که وارد کاخ سفید شد، یکی از مهم‌ترین اولویت های خود را خارج کردن رژیم صهیونیستی از «انزوای منطقه¬ای» قرار دارد. سرزمین های اشغالی که تحت کنترل اسرائیل قرار دارد بالغ بر ۲۲ هزار کیلومترمربع است، اما این رژیم عمق راهبردی ندارد و مرزهای فعلی آن نیز مورد مناقشه است. رژیم صهیونیستی از طریق توافق های صلح علنی و پنهانی تلاش زیادی انجام داد تا از انزوای منطقه¬ای خارج شود، اما موفقیت چندانی نداشته است. دونالد ترامپ با آگاهی از دغدغه های امنیتی حکام عرب به‌خصوص محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان، محمد بن زاید، ولیعهد امارات و شیخ حمد بن عیسی آل خلیفه، حاکم بحرین، یکی از شروط تضمین امنیت این افراد و حمایت از آنها در رأس قدرت را عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی قرار داد. شرط اجرایی شدن معامله قرن نیز حمایت کشورهای عربی از این طرح است. اساسا مهمترین دستور کار معامله قرن عادی سازی روابط با اسرائیل از سوی رژیم های عربی است به عبارت دیگر در «روح» معامله قرن، عادی سازی روابط قرار دارد. به این معنی که فلسطینیان از معادله حذف شده و با همگرایی که بین رژیم های منطقه با رژیم صهیونیستی ایجاد می شود عملا فلسطینیان به یک موضوع داخلی رژیم صهیونیستی تقلیل می یابند. بنابراین، دولت آمریکا مهم ترین بازیگر توافق رژیم صهیونیستی و امارات برای ایجاد روابط رسمی دیپلماتیک است. یوسف العتیبه، سفیر امارات در آمریکا، دیگر بازیگر مهم این توافق است. العتیبه با اقدام های خود در روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی «تابوشکنی» کرد. العتیبه ضمن این‌که در مراسم رونمایی از طرح نژادپرستانه معامله قرن در کاخ سفید و در کنار ترامپ و نتانیاهو حضور داشت، روز ۱۲ ژوئن ۲۰۲۰ مقاله ای در روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارونت منتشر کرد که در آن از روند عادی سازی روابط امارات با رژیم صهیونیستی خبر داده بود. العتیبه در این مقاله با عنوان «سازش یا الحاق» تأکید کرده بود که طرح الحاق ۳۰ درصد از کرانه باختری به سرزمین های اشغالی، روند عادی سازی روابط رژیم صهیونیستی با جهان عرب را متوقف می‌کند.

جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) این موضع گیری را «گدایی امارات از اسرائیل» خوانده بود. شبکه ۱۳ رژیم صهیونیستی نیز در گزارشی تأکید کرده بود مقاله «یوسف العتیبه» در روزنامه یدیعوت آحارونوت اهمیت دراماتیک دارد و «به‌زودی به رویدادی مهم در روابط اسرائیل با جهان عرب تبدیل خواهد شد». “حییم سابان”، میلیاردر صهیونیست آمریکایی در نوشتن این مقاله به یوسف العتیبه مشورت داده و العتیبه پیش از انتشار مقاله، کاخ سفید را در جریان محتوای آن قرار داده بود. واقعیت این است که روابط رسمی میان رژیم صهیونیستی و امارات از سال ها قبل وجود داشت و اکنون این روابط صرفاً علنی شده است. بازنده اصلی این علنی شدن روابط امارات با رژیم صهیونیستی نیز دولت امارات و شخص محمد بن زاید، ولیعهدی که در واقع حاکم امارات است، محسوب می شود. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نیز یکی دیگر از بازیگران اصلی این توافق محسوب می شود. نتانیاهو با بهره گیری از اعتراض های یک دهه اخیر در جهان عرب و برجسته سازی موقعیت محور مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران و پیش گرفتن راهبرد ایران هراسی، نقش مهمی در تغییر ماهیت روابط برخی کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی و نهایتاً توافق ابوظبی و تل آویو ایفا کرد.
 
6-3- پیامدهای توافق
یکی از پیامدهای اصلی این توافق این است که مبنای صلح کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی را تغییر داد. تاکنون برخی کشورهای عربی بر مبنای «زمین در برابرصلح» با رژیم صهیونیستی توافق صلح را امضا کرده بودند، اما امارات معادله «صلح در برابر صلح» را جایگزین «زمین در برابر صلح» کرد. توافق امارات با رژیم صهیونیستی پیامدهایی در دو سطح ملی و منطقه ای خواهد داشت. مهم ترین پیامد این توافق در سطح ملی، «ستانده» طرفین است. رژیم صهیونیستی با این توافق بر شمار کشورهای عربی که با این رژیم توافق صلح امضا کردند، افزود. به عبارتی، رژیم صهیونیستی بیش از گذشته از انزوای منطقه ای خارج می شود، کما اینکه بستری ایجاد می¬شود تا دیگر کشورهای عربی در جهت عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی گام بردارند. در همین راستا بحرین دومین کشور عربی بود که همانند امارات عادی‌سازی روابط خود را با اسرائیل را اعلام کرد. درعین‌حال، رژیم صهیونیستی می تواند از سرمایه و اقتصاد امارات برای بهبود مشکلات اقتصادی خود نیز بهره گیرد.

موضوع دیگر این است که مصر و اردن در شرایطی با رژیم صهیونیستی توافق صلح امضا کردند که هر دو کشور مرز مشترک با سرزمین های اشغالی دارند، اما نه‌تنها امارات هیچ مرز مشترکی با اسرائیل نداشته، بلکه فاصله جغرافیایی زیادی هم با سرزمین های اشغالی دارد. بنابراین امارات نخستین کشور عربی بوده که با توجه به عدم وجود مرز جغرافیایی مشترک با رژیم صهیونیستی، اما با این رژیم توافق به اصطلاح صلح! امضا کرده که این موضوع دستاورد مهمی برای رژیم صهیونیستی محسوب می¬شود. همچنین مصر در قبال توافق کمپ دیوید سالیانه ۳ میلیون دلار از کمک مالی آمریکا بهره¬مند بوده و درعین‌حال یکی از مفاد پیمان های صلح کمپ دیوید و وادی عربه، آزادی زمین اشغال شده توسط رژیم صهیونیستی بود. مصر در کمپ دیوید در مقابل صلح، صحرای سینا را از رژیم صهیونیستی پس گرفت. اردن نیز در وادی عربه بخشی از اراضی اشغالی اردن را پس گرفت. اکنون در قبال توافق امارات با رژیم صهیونیستی حتی یک وجب از اراضی اشغالی آزاد نمی شود و طرح الحاق کرانه باختری به سرزمین های اشغالی نیز کنار گذاشته نشده بلکه تعلیق شده است. نتانیاهو در این خصوص صریحاً گفت: «به طرح الحاق (کرانه باختری) پایبندیم و هرگز از آن کوتاه نمی‌آییم. ترامپ شهرک‌های اسرائیلی در (کرانه باختری) را به رسمیت شناخته است. من هیچ طرحی را به تعویق نیانداخته‌ام، بلکه ترامپ خواستار تعویق این طرح شد.» حتی «دیوید فریدمن»، سفیر آمریکا در فلسطین اشغالی نیز تأکید کرد که طرح الحاق کرانه باختری لغو نشده، بلکه به طور موقت متوقف شده است. با توجه به این شرایط است که کارشناسان معتقد هستند توافق امارات با رژیم صهیونیستی «صلح در مقابل هیچ» است.

این توافق در سطح منطقه ای پیامدهای مهم تری دارد. یکی از پیامدهای اصلی این توافق این است که مبنای صلح کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی را تغییر داد. تاکنون برخی کشورهای عربی بر مبنای «زمین در برابرصلح» با رژیم صهیونیستی توافق صلح را امضا کرده بودند، اما امارات معادله «صلح در برابر صلح» را جایگزین «زمین در برابر صلح» کرد. این معادله می تواند در توافق با دیگر کشورهای عربی در آینده نزدیک نیز مجددا تکرار شود. یکی دیگر از پیامدها این است که معامله قرن را وارد مرحله دیگری از اجرا کرده است. در واقع، توافق امارات با رژیم صهیونیستی در چارچوب یک موضوع کلان‌تری به نام «معامله قرن» انجام شده است.

 بر خلاف ادعاهایی که برخی منابع عربی طی ساعات اولیه انتشار خبر این توافق مطرح کردند، معامله قرن نه ‌تنها در پی این توافق کنار گذاشته نمی¬شود بلکه خودِ این توافق در چارچوب این طرح نژادپرستانه آمریکا انجام شد. یکی دیگر از پیامدهای منطقه ای این توافق این است که اگرچه پیش از این نیز فاکتور «فلسطین و عروبیت» در سیاست خارجی برخی کشورهای عربی کمرنگ شده بود، اما این توافق نشان داد این فاکتور کاملاً حذف شده است. توافق امارات با رژیم صهیونیستی در شرایطی انجام شد که پس از رونمایی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا از طرح نژادپرستانه معامله قرن در روز ۲۸ ژانویه ۲۰۲۰، جنایت‌های رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان روند افزایشی محسوسی داشته است. دولت امارات نه‌تنها از فلسطین در مقابل جنایت های رژیم صهیونیستی حمایت نکرد بلکه به قول “صائب عریقات” دبیر کمیته اجرایی سازمان آزادی‌بخش فلسطین، با این توافق به رژیم صهیونیستی در مقابل این جنایت ها پاداش داده است. توافق امارات با رژیم صهیونیستی آزمایشی برای دیگر کشورهای عرب و برای اتحادیه عرب نیز محسوب می شود مثلا کشورهایی نظیر بحرین و عمان و حتی اتحادیه عرب رسماً از این توافق حمایت کردند. این واکنش ها نیز نشان می دهد «عروبیت و مسئله فلسطین» جایگاه خود را در سیاست خارجی امارات و این رژیم های عربی از دست داده است. یکی دیگر از پیامدهای این توافق، افزایش جنایت های رژیم صهیونیستی علیه فلسطینی ها است. صلح رژیم صهیونیستی با مصر در سال ۱۹۷۸ که در آن قضیه فلسطین نادیده گرفته شد، به توانمند شدن تل‌آویو برای گسترش شهرک‌سازی و یهودی‌سازی منجر شد. اکنون نیز هرگونه عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی به معنای افزایش شهرک سازی، تداوم اشغال‌گری، ریشه‌کن کردن قضیه فلسطین، آوارگی فلسطینیان و رها کردن حقوق تاریخی و عدالت است. یکی از نشانه های این موضوع این است که هم نتانیاهو و هم دیوید فریدمن رسماً اعلام کردند طرح الحاق ۳۰ درصد کرانه باختری کنار گذاشته نشده است. در همین حال، جنگنده های رژیم صهیونیستی روز ۱۴ اوت یعنی کمتر از یک روز پس از اعلام رسمی توافق با امارات، به حملات خود علیه باریکه غزه ادامه دادند (عمادی 1399). همچنین از دیگر پیامدهای توافق ابوظبی با تل‌آویو افزایش تهدیدات امنیتی برای ایران است. برقراری روابط دیپلماتیک و رسمی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس با رژیم صهیونیستی به معنای نزدیکی تل‌آویو به مرزهای جنوبی ایران است. به تعبیر دیگر گشایش سفارت و کنسولگری‌های اسرائیل در امارات موجب می‌شود که نفوذ تل‌آویو در کشورهای همسایه ایران بیشتر شود و این امر باعث می‌شود که این رژیم علاوه بر کسب اطلاعات در مورد ایران، روابط ایران را با برخی کشورهای عربی کم‌رنگ‌تر کند(rahbordemoaser.ir، 1399).

7-3- آینده توافق
می توان گفت پروژه آشکار سازی رابطه با اسرائیل، شروع آن با امارات و بحرین بوده واحتمالا پایان آن با عربستان سعودی باشد. از این رو آمریکا و رژیم صهیونیستی به دنبال تشکیل ائتلافی عبری- عربی بوده که در غیاب آمریکا بتواند در مقابل محور مقاومت و خیزش¬های مردمی، امنیت رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای عربی و سیاست¬های خاورمیانه ای آمریکا را تامین کند. از این رو به نظر می رسد علاوه بر امارات و بحرین کشورهایی دیگری چون عربستان سعودی، عمان، سودان و چاد نیز پتانسیل پیوستن به ائتلاف عبری- عربی را داشته باشند. اما کشورهای چون کویت و قطر بر لبه قرار دارند که این بستگی به عملکرد کشورهای مخالف عادی¬سازی روابط با رژیم صهیونیستی دارد که بتوانند از جذب این دو کشور جلوگیری کرده و در مسیر شکل گیری این ائتلاف مانع ایجاد کنند. همچنین تعمیق روابط برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس با رژیم صهیونیستی می¬تواند در آینده مشکلات امنیتی در خلیج فارس و برای ایران ایجاد کرده و این ائتلاف نیز می¬تواند زمینه¬ساز شکل¬گیری ناتوی عبری-عربی باشد که از مهم¬ترین اهداف آن مقابله با ایران و محور مقاومت خواهد بود. اما از منظری دیگر می¬توان گفت فراموش نکنیم که ترامپ حاضر نشده بود به خاطر حمله به آرامکو به درخواست عربستان برای حمله به ایران گوش فرا دهد و پیش از آن نیز گفته بود اگر آمریکا نباشد کشورهایی مثل عربستان دو هفته هم دوام نمی‌آورند. سلف او «اوباما» نیز حاضر نشده بود با اعضای شورای همکاری خلیج فارس پیمان دفاع مشترک امضا کند و «حمله به یک عضو شورا را به معنای حمله به آمریکا» تلقی کند. حال توافق امارات و اسرائیل می‌تواند از هراس ابوظبی و ریاض برای فردای بدون ترامپ بکاهد و اسرائیل را بیشتر درگیر مناسبات دوجانبه و منطقه‌ای کند.

از سوی دیگر بحث «چرخش به شرق» که از سوی اوباما مطرح شد و به معنای خروج آمریکا از منطقه خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس بود در دوره ترامپ نیز مطرح و دنبال شده است. حال با خروج آمریکا از منطقه، برخی از کشورهای عربی چون امارات و عربستان عامل اسرائیل را وارد منطقه می‌کنند تا این خلا را پر کنند و موازنه قوای منطقه‌ای را به نفع خود حفظ کنند. این توافق در حالی از سوی امارات صورت گرفت که چند روز پیش متعاقب گفتگوی وزرای خارجه ایران و امارات، تهران اعلام کرده بود که با امارات بر سر ادامه گفتگوها بر مبنای «ابتکار صلح هرمز» توافق شده است. البته رابطه امارات و اسرائیل هم چیز جدیدی نبوده و صرفا علنی شدن آن خبری شده است. از این رو با این علنی شدن این کشور بیشتر در تیررس گروه-های مقاومت خواهد بود و بر این اساس امارات در آینده آسیب پذیری بیشتری خواهد داشت. حضور اسرائیل در این کشور نیز بر حساسیت‌های گروه¬های مقاومت خواهد افزود و احتمال تشدید فعالیت آنها علیه نیروهای اشغالگر خارجی در منطقه را افزایش خواهد داد. از سوی دیگر با توجه به مخالفت ملتِ کشورهای از این دست با عادی سازی روابط با اسرائیل که در نظرسنجی‌ها منعکس شده است، شکاف میان حاکمان این کشورها با ملت¬هایشان بیش از پیش خواهد شد که این موضوع می¬تواند موجب تسریع و تقویت موج¬های بعدی بیداری اسلامی که در این کشورها به مثابه آتش زیر خاکستر پنهان مانده را موجب شود. همچنین با توجه به خیانت آمیز بودن این توافق، گفتمان جریان مقاومت که به حمایت از فلسطین و آرمان آزادسازی بیت المقدس پایبند مانده در بین افکار عمومی جهان عرب تقویت خواهد شد و نفوذ نرم محور مقاومت در جهان عرب افزایش خواهد یافت. این توافق همچنین از سوی تشکیلات خودگردان فلسطین نیز به معامله‌ای «ننگین» تعبیر شده است. تشکیلات خودگردان در خصوص معامله قرن نیز رویکرد سازشکارانه خود در سال¬های گذشته را نیز نقش بر آب دیده و به گروه¬های مقاومت نزدیک¬تر شده و در واقع با این توافق بیش از پیش بر اشتباه بودن سیاستهای خود پی برده است.

به هر روی این تشکیلات هم شاید ترجیح دهد بر نقش مهمی که رهبر انقلاب اسلامی وظیفه این تشکیلات در کرانه باختری و آزادسازی قدس می‌خواند عمل کند، که عملا این اتفاق  موجب افزایش همگرایی بیشتر در جبهه¬ی مقاومت به ویژه در بین گروه های فلسطینی می¬شود (حیران نیا، 1399). همچنین برهانی کارشناس مسائل فلسطین نیز در این رابطه بیان می¬کند: «صلح با اسرائیل راه بی بازگشت است. وقتی امارات با اسرائیل دست داد از منطقه مطرود می شود و سرنوشتش با اسرائیل گره می خورد، از اسرائیل جدا شدنی نیست و  استقلال خود را از دست می دهد، همچنان که مصر از دست داد. این کمپ دیوید بود که زمینه اصلی کودتای علیه دولت مردمی مرسی و سرنگونی آن را فراهم کرد. اگر اسرائیل در امارات ریشه بدواند قابل ریشه کن شدن نیست و اگر شاهزاده امارات در یک قاب عکس با نتانیاهو قرار بگیرد برای همیشه سرنوشتش تغییر خواهد کرد. سرنوشت کسانی که با اسرائیل صلح کردند مشخص است. یا سرنوشت سادات است و یا سرنوشت عرفات»(برهانی، 1399).
 
8-3- راهکارها
-  اقدام امارات نقض تصمیمات و قطعنامه های شورای همکاری، اتحادیه عرب و سازمان همکاریهای اسلامی است. ابتدا از این سازمانها خواسته شود اقدام امارات را مورد بررسی قرار داده و با آن به شکل مناسب برخورد کنند(برهانی، 1399).
- کنفرانس اسلامی مالزی ۲ برگزار شود، یعنی کشورهای اسلامی که اخیرا در مالزی تشکیل جلسه دادند مثل ایران، ترکیه، قطر، سوریه، لبنان، تونس و ... نشست دومی داشته باشند و بطور مشخص این پرونده را بررسی و پیگیری کنند(برهانی، 1399).
- توجه به ظرفیت افکار عمومی جهان عرب در مخالفت با آشکارسازی رابطه با رژیم صهیونیستی
- حمایت از جنبش های اجتماعی و اقتصادی مخالف رابطه با رژیم صهیونیستی
- همگرایی هرچه بیشتر گروه¬های مقاومت فلسطینی و جنبش خودگردان علیه آشکارسازی رابطه با اسرائیل
- ایجاد ائتلاف مخالفت با عادی سازی رابطه با رژیم صهیونیستی و دعوت از کشورهایی مانند مالزی، اندونزی، پاکستان، ترکیه، تونس، سوریه،یمن، الجزایر، بنگلادش، عراق، کویت، قطر و...
- استفاده از ظرفیت محور مقاومت در ناکامی پروژه ائتلاف عبری- عربی
نتیجه گیری
آمریکا با توجه به رویکرد هژمونیک خود در نظام بین الملل و استراتژی «نگاه به شرق» جهت کنترل چین در غیاب خود در منطقه راهبردی خاورمیانه و به جهت حفظ منافع نامشروع خود و امنیت رژیم صهیونیستی به دنبال تشکیل ائتلاف عبری- عربی است تا ایران و جریان مقاومت در منطقه را کنترل کند. از این رو سعی کرده همانند زمان جنگ ویتنام در غیاب خود با تعریف دکترین دو ستونی نیکسون که به دنبال این بود تا به وسیله ایران و عربستان نفوذ شوروی در منطقه را کنترل کند، امروزه نیز سعی کرده با کمک رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای عربی ائتلافی را شکل دهد تا ایران و جریان مقاومت را در غیاب خود کنترل و محدود کند. از این رو سعی کرده از کشوری مانند امارات متحده عربی که از پشتوانه مردمی برخوردار نیست در راستای تشکیل این ائتلاف استفاده کند. با توجه به فاصله عمیق میان مردم و حکومت در امارات اگر مردم وارد تصمیم‌گیری شوند این رابطه را نفی خواهند کرد.
 مثلا در جریان بیداری اسلامی در سال ۲۰۱۱ مصر می‌بینیم که با برداشته شدن مشت آهنین حکومت، مردم متعرض به روابط با رژیم صهیونیستی پرچم سفارت این رژیم را پایین کشیده و آتش می¬زنند. این موضوع نشان دهنده این است که روابط کشورهای عربی مانند مصر و امارات با اسرائیل روابط عمیق و پایداری نخواهد بود، زیرا مقبولیت مردمی این روابط بسیار ضعیف است و اتفاقاً این موضوع فاصله حکومت و مردم را در آینده افزایش خواهد داد که می تواند زمینه ساز اعتراضات مردمی در این کشورها شود. اما کشورهای مخالف عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی باید با عملکرد سریع، به موقع و درست خود از پیوستن دیگر کشورها به این ائتلاف جلوگیری کنند. همچنین با همگرایی و تعمیق روابط که نه صرفا بر مبنای ایدئولوژیک بلکه بر مبنای جدیدتری و برگرفته از موازین اولیه حقوق بین الملل و منشور سازمان ملل متحد همانند حمایت از حقوق بشر در فلسطین، حمایت از داشتن حق تعیین سرنوشت توسط فلسطینیان و مخالفت با آپارتاید، ائتلاف «عدم عادی¬سازی روابط با رژیم صهیونیستی» را تشکیل دهند تا بتواند کشورهای زیادی را در حمایت از فلسطین و عدم عادی سازی روابط با این رژیم متحد کرده و در روند شکل گیری ائتلاف عبری- عربی مانع و خلل ایجاد کنند و یا حداقل سرعت این روند را کاهش دهند.
 
امین جعفری
منابع
نجان، علی (1383)، لبخند فریب، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،  زمانه 1383، شماره 21.
دولاح، عبدالصمد و حمید رضا اکبر پور (1395)، بررسی طرح¬ها و قراردادهای صلح پیشنهادی مابین اعراب و اسرائیل، کنفرانس بین المللی هزاره سوم و علوم انسانی.
بازدار، الهام (1390)، امارات متحده عربی، چاپ تهران، انتشارات امیر کبیر، شرکت سهامی کتاب های جیبی.
عمادی، سید رضا (1399)، توافق صلح امارات و رژیم صهیونیستی: اهمیت، اهداف و پیامدها، برگرفته از:             http://tabyincenter.ir/38143/توافق
رقص شادی حاکمان عربی با صهیونیست‌ها/ پاسخ افکار عمومی ملت‌های عرب چه خواهد بود؟ (1399)، برگرفته از:                                                                       https://www.alef.ir/news/3990525045
توافق صلح امارات با رژیم صهیونیستی؛ از دلایل تا پیامدها (1399)، برگرفته از:
https://rahbordemoaser.ir/fa/news/54872/توا?%
برهانی، عادی (1399)، چرا امارات وارد صلح با اسرائیل شد؟ | نوع مواجهه ایران با امارات چگونه باشد؟ | این صلح خطرناکتر از صلح «سادات» است، برگرفته از:
https://www.hamshahrionline.ir/news/540068/چرا-
خنجر اماراتی در پهلوی فلسطین (1399)، برگرفته از:
http://www.qudsonline.ir/news/716043/خنجر
جی سامت، دانیل (1398)، دوبی، جایی برای تلطیف روابط اعراب و اسرائیل، برگرفته از:
http://irdiplomacy.ir/fa/news/1983226/دوبی
غبیشاوی، رضا (1399)، چرا امارات با اسرائیل صلح کرد؟ برگرفته از:
https://www.asianews.ir/fa/newsagency/2172/اما?
بررسی اهداف راهبردی توافق امارات و رژیم صهیونیستی (1399)، برگرفته از:
http://alwaght.com/fa/News/180925/بررس?
کرمی مهر، رفعت (1399)، چرا امارات به صلح با اسرائیل تن داد؟، برگرفته از:
https://vaghayerooz.com/fa/news/3821/چرا
حیران نیا، جواد (1399)، چرایی عادی سازی روابط امارات و اسرائیل، برگرفته از:
https://www.mehrnews.com/news/4998004/چرا?%
کد مطلب : ۸۹۶۴۰۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما