۰
شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۴۸

شهید القدس؛ حاج قاسم سلیمانی (بخش هفتم)

شهید القدس؛ حاج قاسم سلیمانی (بخش هفتم)
به گزارش اسلام تایمز، به مناسبت اولین سالگرد آسمانی شدن سردار دلها، شهید القدس حاج قاسم سلیمانی، فرمانده شجاع نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تیم پژوهشی اسلام تایمز، اقدام به جمع آوری، تحقیق و بررسی ابعاد گسترده ای از زندگی این شهید بزرگوار کرده است. همچنین لازم به ذکر است که درباره ابعاد مختلف شخصیت شهید سردار سلیمانی مطالب زیادی منتشر شده است اما تحقیقا این مجموعه یکی از کاملترین و جامع ترین منابع مستندی است که تقدیم خوانندگان محترم می گردد.

این مجموعه در پنج بخش تهیه شده به زوایای مختلفی از زندگی این شهید بزرگوار پرداخته  است که فصول این مجموعه به این صورت است:

 مقدمه
فصل اول: زندگی نامه
فصل دوم: اطلس خاورمیانه
فصل سوم: از زبان سردار (خاطرات و رهنمود ها)
فصل چهارم: شخصیت شناسی سردار
فصل پنجم: سردار در نگاه دیگران



هاشم الحیدری، سید جوانان حشدالشعبی:
به نظر من حاج قاسم به معنای حقیقی همان‌طور که دنبال آزادی منطقه بود، دنبال آزادی خودش از دنیا یعنی همان شهادت بود و به هدفش رسید. حالا هم ما برای خودمان گریه می‌کنیم نه برای ایشان. ایشان به وصال و دیدار با خدا رسید. برای پاسخ به این سؤال شما باید یک سؤال دیگر مطرح کرد: چرا حاج قاسم سلیمانی در منطقه و این میدان بود و مسئولیت ما چیست؟ یک قسمت از مسئولیت حاج قاسم در ایران است و یک قسمت دیگر حاج قاسم در منطقه است. در جبهه مقاومت. حاج قاسم در کنار عشقش به امام و حضرت آقا، عاشق سید حسن نصرالله بود. این عشق متقابل بود. سید حسن هم عاشق حاج قاسم بود. من تقریباً هفت سال قبل خدمت سید حسن نصرالله بودم در یکی از جلسات از سید سؤال کردم: بعد از امام زمان و بعد از حضرت آقا مقام معظم رهبری شما چه کسی را دوست دارید؟ ایشان خندید گفت این اولین بار است که کسی این سؤال را از من می‌پرسد. بعد سریع گفت حاج قاسم سلیمانی. بعد گفتند اتفاقاً چند روز قبل من بعد از نماز صبح داشتم تفکر می‌کردم و به ذهنم آمد اگر حضرت عزرائیل همین فرشته مرگ ملک‌الموت اگر آمد پیش من و از من سؤال کند که سید حسن یا روح شما را می‌گیرم یا روح حاج قاسم سلیمانی را. سید گفت من سریع جواب دادم به حضرت عزرائیل روح من را بگیر. چون من می‌دانم حاج قاسم برای مقام معظم رهبری امام خامنه‌ای چه‌قدر مهم است. شاخص حاج قاسم و شاخص سید حسن ولایت بود.

در طول این سال‌ها هر دفعه خواستم به حاجی بگویم من از سید چنین سؤالی کردم و ایشان این‌طوری جواب دادند نشد. حالا یا خجالت کشیدم یا گاهی استخاره بد آمد. بالاخره نشد تا چند ماه قبل تصمیم گرفتم به حاجی بگویم و به حاج قاسم گفتم قضیه این‌طوری است و من از سید سؤال کردم و ایشان این‌طوری جواب دادند. حاجی گریه کردند و گفتند من کجا و سید حسن کجا! بعد ایشان گفتند وقتی سید می‌آید خدمت آقا این‌قدر حضرت آقا به سید محبت و سلام دارند من نسبت به سید حسن غبطه می‌خورم و انگار یک در از بهشت برای سید حسن باز می‌کنند.

حاج قاسم واقعاً پدیده است معمولی نیست. همت بلند، شجاعت بی‌نظیر، سرنترس داشتن. همیشه در خط مقدم بود. اهل اتاق و میز اصلاً نبود. استراتژیست میان معرکه و جنگ بود. اصلاً خستگی در زندگی حاجی معنا نداشت. من یک روز در عراق بودم دیدم صبح در ایران بود ظاهرا در قم سخنرانی داشت. بعدازظهر در فلوجه بود و بعد از مغرب گفتند به سمت حلب رفته است درحالی‌که زمان جنگ با داعش و خیلی خطرناک بود. همیشه ایشان در حال مسافرت بود و بدون هیچ تشریفاتی مسافرت می‌کرد. واقعاً شب و روز برای حاجی معنا نداشت. سه بعدازظهر و سه بعد از نیمه شب فرقی برایش نداشت. این همه موفقیت‌ها به خاطر این همت و شجاعتش بود. به کسی نمی‌گفت شما برو من بعداً میام، همیشه خودش می‌رفت. حالا معروف است که شهید همت و فرماندهان سپاه خودشان اطلاعات می‌گرفتند. حاج قاسم هم این‌طوری بود تا آخر معرکه‌ها و میدان‌ها و جنگ‌ها با داعش در سوریه و در عراق حضور داشت. به نظرم حاج قاسم هنوز خیلی شناخته نشده است. به‌خصوص برای مردم ایران. با این همه جمعیت زیادی برای تشییع آمدند. بنده در اهواز بودم و در ورود اولیه حاجی در ایران در تشییع بودم و سخنرانی کردم. حالا گفتند دو میلیون ولی واقعاً جمعیت عجیب بود، دخترها و پسرها با پوشش مختلف همه بودند گریه هم می‌کردند. حالا این شاخص انقلابی‌گری هم خیلی این‌جا پیدا می‌شود. ریش و حجاب خوب است این واجب است ولی یک چیزی فراتر از این شاخص هم وجود دارد و همان حضور در صحنه است. در انتخابات، در 22 بهمن، در تشییع شهدا، این حضورها مهم است. حاج قاسم هم این‌طوری بود دنبال هدایت همه مردم بود و نه فقط حزب‌اللهی‌ها؛ حاجی خیلی دنبال آن‌هایی که از دین دورند بود، به همین خاطر در تشییع انگار خدا همه را آورد. همه آمدند.

حاج قاسم عاشق رهبری بود. اصلا همیشه دنبال منویات رهبری و نظر ایشان بود. حالا آقا دستور دادند یا ندادند، بالاخره دنبال چیزی که در ذهن آقا است بود. البته سید حسن هم من این‌طوری دیدم. اولین بار این را من عرض می‌کنم حاجی مدافع حرم نبود مدافع حریم بود حریم اسلام نه فقط حرم حضرت زینب حرم مثلاً امام حسین، مدافع حریم اسلام حریم ولایت بود. این در حلب در صعده یمن و در جنوب لبنان و در سامرا فرقی ندارد. در نیجریه و کشمیر فرقی نمی‌کند. حالا حاج قاسم کجاها هم رفتند ما نمی‌دانیم. بعضی فلسطینی‌ها گفتند حاجی رفت غزه حالا رفت یا نه نمی‌دانیم. حاجی به تعبیر آمریکایی‌ها یک مرد بی‌سایه بود و واقعاً هم این‌طوری بود. آمریکا هم چون به بن‌بست رسید حاج قاسم را ترور کرد، البته جسمش ترور شد ولی خونش، روحش قطعاً تأثیرش بیشتر از جسم حاجی خواهد بود. این انتقام و این تشییع در حوادث عراق خیلی مؤثر بود. حوادث قبل از شهادت حاج قاسم تلخ بود. با شهادت حاجی اوضاع منقلب و متحول شد به‌طوری‌که در تشییع ایشان صدها هزار عراقی عاشق الحمدالله شرکت کردند. با همه این‌ها به نظرم شهید سلیمانی را در ایران قبل از شهادتش، زیاد درک نکردند. این‌که چرا رفت سوریه چرا رفت عراق چرا رفت لبنان چرا دنبال فلسطین بود؟ این‌ها درک نشد. مردم ایران الحمدالله خب زمان جبهه این همه صبر و استقامت کردند و در تحریم و در همه شرایط نیز صبر کردند، اما داعش را ندیدند. داعش را سوریه و عراق دیدند و حتی لبنانی‌ها بسیار کم با داعش مواجه بودند. من صریح می‌گویم اگر حاج قاسم به سوریه نمی‌رفت، این همدانی‌ها و حججی‌ها و تقوی‌ها و البته از حزب‌الله از عراق و از افغانستان و از پاکستان همه جمع نمی‌شدند، و اگر آن‌ها نمی‌رفتند داعش الآن در تهران و شیراز و مازندران و رامسر و مشهد و قم بود. شوخی نیست. داعش در عراق به مرز ایران رسید. یک زمان تقریباً 8 سال قبل 85 درصد تقریباً از سرزمین سوریه دست تکفیری‌ها افتاد. داعشی‌ها 200 ـ 250 متری حرم حضرت زینب رسیده بودند. به سفارت جمهوری اسلامی رسیده بودند. به کاخ ریاست جمهوری دمشق سوریه رسیده بودند. حاج قاسم سریع به سوریه رفت. آن زمان همه گفتند ماجرای سوریه تمام شد و دو الی سه ماه حداکثر دوام می‌آورد. در ایران رهبری گفتند ما اجازه نمی‌دهیم سوریه ساقط شود و نشد. اگر سوریه ساقط شده بود بعدش عراق در خطر جدی بود. شما تصور کنید مثلاً دمشق به دست داعش می‌افتاد. ارتش، سلاح و موشک‌های سوری و سلاح‌های پیشرفته سوری به دست داعش می‌افتاد! چه اتفاقی ممکن بود رخ بدهد؟! بعدش عراق و بعدش هم ایران در معرض خطر قرار می‌گرفت و جنگ دو بار تا سال‌ها تکرار می‌شد. شما واقعاً الآن در امنیت کامل هستید. هیچ خطری وجود ندارد. شما عادت کردید به این امنیت. مثل ماهی و آب عادت کردید. اما ما در عراق دیدیم داعش چیست. با حضور حشدالشعبی و ارتش عراقی و نیروهای مسلح عراقی و مقاومت و حاج قاسم و قدس و بچه‌ها بسیج حزب‌الله باز تقریباً 40 ـ 45 درصد سرزمین عراق دست داعش افتاد. داعش وقتی وارد یک شهر می‌شود ناموس این شهر، پول، ثروت و همه چیز این شهر را در اختیار می‌گرفت. همه چیز نابود می‌شد. حاج قاسم به خاطر شما، به خاطر اسلام و بالاخره ایران که ام‌القرای جهان اسلام است و ستون و خیمه لشگر حسین(ع) در زمان ماست جنگید و با این خطر خطرهایی که اصلاً قابل تصور نیست مقابله کرد. این نگاه در بقیه مجاهدین جبهه مقاومت نیز هست. سید حسن در شناسنامه لبنانی است، حاج قاسم در شناسنامه ایرانی است، ابومهدی المهندس در شناسنامه مثلاً عراقی است، سید عبدالملک حوثی در شناسنامه یمنی است اما این مردان بزرگ فکرشان کل امت اسلامی و کل اسلام است. آن‌ها دارند زمینه را برای ظهور امام زمان فراهم می‌کنند. با همان بچه‌های حزب‌الله و سپاه و بسیج و قدس و حشدالشعبی و انصارالله. آن عاشقان امام خمینی در نیجریه در بحرین در حجاز در سوریه در فلسطین مقاومت فلسطینی. حاج قاسم واقعاً مدیرکل این جبهه مقاومت بود. به همین خاطر آمریکا ناراحت بود. به نظرم که حتماً پشیمان شدند و پشیمان خواهند شد مثل یک روزی اسرائیل شهید سید عباس موسوی را ترور کردند بعد سید حسن نصرالله آمد گفتند ای کاش سید عباس می‌ماند؛ این بار هم حتماً آمریکا پشیمان خواهد شد.

بعد از ورود داعش به شهر موصل، نقشه داعش این بود که سریع حرکت کنند به سمت سامرا برای تخریب حرم امامین عسگریین. حاج قاسم با دوستان سریع آمدند عراق با دعوت حکومت عراق؛ نخست‌وزیر عراق تماس گرفتند با آمریکا با بعضی کشورهای عربی و شاید اروپایی ولی کسی جواب نداد. آمریکا گفت باشد حالا بعداً می‌بینیم چی می‌شود. داعش نقشه و ساخت آمریکا بود و با پول عربستان و با فتوای علمای تندرو وهابیت و آل‌سعود شکل گرفته بود. زنگ زدند کسی جواب نداد. با ایران که تماس گرفتند حاج قاسم سریع آمد و واقعاً یک لبیگ گفتن به حکومت آن زمان عراق کافی بود. در آن زمان من در بغداد و کاظمین بودم. وقتی موصل به دست داعش ساقط شد، اصلاً کسی نمی‌دانست چه باید کرد. قضیه را تمام شده فرض می‌کردند. برخی فرار کردند و سریع فرودگاه‌ها پر شد. برخی حتی سریع از مرز ایران عبور کردند به سمت ایران. هنوز روز جمعه فتوای آیت‌الله سیستانی صادر نشده بود. حاجی با بعضی بچه‌های عراقی، آن‌هایی که در زمان قبل از داعش سازماندهی شده بودند، آمدند عراق. حرکت کردند رفتند سامرا چون حرم در خطر بود و باید حرم را می‌گرفتند و گرفتند. راه سخت بود. 300 ـ 400 نفر از استشهادیون بودند یعنی آن‌هایی که شهادت‌طلبانه رفتند. بعد از دو سه روز فتوای مرجعیت بزرگ نجف آیت‌الله سیستانی صادر شد و مردم به خیابان آمدند و وضع تغییر کرد. حاج قاسم شروع کردند با برخی فرماندهان عراقی به تأسیس حشدالشعبی چون هنوز ارتش عراق تقریباً حالت بی‌نظم بود. اگر ارتش عراق خوب و قوی بود لزومی به فتوا نداشت اما چون ارتش عراق و بقیه نیروهای انتظامی مانند پلیس قدرت نداشتند اینجا فتوا کمک کرد. چند ده هزار نفر آمدند. این‌جا می‌خواهم بگویم که با سلاح ایرانی تقویت شدند. بالاخره در انبارهای عراق سلاح نبود و کسی هم آماده نبود. کلاً هم این داعش و گروه‌های تکفیری نقشه آمریکا بود. حالا آمریکا بعد از چند ماه آمد گفت بفرمایید سلاح. البته دروغ می‌گفت و بیشتر به داعش کمک می‌کرد. این چند سال، فقط ایران آمد. بازگشایی مسیر اربعین با این حضور تضمین شد و خون‌هایی که سلیمانی‌ها، ابومهدی‌ها، تقوی‌ها و گروه‌های مقاومت به‌خصوص جوانان عراقی، ده‌ها هزار شهید و جانباز حشدالشعبی به امنیت این مسیر کمک کرد. ما در جنگ هشت ساله، خیلی شهید عراقی داشتیم که دفاع کردند از جمهوری اسلامی به خاطر اسلام. الان سلیمانی در سرزمین عراق شهید شد، عراقی‌ها در سرزمین ایران شهید شدند. همین وحدت بین دو ملت موجب امنیت منطقه‌ای شده است. حزب‌الله هم فرماندهان بزرگ فرستادند عراق. یکی از فرماندهان بزرگ همین ابوعلی سلمان بود که در اطراف بغداد و در دفاع از بغداد و کاظمین شهید شدند. درواقع هم شهدای لبنانی، شهدای ایرانی، شهدای عراقی خون این‌ها با یکدیگر مخلوط شد. در سوریه هم همین‌طور. شهدای ایرانی، سوری، حزب‌الله‌، افغانستانی‌ها، پاکستانی‌ها، این‌ها همه امت اسلامی هستند و حاج قاسم مدیر این جبهه بود.

این‌طور باید بگویم که ما از یک طرف عراقی هستیم و از یک طرف عراقی نیستیم. از یک طرف حاج قاسم ایرانی بود از یک طرف صرفاً ایرانی هم نبود. از یک طرف سید حسن لبنانی هستند از یک طرف ایشان فقط برای لبنان نیستند. حضرت آقا هم برای همه است. نگاه ما این است. آقای زکزاکی الآن در نیجریه به‌خاطر ولایت در زندان است. این‌جا بعضی متأسفانه راجع به ولایت حرف می‌زنند. الآن در نیجریه 20 میلیون مقلد حضرت آقا هستند. تعدادی از فرزندان آقای زکزاکی شهید شده‌اند و خانواده ایشان الآن در خطر است و جان ایشان به خاطر خط امام در خطر است. شما می‌دانید اگر امضا کند و بگوید من کاری به ولایت و جمهوری اسلامی ندارم، آزاد می‌شود. شعاع و نور ولایت هم حاج قاسم سلیمانی‌ها و همدانی‌ها هستند. مثلاً شهید عماد مغنیه عاشق ایران بود در عین حال عاشق مقدسات عراق هم بود. الآن سید عبدالملک در یمن به انتظار آزادی فلسطین است، با آن‌که خودشان در جنگ هستند. این‌ها را باید با هم دید. وقتی امام می‌گویند دفاع از جمهوری اسلامی واجب بر همه مسلمانان است این‌جا معنا پیدا می‌کند. دفاع از جمهوری اسلامی مهم‌تر است از نماز، این را هم می‌گویند. الآن سید حسن نصرالله و همین حاج قاسم و زکزاکی و سید عبدالملک و آیت‌الله عیسی قاسم برای دفاع از کل این جبهه مقاومت تلاش می‌کنند. جغرافیای جبهه برای حاج قاسم فرقی نداشت. برای ایشان این سرزمین آن سرزمین مهم نبود. خدا هم ایرانی نیست، عراقی نیست، لبنانی نیست.

حاجی واقعاً برای ما درس است. به حاج قاسم به عنوان فقط یک نظامی نگاه نکنیم. ایشان یک انسان موحد و الهی بود. هنر حاجی به نظرم این است که قدرتش در سلاح نبود. در همان گریه‌های ایشان بود. مصداق کثیرالبکاء بود. مصداق «و سلاحه البکاء» بود. همیشه در جلسات اشکش خیلی جاری می‌شد اما شخصیتش قوی بود. طوری که این اشک‌ها را هیچ‌کس نشانه ضعف نمی‌گرفت، اتفاقاً نشانه قدرت می‌گرفت. خیلی قوی بود حاج قاسم. انسان وارد اتاق حاج قاسم که می‌شد؛ حالا این اتاق چه در بیابان بود چه در تهران چه در داخل بغداد و لبنان فرقی نداشت حاج قاسم با همان لباس و با همان شخصیت. گویی هیچ ارتباطی با عالم ماده نداشت. این‌که اتاقش باید بزرگ باشد تا شخصیتش پیدا شود اصلاً دنبال این حرف‌ها نبود. در مقابل خانواده‌های شهدا، یک دختر شهید، یک فرزند شهید، حاج قاسم خودش را کوچک می‌کرد و افتخار می‌کرد به این کار.

در دیدار آخر حالا ایشان به بنده گفتند آمریکا به دنبالت است و شک ندارم که می‌زنند و ترورت می‌کنند. حالا متأسفانه ایشان شهید شد و ما شهید نشدیم. ایشان شهید شد ولی زنده است. قطعاً زنده است. من شک ندارم که حاج قاسم الآن خیلی مؤثر است. شاهد و حاضر است. مثل حضرت امام یک حقیقت همیشه زنده است. قیمت خون حاج قاسم خروج آمریکا از منطقه است. حضرت آقا بعد از چند ساعت در پیامی که دادند و بعداً در خطبه‌ها تکرار کردند، روی اخراج و بیرون کردن آمریکا از منطقه تأکید کردند و این حق خون حاجی است و واقعاً حضرت آقا با بصیرت کامل با اراده عجیب و با شجاعت بی‌نظیر و با یقین کامل این اخطار را دادند و بدانید که این تصمیم محقق خواهد شد. نه این‌که تصمیم شعار و سیاسی است و فقط در رسانه پخش می‌شود. قطعاً رهبر انقلاب یقین داشتند که این تصمیم به نتیجه می‌رسد و الا تصمیم نمی‌گرفتند. بعد از خروج آمریکا که ان‌شاءالله خیلی طول نمی‌کشد از عراق، طرد آمریکا از ذهن ماست که باید اتفاق بیفتد. خروج آمریکا از دل برخی در کل جبهه مقاومت است که باید اتفاق بیفتد. آمریکا در ایران نیست. حالا شاید در ذهن بعضی‌ها باشد. بعد از همه این‌ها نوبت نابودی اسرائیل است. سید حسن نصرالله هم گفتند ان‌شاءالله بعدش اسرائیل خیلی به راحتی نابود می‌شود. وقت تعیین کردن برای ظهور قطعاً ممنوع است ولی این حوادث بالاخره مقدمه است. خب انسان ظهور امام زمان را نزدیک می‌بیند شبانه‌روز ما باید منتظر امام زمان باشیم. این خون حاجی و ان‌شاءالله اخراج آمریکا از منطقه مقدمه مهم برای ظهور است. ما دنبال شهادت هم هستیم. بدون شهادت نمی‌شود.

دکتر نورالمالکی، نخست‌وزیر اسبق عراق:
شهادت به‌عنوان پایان جهاد، خدمات، تلاش و استقامت‌شان شایسته دو شهید بزرگ و عزیز حاج قاسم سلیمانی و حاج ابومهدی المهندس است. در کنار آن‌ها زمان‌های دشواری را سپری کردیم ولی زیبا بود زیرا پر از ایمان و اعتماد به خدا و عشق رویارویی با خارج‌شدگان از دین، نظام و پر از عشق رویارویی با قانون‌شکنان بود.

موضوع داعش قبل از آن‌که موضوعی امنیتی باشد در واقع موضوعی سیاسی است. داعش نتیجه موضع‌گیری‌ها و نتیجه نزاع‌ها و بحران‌هایی است که منطقه در آن‌ها به سر برد، میان ما به‌عنوان عراقی و جمهوری اسلامی و گستره‌ای که حق داریم آن را گستره مقاومت بنامیم، مقاومت با تمام شاخ و برگ‌هایش و مرکز فعال و پویای قوی آن یعنی جمهوری اسلامی که از مدت‌ها پیش با اراده‌های دیگر چه منطقه‌ای باشند مانند عربستان سعودی و دیگر کشورهای حاشیه خلیج‌فارس و چه بین‌المللی مانند اراده آمریکایی، درگیر شد. آمریکا تمایل داشت براساس خواست و منفعت خود اصلاحات یا تغییراتی را در منطقه عربی و اسلامی انجام دهد به همین دلیل رویکردی را در پیش گرفت که براساس این رویکرد فرایندی را برای احاطه کردن و تحمیل محاصره و تحریم علیه ایران به انجام برساند. سپس به عملیات قطع بازوهای ایران در منطقه روی آورد تا به نفع اسرائیل مقاومت را تضعیف کند. اسرائیل از تبلور محور مقاومت به شکل کشورها و جنبش‌های قوی از جمله در عراق، مانند الحشدالشعبی، در لبنان، در سوریه، در فلسطین و در یمن می‌ترسید. پس زمینه و پشت پرده عواملی که داعش را به وجود آورد این بود و می‌توانم بگویم: موضع‌گیری آمریکا در قبال عراق در دشمنی و ضدیت با این کشور متبلور شد، که بنابر چندین عامل بود از جمله: اخراج نیروهای آمریکایی از عراق، اخراج‌شان از عراق. در پایان سال 2011 را زخمی بر کرامت و غرور آمریکا می‌دانستند زیرا آمریکا اگر وارد یک کشور شود هرگز از آن بیرون نمی‌رود به جز عراق که از آن بیرون رفت. نظامیان آمریکایی بیشتر از سیاستمداران از مسأله خروج از عراق ناراحت و ناراضی بودند و به صراحت می‌گفتند که باید به عراق بازگردند و به دنبال بهانه‌ای برای بازگشت بودند.

مسأله دیگری که به نزاع دامن زد و مقدمات پیدایش داعش را به وجود آورد مسأله سوریه بود. به دلیل آن‌که موضع ما کاملاً روشن و صریح بود و آن را در واشنگتن و در کنفرانس مطبوعاتی مشترک من و اوباما گفتم. این موضع‌گیری را در نشست مهمی که با حضوری هیلاری کلینتون (وزیر خارجه وقت) و شماری دیگر برگزار شد هم گفتم و به آن‌ها گفتم: «من به شما نصیحت می‌کنم که نظام بشاراسد سقوط نمی‌کند و این اشتباه است که سقوط کند و ما هرگز اجازه نمی‌دهیم سقوط کند زیرا سوریه لیبی نیست، سوریه با کشورهای زیادی احاطه شده و در منطقه‌ای حساس در جهان واقع شده است و در مرزهایش رژیم جعلی اسرائیل، ترکیه، عراق، اردن و لبنان واقع شده‌اند. گفتند که نظام بشاراسد در سه ماه سقوط می‌کند، به آن‌ها گفتم که حتی در سه سال هم سقوط نمی‌کند. با هم مجادله کردیم و به آن‌ها گفتم که «خلاصه به شما می‌گویم که مسأله سوریه گلوله برف است، داخلی و طایفه‌ای شروع می‌شود، سپس به نزاعی منطقه‌ای تبدیل می‌شود و بعد از آن هم تبدیل به نزاعی بین‌المللی می‌شود، بنابراین سقوط سوریه ممنوع است». گفتند: «تو از سوریه شکایت داشتی زیرا آن‌ها از تروریسم علیه شما حمایت می‌کنند! به آن‌ها گفتم که اکنون ما (سوریه و عراق) در برابر یک خطر قرار گرفته‌ایم و اگر تروریسم بر سوریه سیطره پیدا کند... بغداد سقوط می‌کند، لبنان سقوط می‌کند، اردن سقوط می‌کند و به اسرائیل نیز کشیده می‌شود».

در هر صورت به شدت با آن‌ها دچار اختلاف شدم. آن‌ها می‌خواستند که محاصره سوریه را کامل کنند. سوریه را هوایی و زمینی و دریایی محاصره کردند و فقط یک درز باقی ماند که از آن تغذیه می‌کرد و آن هم عراق بود. فشار بر من برای تکمیل محاصره سوریه بسیار شدید بود اما من رد کردم! به این فشارها تن ندادم و پروازهای رفت و برگشت به سوریه را متوقف نکردم و رفت و آمد افرادی را که برای دفاع از حضرت زینب(س) به سوریه می‌رفتند را متوقف نکردم. داعشی‌ها و آمریکایی‌ها از این موضع‌گیری به شدت ناراحت شدند و بالاخره گفتند: همان‌طور که وزیر خارجه آمریکا به هوشیاری زیباری گفت «مالکی طرح‌ها و پروژه‌های ما را در منطقه ناکام کرده زیرا من اجازه ندادم نظام سوریه سقوط کند. حتی در یکی از تماس‌های بایدن با من زمانی که معاون اوباما رئیس‌جمهور آمریکا بود، به او گفتم: «چه می‌خواهی؟ آیا چیزی به جز تکمیل محاصره سوریه می‌خواهید؟ من با محاصره حتی علیه کوبا مخالفم... پس چگونه سوریه را محاصره کنم؟!  و رک و پوست کنده به تو بگویم: اگر احساس کنم که نظام بشاراسد سقوط می‌کند، ارتش عراق را برمی‌دارم و می‌روم در سوریه می‌جنگم تا آن که دیگر به من اصرار نکنید و فشار نیاورید». به همین دلیل کینه و نفرت آمریکایی‌ها علیه من برانگیخته شد و از همان‌جا عملیات تشکیل جنبش مخالف ما در عراق و حمایت از تروریست‌ها و حمایت از سازمان‌های تروریستی و ایستادن آمریکا در کنار جنبش تحصن‌ها که در الانبار به راه افتاد، آغاز شد. آمریکا با این تحصن‌ها موافق بود درحالی‌که تحصن‌ها جاده بین‌المللی را قطع می‌کرد ولی آمریکا که درباره هر چیز جزئی در جهان حرف می‌زند؛ یک کلمه هم نگفت و ـ درحالی‌که با هواپیماهایش که مراکز را به تصویر کشید ـ اجازه داد اردوگاه‌ها در مرزهای عراق و سوریه در صحرا بسازند.

داخل مرزهای عراق. از آن‌ها می‌خواستیم که دو هواپیمای اف 16 قدیمی به ما بدهند تا از آن‌ها استفاده کنیم زیرا ما هواپیما نداریم و به جای آن هواپیماهای جدیدی که از خودتان خریدیم را می‌دهیم، قبول نکردند!

یک سال تمام به ما وعده می‌دادند که این اردوگاه‌ها را بمباران می‌کنند ولی دروغ گفتند و به آن‌ها حمله نکردند... گفتند از اردن به آن‌ها حمله می‌کنیم ما به آن‌ها گفتیم که با اردن توافقنامه نداریم و این یک مشکل با پارلمان است و انجام چنین کاری امکان‌پذیر نیست! این یک مسأله حاکمیتی است. در هر صورت موضع‌گیری آن‌ها منفی بود و زمانی که تحصن‌ها به راه افتاد این تحصن‌ها از پوشش و استقبال آمریکایی‌ها برخوردار شد و پوششی برای ادب کردن عراق بود که نیروهای آن‌ها را بیرون کرد و در کنار سوریه ایستاد.

برای مجازات عراق... آن‌ها می‌توانستند برگردند ولی در نهایت مشخص شد که وقتی من از دولت کنار کشیدم بر دولتی که بعد از ما روی کار آمد فشار آوردند و نیروهای خود را به عراق برگرداندند و به شکل گسترده‌ای تحت عنوان ائتلاف بین‌المللی به عراق وارد شدند. این مسأله به ما این اطمینان را می‌دهد که فشارهایی که وجود داشت برای بازگشت بود، حتی اگر هم فرصتی بود اگر من روی کار بودم به آن‌ها اجازه بازگشت نمی‌دادم زیرا ما آن‌ها را از عراق بیرون کردیم به دلیل آن‌که قانون اساسی عراق اجازه وجود پایگاه‌های نظامی خارجی را نمی‌دهد.

وقتی تحصن‌ها به راه افتاد و مدت آن‌ها یک سال طول کشید، در این زمان بود که داعش تأسیس شد. داعش در چادرهای تحصن‌کنندگان در الانبار تشکیل شد. داعش قبل از تحصن‌ها در عراق وجود نداشت، القاعده وجود داشت ولی یک جماعت از القاعده جدا شد و داعش را شکل داد و ما به مرحله پایان تحصن‌ها رسیدیم. در عمل وقتی چادرهای تحصن‌کنندگان را برچیدیم داعش در صحرا آماده بود و از کشورهای منطقه‌ای و از آمریکا هم به شکل مستقیم و به شکل بسیار گسترده‌ای مورد حمایت بود. آنچه اتفاق افتاد این بود که داعش در مناطق مختلف پیشروی کرد. داعش بخشی از مسأله طایفه‌ای ـ سیاسی بود که بخشی از رهبران سیاسی عراق که در کنار عملیات سقوط موصل و سقوط صلاح‌الدین ایستادند، روی آن کار کردند. داعش در چنین فضایی که چند دولت منطقه‌ای با حمایت و دستور و هزینه آمریکا آن را مهیا کردند، تأسیس شد و شکل گرفت.

اگر به مسأله ظهور داعش و اشغال برخی از مناطق بپردازیم، باید بگوییم که در این‌جا بحث ما را به موضع آمریکا وقتی با داعش درگیر شدیم و به نقطه تأسیس الحشدالشعبی که عملیات رویارویی را به عهده گرفت می‌کشاند.

وقتی تحصن‌ها را پایان دادیم و داعش به پا خاست و درگیری رخ داد نشستی با شورای وزیران داشتیم و فهمیدم که ارتش و پلیس با تأسف شدید در این مناطق غربی با پس‌زمینه‌های سیاسی و طایفه‌ای و اطلاعاتی که دارد توان مقاومت ندارد و ارتش شکست می‌خورد و عقب‌نشینی می‌کند؛ همان‌طور در موصل رخ داد؛ در موصل جنگی رخ نداد بلکه عقب‌نشینی ارتش، پلیس، افسران و فرماندهان آن‌ها با دستورات سیاسی طرف‌ها و تشکیلاتی رخ داد که منتسب به آن‌ها بودند؛ با آقایان وزرا در کنفرانسی داخل کاخ ریاست جمهوری صحبت و سخنرانی کردم و از تجربه‌هایی که ملت داشتند استفاده بردم، تجربه‌هایی که ما هم داشتیم. وقتی کشور در این مرحله قرار بگیرد دولت‌مردان به ملت روی می‌آوردند و همت ملت را تحریک می‌کنند، ایران از کمیته‌ها کمک گرفت، کمیته‌های مردمی با همان بسیج، روسیه در انقلاب روسیه از کمیته‌های مردمی کمک گرفت، الجزایر هم همین‌طور. بنابراین جایگزین ارتش که به این شکست داخلی در نتیجه اوضاع طایفه‌ای داخل آن تن داد، این است. هیچ راهی پیش روی من نبود جز این‌که با حضور وزرایی که در کنارم ایستاده بودند از ملت عراق بخواهم که ضرورت دارد سلاح به دست گرفته و از کشور دفاع کنند، در این‌جا بود که گروه‌های مقاومت حرکت خود را آغاز کردند.

از آن‌ها خواستم که ضرورت دارد به مراکز رویارویی با داعش بروند در جرف الصخر، در مرزهای بین بغداد و الانبار، در مرزهای فرودگاه و در منطقه التاجی. در ابتدا می‌خواستیم از بغداد حمایت کنیم. از گروه‌های مقاومت دعوت کردم و در عمل نیز همه آن‌ها سلاح‌هایی که داشتند را برداشتند و به جبهه‌ها رفتند. در هنگ‌ها و لشکرهای موجود در جبهه‌ها دیدیم که تعداد بسیار کمی نیرو حضور داشتند بنابراین اولین کاری که کردم این بود که این برادران گروه‌های مسلح را وارد هنگ‌ها و لشکرها کردم تا تثبیت‌شان کنند تا آن‌که بتوانند ایستادگی کنند و در عمل نیز ایستادگی کردند و عشایر این مناطق هم در کنار آن‌ها ایستادند عشایری مانند: تمیم، آلبوعامر و عشایر دیگر. همه این عشایر را مسلح کردم و آن‌ها در کنار گروه‌های مسلح قرار گرفتند و دیوار حمایت‌کننده بغداد را شکل دادند و داعش را که هدفش وارد شدن به بغداد بود به عقب راندند. در ابتدا گروه‌های مسلح به جبهه‌ها پیوستند و این گروه‌های مسلح تا مدتی طولانی یعنی تا چند ماه جنگیدند و فتوای مرجعیت به این کار مردمی پوشش ملی و روح معنوی داد و باعث شد مردم به شکل گسترده‌ای به جبهه‌ها و به شکل فوج فوج که بعدا آن‌ها را الحشدالشعبی (نیروهای مردمی) نامیدیم ملحق شوند.

قبل از آن‌که سازمان الحشدالشعبی به وجود بیاید در این مکان (خانه آقای مالکی) می‌نشستیم و نقشه‌ها وجود داشت و حاج قاسم، خدا رحمتش کند، و ابومهدی حضور داشتند و نقشه‌ها را و چگونگی تحرک و مقاومت را بررسی می‌کردیم؛ چه در جبهه سامرا، چه در بغداد، چه در جرف الصخریا حتی برای حمایت از کربلا. تقریبا هر روز این‌جا می‌نشستیم و تصمیم می‌گرفتیم و برنامه می‌ریختیم و به بخش‌های نظامی و گروه‌های مقاومت که به جبهه‌های جنگ ملحق شدند دستورات لازم را می‌دادیم.

این همان ابتدای تأسیس الحشدالشعبی بود. الحشدالشعبی قبل از آن‌که فتوا صادر شود تأسیس شد و فتوا حمایت و کمکی قوی به نقش گروه‌های مسلح داد. با فتوا کار از گروه‌های مسلح و سازماندهی شده به کار مردمی تبدیل شد به همین دلیل آن را الحشدالشعبی نامیدیم و سازمان حشدالشعبی تشکیل شد و فرمان آن صادر شد و صاحب رئیس و معاونان شد. در پی آن پیکره‌های الحشدالشعبی شروع به شکل گرفتن کرد. الحشدالشعبی در ابتدا پیکره‌بندی نداشت بلکه عملیاتی بود که آن را معمولا انتفاضه مردمی می‌نامیم؛ یعنی هر کس می‌توانست سلاح به دست بگیرد به مواضع رویارویی رفت و نقش ما و برادران دیگر در گروه‌ها هدایت، پذیرش و بسیج توانایی‌های‌شان به سمت آن دیوارکشی‌ها برای حمایت از بغداد، سامرا و کربلا و محاصره آن‌ها (داعشی‌ها) در صحرا بود. قبل از آن‌که همه اتفاقات بیفتد برایم مثل روز روشن بود که این اتفاقات می‌افتد. در سال 2012 به آن‌ها گفتم که بادهای سیاه از سوریه پس از حوادث در سوریه به سمت ما می‌آیند و استان‌هایی سقوط می‌کنند و ارتش عراق منحل می‌شود و ما مجبور می‌شویم که از آدم‌های نیک و خیر ملت بخواهیم که با وضعیت خطرناکی که عراق در معرض آن قرار گرفته رویارویی کنند. در عمل هم آنچه پیش‌بینی کرده بودم رخ داد و الحشدالشعبی هم ابعاد تشکیلاتی، سازماندهی، فرماندهی به خود گرفت و لشکرهای آن و دیگر مسائل‌اش شکل گرفت تا آن‌که متحول شد و وضعش به جایی که امروز در آن به سر می‌برد رسید. البته در سازماندهی و طراحی آن واقعا زحمت‌های ابومهدی و حاج قاسم ستودنی است. آن زمان که حشدالشعبی شکل گرفت و آن زمان که داعش ظاهر شد و استان‌های موصل و صلاح‌الدین سقوط کردند ـ البته الانبار سقوط نکرد بلکه برخی مناطق این استان سقوط کردند ـ تسلیحاتی داشتیم که از آمریکا خریدیم و سلاح‌های آمریکایی هم داشتیم که در عراق وجود داشت، بالگردها، توپ‌خانه‌ها، تانک‌ها و تسلیحات دستگاه مبارزه با تروریسم. در این‌جا موضع‌گیری آمریکا که بد ما را می‌خواست روشن شد. تجهیزات دادن به ما را متوقف کردند، دادن ابزارهای احتیاطی هواپیماها و بالگردها و تانک‌ها را متوقف کردند، حتی دادن خودروهای هامر را هم متوقف کردند و حتی دادن تجهیزات دستگاه مبارزه با تروریسم را متوقف کردند؛ زیرا آن‌ها سلاح‌هایی از نوع خاص را در اختیار داشتند. هرگاه هم تلاش می‌کردیم به تسلیحاتی که خریدیم دست پیدا کنیم یا به تجهیزات دست پیدا کنیم؛ نمی‌توانستیم.

به ما مثلا تانک‌های آبرامز می‌دادند که بُرد تجهیزاتش 600 متر بود و گلوله‌های آن ساچمه داشت و این در ادوات و تجهیزات تانک آبرامز که برد آن 12 کیلومتر بود و بسیار قوی بود، شناخته شده نبود. موضع‌گیری آمریکایی‌ها این بود. همه حمایت را از ما سلب کردند و همه چیز را متوقف کردند و هرگز به ما چیزی ندادند بلکه شروع کردند به حمایت از گروه‌های وابسته به داعش!

در چنین احوالی کجا باید می‌رفتیم؟ به کشورهای مختلف هیأت‌هایی را فرستادم به لهستان و به بلغارستان و از آن‌ها سلاح خریدیم ولی سلاح آن‌ها به سرعت و به دست‌مان نمی‌رسید زیرا آن‌ها به ما سلاح‌های آماده برای فروش عرضه نکردند بلکه درحالی‌که ما درگیر بودیم می‌خواستند سلاح بسازند. داعش هم با سلاح‌هایی بیشتر از آنچه نیروهای ما داشت ظاهر شد، بلکه ما تانک داشتیم ولی نبرد، نبرد تانک‌ها نبود.

بله به بخشی از این سلاح‌ها دست یافت در واقع به برخی از تسلیحات به‌طور مشخص در موصل دست پیدا کرد اما بیشتر سلاح‌ها در موصل به دست کُردها افتاد. به‌طور مشخص در کرکوک و موصل تسلیحات به دست کردها افتاد.

به عبارت بهتر کردها سلاح‌ها را بردند... و وقتی داعش به سمت آن‌ها رفت برخی از آن‌ها استفاده کردند ولی آن‌ها نتوانستند با داعش مقابله کنند مگر پس از آن‌که جمهوری اسلامی دخالت کرد و در همان زمان هم ما دخالت کردیم.

موضع آمریکایی‌ها منفی بود و ما به شدت در مضیقه قرار گرفتیم و من مجبور شدم سوار هواپیما بشوم و بروم روسیه و با پوتین دیدار کردم و از او خواستم به سرعت به ما سلاح بدهد، سلاح‌هایی مانند جنگنده‌های پیشرفته می 28 و می 35 و دیگر سلاح‌های ضروری در نبرد که روسیه هم به سرعت ما را به آن‌ها مجهز کرد.
ولی حقیقتا کسی که به ما کمک کرد و نیازمان را به سلاح برآورده کرد و خدا رحمتش کند؛ حاج قاسم بود. در این‌جا در این مکان شب درباره نوع اسلحه به توافق می‌رسیدیم و روز بعد بلافاصله و به شکل مستقیم سلاح وارد عراق می‌شد. رایگان نبود، آن را می‌خریدیم؛ از کشورهای دیگری هم سلاح می‌خریدیم ولی سلاح در دسترس و زیاد نبود؛ فقط حاج قاسم بود که به محض احتیاج سلاح را از ارتش ایران و سپاه پاسداران ایران می‌آورد و آن را برای نبرد با خود همراه داشت و با این کار و این اقدامش وضعیت را نجات داد. او سلاح و تجهیزات و امکانات را برای ما مهیا کرد و علاوه بر آن استراتژی جنگ و تحلیل نظامی و قدرت دانش نظامی و امکاناتی خودش و فرماندهانش را به میدان برای کمک به ما می‌آورد. این علاوه بر وجود برخی از کارشناسانی بود که نیروها و نیروهای الحشدالشعبی را همراهی می‌کردند. بسیاری از سلاح‌های مختلف، تجهیزات، دستگاه‌ها و پهپادهایی که در جنگ مورد استفاده قرار می‌گرفت را می‌خریدیم و ایران نیاز ما را تأمین می‌کرد. حتی نیاز مبرم به هواپیماهای سوخوی پیدا کردیم و از حاج قاسم خواستیم که به ما سوخوی ایرانی بفروشند و در عمل نیز به ما 8 هواپیمای سوخوی ایرانی فروختند که توانستیم با کمک آن‌ها جلوی بسیاری از کارهای خرابکارانه داعش را بگیریم.

با حضور حاج قاسم رحمت الله علیه و حاج ابومهدی کارها را تقسیم می‌کردیم و حاج ابومهدی باز کردن راه‌ها و حمایت از جاده به سمت سامرا را به عهده گرفت. کار بازکردن جاده سامرا بسیار سخت بود زیرا در طول خط در سیطره تندروها بود. داعش در این منطقه نبود برای حفظ امانتداری باید بگویم که ما فقط با داعش نجنگیدیم، نه... کسانی که با ما جنگیدند و ما با آن‌ها جنگیدیم طایفه‌گرایی‌هایی از مردم خود منطقه بودند، در واقع انتفاضه طایفه‌ای بود و داعش از آن استفاده کرد. داعش فضا و بستر مناسب را پیدا کرد و شروع به جولان دادن در آن کرد و گرنه باید گفت که نبرد در اصل نبرد طایفه‌گرایی بود. طایفه‌گراها همان شیخ‌های عشایر اهل‌سنت و شخصیت‌های سیاسی بودند که گفتند ما داعش را نمی‌بینیم. در واقع فرزندان ما بودند که با ما جنگیدند آن هم در یک جنبش طایفه‌گرایی و برخی از آن‌ها به من گفتند: در سال 1991 علیه ما انتفاضه به راه انداختید و ما هم علیه شما در سال 2014 انتفاضه به راه می‌اندازیم...

با همین متن، حاج ابومهدی خدا رحمتش کند، این جاده بسیار دشوار را باز کرد زیرا همه شهرهایی که در جاده به سمت سامرا واقع شده‌اند تحت سیطره آن‌ها بودند و بسیاری از نبردها در همین جاده رخ داد. ابومهدی خدا رحمتش کند مجبور شد راه دیگری در باغ‌ها باز کند و تانک‌ها را از همان راه عبور دهد؛ تانک‌هایی که توانستند به سامرا برسند و باندهایی که بر جاده سیطره داشتند را محاصره کنند و جاده باز شد و رفت و آمد آغاز شد...

سپس با حمایت و برنامه‌ریزی حاج ابومهدی و حاج قاسم به آمرلی که 90 روز در محاصره بود رفتیم و در عمل گروه‌های حشدالشعبی به آمرلی رفتند و توانستیم تندروهای طایفه‌گرا که آمرلی را محاصره کرده بودند را از آن دور کنیم. ساکنان آمرلی ترکمن شیعه هستند و روستاهای اطراف آن همه سنی تندرو بودند که به تاریخ تندروی‌شان که داشتند معروف بودند. همچنین توانستیم محاصره آمرلی را بشکنیم و زندگی طبیعی و عادی به آن بازگشت. خلاصه می‌خواهم بگویم، اگرچه جزئیات زیادی وجود دارد، که حمایت و تسلیح و مهارت همه در عراق توأمان با هم بود و با حمایت و کمک مستقیم حاج قاسم و حاج ابومهدی المهندس، این اتفاق افتاد.

من می‌توانم بگویم که همه روابط من با حاج قاسم عبارت از خاطراتی است که هر روز به یادم می‌آید و شاید یکی از مهم‌ترین خاطراتی که به ذهنم می‌رسد؛ شب‌هایی است که آن‌ها را روی نقشه سپری می‌کردیم و برای عملیاتی که باید انجام می‌دادیم برنامه‌ریزی می‌کردیم... برخی می‌خواستند که درباره آغاز کار الحشد و به آن‌ها نقشه‌ها را دادم، روی این نقشه‌ها می‌نشستیم... الآن فکر می‌کنم که این‌جا (در دفتر مخصوصش در خانه‌اش) وجود دارند یا برادران آن‌ها را جایی دیگر بردند...

این همان آغاز الحشد بود به‌طوری‌که حاج قاسم و ابومهدی آن‌ها (نقشه‌ها) را می‌آوردند و این‌خا می‌گذاشتیم‌شان و نقشه‌ها را پهن می‌کردیم و تصمیم می‌گرفتیم. حاج قاسم به دلیل مهارتش به عنوان یک فرمانده نظامی میدانی افکار و طرح‌ها را برای حرکت نیروهای نظامی با نیروهایی که تحت نام الحشدالشعبی بودند، تدوین می‌کرد.

خاطرات من با حاج قاسم خاطراتی روزانه بود نمی‌توانم آن‌ها را در یک خاطره خلاصه‌اش کنم. خاطرات من با او خاطرات جنبشی مبارزه‌ای و رویارویی‌های روانه بود اولین خاطره من برای نبرد این است که وقتی به فرودگاه نزدیک شدند زیرا این مناطق با الانبار هم‌مرز است، فشار به منطقه فرودگاه زیاد شد... در این‌جا حاج قاسم و حاج ابومهدی و من هم در کنار آن‌ها به این فکر می‌کردیم که چگونه از فرودگاه در برابر این حمله دفاع کنیم. طرحی که حاجی تدوین کرد و عملی‌اش کردیم و به وسیله این طرح عشایر را به خروش آوردیم طرحی بود که مایه خوشحالی بود زیرا توانستیم با کمک آن داعش را شکست دهیم و عناصرش که می‌خواستند فرودگاه را مورد حمله قرار دهند به عقب برانیم.

زندگی من در دوران جنگ با داعش همه‌اش خاطره است نمی‌توانم آن را در یک خاطره خلاصه کنم.
بعد از آن‌که از نخست‌وزیری کنار رفتم و به مناطق درگیری که بالای دیالی واقع شده‌اند رفتم. به منطقه‌ای رسیدیم که میان داعش و نیروهای ما قرار داشت جایی که ارتش و الحشد با هم بودند. وضع خطرناک بود و به من اجازه ندادند آن‌جا زیاد بمانم زیرا گلوله باران ادامه داشت، یک لحظه دیدم حاج قاسم از خودرو پیاده شد، او از سمت جبهه دشمن و خط تماس آمده بود. از او پرسیدم: کجا بودی و چگونه رفتی آن‌جا، به من گفت: تو این‌جا چه کار می‌کنی؟ این مرد (در جبهه) حضور داشت و در دفتری خارج از عراق ننشسته بود و جنگ را از آن دفتر هدایت نمی‌کرد یا حمایت و کمک‌اش را از دفتری خارج از عراق ارائه نمی‌کرد، بلکه او در خط مقدمی بود که برادران به من اجازه نمی‌دادند در آن‌جا بمانم و به من گفتند که منطقه خطرناک است.

وقتی در یک سفر دیگر به منطقه الصقلاویه پس از محاصره و فتح آن رفتیم همین که به مرزهای الصقلاویه رسیدیم مرا نگه داشتند و گفتند که منطقه خطرناک است در این لحظه هم حاج قاسم از خودرویش پیاده شد و کنار ما ایستاد. همان لحظه از خودرویش پیاده شد...

این خاطرات این تصور را به من می‌دهد که این مرد یک فرد صرفاً دینی نبود بلکه فردی میدانی بود و فقط به حضور در میدان و پیگیری کارها توسط خودش بسنده می‌کرد. بسیار محبوب بود و همه برادران مبارز به حرف‌هایش گوش می‌دادند، خدا رحمتش کند.

واقعیت این است که من با حاجی روز آخری که در ایران بودم و تصمیم گرفتم که پس 9/4/2003 بعد از سقوط صدام به عراق برگردم آشنا شدم. قبل از آن او را ندیده بودم... به عراق برگشتیم و این مسیر سیاسی را در سایه وجود آمریکایی‌ها و نیروهای بین‌المللی و تشکیل شورای حکومتی، سپس شورای ملی و پس از آن دولت انتقالی و بعدش دولت موقت آغاز کردیم. در این فضاها با حاج قاسم آشنا نشدم بلکه بعدا با او آشنا شدم زمانی که داشتیم آغوش‌مان را به روی جمهوری اسلامی باز می‌کردیم و با آن رابطه برقرار می‌کردیم و برقراری ارتباط ما با ایران و با حضرت آیت‌الله سید خامنه‌ای، خدا حفظش کند، از طریق حاج قاسم صورت گرفت. او بود که فضاهای مثبت بین ما و جمهوری اسلامی ایجاد می‌کرد. در آن زمان نیاز به جنگ یا تسلیحات نبود بلکه عراق نیاز به حمایت داشت. او در جریان حمایت از عراق در کنار ما بود. مسأله عراق برای حاج قاسم بزرگ‌تر از صرفا جنگ بود؛ حمایت‌هایش هم صرفاً محدود به جنگ نبود، او در حل مشکلات غذا، برق، گاز، سوخت و هر آن چیزی که عراق نیاز داشت به کمک عراق می‌آمد. حاج قاسم کسی بود که همه این‌ها را برای‌مان مهیا می‌کرد.

به صراحت بگویم حاج قاسم پس از آن‌که به خط مقاومت و جویندگان آزادی در کشورهای مختلف وارد شد... در عراق، در لبنان، در سوریه، در یمن و دیگر مناطق، حاج قاسم به این نقش شناخته شد که او را شبح می‌نامیدند. زیرا در همه این میدان‌ها حضور داشت و با قدرت فکر و حتی به لحاظ ماده و حمایت و ایجاد و تشکیلاتی تغذیه‌شان می‌کرد. در غزه حضور داشت، خودش می‌رفت، در لبنان حضور داشت، در سوریه حضور داشت و در عراق هم حضور داشت. جنبش مقاومت را به شکل عالی مدیریت می‌کرد، میدان‌های زیادی را از آن پر کرد و مشهور شد. هر کسی جنبشی داشت آغوشش را به روی حاج قاسم باز می‌کرد و از او برای کمک و حمایت به جنبشش، کمک می‌گرفت. شهادت حاج قاسم برای این کشورها و این ملت‌هایی که مسأله دارند خسارت بسیار بزرگی است و آن‌هایی که ما آن‌ها را صاحب نهضت فرهنگی آزادی‌بخش مقاومت فکری، سیاسی، نظامی و امنیتی می‌دانیم، همه این‌ها حاج قاسم را از دست دادند... امیدوارم که جانشین حاج قاسم همان خط را حفظ کند و راهی که حاج قاسم با این وجودها تعامل کرد را ادامه دهد و می‌دانیم که او هم همچون حاج قاسم است و چنین نمی‌کند. حاج قاسم انسانی اسلامی فکر می‌کرد و احساس می‌کرد که امت اسلامی باید زیر خورشید وجود داشته باشد و قدرت داشته باشد؛ به همین دلیل بود که از وجود حاج قاسم و جمهوری اسلامی که شروع به تشکیل محور قوی در رویارویی با استکبارر و رویارویی با اسرائیل و نابود کردن کرد، برای همین هم از حاج قاسم می‌ترسیدند.

شیخ نعیم قاسم، معاون دبیرکل حزب‌الله لبنان:
شرکت میلیونی مردم شهرهای مختلف ایران در تشییع پیکر سردار سلیمانی نشان می‌دهد با شهادت او، انقلاب دوباره مشتعل شده و گویا در ابتدای راه است.

حاج قاسم در زندگی خود اقدامات زیادی انجام داد، پروژه وی اخراج نیروهای آمریکایی از منطقه بود و شهادتش دلیلی برای اتخاذ تصمیم اخراج نیروهای نظامی آمریکا از منطقه ما شد. ما در برابر مرحله پایان حضور آمریکا در منطقه قرار داریم و این موضوع، دلالت‌ها و تأثیرات بسیاری بر منطقه و ملت‌های آن دارد.

سردار سلیمانی فرمانده میدانی محور مقاومت و دنبال تحقق پروژه آزادسازی بود، با ترور وی این پروژه از بین نمی‌رود بلکه عامل این ترور خواهد دید که پس از وی، هزاران قاسم سلیمانی تفکر وی را ادامه خواهند داد و انتقام خون او را خواهند گرفت.

شهید سلیمانی فقط برای این نبود بلکه متعلق به تمام جهان اسلام و تمام مقاومت علیه دشمن و اشغالگر بود؛ آمریکا خواهید فهمید که حماقت بزرگی انجام داده و محاسباتش برای تغییر معادله محاسباتی اشتباه است. نصرالله انتقام خون سردار قاسم سلیمانی را خواهد گرفت.

اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس
حاج قاسم سلیمانی یار همیشگی مقاومت در فلسطین و لبنان بود و وقتی شهید شد همه مجاهدین مقاومت عزادار شدند. توصیفات رهبران مقاومت فلسطین و لبنان از حاج قاسم عجیب است و خواندنی.

ما اعلام می‌کنیم همان روحیه جنایتکارانه‌ای که دیروز موجب ترور و شهادت فرمانده شهید سلیمانی شد، تفکری است که جنایتکاران رژیم صهیونیستی دارند. تفکر و سیاستی که هر روز موجب ترور و شهادت مردم فلسطین می‌شود.

بعد از این جنایت ضرورت دارد همه جهانیان عاملان آن را محکوم و مرتکبان آن را مجازات کنند؛ تأکید می‌کنم در سرزمین فلسطین، خط مقاومت در رویارویی با توطئه‌های صهیونیستی و با پروژه و هژمونی آمریکا هرگز شکست نخواهد خورد.

اعلام می‌کنم فرمانده شهید سلیمانی همه زندگی خود را در پشتیبانی و حمایت از مردم فلسطین و مردم مظلوم منطقه سپری کرد. او فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود، او شهید قدس است. شهید سلیمانی از باب ائتلاف راهبردی با مقاومت، به همکاری با مقاومت روی آورد. همچنین همکاری ایشان با مقاومت به این دلیل بده است که مقاومت فلسطینی نوک پیکان در مقابله با رژیم اشغالگر است که قدس و مسجدالاقصی را اشغال کرده؛ ازاین‌رو ما به جمهوری اسلامی ایران آمدیم. شهید قاسم سلیمانی نقشی محوری در حمایت از محور مقاومت فلسطین داشته و افزایش توان، نیرومندی و توان مقاومت در نتیجه درایت او بود. روی تمام حمایت‌ها و پشتیبانی‌های او از مقاومت فلسطین در تاریخ ثبت خواهد شد.

خون شهیدان بر پافشاری و توسعه و پیشرفت مقاومت می‌افزاید تا به اشغالگر اسرائیلی و نیز آمریکایی‌ها ثابت کند که این یک سیاست شکست خورده است و سیاست افراد ضعیف است. آمریکا کشوری قدرتمند است، اما زمانی که به شیوه زورگویی روی می‌آورد و چنین شخصیتی را هدف قرار می‌دهد، بیانگر آن است که این کشور نیز دچار بحران شده است و نمی‌تواند اراده خود را بر منطقه تحمیل کند. تا زمانی که دشمنان را از قدس شریف بیرون کنیم فلسطین همواره در خط مقاومت خواهد ماند. اعلام می‌کنم مسیر مقاومت در سرزمین فلسطین همچنان ادامه دارد، سست نمی‌شود و عقب‌نشینی نخواهد کرد. این ترورها و شهادت‌ها بر اراده، ثبات و استقامت و اصرار ما خواهد افزود.

حضور باشکوه مردم در شهرهای مختلف ایران و نیز عراق در مراسم تشییع پیکر شهدا، نشان می‌دهد که گزینه مقاومت و فرماندهان مقاومت در دل‌های مردم جای دارند و این امت در نبرد آگاهی پیروز شده است. معامله قرن شکست خورده است و قدس و فلسطین متعلق به ماست و ما به این مسیر ادامه خواهیم داد.

خط مقاومت در سرزمین فلسطین در رویارویی با توطئه‌های اسرائیل و هژمونی آمریکا در منطقه هرگز شکست نخواهد خورد و همواره در خط ثابت مقاومت خواهد ماند تا اشغالگران را از سرزمین‌های قدس شریف به یاری خدا بیرون نماییم.

شهید سلیمانی که همه زندگی خود را در حمایت از فلسطین به سر برد و او در رأس فرماندهی نیروی قدس بود، اعلام می‌کنم که او این فرمانده بزرگ، شهید قدس است، شهید قدس است، شهید قدس است.

محمود الزهار ، عضو موسس و برجسته دفتر سیاسی حماس
در حمایت از فلسطین ثابت‌قدم بود؛ بیش از یک‌بار با سردار سلیمانی دیدار کردم و هر بار که با او دیدار می‌کردم اطمینانم افزوده می‌شد که این فرد که خود را فرمانده نیروی قدس نامیده و خود را به قدس مرتبط کرده، در حمایت از موضوع فلسطین ثابت‌قدم است. سلیمانی این آمادگی را داشت که هر آنچه راکه جمهوری اسلامی می‌توانست به موضوع فلسطین اختصاص دهد و عهده بگیرد و انجام دهد و این کار را نیز انجام داد.

موضوع فلسطین در ایران وابسته به شخص نبوده که اگر سردار سلیمانی رفت تمامی دستاوردها و روابط سابق وی از بین برود، بلکه موضوع فلسطین موضوعی محوری برای ایران بوده و به همین دلیل روابط بین ما در جنبش مقاومت فلسطین و جمهوری اسلامی ایران روابطی دوطرفه است که به سال 1991 میلادی بازمی‌گردد. سیاست ایران وابسته به شخص نیست بلکه مرتبط به نظام این کشور است.

کاملاً منطقی است که با فرمانده جدید نیروی قدس دیدار کنیم تا روابط بین مقاومت فلسطین و میان این نیروی مهم و نظام ایران ادامه یابد.

خلیل الحیه، عضو ارشد دفتر سیاسی حماس
هنیه، سپهبد سلیمانی را «شهید قدس» خواند چرا که جنبش حماس، به هر کس که از فلسطین حمایت کند، وفادار است. این وفاداری، براساس دین است. دین و وطن‌دوستی ما به ما می‌آموزد که چگونه از هر کسی که از ما حمایت کرده، سپاسگزاری و قدردانی کنیم. ما ملتی هستیم که کسی را که به ما کمک کرده، فراموش نمی‌کنیم. ایران، حامی بی‌حد و مرز مقاومت و مؤیّد حق فلسطین است.

قاسم سلیمانی محور اصلی حمایت ایران از مقاومت فلسطین و گردان‌های القسام بود. به همین دلیل باید [شهادت] مردی را تسلیت می‌گفتیم که طی چند دهه به ما کمک کرد و سلاح داد؛ به‌ویژه این‌که وی در دایره حملات رژیم صهیونیستی قرار داشت و دولت ظالم آمریکا، ترورش کرد. سلیمانی مردی بود که فلسطین را دوست داشت و معتقد بود که باید از دست اشغالگر آزاد شود.

ناصر ابوشریف، نماینده جنبش جهاد اسلامی فلسطین در ایران:
سردار سلیمانی مسأله فلسطین را مسأله اصلی جهان اسلام می‌دانست؛ حاج قاسم بزرگ‌ترین حامی مقاومت در منطقه و مقاومت فلسطین بود. زمانی که فلسطین از 6 طرف تحت محاصره بود، حاج قاسم در غزه، مقاومت را پایه گذاشت. ایجاد مقاومت در غزه مانند ایجاد حفره‌ای در صخره‌ای بزرگ است ولی حاج قاسم این کار را کرد.

غزه نمونه ایثار و مقاومت واقعی است. غزه حجتی برای تمامی امت اسلامی است و دیگر کسی نمی‌تواند بهانه بیاورد که نتوانستیم در مقابل غرب، اسرائیل، آمریکا و به‌طور کلی جهان مستکبر مقاومت کنم. غزه نمادی است که نشان می‌دهد مقاومت پیروز است.

دشمنان می‌کوشند در آخرین تلاش خود از طریق معامله قرن مسأله فلسطین را حذف کنند اما باید بگویم که این اتفاق نمی‌افتد. دشمنان در یکصد سال اخیر تلاش کردند رژیم صهیونیستی را تقویت کنند اما این رژیم هیچ ریشه‌ای در منطقه ندارند. براساس قرآن کریم باید بگویم که آنان همان‌گونه که آمده‌اند، با خواری خواهند رفت.

احمد عبدالهادی، نماینده حماس در لبنان:
جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) به خط مشی سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی وفادار می‌ماند و به عنوان بخشی از محور مقاومت به مبارزه با دشمن ادامه خواهد داد.

هر یک از جبهه‌های جهاد و هر یک از مجاهدین راه خدا با خود داستانی درباره این فرمانده پیش‌گام در سینه دارد که شجاعت و رادمردی و اقتدار در تمامی شکل‌های آن در او نمایان بود. او رعب و وحشتی در جان صهیونیست‌ها انداخته بود، اما بدون شک مطالب فاش شده ظرف چند روز گذشته درباره شهید سلیمانی در مقایسه با شخصیت وی به عنوان یک رهبر کم‌نظیر در جهان همچون نقطه‌ای در دریا است.

این شهید محور مقاومت به‌عنوان فرمانده تمامی صحنه‌ها و میدان‌های نبرد، رسالت امت مسلمان را بر دوش کشید و به‌خاطر آن مبارزه کرد. با عزیزترین دارایی خود یعنی چالش از آن حمایت و محافظت کرد تا آن‌که به شهادت رسید.

امروز مساحت غزه 460 کیلومتر مربع است و طول تونل‌هایش به بیش از 360 کیلومتر می‌رسد. جالب است بدانید که ایده حفر این تونل‌ها از سوی دو نفر مطرح شد. اول فرمانده شهید عماد مغنیه و دوم حاج قاسم سلیمانی کسی‌که بیش از یک‌بار به غزه سفر کرد و در ایجاد خطوط دفاعی مشارکت داشت. از لحظه اولی که برنامه‌ریزی دفاعی انجام شد در آن حضور داشت. این‌ها جزو اسرار نیست. دشمن این مسأله را به‌خوبی می‌داند و او را می‌شناسد ولی خیلی از افراد او را نمی‌شناسند.

شهید سلیمانی و جمهوری اسلامی ایران خدمات بسیاری به آرمان فلسطین و گردان‌های شهید عزالدین قسام ارائه داده‌اند. او در پیشبرد توان مقاومت به‌ویژه در زمینه موشکی نقش به‌سزایی ایفا کرد. این امر از ایمان و اعتقاد وی به آرمان فلسطین و مقاومت حکایت داشت. سپهبد سلیمانی با ایمانی قوی در تمامی جبهه‌های نبرد به دنبال شهادت بود.

ایران با موشک‌هایش پایگاه کشوری را مورد حمله قرار داد که خود را بزرگ‌ترین قدرت جهان می‌داند. آمریکا ادعا می‌کند حمله تلفات جانی نداشته است. فرض کنیم حمله آن‌گونه که ادعا می‌کنند، تلفات جانی نداشت، اما به‌ هر حال اقتدار واشنگتن را درهم شکست و نشان داد که مقاومت هرگاه تهدید کند، به آن عمل می‌کند.

خالد البطش، رئیس کمیته ملی راهپیمایی‌های بازگشت و عضو دفتر سیاسی جهاد اسلامی:
شهید سلیمانی نبض و روح مقاومت فلسطین بود. حاج قاسم فلسطینی بود و وقتی شهید شد خانه‌های فلسطینیان عزادار شد.

علاقه‌ام و وفاداری‌ام نسبت به فرمانده شهید حاج قاسم سلیمانی حد ندارد. من افتخار داشتم که نخستین‌بار با شهید حاج قاسم سلیمانی در سال 2009 طی سفری رسمی به جمهوری اسلامی ایران به همراه دکتر رمضان عبدالله شلح و برادر مجاهد ابوطارق نخاله و تعداد دیگری از رهبران جنبش اسلامی فلسطین، دیدار داشتم.

هر کسی که حاج قاسم سلیمانی را می‌شناخت و با نوع کار ایشان و تواضعش و محبت‌اش به فلسطین آشنایی داشت، احساس می‌کرد ایشان فلسطینی است تا ایرانی و درست است ایشان ایرانی بود و فرمانده‌ای بود در نیروهای مسلح ایران ولی علاقه و محبت‌اش نسبت به فلسطین برای همه عیان بود. حاج قاسم فلسطینی بود و وقتی شهید شد خانه‌های فلسطینیان عزادار شد.

حاج قاسم همیشه درباره ضرورت مقابله با دشمن صهیونیستی و کمک به مردم فلسطین و آزادی قدس شریف سخن می‌گفت. نخستین باری که ایشان را دیدم گفت که من با ملت فلسطین هستم و باید برای آزادی قدس شریف کمک کنیم و این‌که وفادار خواهد ماند نسبت به ملت فلسطین و مقاومت. حاج قاسم می گفت: ملت و رهبری ایران از مقاومت برای آزادی قدس شریف و حمایت از ملت فلسطین را ادامه خواهد داد حتی اگر همه دنیا فلسطین را تنها گذاشتند.

ما در هر سفری میهمان ایشان و جمهوری اسلامی ایران بودیم و با هم غذا می‌خوردیم و با هم می‌نشستیم و به سخنان ایشان گوش فرا می‌دادیم و ایشان نیز به نظرات ما گوش می‌داد و ما همیشه از لطف و تواضع‌اش بهره می‌بردیم و می‌گفت من در خدمت شما هستم. ما تحت تأثیر لطف و محبت و اخلاق ایشان بودیم و همیشه نگران ایشان بودم و این را به ایشان نیز منتقل کردم ولی خداوند برای ایشان شهادت را نوشته بود.

شهید حاج قاسم سلیمانی به مقاومت فلسطین ابعاد مختلفی را اضافه کرد و به کمک خداوند متعال ایشان کار مقاومت را در نوار غزه گسترش و پیشرفت داد و هر آنچه را که مقاومت احتیاج داشت تأمین می‌کرد تا مقاومت قوی‌تر شود. در همه ابعاد سیاسی ـ نظامی و حتی آموزش، حاج قاسم روح مقاومت در فلسطین بود و او با حمایت‌اش نبض مقاومت بود در سرایاالقدس و گردان‌های القسام و دیگر گروه‌های مقاومت فلسطین، چه گروه‌های اسلامی‌گرا و ملی‌گرا و غیراسلامی، حاج قاسم بین گروه‌های مقاومت در غزه فرقی قائل نمی‌شد و به همه کمک می‌کرد چون نبرد همه ما با دشمن صهیونیستی بود. حاج قاسم با صبر طولانی‌اش و نفس بلندش که به آن معروف بود توانست مقاومت در غزه را قوی کند و امکاناتش را تقویت کند.

حاج قاسم ما را در مقاومت ثابت‌قدم کرد. حمایت ایشان این بود که مقاومت کار را ادامه دهند و بر همین مسیر حرکت کنند و وفادار به این مکتب باشند، و این‌که بر این عهد خود پایداریم و از آن صیانت می‌کنیم و مبارزه با اشغالگران صهیونیست را تا تحقق پیروزی ادامه می‌دهیم. هزاران جوان در غزه ایشان را می‌شناختند و تحت‌نظر ایشان و برادران‌شان آموزش دیدند این راه را ادامه خواهند داد.

حاج قاسم بر نابودی رژیم صهیونیستی ایمان داشت. نابودی رژیم صهیونیستی در آینده دیدگاه همه مؤمنین و مسلمانان بود، این‌که این دشمن در حال زوال است، حاج قاسم معتقد بود که نهایت صهیونیست‌ها نابودی است و این دیدگاه ایشان در دل ما امید پیروزی نهایی را زنده نگه می‌دارد و حاج قاسم بر این تأکید داشت و تأکید دیگر ایشان بر وحدت همه جبهه‌های محور مقاومت بود و افتخار بزرگ ایشان این بود که چه شب‌ها بیدار نماند و هزاران ساعت وقت خود را گذاشت تا هسته جبهه مقاومت را تشکیل داد و امروز این محور تبدیل به قدرتی شده است که در مقابل دشمن صهیونیستی ـ آمریکایی و نوکران آن‌ها ایستاده است.

ولی می‌دانیم که خداوند برای ایشان شهادت را در این زمان نوشته بود، در ماه دسامبر و ژانویه در بیروت بودیم و قرار بود آن‌جا یا در تهران با ایشان دیدار کنیم، ولی نتوانستیم در این دنیا با ایشان دیدار کنیم و ان‌شاءالله بتوانیم در آخرت با ایشان دیدار کنیم. خون حاج قاسم امروز نهضت جدیدی را برای آزادسازی فلسطین بنیانگذاری کرد، افتخار او این بود که قبل از شهادت محور مقاومت را پایه‌گذاری کرد و مجاهدان فلسطینی در جهاد اسلامی و سرایا القدس و القسام و هر که در غزه سلاح به دست دارد حاج قاسم سلیمانی را می‌شناسد، هر که پشت موشک‌ها در غزه می‌ایستند حاج قاسم سلیمانی را می‌شناسد، وی تلاش می‌کرد تا محور مقاومت را تشیکل دهد و هدف نهایی این جبهه در نهایت آزادسازی فلسطین و قدس شریف است. معتقدم همه پروژه مقاومت در جهان اسلام و منطقه عربی مدیون شهید حاج قاسم سلیمانی است.

 برای نخستین بار در تاریخ آمریکا و بعد از جنگ جهانی دوم پایگاه‌های نظامی آمریکا با موشک مورد هدف قرار می‌گیرد، امروز آمریکایی‌ها در عراق و در منطقه بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی دیگر آمریکایی‌های قبل از شهادت ایشان در منطقه نیستند چون امروز نیروهایشان مورد هدف قرار گرفتند و کشته و زخمی داده‌اند و مقرهای‌شان با موشک مورد هدف قرار می‌گیرد، و عین‌الاسد (چشم شیر) با سلاح ایرانی درآورده می‌شود. ما می‌گوییم نبرد این دشمن ادامه دارد و حمله به پایگاه آمریکایی‌ها در عراق سوت آغاز مرحله جدیدی است.

ما مطمئنیم که میدان‌های فعالیت در عراق و سوریه و لبنان و فلسطین شاهد تلاش‌های بیشتری خواهد بود تا نیروهای آمریکایی از منطقه اخراج گردند و رژیم صهیونیستی نیز به دلیل مشارکت‌اش در این عملیات جنایتکارانه آمریکا تنبیه گردد.

شهید حاج قاسم سلیمانی یک فرد مهم در این منطقه بود و حضور ایشان قوی و مؤثر بود و باعث ترس آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها به همین دلیل می‌توان گفت ترور ایشان مقدمه‌ای بود برای اعلام توطئه قرن، این‌ها اولاً می‌خواستند حاج قاسم را ترور کنند و سپس ایران را وارد جنگ کنند با آمریکا و هم‌پیمانانش و بعد از آن منطقه وارد یک جنگ شود و بعد از پایان جنگ آمریکایی‌ها معامله قرن را اعلام کنند و آن را بعد از این‌که به خیال خودشان محور مقاومت را شکست دادند، نه در واشنگتن بلکه در یک کنفرانس بین‌المللی بزرگ این معامله را اعلام کنند.

ولی به نظرم ترور شهید سلیمانی و پاسخ ایران به آمریکا و خروج میلیونی مردم در تشییع این شهید بزرگ این پروژه را به شکست انجامید و ترامپ مجبور شد توطئه قرن را در یک نشست خبری اعلام کند و بقیه نیز با این موضوع با احتیاط برخورد کنند چون دیدند که ایران توانست پایگاه‌های آمریکایی را درهم بکوبد و آمریکایی نتوانستند پاسخ دهند و این نشان‌دهنده تحولی است در منطقه که باید همه با آن با دقت تعامل کنند و احتیاط را پیشه کنند.

بسیار سخت است که حاج قاسم را در یک جمله توصیف کرد ولی می‌توان سخنی گفت و آن این است که: شهید حاج قاسم سلیمانی وحدت امت اسلامی بود در مقابله با دشمنان.
 
. سردار آسمانی، ص59 تا 64.
کد مطلب : ۹۰۷۵۴۱
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
شب قدر غـرب آسـیا
۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۳
شمارش معکوس جنایت در رفح
۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
پیشنهاد ما