علت تداوم جنگ افغانستان نه فقط بعلت ورود آمریکا به افغانستان بلکه از ۴۳ سال گذشته و پس از اختلافاتی است که توسط انگلیس در بین اقوام و مذاهب این منطقه کاشته شد و دخالت کشورهای خارجی نظیر شوروی، آمریکا و ناتو در این منازعات آن را بدتر و پیچیدهتر کرد.
با روشنتر شدن ابعاد مختلف تحرکات اخیر طالبان و بیان مواضع کشورهای خارجی و همسایه نسبت به تنازعات افغانستان، میتوان به بررسی آخرین تحولات این کشور پرداخت:
۱- آخرین وضعیت میدانی افغانستان:
طبق آخرین اخبار از درگیریهای افغانستان، از ابتدای سال ۱۴۰۰ تاکنون نزدیک به ۸۷ شهرستان دیگر به مناطق تحت سیطره طالبان افزوده شده است و درگیری با ارتش افغانستان در بسیاری از استانهای این کشور جریان دارد.
“ذبیح الله مجاهد” سخنگوی طالبان عنوان کرده است که مسلحین این گروه تا ۲۰ شهریور سال جاری که موعد دولت جوزف بایدن برای خروج نظامیان آمریکا از افغانستان است، به مراکز استانها حمله نمیکنند و علت آن پایبندی به توافقنامه دوحه است. این ادعای مجاهد در حالی مطرح میشود که غالب مناطق استانهای قندوز، سرپل، تخار، غزنی، قندهار و هلمند به تصرف طالبان درآمده و مراکز آنها در محاصره و فشار آنها قرار گرفته است.
با آغاز تنشها مذاکرات بینالافغانی نیز متوقف شده و رهبران جریانهای مختلف نظیر ژنرال عبدالرشید دوستم، عطا محمد نور، محمد محقق و… لباس رزم به تن کرده و در پی کنترل مناطق تحت نفوذ خود هستند. دولت اشرف غنی و عبدالله عبداالله نیز در سایه بیاعتنایی غربیها قرار گرفتهاند و سفر اخیر آنها به آمریکا برای جلب نظر و کمک جوزف بایدن نیز نتیجهای دربرنداشته است.
از جمله علل پیشروی سریع طالبان را میتوان ضعف مالی دولت در تامین مسائل اقتصادی، ضعف تاکتیکی ارتش، عدم اتحاد اقوام مخالف طالبان، نارضایتی مردم و خروج نظامیان خارجی و… دانست. بر این اساس بنظر میرسد که طالبان تا تاریخ خروج آمریکاییها از افغانستان به روند پیشرویهایشان در استانهای مختلف ادامه دهند و در این مدت دولت و جریانهای افغانستان را ناچار به پذیرش شرایط خود کنند. در صورتی که طالبان به اهداف خود نرسد، کفهی ترازوی قدرت از لحاظ نظامی و اقتصادی به طرف آنهاست و تصرف مراکز استانها نیز برای آنها کاری ندارد و احتمال وقوع مجدد سناریوی ۶ مهر سال ۱۳۷۵ در افغانستان دور از انتظار نیست.
۲- راهکار حل مسائل و اختلافات در افغانستان چیست؟
ریشه جنگ افغانستان بیشتر در اختلافات قومی و سپس بعضا مذهبی است. قومیت مشترک صاحبان تفکر طالبان با پشتونها در سالهای گذشته منجر به تقویت این گروه در افغانستان شد و اختلافات آنها با اقوام هزاره و تاجیک که برخی از جریانات آنها مذهب تشیع داشتند را در برههای از تاریخ معاصر افغانستان به جنگ مذهبی شیعه و وهابی تغییر داد. در حالی که نه طالبان تابع جریان وهابیت هستند و نه تمام اقوام هزاره، تاجیک و… از شیعیان هستند.
بدنهی اصلی مجموعهی طالبان از گذشته، تفکرات مذهبی مدنظر خود را براساس مذهب حنفی میدانسته و در سالهای برقراری حکومت خود نیز اصول این مذهب را اجرا کردند. اما این مجموعه دارای طیف های مختلف و متحدین افراطی نظیر القاعده، شبکه حقانی و… هستند. و این موضوع منجر به تقویت ساخت چهره جنگ مذهبی از جنگ افغانستان شده است.
به طور قطع راهکار حل چنین اختلافاتی دخالت نظامی، تشکیل دولت دست نشانده یک قدرت خارجی و… نیست. بلکه نیازمند یک سلسله راهکار است که خلاصه آن به شرح زیر است:
الف- اتحاد علمای مذاهب مختلف و نخبگان جامعه افغانستان
ب- جلوگیری از سواستفاده و دور نگه داشتن جنگ قومیتی-سیاسی طالبان و جریانهای قومگرا از پوشش و عناوینی مانند “جنگ مذهبی”
ج- توقف جنگ و نامشروع خواندن آن در تمام افغانستان
د- تشکیل پارلمانی از تمام جریانها و اقوام و مذاهب و تشکیل دولتی فراجناحی و فراقومیتی که از امتیازطلبی های جریانهای سیاسی و بزرگان قومی دور باشد.
در غیر این صورت افغانستان همچنان طعمه دو فاکتور تفاوت “قوم” و “مذهب” خواهد شد.
راهکارهای یاد شده نیازمند همکاری بین المللی به خصوص کشورهای همسایه از جمله ایران، پاکستان و چین و… است که علل آن توانمندیهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و از همه مهمتر تاثیرگذاری این کشورها بر افغانستان میباشد.
در نتیجه اینکه برخی رسانههای داخلی و خارجی استقرار دائمی نیروهای آمریکا و ناتو در افغانستان، جایگزینی نظامیان چین در پایگاههای نظامی افغانستان، ورود ایران و ارسال رزمندگان لشکر فاطمیون به جنگ افغانستان و مواردی از این دست را راهکار پایان جنگ در افغانستان عنوان میکنند، اما واقعیت آن است که اشتباه میکنند و این اشتباه ناشی از تحلیل غلط آنها و عدم درک همه جانبه مسائل افغانستان در ۵۰ سال گذشته است.
برخی اندیشکدهها و رسانهها نیز از طرحهای تجزیه افغانستان به دو قسمت شمالی و جنوبی، و یا اداره فدرالی افغانستان صحبت کردهاند که تا زمانی که سرانجام طرح خروج نظامیان خارجی از افغانستان، سقوط یا باقی ماندن دولت مرکزی در کابل، شفافیت نقش کشورهای همسایه در افغانستان و… مشخص نشود، این موضوعات به درستی قابل بررسی نیست.
۳- روابط شیعیان افغانستان و طالبان:
ادعاهای رسانهها در خصوص قتل عام شیعیان توسط طالبان و همچنین ادعاهای طالبان در خصوص حمله نکردن به مناطق شیعیان افغانستان تا حد زیادی جنبه رسانهای دارد.
تفکرات و برخورد طالبان با شیعیان نسبت به گروههای افراطی منطقه نظیر داعش، سپاه صحابه، جبهه النصره و… به مراتب متفاوت و معتدلتر است، اما تضادها و اختلافات آنها با شیعیان افغانستان در درجه اول “نژادی” و در درجه دوم “سیاسی” و سپس در آخر “مذهبی” است.
عمده اختلاف طالبان با شیعیان افغانستان در سالهای گذشته با دو جریان به نامهای حزب وحدت اسلامی به رهبری “عبدالعلی مزاری” و شاخه های آن و حزب حرکت اسلامی بوده است. عامل اصلی این اختلاف نیز بیشتر مواضع سیاسی این جریانها در ضدیت با طالبان و بعدها اتحاد با ائتلاف شمال و تفاوت قومی با آنها بود.
این اختلاف با رعایت نکردن توافق صلح طالبان با حزب وحدت اسلامی در جریان درگیریهای سال ۷۳ هجری شمسی کابل و پس از آن به قتل رساندن شهید “عبدالعلی مزاری” رهبر این حزب بیشتر شد. همچنین اقدامات افراطی برخی فرماندهان طالبان در برخورد با شیعیان مناطق مختلف در سالهای بعد منجر به ریشهدار شدن اختلافات شد.
بنابراین با اینکه درگیریهای طالبان با شیعیان افغانستان عمدتا بر سر اختلافات نژادی و سیاسی است، با این وجود طالبان سوابق درخشانی در برخورد با شیعیان افغانستان از خود برجای نگذاشته است و گواه آن اخبار درگیریهای سالهای اخیر در استان بلخ، میدان وردک، غزنی، بامیان، شهرستان کجران در استان ارزگان، کشتار روستای میرزاولنگ در استان سرپل و… است؛ و این موضوع شیعیان افغانستان را بشدت نگران کرده است.
همچنین برخی تحلیلهای غلط، شیعیان هزاره و تاجیک را عامل این اختلافات خواندهاند و عنوان میکنند که مقاومت شیعیان افغانستان باعث بدتر شدن اوضاع و بروز برخی مشکلات حادتر شده است که این موضوع نیز غلط است. نقش جریانهای افراطی طالبان در شکلدهی مذهبی به روند جنگ افغانستان برجسته تر از هر گروه دیگری بوده است؛ چرا که طالبان با اتحاد با گروه تروریستی القاعده نفوذ تفکر وهابیت را در فرماندهان و نیروهای خود جاری ساخت و نتیجه آن تزلزل و سقوط سریع حکومت آنها بعد از حمله آمریکا بود.
با این وجود و علیرغم مشکلات موجود، اکنون در مواجه با این موضوع مهم باید بیشتر از هر زمان دیگری همه جانبه نگر بود و ریشه ها را علت یابی و برای رفع آنها تلاش کرد. با بررسی روند و رفتار شناسی طالبان در سالهای اخیر، سازمان طالبان به نوعی تلاش کرده است تا این نگاه بد به شیعیان را تغییر دهد و عموما شاهد رفتارهای متعادل و کنترل شده تری نسبت به گذشته از این گروه هستیم. به طوری که در جریان تحرکات وسیع اخیر طالبان، بیشتر مناطق افغانستان با مصالحه و توافق با بزرگان شهرستانها به تصرف طالبان درآمده است.
۴- روابط ایران و طالبان و موضع ایران در خصوص حل اختلافات افغانستان:
ایران حل مسائل افغانستان را در اجماع و اتحاد تمام نژادها و مذاهب این کشور میداند؛ چرا که بر پایه تجربیاتش از ابتدای انقلاب اسلامی، حربه غرب برای راهاندازی جنگ را میشناسد و آن چیزی جز دامن زدن به اختلافات “نژادی” و “مذهبی” نیست.
بطور کلی علل برقراری روابط ایران و طالبان در سالهای اخیر را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
الف- طالبان به عنوان نماینده بخشی از مردم افغانستان است که بایستی برای تحقق صلح و برقراری حکومت فراگیر در افغانستان با آنها نیز ارتباط و گفتگو داشت.
ب- مقابله با گروههای تروریستی نظیر داعش، القاعده و… که با حضور آمریکا در افغانستان فعالتر شدهاند. (علیرغم اینکه خود طالبان در گذشته و حال اقدامات تروریستی بسیاری داشته است، اما نشان دادهاند که قابلیت انعطافپذیری دارند و آنها میتوانند در مقابله با گروههای تروریستی بزرگ نظیر داعش و دفع تهدیدات منطقهای موثر باشند.)
ج- افغانستان همسایه شرقی ایران است و ارتباط با طالبان به منظور برقراری امنیت و کنترل مرزهای شرقی در بخشهایی از افغانستان که در کنترل طالبان است، ضروری است.
د- ارتباط با طالبان برای جلوگیری از جنگ میان دو کشور مهم است و این موضوع در جریان حمله به کنسولگری ایران در مزارشریف و اتفاقات پس از آن در دهه هفتاد شمسی لزوم خود را نشان داد.
ه- مسأله مهاجرین و منافع مشترک اقتصادی و…، از جمله منابع آب که بعضا در مناطقی از افغانستان قرار دارد که در کنترل طالبان است و ایران برای حفظ منافع خود بایستی با آنها گفتگو و تعامل داشته باشد.
علیرغم دلایل مهمی که بر لزوم روابط ایران با طالبان ذکر شد، همان طور که ایران در ایجاد طالبان نقشی نداشته است؛ برخلاف عربستان سعودی، امارات و پاکستان هم هیچگاه امارت اسلامی طالبان در افغانستان را به رسمیت نشناخت و از آنها حمایت نظامی و… نکرد. بنابراین تهمت حمایت ایران از تحرکات اخیر طالبان و ساقط کردن دولت مرکزی، اتهامی بیاساس از سوی غرب گرایان و شخصیتهای تابع جریان غرب از جمله اشرف غنی است.
علاوه بر این ایران همواره دولت رسمی افغانستان را از جزئیات روابط با طالبان آگاه کرده است و برای برقراری صلح و امنیت در این کشور تلاش گسترده و همه جانبهای را با کل جریانها داشته است.
بنابراین روابط ایران با طالبان بر پایه اقتضای شرایط حساس منطقه شکل گرفته است و رسانههای غربگرا برای سرپوش گذاشتن بر اقدامات غیرقانونی آمریکا و کشورهای متحدش، از حمله و اشغال افغانستان تا توافق یکجانبه با یک طرف (طالبان) و نادیده گرفتن سایر جریانهای افغانی سعی بر فریب افکار عمومی مردم افغانستان و منطقه و استحالهی سیاست ایران در قبال افغانستان و طالبان را دارند.
در پایان باید گفت که مسائل افغانستان بسیار گسترده و پیچیده تر از آن است که بتوان با یک توییت، یک یا چند تحلیل کوتاه و بلند به نتیجه گیری مطلوب از آن رسید. کمااینکه اخیرا با بالاگرفتن تنش ها در افغانستان شاهد دور نوینی از توییت ها و اظهارنظرهای در ظاهر با محتوا و باارزش اما در باطن سست، پوچ و غیرعلمی هستیم و متاسفانه اظهارنظرهای نادرست و سطحی برخی چهره های آشنا در صحنه سیاست و رسانه ایران، نه تنها باعث سردرگمی مخاطبان شده است بلکه در مواردی باعث ارسال پالسهای منفی به دوستان ایران در افغانستان شده و حتی موجبات سواستفاده دشمنان ایران در این کشور را فراهم کرده است. بنابراین برای بررسی درست مسائل افغانستان نیاز به تحلیل ابعاد مختلف این کشور با رویکردهای جامع و همه جانبه نگر است و باید در تحلیل افغانستان که نقشی محوری در معادلات آسیای میانه دارد، بسیار حساس، دقیق و نکته سنج بود.