۰
شنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۰۷:۴۲

ضرروت و بایسته های غرب شناسی

ضرروت و بایسته های غرب شناسی
1. ضرورت شناخت غرب
ضرورت غرب شناسی تابع این است که ما از انقلاب اسلامی چه تلقی ای داشته باشیم، اهدافش را چه بدانیم و محدودة مسئولیت و عملکردش را تا کجا تعریف کنیم.

الف ـ حقیقت و رسالت انقلاب اسلامی: یک تلقی این است که انقلاب اسلامی، حرکت و انفجاری معنوی است که از باطن عالم، اتفاق افتاده و هدفش احیای معنویت در کلّ جامعة بشری است. این حرکت می خواهد دین را وارد عرصة زندگی بشر نماید، به گونه ای که ولایت الهی؛ و به تعبیری معنویت، حیات، نورانیت و ... در همة زوایای زندگی بشر جاری گردد. بر این اساس انقلاب اسلامی به دنبال جهانی سازی معنویت، توحید، بندگی خدای متعال و عبودیت است. بنابراین دیگر نمی توان دین را در یک سلسه آموزه های فردی و باطنی که ارتباط با عرصة حیات اجتماعی بشر نداشته باشد، خلاصه نمود.

طبیعتاً این حرکت اجتماعی با جریان هایی در عالم که آنها چنین امری را بر نمی تابند، درگیر می شود چون ایده ای متفاوت در مقابل ایدة انقلاب اسلامی دارند. به عنوان نمونه، جریان غالب بر غرب در دوران رنسانس، حرکتی کاملاً در نقطة مقابل این حرکت بوده است.

ب ـ ماهیت و اهداف تمدن مادی غرب: جریان غرب به دنبال این بوده که «دین» را منزوی کند. این جریان همواره تلاش کرده تا حیات بشری را بر مبنای نفسانیت او و ارزش هایی که خود انسان تفسیر می کند بنیان گذارد. به تعبیر دیگر در پی این بوده تا مناسبات جامعة بشری را بر اساس استکبار نفس انسان بر خدای متعال، و محور شدن نفس او بسازند. «اومانیسم» هم معنایی غیر از این ندارد. هر چند این مطلب را بر اساس فلسفه های پیچیده ای، تفسیر و تحلیل می کنند اما باطن و روح جریان غرب یک کلمه بیشتر نیست:که اومانیسم، یعنی انانیّت در مقابل خدای متعال.

اگر بپذیریم که چنین حرکتی در مقابل انقلاب اسلامی قرار دارد و اگر بخواهیم نسبت به آن رسالت بزرگ ـ یعنی اقامة کلمة توحید در جهان، گسترش آن به زوایای مختلف زندگی بشر ـ جدّی باشیم و در پی حاکم نمودن بندگی خدای متعال بر شئون مختلف حیات اجتماعی بشر باشیم تا بر مبنای آن، «عدالت» سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را تعریف کنیم، بدون تردید با تمدن رقیب، به صورت بی امان، درگیر خواهیم بود.

بنابراین ما در مسیر انقلاب اسلامی با جریانی مرموز، پیچیده و گسترده مواجه هستیم که پشت سر خودش تاریخی بس طولانی داشته و برای خود تمدنی بنا کرده است. تمدنی که مدعی توسعة جامع پایدار، جهانی سازی و رهبری جهانی است.

حال اگر نتوانستیم در صحنه های مخلتف، رقیب خود و ساز و کارهایش را مورد شناسایی قرار دهیم، طبعاً هیچ توفیقی در این درگیری نخواهیم داشت. بنابراین مقصود از شناخت غرب، فقط غرب جغرافیایی نیست. از این رو برای دست یابی به اهداف انقلاب اسلامی و تحقق آرمان های دینی جامعه، شناخت ایده ها، ساز و کارها و اهداف رقیب، امری اجتناب ناپذیر است.

2. ضرورت تعیین استراتژی در مواجهه با غرب
الف ـ لزوم تبیین دین حداکثری: بنابر آنچه گفتیم، در این مرحله دو کار باید انجام گیرد: اول، می باید تلقی از دینداری را در درون جامعه خود و جامعة بشری توسعه بدهیم. اصولاً نگاه هایی که نسبت به دینداری وجود دارد متفاوتند. بعضی دینداری را یک حرکت سنتی واپس گرایانه می دانند که متعلق به دوره های گذشتة حیات بشری است. برخی دینداری را به چهارچوب های خاصیّ محدود کرده، در نتیجه از آن مفهوم ضیقی ارائه می دهند. روشن است که هیچ کدام از این نگاه ها با آرمان های انقلاب اسلامی سازگار نیست.

آنچه انقلاب اسلامی بر آن استوار است و آن را تعقیب می کند، یک «دین داری حداکثری» است؛ به این معنا که عبودیت و بندگی خدای متعال باید در همة زوایای حیات بشر جاری شود و مناسک حیات بشر در همة زوایا، مناسک بندگی خدای متعال باشد. بنابراین ما می بایست مفهوم دینداری، مفهوم توحید و مفهوم ولایت الهیه را به گونه ای تبیین کنیم که همه شئون حیات را بپوشاند. این واقعیت را که کلمة توحید هیچ رقیبی برای خودش باقی نمی گذارد و واقعاً شرک، در هیچ جنبه ای از جنبه های حیات، مجاز شمرده نشده تبیین کنیم. یعنی باید تلقی حداقلی از دینداری که انسان گمان کند، می تواند دیندار باشد و در عین حال به اهواء خود هم برسد، تغییر کند، تا همگان به ولایت حداکثری رو آورده، و به خوبی درک کنند که سعادتشان در این است که همة شئون حیات خود را به خدای متعال و اولیای الهی بسپارند.

ب ـ ضرورت افشاگری نسبت به چهر های مختلف تمدن مادی غرب: از سوی دیگر می بایست تمدن رقیب را نیز ـ که گوهره اش، پرستش نفس و دنیاست ـ شناخت و وجوه مختلف آن را معرفی نمود. زیرا اگر نتوانیم غرب و ماهیت حقیقی او را ـ که در همة ابعاد آن اعم از: علم، تکنولوژی، رفاه و مناسبات و ساختارهای مدنیّت مدرن، ریشه دوانیده ـ نشان بدهیم حتماً محکوم به شکست خواهیم بود. اگر نتوانیم ورای جاذبه های کاذبی که این تمدن ایجاد کرده، آن روح شیطانی اغواگر، و شیطنت، ضلالت، تاریکی و ظلمت، مردگی حیات انسانی، و تنزّل دادن انسان در حدّ بهائم را نشان بدهیم و به دیگر سخن اگر به خوبی تبیین نکنیم که نتیجه این استکبار علی الله، کبر نسبت به عباد، استضعاف، تحقیر و استثمار آنهاست، و نتوانیم نفرت عمومی را نسبت به تمدن مادی غرب بالا ببریم، بدون تردید در توسعة انقلاب اسلامی با بن بست و شکست مواجه خواهیم شد. اگر طرفداران انقلاب اسلامی، مظاهر تمدن غرب را بپسندند و مناسبات جاری در آن تمدن را هم به عنوان مناسبات علمی و مناسباتی که سعادت بشر را تأمین می کند بپذیرند، به تناقضی آشکار مبتلا خواهند شد. به بیان دیگر، اگر رفاهی را که غرب تعریف می کند پذیرفتند و اسم آن را رفاه و سعادت گذاشتند حتماً آرمان های انقلاب اسلامی را رها خواهند کرد.

امروزه سردمداران تمدن غرب از همة توانایی هایشان استفاده می کنند که ما را منزوی کنند. برای این کار، اولین اقدام آنها این است که ما را بدنام کنند. یعنی ما را ضدّ ارزش معرفی می کنند. زیبایی شناسی عالم را به سمتی می برند و بعد هم نفرت هایی را نسبت به ما ایجاد می کنند که در فرهنگ عمومی بشری ضدّ ارزش می شویم. مثلاً اسلام و انقلابی ها را به عنوان تروریست معرفی می کنند؛ به عنوان یک تمدن جاهلی که آزادی در آن نیست، حیات در آن نیست، شعور در آن نیست، از همه ابزاری که در اختیار دارند برای این کار استفاده می کنند.

بنابراین ما باید همة زشتی های تمدن غرب را در نگاه جامعه بشری، نشان بدهیم. آنها می خواهند اسلام را زشت جلوه بدهند در حالی که در ابلیس و شیطنت جز زشتی، وجود ندارد. آنچه در دستگاه ابلیس هست، تزیین است:
... لازیننّ لهم؛
ما باید پردة تزیین و اغوا را کنار بزنیم. غرب شناسی دقیقاً به همین معناست، نه اینکه خیال کنیم یک گوهر حقّانی آنجاست و ما می خواهیم آن گوهر حقّانی را بشناسیم.

3. دو رسالت اصلی پیش روی انقلاب اسلامی
با این بیان انقلاب اسلامی باید دو گام اساسی بردارد: اوّل، روح دین حداکثری را در جامعه بالا برد تا آحاد جامعه به خوبی بفهمند که حکومت دینی به چه معناست و این ضرورت را به خوبی درک نمایند که ولایت نبی اکرم(ص) باید بر همة عرصه های حیات او جاری بشود. و این حقیقت را دریابند که اگر زیر چتر ولایت نبی اکرم(ص) قرار نگیرند، نه تنها به حیات و نور و رحمت حقیقی نمی رسند، بلکه از طریق ولایت ابلیس ظلمت، شیطنت و طغیان بر آنان جاری می شود: ...یخرجونهم من النّور الی الظّلمات1
و از سوی دیگر باید جریان ولایت دستگاه ابلیس را افشا کنیم. دستگاهی که جز عنانیّت، استکبار و فساد حاصلی ندارد. دستگاهی که اصلاً با فطرت بشریت، سازگار نیست. دستگاهی که تفرعن، تزیین، اغواء و تلوّن از ویژگی های آنست و اصلاً بشر را با تلوّن سرپا نگه داشته است. ابلیس هیچ گاه وعده ای که هماهنگ با فطرت است نمی دهد.

4. تمدن غرب، جریان طغیان و استکبار
بنابراین افشا گری علیه ابلیس، از ضروریات پیروزی کلمه توحید است. این افشاگری هم جز با شناخت دقیق و قاعده مند ممکن نیست. ما باید مکائد ابلیس را بشناسیم و نشان دهیم که اغواگری های او چیست و نتایج آن کدام است. غرض از غرب شناسی هم جز این نیست. ما که دنبال قصه گویی نیستیم که غرب چه بوده و فیلسوفانش چه کسانی بودند. آنها نه جزء انبیا هستند و نه اعتقادات آنها بیش از اعتقادات ما محترم است و نه گوهر حقّانی آنجا پیدا می شود که در دستگاه انبیا و ائمه(ع) نباشد. اگر کسی خیال کند حقایقی، رموزی و عرفانی در غرب هست که در دست ما نیست و منابعش را برویم از آنها بگیریم، او حتماً در اشتباه است. خدای متعال تمام حقایق را به نحو اتمّ و اکمل به نبی اکرم(ص) عطا فرموده، و فراتر از ایشان حقیقیتی نیست. بنابراین در غرب دنبال حقایق گشتن، در ظلمات، دنبال نور گشتن یا در گورستان، دنبال حیات گشتن و در کنار سرچشمه ها بودن و از جرعه های تلخ و ناگوار و آلوده خوردن است.

بنابراین اگر انقلاب اسلامی یک انقلابی با ایدة جهانی است و ایده اش هم اقامة کلمة توحید و احیای مجدّد کلمة معنویت در عالم است، حتماً جبهة ابلیس و تمدن مادی جدید بشر که روحش همان شیطنت ابلیس است، در مقابل آن قرار دارد. بنابراین غرب شناسی از این منظر ضرورت دارد تا درک شود، جریان شیطنت ابلیس چه مسیری را طی کرده تا توانسته یک تمدن مادی سکولار بسازد، و شهوت پرستی و هواپرستی را در عالم اقامه کند. تمدن غرب، همة ارزش های انبیاء را در وجهه غالب خودش به بازی می گیرد؛ اصلاً جایی برای ادیان قائل نیست، ادیان را درون تمدن خودش تعریف می کند. معتقد است دین هم از آن نظر که عده ای می پسندند و خواست بشر است محترم است؛ یعنی ملاک حقانیت همان «پرستش نفس» و به تعبیر دیگر ایده ها و ارزش هایی است که نفس معین می کند. عده ای دین و عده ای بتکده را می خواهند. به همان اندازه ای مسجد، محترم است که بتکده محترم است. ولو پلورالیسم عرفانی بر این مبنا درست کنید و بگویید همه حق هستند و همه مظاهر جلال و جمال حق و مظاهر اسماء و صفات الهی هستند! باطل است و با دستگاه انبیا نمی سازد.

بنابراین غرب شناسی به این معنا شناخت شجرة خبیثة شیطنت ابلیس و دنیاپرستی است که در غرب به صورت تاریخی رشد کرده است. البته در کنار این شجرة خبیثه، کلمة معنویت و توحید هم در غرب بوده است. نمی خواهیم انکار کنیم که در این تمدن عده ای به نحو اضطرار مجبور به تسلیم نسبت به ارزش های انبیا در سطوحی نشدند. ولی در یک جاهایی مجبور است با ادبیات انبیا صحبت کند و کار خودش را جلو ببرد. مثل جریان نفاق صدر اسلام که واقعاً دنبال جاهلیت بودند نه اقامة کلمة توحید؛ یعنی جریان شیطنت و عداوت با نبی اکرم. البته مجبور بودند در قالب ادبیات نبی اکرم با جامعة مسلمان ها حرف بزنند تا بتوانند سیطرة خودشان را تثبیت کنند. الان هم همان جریان است؛ یعنی جریان ابلیس یک جاهایی مجبور می شود به خاطر شدت مقاومت کلمة حق در پیشبرد اهداف خود به آن ارزش هایی که در جامعة بشری القاء شده تکیه کند بدون اینکه آن ارزش ها را قبول داشته باشد.

بنابراین ممکن است انسانی در غرب زندگی کند و عضو جامعة انبیا باشد یا انسانی در شرق زندگی کند و عضو جامعة ابلیس باشد. این دسته بندی یک دسته بندی جغرافیایی و اصطلاحی نیست. جریان غالب غرب جریان انانیّت نفس و انسان مدارانه، و دنبال لذت جویی انسان و ارضای تمنیّات انسان است که این هم توهمی بیش نیست. در دستگاهی که بر اساس استکبار بر خدا شکل می گیرد، بحث رضامندی انسان ها مطرح نیست بلکه بحث استثمار، تحقیر، بهره وری و استخدام انسان ها در جهت استغلاء و استکبار مطرح است.

5. ضرورت غرب شناسی بر مبنای معارف دینی
با این بیان در گام نخست اگر تئوری مدون و روشنی در تحلیل جامعه شناسانه، انسان شناسانه و فلسفه تاریخی نسبت به غرب نداشته باشید و غرب را در آن چهار چوب نشناسید، غرب شناسی مفید نخواهد بود. وقتی می خواهید دشمن را در نظریة فلسفة تاریخی بشناسید، اولاً، باید مدل های علمی بدهید و به شیوه های علمی به تحقیقات نظری، تحقیقات کتابخانه ای و تحقیقات میدانی بپردازید. ثانیاً، نظام طبقه بندی موضوعات در شناخت غرب داشته باشید؛ یعنی بر پایة معارف بنیادین هم متدولوژی و روشن و هم نظام طبقه بندی موضوعات داشته باشید و سپس به شناخت علمی غرب در ابعاد مختلف آن بپردازید که آنها چکار می کنند؛ چه غایتی را تعقیب می کنند، چه مکانیزم هایی دارند، راه مقابله با آنها چیست، ظرفیت و توانایی های آنها در کجا به پایان می رسد و ...

اگر بیانات رهبر کبیر انقلاب اسلامی(ره) به صورت قاعده مند مطالعه شود، در همان اندیشه های اولیه عرفانی امام این اندیشه درک می شود. اگر بیان جریان ظلمت در غرب را در کتاب الخلافة و الولایة و اندیشه های سیاسی ایشان و برخوردشان را در سال 41، ملاحظه کنیم، دقیقاً اندیشه های امام به دست می آید. این اندیشه ها منبعث از یک مسلّماتی در قرآن و روایات است که طیّ آن کلّ دستگاه ابلیس، تحقیر می شود. حقانیّتی در دستگاه ابلیس نیست. البته در آن اغواء، تزیین، قدرت و دعوت به شهوت، تحرین به شهوات، تحریص به دنیا، بر آشفتن غضب مادی وجود دارد امّا حقانیت نیست. دستگاه ابلیس یک دستگاه گسترده ای است.

خدای متعال به آن تا «یوم الوقت المعلوم» اذن داده است. به تعبیر دیگر فتنة آخرالزمان همین جریان پیچیدة تمدن مادی غرب است. لذا این فتنه را باید بشناسیم. این فتنه آن قدر پیچیده است که ایجاد شبهه می کند؛ یعنی حق و باطل را مشتبه می کند. تمدن غرب پس از رنسانس جریانی است که بیش از پیش تلاش کرده تا از عرصه حیات اجتماعی بشر دین زدائی کند و بشر را با مفاهیم مادّی و دنیایی پروش بدهد. بویی از معنویت و خدا باقی نگذاشته است. نه اینکه در غرب شناسی به دنبال این هستند که چه حقایق مثبتی در غرب هستند تا به آنها دست یابند!

ما به دنبال ارایة راه جدیدی به بشریت هستیم که فعلاً آلوده به تجدد و مدرنیته است و در فضای مدرنیته تنفس می کند و ما می خواهیم طریق برون رفت از آن را معرفی کنیم. تمدن مادی غرب تلاش کرده به بشر بفهماند یک راه بیشتر پیش روی بشر وجود ندارد و آن هم راه دنیاپرستی است که اردوگاه هایی همچون: سوسیالیسم، کمونیسم و سرمایه داری در درون آن بنا کرده اند. الان هم می گویند لیبرال دموکراسی پیروز شده و تنها راه پیش روی بشر همین راه است. اما ما می گوییم تنها راه، لیبرال دموکراسی و دنیاپرستی نیست بلکه بشر می تواند از طریق پرستش خدا به سعادت برسد و این تنها راه پیش روی بشر است. آنچه در تمدن مادی می گذرد، اغوا و وشیطنت است. آنها می گویند بهتر از لیبرال دموکراسی نیست. ما می خواهیم بگوییم بدتر از لیبرال دموکراسی نیست. ما در صورتی می توانیم بشریت را نجات دهیم که افشاگری کنیم، افشاگری نسبت به کلّ آنچه آنها می پرستند. جوانی که از یک سو ماهیت تمدن غرب را شناخت و از دیگر سو ایدة جدید یافت که باید مبارزه کند تا به آن ایده برسد، دیگر تسلیم ظواهر آن تمدن نمی شود. مبلغان نگرش مادی می گویند دین را حداقلی کنید و در مابقی دنیا را بپرستید.

6. گام نخست، بت شکنی
بنابراین ما اگر این بت را افشا نکنیم، هیچ گاه نمی توانیم از دین حداکثری سخن بگوییم. بت شکنی اولین کاری است که ما باید در مقابل تمدن غرب انجام بدهیم و بت امروز، تکنولوژی، علم و دموکراسی است؛ یعنی بت فرهنگی همان علم و نظام مفاهیم مدرن است. تکنولوژی بت اقتصادی و دموکراسی هم بت سیاسی است. البته که بت های مشهور و عزیزی هم هست و دل دادگی و تعلق نسبت به آنها به حدی است که درگیری با آنها درگیری با نظام تعلقات و دل بستگی های آنهاست. در بت پرستی دوران جاهلی خیال می کردند حیات و رزقشان با این بت هاست. الان نسبت به تکنولوژی و علم و ساختارهای دموکراتیک نیز این گونه نگاه می کنند؛ یعنی سعادت و حیات خود را وابسته به اینها می دانند.

در حالی که اینها سه بت است و باید شکسته بشوند. اینها ابراز شیطنت و اغوا هستند. مثل همان بت هایی که در اختیار «نمرود» بود و از طریق آنها مردم را استعمار می کرد! ابلیس در تلوّن خودش بت جدید درست می کند. علم سکولار، تکنولوژی و لیبرال دموکراسی بت های جدید ابلیس هستند که به وسیلة آنها دنیا را اداره می کند! بنابراین ما باید ابتدا این بت ها را بشکنیم و ثابت کنیم که دموکراسی دروغ و شیطنت است و بدترین نوع حکومت است! علم مدرن ابزار استثمار نوین بشر است. آنها به دنبال این هستند که بشر ماشینی متناسب با توسعه مادی بسازند. بنابراین ما باید به تهایی را که با آن بت ها بشریت را جذب کرده و خوف و طمع بشر را به وسیلة آنها کنترل می کنند بشکنیم.

نویسنده : سید محمد مهدی میرباقری
پی نوشت:
1. سورة بقره(2)، آیة 257.
مرجع : پایگاه حوزه
کد مطلب : ۹۴۷۱۵۹
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
شب قدر غـرب آسـیا
۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۳
شمارش معکوس جنایت در رفح
۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
پیشنهاد ما