پس از گذشت يك هفته از نشست سهجانبه ايران، تركيه و برزيل پيرامون موضوع مبادله سوخت هستهاي، هنوز اين اتفاق محور بحث محافل بينالمللي است. توجه ناظران سياسي عمدتاً متوجه آن بخش از تأثيرات است كه حركت اين سه بازيگر بر «ديپلماسي جهاني» گذاشته است.
بيانيه تهران به صورت نمادين به دوران انحصار يك «الگوي مسلط ديپلماسي» به نام گروه 1+5 پايان بخشيد و ظهور يك ديپلماسي جديد در سطح بينالمللي را رسميت داد. درست هنگامي كه گروه 1+5 يعني آلمان و اعضاي شوراي امنيت در گيرودار شروع بازي تازه تحريم عليه ايران بودند، سران تركيه و برزيل در همگامي با تهران جريان بازي گروه فوق بر سر مبادله سوخت هستهاي را تغيير دادند. اولين ثمره تشكيل بلوك جديد ديپلماسي پيرامون موضوع هستهاي ايران اين بود كه اعضاي شوراي امنيت طرحهاي تحريم ايران را در كيفهايشان محبوس كردند.
اتفاقي كه بر محور اراده آنكارا، برازيليا و تهران در موضوع هستهاي ايران به وجود آمد، يك دگرديسي در سيستم ديپلماسي جهاني است و چيزي نيست كه بتوان به سادگي از كنار آن گذشت. بيانيه تهران نقش برجسته كشورهاي در حال توسعه - كه در فرهنگ اروپايي لقب جنوب يافتهاند - مثل برزيل و تركيه و ايران را در عرصه مناقشات سياسي آشكار ساخت، كما اينكه برخي تحليلگران اروپايي ميگويند تفاهم تهران پنجرهاي تازه براي ورود بازيگران تازه به ميادين ديپلماسي است.
در نگاه اين ناظران به الگوي بازي سهجانبه تهران، دو چيز بيشتر از هر مسئله ديگري توجه عمومي را به خود جلب ميكند.
1- تغيير نخست گرايش تازه در نگاه آنكارا به مسائل بينالمللي است. توجه ناگهاني تركيه به سياست ايران و منطقه خاورميانه رويداد جديدي است كه نشان از گرايش تركيه كه زماني پيوستن به اتحاديه اروپا را در رأس امور خود قرار داده بود، به شرق است. به نظر ميرسد تركيه حالا به جاي اتحاد با اروپا به متحد شدن با همسايگان مسلمان خود ميانديشد.
وقايع هفته گذشته آشكارا از اين تفاوت و تغيير جهت در تفكر آنكارا حكايت دارد. سررشته ديپلماسي نگاه به شرق تركيه در دست ديپلمات ارشد اسلامگرايان، داوود احمد اوغلو است و همگامي با كشورهاي قدرتمند اسلامي مثل ايران از نخستين نتايج واقعي و ملموس سياست جديد او است.
مسائلي مثل حل اختلاف تاريخي با يونان، حمايت همهجانبه از غزه و تضاد با تلآويو خطوط تغيير مختصات سياست تركيه نسبت به شركاي خارجياش را نشان ميدهد. اينكه امريكاييها حضور جدي تركيه در مسائل خاورميانه را برنميتابند، قابل درك است، زيرا اين پذيرش بر مبناي آن است كه آينده منطقه متعلق به كشورهاي در حال توسعه است.
امريكا با هر دو كشور شريك ايران روابط كجدار و مريزي دارد. ناظران سياسي معتقدند ميدانداري تركيه در معادلات خاورميانه اين احساس را بهطور ضمني در سطح كشورهاي مستقل بهوجود آورده كه ديپلماسي امريكا در اين خصوص كماثرتر شده است لذا گرايش خاورميانهاي سياست خارجي تركيه را در برآورد كلان بايد استمرار ديپلماسي خوداتكايي قدرتهايي مثل آفريقاي جنوبي، چين، ونزوئلا، اندونزي و البته برزيل دانست.
انتظار ميرود تا يك دهه بعد سياست خارجي اين گروه قويتر از امروز ظاهر شود. اين اتفاق در پهنه ديپلماسي ميتواند هشداري براي امريكا باشد تا مسير بهتري را در تعامل با اين كشورها برقرار كند. همچنين ميتواند راهي باشد براي متوازن شدن روابط اتحاديه اروپا با كشورهاي اسلامي بويژه تركيه.
2- پيام روشن ديگر بيانيه تهران در فضاي ديپلماسي اين بود كه تصور چندساله مربوط به حل بحرانهاي منطقهاي را باطل كرد. بر پايه اين تصور فقط قدرتهاي بينالمللي صلاحيت حل بحرانها را دارند. بيانيه تهران قابليتها و تواناييهاي آشكار بازيگراني مثل برزيل و تركيه و ايران در حل مسائل استراتژيك را به نمايش گذاشت. واقعيت اين است كه حالا واشنگتن و شركاي غربي او با دنيايي مواجه شدهاند كه در آن ديگر «شمال» مركز و محور جاذبه و دافعه نيست و كشورهاي جنوب و به عبارتي در حال توسعه نيز حرفهاي زيادي براي گفتن دارند. اگر ظهور قدرتهايي مثل هند و چين، اقتصاد جهان را چندقطبي كرد. با حضور كشورهايي مثل برزيل، آرژانتين، آفريقاي جنوبي، ايران و تركيه، «جهان چندقطبي» در عرصه ديپلماسي نيز عينيت يافته است.