نويسنده: پیرمحمد ملازهی*
برگزاری اجلاس 3 جانبه آمریکا- پاکستان- افغانستان در واشنگتن مشخص کرد آمریکاییها رئیسجمهور پاکستان را سر دو راهی قرار دادهاند؛ دو راهی به این معنا که ارتش پاکستان به طرف دره سوآت میرود و خطری که آمریکا از جانب طالبان احساس میکند را خنثی خواهد کرد یا ارتش آمریکا با هماهنگی یا بدون هماهنگی وارد خاک پاکستان میشود و مانع از رسیدن طالبان به اسلامآباد خواهد شد. طبیعی بود که پاکستان به جای گزینه دوم، اولین راه را انتخاب کند زیرا معلوم نبود اگر آمریکاییها وارد پاکستان شوند چه وضعی برای این کشور پیش میآید. البته پاکستان بر سر این ماجرا بسیار احتیاط کرد. زرداری به دولت اطلاع داد آمریکاییها چه تصمیمی گرفتهاند و یوسف رضا گیلانی هم در تلویزیون اعلام کرد که ارتش مامور میشود به مناطقی که تحت کنترل طالبان محلی است در دره سوآت، بونیر و شانگلای حمله کند، در عین حال سعی کردند کار بهگونهای پیش نرود که ارتش مقابل تمام قبایل و گروه طالبان محلی دره سوآت، وزیرستان شمالی، جنوبی و بقیه مناطق قبایلی قرار بگیرد. به همین دلیل شاهد هستیم به مناطقی که تحت کنترل نیروهای سوفی محمد و مولانا فضلالله هستند حمله میشود اما به وزیرستان شمالی و جنوبی که تحت کنترل بیتالله محسود قرار دارد و نیروهای زیادی در آنجا متمرکز هستند (که مهمترین مشکل آمریکاییها نیز در همین مناطق است) تاکنون حملهای نشده است. بیشتر حملات متوجه دره سوآت، منطقه شانگلای و بونیر بوده است. بنابراین میتوان نتیجهگیری کرد که پاکستانیها بین نیروهایی که در وزیرستان شمالی و جنوبی متمرکز هستند و طالبان دره سوآت تفکیک قائل شدهاند. هدف از حمله به دره سوآت این است که مولانا فضلالله و طرفدارانش دوباره بازگردند و به قطعنامه و قرارداد تن بدهند، یعنی از مناطقی که در آنها هستند خارج شده و در داخل سوآت مستقر شوند، هنگامی که در آنجا مستقر شدند نیز آن قرارداد را محترم بشمارند. در واقع قرار نیست ارتش به طور کلی در دره سوآت مستقر شود مگر اینکه واقعاً دیگر هیچ راهحلی باقی نمانده و طالبان زیر بار نرفته و آمادگی خود را برای جنگ (جهاد از دید خودشان) اعلام کنند. در آن صورت ارتش ناچار است دره سوآت را بهطور کامل پاکسازی کند. برداشت کلی این است که طالبان میتوانند وارد سوآت شوند ولی در آنجا نخواهند ماند و همچنان به حملات ایذایی خود علیه ارتش ادامه خواهند داد که در آن صورت این وضعیت به نفع دولت و ارتش پاکستان نخواهد بود.
در هر حال ارتش مجبور شد برای آنکه به آمریکاییها بفهماند خطری وجود ندارد و میتواند اوضاع را کنترل کند به چنین عملیاتی دست بزند. آنها همچنین این پیام را برای آمریکا فرستادهاند که هم سلاحهای هستهای ما در جای امنی قرار دارد و هم آنطوری که پترائوس اعلام کرده بود دولت در دو هفته سقوط نخواهد کرد و از ثبات لازم برخوردار است.
با این حال عملیات در دره سوآت چندان هم مطلوب ارتش پیش نمیرود زیرا در عملیات روز سهشنبه ارتش مجبور به استفاده از هلیبرن شد، یعنی تعداد بیشتری نیرو را از طریق هوا به منطقه فرستادهاند به اضافه اینکه هنوز بخش امنیتی ارتش وضعیت روشنی ندارد. در حال حاضر قرائن موجود نشاندهنده این امر نیست که ارتشیها بهطور کامل از گروههای طالبان و القاعده دست کشیده و کاملا در کنار آمریکا قرار گرفتهاند. اگر جنگ ادامه پیدا کند و طالبان مقاومت سرسختانهای انجام دهد تا این مبارزه از سوآت به دیگر مناطق کشیده شود در آن صورت میتوانیم بگوییم که ارتش در تقابل با طالبان یکدست خواهد شد یا اینکه خودش دچار مشکل شده و تجزیه میشود، به این معنی که بخشی از آن به طرف طالبان و بخشی دیگر به سمت دولت سوق پیدا خواهد کرد. اگر مشکلات تا آن حد پیش برود آنگاه پاکستان بسیار آسیبپذیر خواهد بود. در شرایط کنونی حزب مردم بسیار هوشیارانه تلاش کرده است از یک طرف آمریکاییها را قانع کند که در کنار آنها علیه تروریسم بجنگند و از طرف دیگر بهگونهای رفتار نکرده که ارتش دچار مشکل و تجزیه شود یا اینکه جنگ از منطقه سوآت گسترش یافته و به مناطق وزیرستان شمالی، جنوبی، ایالت سرحد و کراچی کشیده شود، زیرا در کراچی مسائل قومی ریشهداری وجود دارد که میتواند برای دولت مشکلساز شود. حال این سوال پیش میآید که آیا در این شرایط ذهنیت ارتش نسبت به طالبان تغییر کرده است یا خیر؟ در پاسخ به این سوال باید گفت نیروهای طالبان سوآت به قرارداد خود با دولت
وفادار نماندند.
آنها در خارج از دره سوآت، بونیر و شانگلای را گرفتند که بهانه کافی را در اختیار آمریکاییها قرار داد تا ادعا کنند طالبان به سمت اسلامآباد پیشروی کرده است و اگر پاکستان نتواند جلوی آن را بگیرد ما وارد عمل خواهیم شد. بنابراین میتوان گفت دولت تحتفشار آمریکا، طالبان محلی و افکار عمومی قرار دارد. در حال حاضر حزب مردم در موقعیت بسیار ضعیفی است و چارهای ندارد جز اینکه مانع از دخالت نظامی آمریکا شود زیرا اگر آمریکا وارد مناطق قبائلی شود به همین سادگیها بیرون نمیرود. همین امر موجب آغاز جنگ طولانی مدت دیگری خواهد شد که در آن حزب مردم نیز ناچار به کنارهگیری میشود. این نظریه تا جایی پیش رفته که برخیها معتقدند اگر آمریکا وارد پاکستان شود این کشور به کلی تجزیه خواهد شد و بحثهای جدیتری نیز مطرح است؛ اما موضوعی که الان ارتش و دولت پاکستان با آن روبهرو هستند این است که باید سیاست یک دستی را در پیش بگیرند تا اوضاع مثل زمان مشرف نباشد که از یک طرف با دولت آمریکا همکاری کنند و از طرف دیگر در پشت پرده به تقویت طالبان بپردازند. پاکستانیها در دوراهی انتخاب قرار گرفتهاند که يا باید بقای دولت و کشور خود را انتخاب کنند یا آن سیاست دوگانه گذشته را ادامه دهند. از سوی دیگر آصف علی زرداری در آخرین مصاحبه خود با شبکه NBC اعلام کرد که طالبان نتیجه همدستی CIA و ISI بوده است. وی در این مصاحبه تمام واقعیت را بیان نکرد و یک نکته تحلیلی در سخنانش وجود دارد. طالبان در دورانی به وجود آمد که اتحاد جماهیر شوروی، افغانستان را ترک کرد، حکومت نجیبالله سقوط کرده و خود نجیبالله در زندان احمدشاه مسعود و ربانی حبس شده بود و چون در جنگ داخلی، نیروی داخلی حکمتیار نتوانست احمدشاه مسعود را شکست دهد و شرایط به نفع پاکستان پیش نمیرفت، پاکستانیها طالبان را علم کردند و هیچ تردیدی در این امر وجود ندارد هرچند که آمریکاییها هم در این زمینه نقش ایفا کردند. طالبان محصول دولت پاکستان در زمان بینظیر بوتو است و «باقر» که آن زمان وزیر کشور بود با کمک ISI آن را سازماندهی کرد. صحبتهای اخیر زرداری در واقع در ارتباط با صحبتی است که بینظیر بوتو درباره طالبان و نقش عربستان سعودی، انگلستان و آمریکا کرده بود. بوتو گفته بود فکر به وجود آمدن طالبان از سوی انگلیس بود، امکانات مالی آنها را عربستان سعودی تامین کرد، سلاح و مهمات را آمریکا به آنها داد و پاکستان در این میان فقط این اجزا را هماهنگ کرده است. این جمله دقیقاً چیزی است که بوتو در آخرین روزهای زندگیاش و در شرایطی که تحتفشار خبرنگار بیبیسی قرار گرفته بود بیان کرد.
*کارشناس مسائل شبه قاره