۰
دوشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۱۹
شهادت مظلومانه مسلمانان بی گناه به دست افراطیون

سانحه چیلاس پاکستان از زبان یک شاھد عینی

بیش از 50 نفر در این حادثه شهید شدند که از رسانه ها فقط 16 نفر اعلام شد
سانحه چیلاس پاکستان از زبان یک شاھد عینی
 سرگذشت چیلاس از زبان این شاهد عینی خدمت خوانندگان گرامی تقدیم می گردد:

روز 2 آوریل (14 فرودین 91) ساعت 8 شب ھمراه بقیه مسافرین در شهر راولپندی سوار اتوبوس به مقصد سکردو شدم. در راه در منطقه ای بنام "کنوایی" خودروهای زیادی برای ساعت ھا توقف کردند. تعداد اتوبوسھا که به طرف سکردو در حال حرکت بودند تقریبا 12 عدد بود. من موقع سفر در راولپندی فقط یکی از نزدیکان خود را باخبر ساخته بودم و به دیگر دوستان و عزیزان  نگفتم تا اگر دیر کردم آنھا نگران نشوند. در تمام مسیر حس ششم من خبر از یک سانحه ناگوار می داد ولی من با گفتن اینکه اینھا فقط اوهام است آنھا را از ذهن خود بیرون کردم.

در این سفر من بارها به یاد سانحه کوهستان می افتادم و بعد در دل خود می گفتم که اگر خدای نکرده تروریستی  داخل اتوبوس  شود من سلاح او را از او می گیرم و بقیه تروریست ھا را می کشم و مسافرین را در امنیت کامل به سکردو می رسانم. ولی اینھا ھمه خیالات بوده و مناظری که من با چشم ھای خود دیدم خدا به دشمن ھم نشان ندھد. در غربت توسط هزاران قاتل عصبانی آنچه بر سر ما آمد فعلا حوصله بیان تمام آن وقایع را ندارم.

ھمینکه اتوبوس ھای ما نزدیک منطقه گونر فام در چیلاس رسید هزاران تن آنجا حضور داشتند. دھها موتور سوار ھم در میان آنھا دیده می شد. تقریبا تمامی آنھا مسلح بودند. من وقتی از پنجره بیرون نگاه کردم یک کلانتری پلیس را در نزدیکی دیدم. با دیدن این کلانتری و جمعیت مردم کمی آرام شدم. موتور سواران اتوبوسھا را متوقف ساختند و تیراندازی ھوایی شروع شد. هزاران انسان گرگ صفت  از راست و چپ جمع شدند و شروع به سنگ انداختن به سمت اتوبوسھا نمودند. یکی از آنھا به راننده گفت که در را باز کند. تعدادی از خانمھا نزد من نشسته بودند که در دامن آنھا یک کودک چهار ساله ھم بود. آنھا با صدای بلند شروع به گریه کردن کردند. در ماشین را باز نمودند و گفتند یکی یکی پیاده شوید. من در عقب ماشین نشسته
بودم. اولین شخص مظلوم که از اتوبوس پیاده شد شاید از اهالی گیلگت بوده. ھمینکه او پایین رفت یک صدای دلخراش شنیده شد. ولی تاکنون معلوم نبود که صدای چه کسی است. دومی ھم پایین رفت. صدایی شنیده شد که شناسنامه خود را نشان بده.

سپس صدای تیراندازی شنیده شد و شعار دادند "کافر کافر شیعه کافر". مسافرین با پاھای لرزان به سمت قتلگاه می رفتند. ھمه از خدا کمک می خواستند. وقتی نوبت من رسید من آن کودک معصوم را در آغوش گرفتم و  در پیاده شدن به آن خانمھا کمک کردم. من به خانم ھا تسلی دادم و گفتم که انشاءالله اتفاقی برای شما نمی افتد. خانم از من پرسید که پس این صدای تیراندازی چیست؟

وقتی من از اتوبوس پیاده شدم تعدادی از پیر مردھا با ریش بلند آنجا ایستاده بودند. آنھا به من گفتند که شناسنامه را نشان بده. من سر را در نفی تکان دادم. آنھا پیراھن من را برداشتند و به پشت من نگاه کردند و گفتند که این شیعه نیست چون نشانی از قمه زنی روی پشتش دیده نمی شود. من کنار رفتم.

آنھا من را به کنار فراخواندند ولی من دیدم که اطراف 20 تا 25 جسد افتاده بود. من از میان آنھا عبور می کردم. از اتوبوس جلویی ھم افراد را پیاده می کردند و می کشتند. من مناظر قیامت خیز را مشاهده کردم. دیدم که یک مرد و یک زن که شاید زن و شوهر بودند و یا خواھر و برادر بودند را پیاده کردند. تروریست ھا آن مرد را می کشیدند ولی آن زن ھم درحالیکه فریاد می زد او را به سمت خود می کشید تا اینکه او را در ھمان حال و جلوی چشمش شهید کردند. من جرات نداشتم او را در حال شهید شدن جلوی آن زن ببینم لذا چشمان خود را برگرداندم. بارها به ذھنم رسید که به آن افراد ظالم حمله ببرم ولی در مقابل هزاران تن از یک نفر چه کاری بر می آید؟
وقتی پشت سرم نگاه کردم دیدم که یک تن از اهالی سکردو را پیاده کردند. من نمی دانم چطور این منظره دلخراش را مشاهده کردم. افراد ظالم با سنگ و چوب و هر چه در دست داشتند بر سر او ریختند تا اینکه او به
زمین افتاد. او با صدای بلند یا حسین ع یا حسین ع فریاد می زد. یکی از آن ملعونها یک سنگ ده یا پانزده کیلیویی را برداشت و بر سرش فرود آورد. دیگر نتوانستم نگاه کنم. ھمچنین دیدم که بعضی از افراد سپاه یزید اجساد چند تن از شهدا را در رودخانه می انداختند.

سمت چپ من کلانتری پلیس قرار داشت. تروریست ھا داخل آن می رفتند و با سلاح برمی گشتند. آنجا منظره کربلا را تداعی می کرد. کسی مورد ضرب چاقو قرار داشت کسی ھدف چوب و سنگ. فریاد و صدای زنان بلند بود و ھمه جا پر از خون. صدای کافر کافر شیعه کافر شنیده می شد و به اجساد شهداء ھتک حرمت می کردند. کودکانی درمیان تروریست ھا را دیدم که سلاح برداشته بودند. برادر در مقابل خواھر درحال جان دادن بود. برادر در مقابل برادر درحال شهید شدن بود. این ھمان مناظر دلخراشی ھستند که من در طول عمرم نمی توانم آنھا را فراموش کنم.

یک قضیه ای را به شما بگویم. یک جوان جری و شجاع را دیدم که دست خالی با آن گرگ ھای انسان نما در افتاده بود. من دیدم که او کسی را مشت می زند و کسی را سنگ می زند. افراد ملعون به سمت او تیراندازی نکردند ولی پنج یا شش نفر از تروریست ھا او را گرفتند و پشت اتوبوسھا به سمت رودخانه بردند. بعد از آن نمی دانم چطور او را به شهادت رساندند.
تا جاییکه قضیه پریدن مسافرین زنده در رودخانه مطرح است، خودم چنین چیزر را مشاهده ننمودم. البته وقتی ما را با زنان و کودکان از آنجا به منطقه ای بنام "تلی چی" بردند و در خانه ای اسکان دادند از چند تن شنیدم که سه نفر از مسافرین در رودخانه پریدند. یکی دیگر از مسافرین سعی کرد در رودخانه بپرد ولی افراد تروریست به سمت او  تیراندازی کردند. من بطور حتم می توانم بگویم که تعداد شهداء خیلی بیشتر از آن است که در رسانه ها اعلام شده است. رسانه اعلام کرده است که تعداد شهدای این حادثه 16 نفر است ولی این درست نیست و برای فریبکاری است. تعداد شهدای در این سانحه حد اقل 50 نفر است.
مترجم : سید ضیغم عباس ھمدانی
کد مطلب : ۱۵۱۵۸۰
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما