۰
چهارشنبه ۱۶ تير ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۰۶
يك روزنامه‌نگار همراه مك‌كريستال روايت كرد؛

مك‌كريستال از دوران آموزش افسري تا فرماندهي جنگ در عراق و افغانستان

مك‌كريستال از دوران آموزش افسري تا فرماندهي جنگ در عراق و افغانستان
به گزارش اسلام تایمز به نقل از خبرگزاری فارس، "مايكل هستينگز " (Michael Hastings) گزارشگر "رولينگ استون " در مقاله‌اي مفصل در مورد مشاهدات خود از دوره همراهي و حضور در كنار ژنرال مك‌كريستال تا هنگام بركناري او توسط اوباما نوشت: ژنرال استنلي مك‌كريستال " (Gen. Stanley McChrystal) مي‌گويد كه نمي‌دانم چه شد كه تصميم گرفتم به اين ضيافت شام بروم. سه‌شنبه شبي در اواسط ماه آوريل بود و فرمانده نيروهاي آمريكايي و ناتو در افغانستان در يك آپارتمان چهار ستاره در "هتل وستمينستر " (Hotel Westminster) در پاريس نشسته بود. 

وي براي تشريح استراتژي جنگي جديد خود براي متحدان آمريكا در ناتو (هر چند كه اين اتحاد، خيالي بيش نيست) به فرانسه آمده بود. از هنگام روي كار آمدن مك‌كريستال از حدود يكسال گذشته، جنگ افغانستان به دارايي اختصاصي آمريكا تبديل شده بود. مخالفت با اين جنگ از مدتي پيش دولت آلمان را در بر گرفته و به استعفاي رئيس جمهور اين كشور انجاميده بود. آتش اين مخالفت‌ها، كانادا و هلند را هم وادار كرده بود خروج 4500 سرباز خود را از اين كشور اعلام كنند. مك‌كريستال به فرانسه آمده بود تا فرانسوي‌ها را كه بيش از 40 تن از سربازان خود را در افغانستان از دست داده‌اند، از كنار كشيدن از اين جنگ منصرف كند. 

هستينگز ادامه داد: ژنرال برخاست و به اتاق خود نگريست كه گروه 10 نفره همراهش، آن جا را به يك مركز فرماندهي كامل تبديل كرده بودند. بر روي ميزها، چندين "تاف بوك " (Toughbook) قرار داشت و سيم‌هاي آبي رنگ در سراسر فرش ضخيم اتاق پخش شده و به بشقاب‌هاي ماهواره وصل بود تا امكان برقراري تماس‌هاي تلفني و ايميلي رمزي را فراهم آورد. وي كه لباس غير نظامي معمولي، كراوات آبي و پيراهن دكمه‌دار، به تن داشت، به هيچ وجه احساس راحتي نمي‌كرد. پاريس، به گفته يكي از مشاورانش، "ضد مك‌كريستال‌ترين " شهري است كه مي‌توانيد تصور كنيد. ژنرال از رستوران‌هاي رويايي متنفر است و به هر مكاني كه بر روي ميزهايش شمع روشن باشد، جواب رد مي‌دهد. او فيلم "شب‌هاي تالادگا " (Talladega Nights) را به فيلم‌هاي "ژان لوك گودار " (Jean-Luc Godard) ترجيح مي‌دهد. ضمن اينكه مك‌‌كريستال هيچ‌گاه در مكان‌هايي كه در معرض ديد عموم قرار دارد، احساس راحتي نمي‌كند. پيش از آنكه اوباما او را مسئول جنگ افغانستان كند، وي مدت پنج سال فرمانده عمليات‌هاي سياه سري پنتاگون بود. 

مك‌كريستال از "سرهنگ چارلي فلين " (Col. Charlie Flynn) رئيس ستاد خود پرسيد: "خبر جديدي از بمب‌گذاري قندهار رسيده است؟ " تنها در روز گذشته، دو خودرو بمبگذاري‌شده بزرگ اين شهر را به لرزه درآورده و دلگرمي‌هاي ژنرال را مبني بر اينكه مي‌تواند اين شهر را از چنگ طالبان درآورد، به چالش طلبيده بود. فلين پاسخ داد: "دو كشته داريم ولي هنوز تائيد نشده است ". مك‌كريستال نگاهي ديگر به دورتادور اتاق انداخت، وي در سن 55 سالگي لاغر و نحيف است و هيچ شباهتي به دوران پيري "كريستيان بيل " (Christian Bale) بازيگر آمريكايي در فيلم "نجات سپيده‌دم " (Rescue Dawn) ندارد. 

چشمان آبي رنگش هنگامي كه بر شخصي خيره مي‌شود، توانايي آزاردهنده‌اي براي برانداز كردن وي دارد. اگر كسي او را عصباني يا ناراحت كرده باشد، چشمانش مي‌تواند بدون هيچ حركتي روح آن شخص را نابود كند. مك‌كريستال گفت: "ترجيح مي‌دهم از چند نفر كتك بخورم تا به اين ميهماني شام بروم ". وي لحظه‌اي درنگ كرد و سپس ادامه داد: "متاسفانه هيچ كسي در اين اتاق نمي‌تواند اين كار را انجام بدهد " و با گفتن اين جمله، از اتاق خارج شد. من از يكي از مشاورانش پرسيدم: "با چه كسي به شام مي‌رود؟ ". او جواب داد: "با يكي از وزراي فرانسوي. كار احمقانه‌اي است. "

* بهاي رك‌گويي‌هاي مك‌كريستال
صبح روز بعد، مك‌كريستال و گروهش براي آماده‌سازي سخنراني كه قرار بود در آكادمي نظامي فرانسوي "اكول ميليتار " (cole Militaire) ارائه كند، دور هم جمع شدند. ژنرال هميشه به اينكه از همه تند و تيزتر و رك‌تر است، مي‌بالد ولي گستاخي وي بهايي هم دارد. با آنكه تنها يك سال بود كه مك‌كريستال مسئول جنگ افغانستان بود، توانسته بود هر كسي را كه در اين جنگ نقشي دارد، به گونه‌اي عصباني كند. پاييز گذشته، در جلسه پرسش و پاسخي كه به دنبال سخنراني وي در لندن برگزار شد، وي استراتژي ضد تروريسم را كه "جو بايدن " (Joe Biden) معاون رئيس جمهور آمريكا از آن حمايت مي‌كند، "كوته‌بينانه " ناميد و گفت كه اين استراتژي، به تشكيل "هرج و مرجستان " خواهد انجاميد. وي به خاطر اين گفته، از سوي شخص رئيس جمهور سرزنش شد كه وي را به يك جلسه خصوصي مختصر هنگام پرواز در هواپيماي رئيس جمهوري فراخواند. پيامي كه اين ملاقات براي مك‌كريستال داشت، واضح بود: "ساكت شو و جنجال‌آفريني نكن ". 

مك‌كريستال در حالي كه متن سخنراني خود را در پاريس از نظر مي‌گذراند، با صداي بلند از خود پرسيد: "امروز چه سوالي در مورد بايدن نصيبم خواهد شد و چه جوابي بايد بدهم؟ من هيچ وقت نمي‌دانم چه حرفي ممكن است از دهانم خارج شود تا وقتي كه موقع حرف زدن برسد و مشكل هم همين است ". وي و همراهانش كه مي‌بينند نمي‌توانند در اين مورد به نتيجه‌اي برسند، به شوخي مي‌گويند كه بهتر است جواب ساده‌اي به سوالات مربوط به بايدن بدهند: آيا پرسيديد بايدن معاون رئيس جمهور؟ او ديگر كيست؟ 

هنگامي كه اوباما براي اولين بار وارد اتاق كار خود در كاخ سفيد شد، بلافاصله مصمم شد به مهم‌ترين وعده انتخاباتي خود در مورد سياست خارجي جامه عمل بپوشاند، تمركز جنگ افغانستان را بر روي هدفي برگرداند كه در ابتدا باعث شد آمريكا به اين كشور حمله كند. وي در ماه مارس 2009 اعلام كرد: من مي‌خواهم كه مردم آمريكا بفهمند كه ما هدفي مشخص و متمركز داريم، القاعده را در پاكستان و افغانستان مختل، نامنظم و نابود كنيم. وي دستور اعزام 21 هزار سرباز ديگر به كابل را صادر كرد كه بالاترين ميزان افزايش نيرو از آغاز اين جنگ در سال 2001 تاكنون بود. وي هم‌چنين به نصيحت پنتاگون و روساي ستاد مشترك عمل كرد و "ژنرال ديويد مك‌كيرنان " (Gen. David McKiernan) فرمانده نيروهاي آمريكايي و ناتو در افغانستان در آن زمان را از كار بركنار كرد و مردي را جايگزين وي كرد كه او را نمي‌شناخت و تنها به مدت كوتاهي ملاقاتش كرده بود؛ ژنرال استنلي مك‌كريستال. 

طي بيش از 50 سال گذشته، يعني از هنگامي كه "هري ترومن " (Harry Truman) رئيس جمهور وقت آمريكا، "ژنرال داگلاس مك‌آرتور " (Gen. Douglas MacArthur) را در كشمكش جنگ كره اخراج كرد، اولين بار بود كه يك ژنرال در زمان جنگ از سمت خود بركنار مي‌شد.

* مك‌كريستال نااميد مي‌شود
با آن‌كه مك‌كريستال، در انتخابات رياست جمهوري به اوباما راي داده بود، وي و فرمانده كل جديد تحت فرمان وي از همان ابتدا نتوانستند با اوباما ارتباط برقرار كنند. ژنرال براي اولين بار، يك هفته پس از روي كار آمدن اوباما، در جلسه‌اي با وي ملاقات كرد كه براي آشنايي رئيس جمهور با چندين مقام ارشد ارتش در اتاقي در پنتاگون كه با نام "تانك " شناخته مي‌شود، برگزار شد. طبق منابعي كه در اين جلسه حضور داشتند، مك‌كريستال اظهار كرد كه اوباما به خاطر اين اتاق پر از افسران ارشد نظامي، "ناراحت و وحشت‌زده " به نظر مي‌رسيد. اولين ملاقات رو در روي آنها چهار ماه بعد، پس از رسيدن مك‌كريستال به سمت فرمانده نيروها در افغانستان، در اتاق كار اوباما در كاخ سفيد صورت گرفت ولي اوضاع بهتر نشد. يكي از مشاوران مك‌كريستال در اين باره گفت: "اين ملاقات، تنها جلسه‌اي 10 دقيقه‌اي براي بازنگري چند عكس بود. مشخص بود كه اوباما چيزي در مورد او نمي‌داند. اوباما كسي است كه قرار است اين جنگ لعنتي را رهبري كند ولي به نظر مي‌رسيد زياد درگير آن نيست. رئيس (مك‌كريستال) حسابي نااميد شده بود. " 

مك‌كريستال از همان ابتدا مصمم بود به روش خودش عمل كند، يعني از آنجا به عنوان آزمايشگاهي براي آزمايش يك استراتژي نظامي بحث‌برانگيز به نام "مبارزه با شورش " (counterinsurgency) استفاده كند. اين استراتژي، الگوي نظامي جديد پنتاگون است و هدف از آن، چند برابر كردن اولويت‌هاي نظامي براي مبارزه با خشونت با استفاده از فناوري‌هاي پيشرفته است كه امتحان كردن آنها مبارزه در جنگ‌هاي طولاني مدت در كشورهاي شكست خورده را مي‌طلبد. طبق اين استراتژي، تعداد بسيار زيادي از سربازان نيروي زميني، نه تنها براي نابود كردن دشمن، بلكه براي ماندن آنها در ميان غير نظاميان و تشكيل تدريجي دولتي ملي در آنجا اعزام مي‌شوند. اين فرايندي است كه حتي مدافعان ثابت آن اعتراف مي‌كنند كه رسيدن به آن، سال‌ها، اگر نگوييم دهه‌ها، طول خواهد كشيد. 

اين نظريه به طور اساسي ارتش را در اولويت قرار داده و قدرت و اختيار و همين طور بودجه آن را افزايش مي‌دهد تا بتواند جوانب سياسي و ديپلماتيك جنگ را در بربگيرد. حتي نمي‌توان نيروهاي ويژه ارتش آمريكا را سربازان صلح تصور كرد. در سال 2006، پس از آنكه "ژنرال ديويد پترائوس " (Gen. David Petraeus) اين نظريه را در زمان "حكمراني خود " در عراق به آزمايش همه جانبه گذاشت، كارشناسان، خبرنگاران، افسران ارتش و مقامات شهري از آن استقبال كردند. اين گروه پر نفوذ بر اين باور بودند كه اين استراتژي براي افغانستان عالي و بي نقص است. تنها چيزي كه آنها به آن نياز داشتند، يك ژنرال با گيرايي و درايت سياسي كافي بود تا آن را به اجرا درآورد. 

هنگامي كه مك‌كريستال براي گسترش جنگ به اوباما دلگرم شد، با همان شجاعتي اين كار را
انجام داد كه در عراق تروريست‌ها را دنبال مي‌كرد: درياب كه دشمن چگونه عمل مي‌كند، از هر كس ديگر سريع‌تر و بي رحم‌تر باش و دشمن را از صفحه روزگار محو كن. پس از ورود به افغانستان در ماه ژوئن گذشته، وي خود يك بازنگري جداگانه درباره اين سياست انجام داد كه دستور اين كار را "رابرت گيتس " وزير دفاع آمريكا صادر كرده بود. گزارش وي از اين بازنگري به رسانه‌ها راه يافت و نتيجه‌گيري آن وحشتناك بود: اگر 40 هزار سرباز ديگر به افغانستان اعزام نشود، يعني تقريباً نيمي از تعداد نيروهاي كنوني در اين كشور به آن اضافه نشود، آمريكا در خطر "شكست در عمليات " قرار خواهد گرفت. كاخ سفيد بسيار عصباني شد. همه احساس مي‌كردند مك‌كريستال مي‌خواهد در مقابل اوباما قد علم كند و اگر به گفته‌هاي ژنرال عمل نكند، وي را در معرض اتهام‎هايي مانند ضعيف بودن در مورد امنيت ملي قرار دهد. مسئله به رويارويي اوباما و پنتاگون تبديل شده بود و پنتاگون مصمم بود بر رئيس جمهور فائق آيد. 

اوباما در سال گذشته، هنگامي كه ژنرال ارشدش از وي تقاضاي اعزام سرباز بيشتر مي‌كرد، يك تجديدنظر سه ماهه براي ارزيابي مجدد استراتژي افغانستان ترتيب داد. مك‌كريستال در مصاحبه‌اي طولاني به من گفت: "آن دوره براي من خيلي دردناك بود. من داشتم يك موقعيت غير قابل فروش را به فروش مي‌گذاشتم ". براي ژنرال، اين زمان به عنوان يك دوره آموزش سياست‌هاي فراگير محسوب مي‌شد؛ مبارزه‌اي كه وي را در مقابل چهره‌هاي با تجربه واشنگتن مانند جو بايدن قرار مي‌داد كه معتقد بود مبارزه طولاني مدت با شورش در افغانستان، بدون تضعيف شبكه‌هاي تروريسي بين‌المللي، آمريكا را در يك باتلاق نظامي فرو خواهد برد. "داگلاس مك‌گرگور " (Douglas Macgregor) سرهنگ بازنشسته و منتقد پيشتاز استراتژي مبارزه با شورش كه به همراه مك‌كريستال در آكادمي نظامي "وست‌پوينت " (West Point) آموزش ديده است، در اين باره مي‌گويد: "اين تفكر كه ما يك ميليارد دلار براي تغيير فرهنگ جهان اسلام هزينه كنيم، كاملاً بي‌معني است. "

* پرهيز اوباما از استفاده از واژه پيروزي براي افغانستان
با اين حال، مك‌كريستال در پايان تقريباً هر آنچه را كه مي‌خواست، به دست آورد. اوباما در اول دسامبر، در سخنراني خود در آكادمي وست‌پوينت، همه دلايل اينكه جنگ افغانستان، ايده بدي است، ارائه كرد: اينكه اين جنگ، پر هزينه است و آمريكا در بحران اقتصادي به سر مي‌برد، اينكه تعهد 10 ‌ساله قدرت آمريكا را تحليل خواهد برد و اينكه القاعده پايگاه عمليات خود را به پاكستان منتقل كرده است. سپس اوباما بدون حتي يك بار به كار بردن كلمات "پيروزي " يا "برنده شدن "، اعلام كرد كه 30 هزار نيروي جديد به افغانستان اعزام مي‌كند كه تقريباً برابر با تعدادي بود كه مك‌كريستال درخواست كرده بود. 

اوباما، هر چند با ترديد، از نفوذ خود به نفع طرفداران سياست مبارزه با شورش استفاده كرد. 

اكنون، در حالي كه مك‌كريستال براي اجراي يك حمله در جنوب افغانستان آماده مي‌شود، هيچ دورنمايي از موفقيت به چشم نمي‌آيد. در ماه ژوئن، آمار تلفات نيروهاي آمريكايي از مرز هزار تن گذشت و تعداد كشته‌هاي بمب‌هاي كنار جاده‌اي هم دو برابر اين تعداد است. هزينه كردن ميلياردها دلار در پنجمين كشور فقير جهان هم نتوانسته است توجه مردم آنجا را به دست آورد كه دامنه نگرش‌ آنها نسبت به نيروهاي آمريكايي از بسيار محتاط تا علناً خصمانه متغير است. بزرگ‌ترين عمليات نظامي سال كه يك حمله وحشيانه از ابتداي ماه فوريه براي به دست آوردن دوباره شهر مرجه در جنوب افغانستان بود، همچنان ادامه دارد و حتي خود مك‌كريستال را بر آن داشته كه آن را "زخم در حال خونريزي " بنامد. در ماه ژوئن، افغانستان به طور رسمي به عنوان طولاني‌ترين جنگ آمريكا، از ويتنام پيشي گرفت و اوباما هم در سكوت از ضرب‌العجل ماه جولاي سال آينده كه براي عقب‌نشيني نيروهاي آمريكايي از افغانستان در نظر گرفته، كناره مي‌گيرد. 

وي خود را در چيزي جنون‌آميزتر از يك باتلاق گرفتار مي‌بيند، باتلاقي كه خود آگاهانه به درون آن قدم گذاشت، حتي با آنكه اين دقيقاً همان پروژه ملت‌ساز چند نسلي آزاردهنده و غول‌پيكري است كه وي علناً اعلام كرد نمي‌خواهد به آن تن در دهد. 

حتي كساني كه از مك‌كريستال و استراتژي ضد شورش وي حمايت مي‌كنند، مي‌دانند كه هر آنچه كه ژنرال بتواند در افغانستان بدان نائل آيد، نتيجه بيشتر شبيه ويتنام خواهد بود تا طوفان صحرا. "سرلشگر بيل مي‌ويل " (Maj. Gen. Bill Mayville) كه به عنوان فرمانده عمليات براي مك‌كريستال خدمت كرده است، در اين باره مي‌گويد: "اين جنگ هيچ گاه وجهه پيروزي به خود نخواهد گرفت. اين جنگ به يك مجادله ختم خواهد شد. "

* تيم آمريكايي مك‌كريستال
مك‌كريستال و همراهانش يك شب پس از سخنراني خود در پاريس به "كيتي اوشياز " (Kitty O'Shea's) كه يك ميخانه ايرلندي براي توريست‌ها در اطراف هتل محل اقامت‌ آنها است، رفتند. همسرش "آني " (Annie) كه در اقدامي نادر براي ملاقاتش به پاريس آمده بود، به وي ملحق شد. از زمان آغاز جنگ عراق در سال 2003، وي همسر خود را تنها به مدت كمتر از 30 روز در سال ملاقات كرده است. با آنكه اين، سي و سومين سالگرد ازدواج آنها بود، مك‌كريستال اطرافيان خود را هم به شام در اين مكان ساده‌اي كه همراهانش پيدا كرده بودند، دعوت كرد. همسرش از اين كار وي متعجب نشد و گفت: "يك بار هنگامي كه من لباس كاملاً رسمي به تن داشتم، او مرا به خيمه‌شب‌بازي برد. " 

همراهان ژنرال، دست‌چيني از قاتل‌ها، جاسوس‌ها، نوابغ، وطن‌پرستان، عوامل سياسي و ديوانه‌هايي آشكار هستند. يك فرمانده سابق نيروهاي ويژه انگليس، دو تن از اعضاي عمليات‌هاي ويژه نيروي دريايي، يك كماندوي نيروهاي ويژه افغان، يك وكيل، دو خلبان هواپيماهاي جنگنده و دست‌كم 20 كهنه سرباز جنگنده و متخصص مبارزه با شورش در ستاد وي حضور دارند. آنها به شوخي خود را تيم آمريكا مي‌نامند و به خاطر نگرش "ما مي‌توانيم " خود و همين طور تحقيرشان نسبت به قدرت به خود مي‌بالند. 

تيم آمريكا، پس از رسيدن به كابل در تابستان گذشته، دست به تغيير فرهنگ "نيروهاي كمكي امنيتي بين‌المللي " (International Security Assistance Force) كه نام عمليات به رهبري ناتو در افغانستان است، زدند. مك‌كريستال مصرف الكل در پايگاه را ممنوع كرد و همه نشانه‌هاي اضافي آمريكا مانند "ساندويچ‌هاي برگر گينگ " را برداشت، هزاران تن از افسران را به حضور در جلسه توجيهي صبحگاهي موظف كرد و مركز فرماندهي را به صورت يك اتاق هشياري موقعيتي درآورد كه يك مركز اطلاعات جريان آزاد به تقليد از دفاتر "مايك بلومبرگ " (Mike Bloomberg) شهردار نيويورك است. 

وي هم‌چنين ركورد ديوانه‌وار چهار ساعت خواب شبانه و دويدن مسافت هفت مايلي در صبح و خوردن تنها يك وعده غذايي در روز براي كاركنان ستادش مقرر كرد (من خود در يك ماهي كه با ژنرال گذراندم، شاهد بودم كه او تنها يك وعده در روز غذا مي‌خورد). نوعي روايت فوق بشري از وي در ميان اطرافيانش و همينطور رسانه‌ها پخش شده است؛ گويي توانايي در نخوابيدن و نخوردن به معني امكان يك تنه برنده شدن در جنگ است. 

تا هنگام نيمه شب، بسياري از تيم آمريكا حاضر در ميخانه كيتي اوشياز مست بودند. دو تن از افسرها حركاتي تركيبي از رقص‌هاي ايرلندي و رقص‌هايي كه در عروسي‌هاي مردم افغان ديده بودند، انجام مي‌دادند و مشاوران ارشد مك‌كريستال دست به گردن يكديگر انداخته و آوازي را كه خود اختراع كرده بودند، سر مي‌دادند كه نام آن را آهنگ افغانستان گذاشته بودند. مك‌كريستال از گروه فاصله گرفت و به نگريستن به آنها پرداخت. رو به من كرد و گفت: "من براي همه اين مردها مي‌ميرم. آنها هم براي من مي‌ميرند. " 

اين مرداني كه دور هم جمع شده و شاد به نظر مي‌رسيدند كهنه سربازاني بودند كه يك شب به شادماني پرداخته بودند ولي در واقع، اين گروه منسجم نمايانگر قدرتمندترين نيروي تشكيل دهنده سياست آمريكا در افغانستان بود. در حالي كه مك‌كريستال و مردانش فرمانده بي چون و چراي همه جوانب جنگ بودند، هيچ موقعيت معادلي با جايگاه آنها در طرف سياسي يا ديپلماتيك وجود ندارد. در عوض، مجموعه‌اي از بازيگران دولتي بر سر كاغذ بازي‌هاي افغانستان با هم رقابت مي‌كنند: "كارل ايكنبري " (Karl Eikenberry) سفير آمريكا، "ريچارد هالبروك " (Richard Holbrooke) نماينده ويژه آمريكا در افغانستان، "جيم جونز " (Jim Jones) مشاور امنيت ملي و همين طور هيلاري كلينتون وزير امور خارجه بدون ذكر حدود 40 تن ديگر از سفراي ائتلاف و مجموعه‌اي از افراد پرحرف، از جان كري گرفته تا جان مك‌كين كه سعي مي‌كنند در اين آشفتگي جايي براي خود باز كنند. 

اين ناسازگاري ديپلماتيك به طرز موثري اين امكان را براي گروه مك‌كريستال فراهم آورده كه تصميم‌گيرنده اصلي باشند و در تلاش‌ها براي تاسيس يك دولت باثبات و معتبر در افغانستان اختلال ايجاد نمايند. "استفن بيدل " (Stephen Biddle) عضو ارشد شوراي روابط خارجي كه از حاميان مك‌كريستال است، مي‌گويد: "اين امر، ماموريت آمريكا در آنجا را به خطر مي‌اندازد. ارتش نمي‌تواند به تنهايي اصلاحات دولتي بيافريند. "

* بودجه 12 برابري پنتاگون در برابر وزارت خارجه آمريكا
بخشي از اين مشكل، ساختاري است. بودجه وزارت دفاع از 600 ميليون دلار در سال فراتر مي‌رود در حالي كه وزارت امور خارجه تنها 50 ميليارد دلار بودجه دريافت مي‌كند ولي بخشي از اين مشكل هم، شخصي است. تيم مك‌كريستال،
در خلوت، در مورد بسياري از مقامات ارشد ديپلماتيك دولت اوباما بد مي‌گويند. يكي از دستياران مك‌كريستال، "جيم جونز " را كه يك ژنرال چهار ستاره بازنشسته و كهنه سرباز جنگ سرد است، دلقكي ناميد كه همچنان در سال 1985 گير افتاده است. 

يكي ديگر از دستياران وي مي‌گويد: "سياستمداراني مانند كري و مك‌كين ناگهان سر و كله‌شان پيدا مي‌شد، با كرزي ملاقات مي‌كنند، در كنفرانس خبري كه در فرودگاه برگزار مي‌شود، از او انتقاد مي‌كنند و سپس به برنامه‌هاي گفتگوي تلويزيوني يكشنبه خود باز مي‌گردند. حقيقت اين است كه اين كارها فايده‌اي ندارد ". تنها هيلاري كلينتون مورد تعريف و تمجيد اطرافيان مك‌كريستال قرار مي‌گيرد. يكي از مشاوران وي مي‌گويد: "فقط هيلاري در زمان بازنگري استراتژيك افغانستان از شيطان (مك‌كريستال) حمايت كرد. او گفت اگر شيطان چيزي مي‌خواهد، هر آنچه را كه مي‌خواهد به او بدهيد. " 

مك‌كريستال مورد شك و ظن ويژه "هالبروك " كه گويي مسئول برقرار كردن دوباره طالبان است، قرار دارد. يكي از اعضاي گروه ژنرال مي‌گويد: "رئيس مي‌گويد كه او مثل يك حيوان زخم خورده است. هالبروك هميشه اين شايعات را مي‌شنود كه قرار است او را اخراج كنند و اين مسئله، او را خطرناك مي‌كند. او آدم با استعدادي است ولي بي مقدمه وارد مي‌شود، يك اهرم بر مي‌دارد و به هر چه گيرش بيايد چنگ مي‌اندازد ولي اينجا، مبارزه با شورش است و نمي‌توان اجازه داد هر كسي هر كاري مي‌خواهد، انجام دهد. " 

مك‌كريستال هنگام سفر به پاريس، لپ‌تاپ خود را چك كرد و غر زد: "اَه نه، دوباره يك ايميل ديگر از هالبروك. حتي نمي‌خواهم بازش كنم. " ايميل را باز كرد و درود و سلام آن را با صداي بلند خواند. سپس دستگاه خود را خاموش كرد و هيچ تلاشي براي نشان ندادن ناراحتي خود صورت نداد. يكي از دستياران به شوخي به ديگري گفت: "مراقب باش از اين ايميل‌هاي آزار دهنده براي تو نيايد. " 

به مراتب، بحراني‌ترين و اجباري‌ترين رابطه‌ها، رابطه مك‌كريستال با "ايكنبري " سفير آمريكا است. به گفته كساني كه به اين دو تن نزديك هستند، ايكنبري ژنرال سه ستاره بازنشسته كه از سال 2002 تا 2005 در افغانستان خدمت مي‌كرد، نمي‌تواند تحمل كند كه افسر زير دست پيشين او اكنون تصميم گيرنده امور است. وي هم‌چنين از اين امر خشمگين است كه مك‌كريستال، با حمايت متحدان ناتو، از قرار دادن ايكنبري در نقش محوري فرماندهي (viceroy) افغانستان كه وي را همتاي ديپلماتيك ژنرال مي‌كرد، سر باز زد. اين سمت به "مارك سدويل " (Mark Sedwill ) سفير انگليس تعلق گرفت و اين اقدام به افزايش موثر نفوذ مك‌كريستال در ديپلماسي با حذف رقيب قدرتمندش انجاميد. يك مقام آمريكايي آشنا با اين مذاكرات در اين باره مي‌گويد: "در حقيقت، به يك آمريكايي قدرتمند براي آن سمت نياز بود. "

* انتشار نامه سفير ضربه آخر بر رابطه نيمه جان مك‌كريستال و ايكنبري
در ژانويه، زماني كه نامه محرمانه ايكنبري به بيرون درز كرد و در نيويورك‌تايمز به چاپ رسيد، رابطه اين دو نفر، به مراتب بدتر شد. انتشار اين نامه، افتضاح جدي‌ به بار آورد. در اين نامه، سفير آمريكا از استراتژي مك‌كريستال انتقاد كرده بود و در آن از كرزي به عنوان يك "شريك استراتژيك نه چندان شايسته " نام برده شده بود. هم‌چنين ايكنبري نسبت به كارآمد بودن سياست ضد شورش در مقابل طالبان، ابراز ترديد كرده بود: "ما بيش از پيش در اينجا درگير مي‌شويم و راهي براي خلاصي خودمان پيدا نخواهيم كرد. اجازه ندهيد كه دوباره اين كشور به بي‌قانوني و هرج و مرج كشيده شود. " 

مك‌كريستال و تيمش، در اين نامه ناديده گرفته شده بودند. مك‌كريستال كه از افشاي اين نامه ابراز دلخوري مي‌كرد، گفت: "من كارل را دوست دارم. مدت زيادي است كه او را مي‌شناسم. اما پيش از اين، او هرگز چنين چيزي را به ما نگفته بود. او با اين نامه، خود را در در كتاب‌هاي تاريخي، بي‌تقصير نشان خواهد داد. اگر ما در اين جنگ شكست بخوريم، او مي‌گويد من كه از قبل هشدار داده بودم. " 

يكي از بزرگترين نمونه‌هاي دخالت مك‌كريستال در سياست، تعامل او با كرزي است. اين مك‌كريستال است كه بهترين رابطه را با فردي برقرار كرده است كه آمريكا براي اداره افغانستان به او متكي است. 

اين رابطه ميان كرزي و ايكنبري يا هالبروك برقرار نيست. راهبرد ضد شورش، نياز به يك دولت قابل اعتماد دارد و از آن جايي كه كرزي مورد اعتماد مردمش نيست، مك‌كريستال به سختي تلاش مي‌كند كه به او اعتبار ببخشد. در طول چند ماه، او رئيس جمهور افغانستان را در بيش از 10 مسافرت داخلي همراهي كرد و در نشست‌هاي سياسي يا شوراهاي قندهار، در كنار او ايستاد. 

در ماه فوريه، درست يك روز قبل از تهاجم مهلك به مارجه، مك‌كريستال به كاخ رياست جمهوري رفت تا كرزي را براي اعلام بزرگ‌ترين عمليات نظامي سال با خود ببرد اما خدمتكاران كرزي به مك‌كريستال گفتند كه او سرما خورده و خوابيده است و به هيچ عنوان نمي‌توان مزاحم او شد. پس از چند ساعت چانه‌زني، مك‌كريستال در نهايت توانست از وزير دفاع افغانستان كمك بگيرد و خدمتكاران كرزي را وادار كند كه رئيس جمهور را از خواب بيدار نمايند. 

اين يكي از اشكالات راهبرد ضد شورش مك‌كريستال بود: نياز به ايجاد يك دولت معتبر باعث مي‌شد كه منت هر رهبر درپيتي را بكشيم و از او پشتيباني كنيم. ايكنبري نيز در نامه خود، اين خطر را گوشزد كرده بود. حتي تيم مك‌كريستال هم به طور خصوصي مي‌گفتند كه كرزي شريك ايده‌آلي نيست. يكي از مشاوران ارشد ژنرال با تأسف مي‌گويد: "كرزي درب كاخ را در يك سال گذشته قفل كرده و در كاخ نشسته بود. " 

در طول زمان، كرزي خود باعث شد كه اشتياق مك‌كريستال براي اعتبار بخشي به دولت افغانستان از بين برود. در بازديدي كه كرزي از مركز درماني نظامي "والتر ريد " (Walter Reed Army Medical Center) داشت، با سه سرباز آمريكايي مواجه شد كه در ولايت "اروزگان " (Uruzgan) زخمي شده بودند. كرزي رو به مك‌كريستال كرد و گفت: "ژنرال، من اصلا نمي‌دانستم كه در اروزگان هم جنگ بوده است! " 

همانطور كه مك‌كريستال جوان، رشد مي‌كرد و دوره‌هاي نظامي را مي‌گذراند، تركيبي از استعداد و جسارت را به نمايش مي‌گذاشت. پدرش در كره و ويتنام جنگيده بود و با درجه ژنرال 2 ستاره بازنشسته شده بود. 4 برادرش همگي به خدمت ارتش درآمده بودند. 

مك‌كريستال در منتقل شدن به پايگاه‌هاي مختلف، به بيسبال علاقه نشان داد. زيرا در اين بازي مجبور نبود خود برتر بينيش را پنهان كند.

* مك‌كريستال خاطي‌ترين افسر وست‌پوينت
مك‌كريستال در سال 1972 به "وست‌پوينت " (West Point) منتقل شد. در اين زمان، ارتش آمريكا تقريبا كمترين محبوبيت را در طول تاريخ داشت. دوره‌اي كه او شركت داشت، آخرين دوره‌اي بود كه ارتش فقط مردان را مي‌پذيرفت. اين دانشكده افسري كه به "زندان هودسون " (Prison on the Hudson) معروف شده بود، تركيبي قوي از تستوسترون، اوباش‌گري و وطن‌پرستي افراطي بود. هنرآموزان، مكررا سالن غذاخوري را با پرتاب غذا به يكديگر كثيف مي‌كردند. در تولدها، يك سنت قديمي به نام "موش لعنتي " اجرا مي‌شد و در آن، كسي را كه روز تولدش بود در برف يا لجن مي‌خواباندند و سرتاسر بدنش را با خمير ريش‌تراشي مي‌پوشاندند. 

سپهبد "ديويد بارنو " (David Barno) همكلاسي سابق مك‌كريستال كه بين سال‌هاي 2003 تا 2005 در افغانستان به عنوان فرمانده ارشد خدمت مي‌كرد، دانشكده افسري سابق‌ آنها را "كاملا خارج از كنترل " توصيف مي‌كند و كلاس درس آن دوره را پر از "استعدادهاي شگرف " و "جواناني با چشمان باز و حس قوي آرمان‌گرايي " مي‌داند. ژنرال "راي ادييرنو " (Ray Odierno) نيز متعلق به آن دوره آموزشي است كه اكنون در عراق، فرمانده است. 

مك‌كريستال نيز به عنوان يك ژنرال‌زاده، سرآمد هنرآموزان خلاف، در دانشكده افسري بود. او به خوبي ياد گرفت كه چگونه در يك ساختار خشك و هرمي، خود را بالا بكشد و در عين حال، هر زمان كه بتواند نسبت به صاحبان قدرت، بي‌اعتنايي نمايد. او در كارنامه خود بيش از 100 ساعت بازداشتي به دليل مستي، شركت در پارتي و سرپيچي از فرمان دارد. اين ركورد، وي را شايسته دريافت لقب "مرد قرن " از سوي همكلاسانش نمود. يكي از همكلاسانش كه نخواست نامش فاش شود، به ياد مي‌آورد كه مك‌كريستال را در حالي كه يك جعبه آبجويي را كه زير وان مخفي كرده بود را سركشيده و زير دوش مست و خراب افتاده بود، پيدا كرده بود. اين هنرآموز بازيگوش، تقريبا در آستانه اخراج قرار گرفته بود. براي تنبيه، ساعت‌ها او را وادار مي‌كردند كه در محوطه رژه برود. اين تنبيه مخصوص هنرآموزاني بود كه از مقررات سرپيچي مي‌كردند. "آني " (Annie) كه از سال 1973 با او ملاقات مي‌كرد، مي‌گويد كه من معمولا بيشتر مدت قرارمان را در كتابخانه مي‌گذراندم تا تنبيه او در محوطه پايان يابد. 

مك‌كريستال، در نهايت، دوره 855 روزه را با 298 روز تأخير نسبت به ساير همكلاسي‌هايش به پايان برد كه اين براي فرد با استعدادي مانند او، يك عقب‌ماندگي جدي است. بيشتر كارهاي اجباري او، كارهاي فوق برنامه بود: به عنوان عضو هيئت تحريريه مجله پوينتر كه مجله كتابخانه دانشكده افسري وست‌پوينت بود، او 7 داستان كوتاه نوشت كه به طرز وحشتناكي از حوادثي كه در آينده با آن روبرو مي‌شد، خبر مي‌داد. در يكي از اين داستان‌ها يك افسر خيالي از مشكلاتي كه براي تربيت نيروهاي خارجي براي جنگيدن وجود داشت، شكايت مي‌كرد.
در داستان ديگري، يك سرباز 19 ساله، كودكي را به اشتباه به جاي يك تروريست مي‌كشد. در داستان "يادداشت بركمن " (Brinkman's Note) كه يك داستان پليسي است، يك فرد ناشناس، ماجراي جلوگيري از اجراي يك نقشه براي ترور رئيس جمهور را روايت مي‌كند. در نهايت متوجه مي‌شويم كه خود راوي، كسي است كه مي‌خواهد رئيس جمهور را ترور كند و موفق مي‌شود كه به كاخ سفيد نفوذ كند: "رئيس جمهور، در حالي كه لبخند بر لب داشت، ايستاد. از جيب راست كت باراني‌ام، به آرامي طپانچه كاليبر 32 را بيرون كشيدم. با شكست بركمن، من پيروز شده بودم. " 

پس از فارغ‌التحصيلي، ستوان دوم استنلي مك‌كريستال وارد ارتش شكست‌خورده در جنگ ويتنام شد. او مي‌گويد: "ما واقعا احساس مي‌كرديم كه نسل زمان صلح هستيم. اگر چه جنگ خليج فارس بعدا پيش آمد اما حتي اين جنگ هم نبرد بزرگي نبود. " 

بنابراين مك‌كريستال به جايي رفت كه پيكار وجود داشته باشد: او در مدرسه آموزش نيروهاي مخصوص ثبت‌نام كرد و فرمانده يك هنگ در گردان سوم تكاوران شد. حتي در زمان صلح نيز اين مقام خطيري بود. تقريبا يك ششم تكاوران در حين تمرين كشته مي‌شوند. به علاوه اين مسير شغلي غير معمولي هم بود زيرا بيشتر سربازاني كه مي‌خواستند به درجه ژنرالي برسند، عضو گروه تكاوران نمي‌شدند. به دليل علاقه ذاتي به تغيير سيستم‌هايي كه فكر مي‌كرد، كهنه شده‌اند، مك‌كريستال، يك نظام انقلابي جديد براي تمرين تكاوران طراحي كرد. او در اين زمينه يك روش تركيبي ابداع نمود كه هر سرباز با عينك ديد در شب و تفنگ دوربرد تجهيز مي‌شد. نيروها مجبور بودند كه توان خود را در راهپيمايي هفتگي به همراه كوله‌پشتي سنگين افزايش دهند. 

در اواخر دهه 1990، مك‌كريستال، با زيركي مسير پيشرفت را پيمود. يك سال را در مدرسه علوم سياسي كندي وابسته به "هاروارد " (Harvard's Kennedy School of Government) گذراند. سپس به كميته روابط خارجي رفت و در نگارش رساله‌اي در معايب و محاسن مداخلات بشردوستانه كمك كرد اما هر چه پله‌هاي ترقي را مي‌پيمود، بيشتر به مهارت‌هايي كه در دانشكده وست‌پوينت به عنوان يك هنرآموز دردسرساز ياد گرفته بود، متكي مي‌شد: يادگيري كامل اينكه چگونه در يك سلسله مراتب نظامي سخت، بدون اينكه از گردونه حذف شود، پيش برود. در آشفته بازار سياسي پس از 11 سپتامبر، خدمت به عنوان يك مقام ارشد اطلاعاتي، او را بيشتر بالا برد. آني مي‌گويد: "او بسيار متمركز بود. حتي به عنوان يك افسر جوان، باز هم او مي‌دانست كه چه كاري مي‌خواهد انجام دهد. من فكر نمي‌كنم كه شخصيت او در طي اين سال‌ها تغيير كرده باشد. "

* عزيز دردانه بوش و رامسفلد
در يك نگاه، شغل مك‌كريستال تاكنون حداقل دو بار زير و رو شده است. به عنوان سخنگوي پنتاگون در طول تهاجم به عراق، بيش از اينكه يك فرمانده به نظر برسد، بيشتر شبيه سخنگوي كاخ سفيد بود. وي به بر زبان آوردن آنچه در فكرش مي‌گذشت، مشهور شده بود. وقتي كه "دونالد رامسفلد " وزير دفاع در زمان غارت بغداد اظهارنظر مفتضحانه‌اي كرد، مك‌كريستال از او پشتيباني نمود. چند روز بعد، او گاف رئيس جمهور بوش در اعلام پايان جنگ عراق را مورد توجه قرار داد و تأكيد كرد كه نبرد اصلي عراق پايان يافته است اما در ايفاي وظيفه بعدي خود بود كه به عنوان ناظر نيروهاي ويژه شامل تكاوران، تفنگ‌داران دريايي و دلتا فورس، در لاپوشاني افتضاحات، شركت كرد. 

پس از اينكه در آوريل 2004 در افغانستان، يك سرجوخه تكاور به نام "پات تيل‌من " (Pat Tillman) به وسيله نيروهاي خودي به اشتباه كشته شد، مك‌كريستال نقش فعالي در ساختن اين دروغ داشت كه تيل‌من به دست جنگجويان طالبان كشته شده است. او يك گزارش تحريف شده را كه پيشنهاد مي‌داد تيل‌من به وسيله دشمن كشته شده است، تأييد نهايي كرد (او بعدا ادعا كرد كه اين گزارش را به دقت نخوانده است. اين توجيه براي فرمانده‌اي كه با موشكافي فراوان، به كوچكترين جزئيات توجه مي‌كند، عجيب است) يك هفته بعد، مك‌كريستال يك يادداشت به شوراي فرماندهي نوشت و به طور مشخص هشدار داد كه رئيس جمهور بوش بايد از يادآوري علت مرگ تيل‌من خودداري كند. او نوشت كه اگر شرايط مرگ سرجوخه تيل‌من علني شود، شرمساري نصيب رئيس جمهور خواهد شد. 

مادر پات تيل‌من در كتاب "پوتين‌هايي روي زمين در سحرگاه " نوشت: روايت دروغي را كه مك‌كريستال آشكارا در ساخت آن مشاركت داشت، اقدامات واقعي پات را هم كمرنگ كرد. او اضافه مي‌كند: مك‌كريستال از اين رسوايي بيرون ماند زيرا عزيز دردانه بوش و رامسفلد است. او دوست دارد تمام خواسته‌هايش به اجابت برسد حتي اگر مستلزم ناديده گرفتن مقررات و دور زدن شوراي فرماندهي باشد. 9 روز پس از مرگ تيل‌من، مك‌كريستال به درجه سرلشكري ارتقا يافت. 

دو سال بعد در سال 2006، نام مك‌كريستال در رسوايي مربوط به بازداشتگاه "نما " (Nama) در عراق كه در آن زندانيان مورد آزار و شكنجه قرار مي‌گرفتند، آورده شد. بنابر گزارش بازرسان حقوق بشر، زندانيان در اين بازداشتگاه، مورد آزارهايي از قبيل قرار گرفتن تحت فشار رواني، به صورت عريان در گل و لاي كشيدن و ... قرار مي‌گرفتند. اگر چه يكي از محققين، گزارش داد كه بارها مك‌كريستال در حال بازجويي از زندانيان مشاهده شده است، با اين حال وي را مورد بازخواست قرار ندادند اما اين جريان به قدري بر مك‌كريستال مؤثر بود كه تلاش كرد كه از عمليات بر روي زندانيان در حوزه فرماندهي خود در افغانستان جلوگيري به عمل آورد. به گفته يكي از افسران، مك‌كريستال اين اقدامات را يك دام سياسي مي‌دانست. در مي 2009، همانطور كه مك‌كريستال براي اداي گزارش آماده مي‌شد، كارمندانش او را براي پاسخ‌گويي به سوالات دشوار در مورد بازداشتگاه نما و تحريف قتل تيل‌من آماده مي‌كردند اما اين رسوايي‌ها، بازتاب كمي در كنگره پيدا كرد و مك‌كريستال به زودي عازم كابل شد تا جنگ افغانستان را اداره نمايد.

* وقتي پترائوس جوجه كماندو بود مك‌كريستال يك شورشي مار خور بود
رسانه‌ها نيز براي مك‌كريستال فرصت مشاجره و درگيري فراهم مي‌كردند. زماني كه ژنرال پترائوس يك جوجه كماندو بود، مك‌كريستال يك شورشي مار خور بود. اين مطلب را نيوزويك نوشته بود. 

او اهميتي نمي‌داد كه پسر نوجوانش با موهاي رنگ شده آبي و تيپ غيرمتعارف به خانه بيايد. 

مك‌كريستال با رك‌گويي، افكارش را بيان مي‌كند و اين اخلاق در ميان افسران رده بالا كاملا نادر است. 

او همواره مشورت مي‌كند و با علاقه واقعي به پاسخ‌ها گوش فرا مي‌دهد. او خلاصه‌ها را در آي‌پاد ضبط مي‌كند و كتاب‌ها را به صورت صوتي گوش مي‌دهد. او يك سري "نانچيكوي " سنتي در سفرها با خود حمل مي‌كند كه بر روي آن اسمش و يك جمله از بروس‌لي حك شده است: "هيچ محدوديتي وجود ندارد. فقط زمين‌هاي مسطح وجود دارد و تو نبايد اينجا بماني. بايد از آنها عبور كني. " او چند دوجين مأموريت شبانه در زمان فرماندهي در عراق اجرا كرد كه اين در ميان فرماندهان ارشد، بي‌سابقه است.
 
او بدون اعلام در اين مأموريت‌ها شركت مي‌كرد و تقريبا هيچ يك از دوستانش او را همراهي نمي‌كردند.
 
يكي از افسران انگليسي كه در كابل خدمت مي‌كرد، مي‌گويد: "جوجه سربازها، واقعا به مك‌كريستال عشق مي‌ورزند. شما ممكن است در جايي در عراق باشي و ناگهان ببيني يك نفر كنارت زانو مي‌زند و مي‌نشيند و سرجوخه مي‌پرسد اين لعنتي ديگر كيست؟ بله، اين مك‌كريستال لعنتي‌است! " 

حتي در نقش جديدش به عنوان يك رهبر اونجليس، كه طرح ضد ياغي‌گري را اجرا مي‌كند، غريزه شكار تروريست‌ها را به طور كامل حفظ كرده است. براي افزايش فشار بر طالبان، مك‌كريستال تعداد نيروهاي مخصوص را از 4 به 19 عدد افزايش داده است. او به يك تفنگ‌دار دريايي كه او را در راهروي مركز فرماندهي ملاقات كرده است، مي‌گويد: "بهتر است كه بيرون بروي و امشب 4 يا 5 هدف را بزني. با وجود اين من فردا صبح باز هم بر سرت غر خواهم زد. " 

در حقيقت، ژنرال مجبور است به دليل تبعات پر بلاي طرح ضد ياغي‌گري، مرتبا در حال عذرخواهي باشد. در چهار ماهه اول امسال، نيروهاي ناتو، حدود 90 غير نظامي را به قتل رساندند كه نسبت به همين مدت در سال قبل، 76 درصد افزايش داشت. اين ركورد، خشم گسترده‌اي را در ميان مردم بر مي‌انگيزد، در حالي كه هدف از اجراي طرح ضد ياغي‌گري، به دست آوردن قلب مردم است. در ماه فوريه، يك گشت شبانه نيروهاي مخصوص با مرگ دو زن باردار افغان و سرپوش نهادن بر آن پايان يافت. در ماه آوريل، نيروهاي آمريكايي به سمت يك اتوبوس به اشتباه شليك كردند و 5 افغاني را كشتند. اين اتفاق، فوران خشم و اعتراض مردم را به دنبال داشت. مك‌كريستال اخيرا با نگراني گفته بود: "ما تعداد حيرت‌انگيزي از مردم را هدف قرار داده‌ايم. "

* سختگيري‌هاي مك‌كريستال براي ممانعت از كشته شدن غير نظاميان
صرف‌نظر از فجايع و اشتباهاتي كه رخ داده است، مك‌كريستال برخي از سخت‌گيرانه‌ترين دستورالعمل‌هايي را كه ارتش آمريكا در منطقه جنگي شاهد بوده است، صادر كرده تا از كشته شدن غير نظاميان جلوگيري نمايد. بنابر قاعده "محاسبه شورشي " كه خود او ابداع كرده است، هر بي‌گناهي كه كشته شود، 10 نفر به نيروهاي دشمن افزوده مي‌شود. او به كاروان‌ها نظم بخشيده تا كمتر ديوانه‌وار رانندگي كنند، براي استفاده از بمباران هوايي، برخي موانع را ايجاد كرده است و گشت‌هاي شبانه را به مراتب محدودتر كرده است. او بارها از حامد كرزي به خاطر كشته شدن غير نظاميان عذرخواهي كرده و فرماندهان
مسئول اين كار را مورد توبيخ قرار داده است. يك افسر آمريكايي مي‌گويد: "يكي از خطرناك‌ترين جاهاي افغانستان، روبروي مك‌كريستال قرار گرفتن، پس از كشتن يك غير نظامي به اشتباه است. " 

دستورالعمل‌ها، حتي راه‌هايي را كه بتوان بدون كشتن دشمن پيروز شد، مورد تشويق قرار داده است. به همين دليل شايعه ناخوشايندي در ميان سربازان به راه افتاده است كه به زودي مدال جديدي به نام مدال "شجاعت خودداري از كشتن " در ارتش آمريكا رواج مي‌يابد. 

به هر حال، اين دستورات مك‌كريستال، باعث شده كه نارضايتي زيادي در ميان ارتش آمريكا به‌وجود آيد. آنها شكايت دارند كه احتياط در شليك، آنها را در معرض خطر بيشتري قرار مي‌دهد. يكي از سربازان سابق نيروي مخصوص كه سال‌ها در عراق و افغانستان به سر برده است، مي‌گويد: "دوست دارم يك لگد درست و حسابي به مك‌كريستال بزنم. دستورات او، باعث شده كه سربازان، بيشتر در معرض خطر قرار گيرند. هر سرباز واقعي، چنين چيزي را به شما خواهد گفت. " 

در ماه مارس، مك‌كريستال به پايگاه نظامي JFM (يك قرارگاه كوچك در حوالي قندهار) مسافرت كرد تا به صورت مستقيم با اتهام‌هايي كه از سوي پرسنل ارتشي ايراد مي‌شود، مواجه شود. اين اقدام، حركت جسورانه‌اي بود. 

دو روز قبل از اين سفر، او ايميلي از گروهبان 25 ساله‌اي به نام "اسرائيل آرويو " (Israel Arroyo) دريافت كرده بود كه در آن از مك‌كريستال درخواست شده بود در يكي از مأموريت‌ها، همراه نيروهاي نظامي در عمليات شركت نمايد. آرويو نوشته بود: "من به اين دليل اين نامه را مي‌نويسم كه برخي مي‌گويند شما براي سربازان، ارزشي قائل نيستيد و اين مسئله جنگيدن را براي ما دشوارتر مي‌كند. "
مك‌كريستال، چندين ساعت، شخصا به اين اتهامات پاسخ داد: "از شنيدن اين تهمت كه به سربازان اهميت نمي‌دهم، ناراحت شده‌ام. اگر من بتوانم به صورت شخصي يا اداري، كاري براي هر يك از سربازان انجام دهم، دريغ نمي‌كنم اما مي‌دانم كه اين ديدگاه، در ذهن شما ريشه دوانده است و نظر هر يك از شما سربازان، براي من محترم است. " 

سپس او به قرارگاهي كه آرويو در آن بود رفت و به همراه ديگر سربازان در يك مأموريت گشت، به صورت پياده شركت كرد. اين گشت، پرسه زدن در بازار و عكس گرفتن نبود، بلكه يك عمليات واقعي در يك منطقه جنگي خطرناك بود. 

6 هفته بعد، درست پيش از بازگشت مك‌كريستال از پاريس، ژنرال ايميل ديگري از آرويو دريافت كرد. آرويو نوشته بود كه يك سرجوخه 23 ساله به نام "مايكل اينگرام " كه مك‌كريستال را در عمليات گشت‌زني همراهي مي‌كرد، به وسيله يك بمب كنترل از راه دور، كشته شده بود. اين سومين كشته در يك سال گذشته در اين جوخه 25 نفره بود. آرويو از ژنرال پرسيده بود كه آيا در مراسم گراميداشت اينگرام شركت خواهد كرد. اينگرام شما را ستايش مي‌كرد. مك‌كريستال در جواب نوشت كه تلاش مي‌كند كه در اولين فرصت، دين خود را نسبت به اين سرباز، ادا نمايد. 

نويسنده با اشاره به اينكه يك شب قبل از سفر ژنرال به اين قرارگاه و اداي احترام به سرباز كشته شده، به اين پايگاه جنگي رفته و با سربازان مستقر، مصاحبه كرده بود، مي‌نويسد: JFM يك قرارگاه كوچك است كه با ديوارهاي بلند و برج‌هاي نگهباني، محاصره شده است. تقريبا تمام سربازاني كه در اين قرارگاه هستند، بارها در عمليات‌هايي در عراق و افغانستان جنگيده‌اند و در برخي از بدترين عمليات‌ها شركت داشته‌اند اما همه آنها به شدت از مرگ اينگرام عصباني بودند. فرماندهان، بارها درخواست اجازه براي ويران كردن خانه غير مسكوني‌ را داده بودند كه بعدا اينگرام در آن كشته شد زيرا متوجه شده بودند كه اين خانه به عنوان محل رفت و آمد طالبان به كار مي‌رود ولي بنابر دستورالعملي كه مك‌كريستال براي جلوگيري از ايجاد مزاحمت براي مردم وضع كرده بود، اين درخواست رد شد. يكي از افراد اين جوخه با خشم به نويسنده گفت: "اين خانه‌ها متروكه هستند و هيچ‌كس براي زندگي در اين خانه‌ها باز نمي‌گردد. " 

يكي ديگر از سربازان، فهرست قوانين جديدي را كه براي سربازان وضع شده بود به نويسنده ارائه مي‌نمايد: "گشت‌ها فقط بايد در ناحيه‌اي انجام شود كه شما به طور منطقي مطمئن هستيد كه مجبور نيستيد با نيروهاي دشمن درگير شويد. " براي سربازي كه نيمي از دنيا را گشته و جنگيده است،‌ اين دستور به منزله اين است كه به يك پليس بگوييد فقط در جايي گشت بزند كه مجبور نباشد هيچ‌كس را دستگير نمايد. اين سرباز مي‌پرسد: "آيا اين اصلا منطقي است؟ ما بايد فقط اين منطقه را بمباران كنيم. گاهي از خود مي‌پرسم: من اينجا چه مي‌كنم؟ "

* حضور مستمر مك‌كريستال در بين سربازان ائتلاف
قوانيني كه اينجا وجود دارد، دقيقا همان نيست كه مك‌كريستال تهيه ديده است. اين قوانين در گذر از زنجيره فرماندهان، دچار تحريف مي‌شود اما دانستن اين حقيقت، چيزي از خشم سربازان كم نمي‌كند. 

يكي از سربازان كه در سه دوره از عمليات‌ها شركت داشته مي‌گويد: "لعنتي! زماني كه ما اينجا آمديم و شنيديم كه مك‌كريستال فرمانده است، فكر كرديم كه تفنگ‌هاي لعنتي را بر مي‌داريم و مي‌جنگيم. 

من متوجه برنامه ضد ياغي‌گري COIN هستم. مك‌كريستال به اينجا آمد و توضيح داد. منطقي است اما زماني كه مك‌كريستال سوار طياره‌ خود شد و رفت، دستوراتش تا زماني كه به ما برسند از پيچ و خم طولاني ارتش گذشتند و تبديل به يك مشت مزخرف شدند. يا علت اين است كه برخي مي‌خواهند گندكاري‌هاي خود را بپوشانند و يا اينكه اصلا اين دستورات را نفهميده‌اند اما به هر حال ما اينجا گيج شده‌ايم و كنترل اوضاع را از دست داده‌ايم. " 

روز بعد، مك‌كريستال و همراهانش وارد شدند. ژنرال در يك چادر به مدت 45 دقيقه با چند دوجين سرباز گفتگو كرد. جو، كاملا عصبي بود. مك‌كريستال با اين جمله شروع كرد: "من از شما مي‌پرسم كه از منظر شما، اوضاع چگونه است و تصور مي‌كنم كه به همين نسبت مهم است كه با يك نگاه كلي‌تر هم به قضيه نگاه كنيد. به نظر شما گروهان چگونه عمل كرده است؟ آيا شما تأسف مي‌خوريد؟ كسي هست كه فكر كند شكست خورده است؟ " 

يكي از سربازان جواب داد: "قربان، برخي از افرادي كه اينجا هستند، فكر مي‌كنند كه ما شكست خورده‌ايم قربان ". 

مك‌كريستال با سر تأييد كرد و پاسخ داد: "قدرت، زماني شما را پيش مي‌برد كه شما نمي‌خواهيد تحت اختيار قدرت باشيد اما شما بايد بر اساس دستورالعمل رفتار نماييد. اين كاري است كه ما مي‌كنيم. به خصوص زماني كه واقعا و واقعا سخت است و از درون به شما فشار مي‌آيد. " 

سپس او 20 دقيقه در مورد سياست ضد شورش counter-insurgency -يك وضعيت نظامي كه در آن نيروهاي خارجي (در اينجا آمريكا) به همراه نيروهاي نظامي دولت رسمي (دولت رسمي افغانستان) بر عليه شورشيان (طالبان) مي‌جنگند. جنگ ويتنام يك نمونه از اين سياست جنگي است. در اين وضعيت، نيروهاي خارجي فقط به نيروهاي دولت رسمي كمك مي‌كنند و خود به صورت مستقل وارد جنگ نمي‌شوند. اين سياست در محاورات به صورت COIN به كار مي‌رود- وقت صرف كرد و مفروضات و اصولش را بر روي تخت وايت‌برد نوشت. 

او سعي كرد كه سخنانش را به عقل سليم و قضاوت‌هاي جمعي مستند سازد اما مراقب بود كه چرت و پرت تحويل اين سربازان ندهد. "ما در سال سرنوشت‌سازي هستيم " او تأكيد كرد كه ديگر طالبان ابتكار عمل را در دست ندارند. "اما من فكر نمي‌كنم كه كار آنها يكسره شده باشد. " اين شبيه سخناني بود كه در پاريس ايراد كرد اما چندان بر سربازان تأثير نگذارد. او به شوخي مي‌گويد: "اين توضيحات، بخش فلسفي كار است كه به درد انديشمندان مي‌خورد اما تأثيري روي يك دسته پياده نظام ندارد. " 

در طول زمان پرسش و پاسخ، از همه طرف، نااميدي ابراز مي‌شد. سربازان از اينكه اجازه نداشتند به طور جدي در نبرد ظاهر شوند ناراحت بودند. آنها شكايت داشتند كه چرا برخي از شورشيان، به دليل كمبود مدارك، آزاد مي‌شوند. آنها درخواست داشتند كه مانند جنگ عراق يا جنگ افغانستان پيش از انتصاب مك‌كريستال، بجنگند. يكي از سربازان تأكيد كرد كه ما از طالبان نمي‌ترسيم. 

مك‌كريستال، با اشاره به اينكه نمي‌توان با كشتار، مسئله افغانستان را حل كرد، مي‌گويد: "نكته اساسي، پيروزي بر قلب و فكرها است. روسيه، يك ميليون نفر را در افغانستان كشت اما نتوانست پيروز شود. " 

سرباز با اصرار پاسخ مي‌دهد: "من نمي‌گويم كه هر كس را سر راهمان قرا گرفت، بكشيم، قربان. شما مي‌گوييد كه حركات ياغيان را متوقف كرده‌ايم. من قبول ندارم كه در اين منطقه، اين اتفاق افتاده باشد. هر چه ما بيشتر عقب مي‌كشيم و بيشتر خودمان را كنترل مي‌كنيم، آنها قوي‌تر مي‌شوند. "
مك‌كريستال ضمن تأييد گفته اين سرباز، مي‌گويد: "ممكن است در اين منطقه، پيشرفتي نداشته باشيم. شما بايد قوي باشيد. شما مجبوريد شليك كنيد. آنچه من به شما مي‌گويم اين است كه استفاده از اسلحه، هزينه روي دست شما مي‌گذارد. واقعا چه مي‌خواهيد بكنيد؟ آيا مي‌خواهيد كل منطقه را از جمعيت پاك كنيد و كسان ديگري را اينجا سكني دهيد؟ " 

يك سرباز اعتراض داشت كه بنابر مقررات، اگر يك شورشي، غير مسلح بود، در اين صورت يك فرد غير نظامي محسوب مي‌شود. مك‌كريستال گفت: "اين قاعده بازي است، پيچيده است، مانند اين است كه برخي با لباس و برخي بدون لباس باشند و من دستور دهم همه افرادي را كه لباس پوشيده‌اند را بكشند. " 

همانطور كه بحث به انتها نزديك مي‌شد، به نظر مي‌رسيد كه مك‌كريستال بيشتر حس مي‌كرد
كه در آرام كردن خشم اين سربازان ناموفق بوده است. او از آخرين تير تركشش استفاده كرد و با يادآوري مرگ سرجوخه اينگرام گفت: "هيچ راهي وجود ندارد كه بتوانم پذيرش اين حادثه را آسان‌تر نمايم. به هيچ عنوان نمي‌توانم تظاهر كنم كه قلب شما جريحه‌دار نشده است و نمي‌توانم شما را وادار كنم كه اين درد را احساس نكنيد. من به شما مي‌گويم كه كار بزرگي را انجام داده‌ايد. اجازه ندهيد كه نااميدي بر شما چيره شود. " اين سخنراني بدون كف زدن حضار و رسيدن به يك نتيجه قطعي پايان يافت. مك‌كريستال تلاش كرد كه سياست ضد ياغي‌گري اوباما را به اين سربازان عرضه نمايد و آنها را توجيه كند اما اين سياست، نزد اين مردان، خريداري نداشت. 

زماني كه مك‌كريستال به افعانستان آمد، بخت يارش نبود. تنها متجاوز خارجي در طول تاريخ افغانستان، چنگيزخان مغول بود و او خود را مقيد به مسائلي مانند حقوق بشر، توسعه اقتصادي و تحقيق و تفحص رسانه‌ها نمي‌كرد. اشغال افغانستان، به طرز تكان‌دهنده‌اي يادآور شرمساري برخي ارتش‌هاي بزرگ دولت‌هاي غربي است: جنگ نفرت‌آور فرانسه در الجزاير (كه در سال 1962 به شكست منجر شد) و افتضاح آمريكا در ويتنام (كه در سال 1975 به طور كامل شكست خورد). 

مك‌كريستال نيز مي‌داند كه جنگ ضدچريكي در افغانستان، بسيار آشفته، پرهزينه و نزديك به شكست است. او مي‌گويد: "افغانستان، حتي خود افغان‌ها را هم گيج كرده است. " 

حتي اگر مك‌كريستال به گونه‌اي اين جنگ را مديريت مي‌كرد كه پس از سال‌ها جنگ خونين با بچه افغان‌هايي كه به ظاهر هيچ خطري براي سرزمين آمريكا نداشتند، پيروز مي‌شد، باز هم چندان القاعده مهار نمي‌شد زيرا القاعده پايگاه فعاليت خود را به پاكستان منتقل كرده است. اعزام 150 هزار سرباز براي بناي مدارس جديد، جاده‌ها، مساجد و تأسيسات تصفيه آب در اطراف قندهار، شبيه اين است كه براي توقف قاچاق مخدر از مكزيك، آمريكا به اين كشور حمله كند و ضمن اشغال "آركانزاس "(Arkansas) ، "كليساهاي باپتيستي " (Baptist churches) در "ليتل راك " (Little Rock) بسازد. يك افسر سابق سيا به نام "مارك سيج‌من " (Marc Sageman) كه سال‌هاي زيادي را در منطقه افغانستان گذرانده و تجربه بسياري اندوخته است، مي‌گويد: "از نظر سياسي، اشغال افغانستان، چشم‌انداز تيره و تاري دارد. اين كشور در حوزه منافع حياتي ما قرار ندارد و داراي هيچ منفعتي براي ما نيست. " 

در اواسط ماه مي، دو هفته بعد از بازديد مك‌كريستال از نيروهاي مستقر در قندهار، ژنرال به كاخ سفيد رفت تا در ديدار سطح عالي حامد كرزي با اوباما حضور پيدا كند. او كه نيروهاي زيادي زير دست خود در كابل و واشنگتن داشت، با غرور و افتخار به كاخ سفيد رفت. در اتاق شرقي كاخ سفيد كه مملو از خبرنگاران و بزرگان مملكت بود، اوباما، خوش‌آمدگويي غرايي را نثار كرزي كرد. هر دو رهبر در مورد ارتباط عميق دو كشور سخن گفتند و از تلفات غير نظاميان، اظهار تأسف كردند. آنها در مدت يك ساعت، 16 بار كلمه "پيشرفت " را به كار بردند. اما هيچ‌كدام از واژه "پيروزي " استفاده نكردند. به علاوه اوباما در اين جلسه، قوي‌ترين الزامي را كه در ماه‌هاي اخير، به مك‌كريستال تحميل كرده بود، بيان نمود: "پيشرفتي را كه مردم افغانستان در سال‌هاي اخير در آموزش، بهداشت و توسعه اقتصادي كسب كرده‌اند، نمي‌توان انكار كرد. من در سفر به كابل، نورهايي را مشاهده كردم كه قبلا نديده بودم. "

* توصيف مشوش اوباما از اوضاع جنگ در افغانستان
اين توصيف مشوشي بود كه اوباما از خود درآورد. در بدترين سال‌هاي جنگ عراق، زماني كه دولت بوش هيچ پيشرفت واقعي در جنگ مشاهده نمي‌كرد تا بيان كند، مقامات رسمي، دقيقا از اين چنين بياناتي استفاده مي‌كردند تا موفقيت دولت را نشان دهند. يكي از مقامات دولتي در سال 2006، پس از ورود به بغداد و در اوج خشونت‌هاي فرقه‌اي در عراق، گفته بود: "نورهاي زيادي هستند كه به روشني مي‌درخشند. " 

بنابراين، اين زبان جنگ عراق است كه دولت اوباما براي نشان دادن پيشرفت به كار مي‌گيرد: نورهاي شهر، شاخص‌هايي مانند بهداشت و آموزش. اينها لفاظي‌هايي هستند كه چند سال پيش مورد تمسخر بودند. "سلس وارد " (Celeste Ward) يك تحليلگر برجسته دفاعي در مؤسسه "رند " (RAND Corporation) كه در سال 2006 به عنوان مشاور سياسي فرماندهان آمريكايي در عراق انجام وظيفه مي‌كرد، مي‌گويد: "آنها تلاش مي‌كنند كه ادراك مردم را دستكاري نمايند. چون هيچ تعريف مشخصي از پيروزي وجود ندارد، به اين دليل كه حتي شاخص پيروزي مشخص نشده است. اين بازي است كه هم اكنون در جريان است. آنچه ما براي اهداف استراتژيك نياز داريم اين است كه به مردم بقبولانيم كه ما نباخته‌ايم. حقايقي كه در ميدان نبرد جاري است، چندان اميدوار كننده نيستند و به نظر نمي‌رسد كه در آينده نزديك هم بهبود يابد. بنابراين متوسل به اين ابزارها مي‌شويم. " 

واقعيت‌هايي كه در ميدان نبرد هستند، نشان مي‌دهند كه عوامل بازدارنده زيادي نيستند كه بتوانند ارتش را در اصول تعيين شده نگاه دارد. شواهد تاريخي نيز اين مسئله را تأييد مي‌كند. حتي نزديك‌ترين افراد به مك‌كريستال هم مي‌دانند كه احساسات ضد جنگي كه در آمريكا رو به افزايش است، از عمق فاجعه‌هايي كه در افغانستان اتفاق مي‌افتد، ناآگاهند. يكي از مشاوران مك‌كريستال در همين زمينه مي‌گويد: "اگر مردم آمريكا به اين جنگ با دقت بيشتري توجه بكنند، اين جنگ بيش از وضعيت فعلي مخالف خواهد داشت. " به هر حال، اين واقع‌گرايي‌ها مانع از روياهاي بزرگ حاميان سياست ضد ياغي‌گري نمي‌شود. به جاي اينكه طبق وعده اوباما، نيروهاي نظامي را سال ديگر از افغانستان خارج كنيد، بهتر است قرارگاه‌هاي ضد ياغي‌گري را افزايش دهيد. يك مقام ارشد نظامي در كابل مي‌گويد: "اگر ما بتوانيم در افغانستان موفقيت كسب كنيم، مي‌توانيم در تابستان درخواست ارسال نيروي نظامي جديدي ارائه نماييم. " 

كمتر از يك ماه پس از نشست كرزي و اوباما در كاخ سفيد و آن همه سخن‌پردازي در مورد "پيشرفت "، مك‌كريستال داغ‌ترين نظر خود را در مورد سياست ضد ياغي‌گري ابراز كرد. 

پنتاگون از سال گذشته تصميم گرفته بود كه در تابستان، يك عمليات نظامي بزرگ در قندهار به عنوان دومين شهر بزرگ افغانستان و اولين پايگاه طالبان، اجرا نمايد. به نظر مي‌رسد براي برگزاري اين عمليات سرنوشت‌ساز بود كه مك‌كريستال از اوباما درخواست ارسال نيروي بيشتر كرد اما در 10 ژوئن، ژنرال كه از نياز نيروها براي آمادگي بيشتر اطلاع يافت، اعلام كرد كه اين عمليات به پائيز موكول شده است. 

به جاي انجام نبردهاي بزرگي مانند فلوجه يا رمادي، نيروهاي نظامي، نوع ديگري از عمليات‌ها را اجرا خواهند كرد كه به تعبير مك‌كريستال، "جريان فزاينده امنيتي " (rising tide of security) هستند. پليس و ارتش افغانستان وارد قندهار مي‌شوند تا كنترل محله‌ها را به دست گيرند و در همين زمان، آمريكا 90 ميليون دلار كمك ميان سكنه توزيع مي‌كند تا نظر مردم را جلب نمايد.

* نشانه‌هاي شكست سياست ضد ياغي‌‌گري در افغانستان بروز كرده است
حتي براي حاميان سياست ضد ياغي‌گري هم مشكل است كه بتوانند اين نقشه جديد را توضيح دهند. يكي از افسران ارتش آمريكا مي‌گويد: "اين يك عمليات كلاسيك مانند ((Black Hawk Down نخواهد بود. در اين عمليات ديگر درب خانه‌ها با ضرب لگد شكسته نخواهد شد. " البته يك افسر ديگر تأكيد مي‌كند كه باز هم لگد زدن به درب منازل وجود خواهد داشت اما اين‌بار مهربانانه و آرام‌تر از عمليات افتضاح "مارجه " خواهد بود: "نيروهاي طالبان، پايگاه مستحكمي در ميان مردم دارند. ما مجبوريم كه آنها را بيرون كنيم اما بايد اين كار به گونه‌اي انجام شود كه مردم را هدف قرار ندهد. " 

زماني كه بايدن، معاون رئيس جمهور، خلاصه طرح جديد را در اتاق بيضي رئيس جمهور مي‌شنيد، از اينكه طرح ضد ياغي‌گري را كه در پائيز گذشته پيشنهاد داده بود، تا اين حد مورد تقليد قرار گرفته، متعجب شده بود. 

هر چه طرح جديد، به تأخير مي‌افتد، اشتباهات سياست ضد ياغي‌گري، آشكارتر مي‌گردد. پس از گذشت 9 سال از جنگ، طالبان خيلي راحت، پا برجا مانده‌اند و مي‌توانند آشكارا به نيروهاي آمريكايي حمله كنند. 

افغانياني كه انتظار مي‌رفت در نتيجه سياست ضد ياغي‌گري، بر عليه طالبان برخيزند، اكنون ما آمريكايي‌ها را نمي‌خواهند. 

هم‌پيمان فرضي ما، حامد كرزي، از نفوذ خود بهره مي‌گيرد تا حمله به طالبان را به تأخير بيندازد.
سيل كمك‌هايي كه توسط مك‌كريستال به افغانستان سرازير شد، به نظر مي‌رسد اوضاع را بدتر كرده است. يكي از كارشناسان دانشگاهي كه تأثير كمك‌هاي ارسالي آمريكا به جنوب افغانستان را بررسي كرده است، مي‌گويد: "استفاده از پول براي حل مشكل، مشكلات را تشديد كرده است. سونامي پولي كه وارد افغانستان شد، فساد را بيشتر، موقعيت دولت افغانستان را تضعيف كرده و فضايي به وجود آورده است كه برنده‌ها و بازنده‌ها به دله‌دزدي مشغولند. " 

در اين فضا، خشم، شدت مي‌گيرد و خصومت ميان شهروندان غير نظامي افزايش مي‌يابد. تاكنون، سياست ضد ياغي‌گري، تنها در ايجاد يك نياز سيري‌ناپذير اوليه در ميان نظاميان موفق بوده است: جنگ دائمي. به همين دليل است كه اوباما به شدت مي‌كوشد از كلمه "پيروزي " در خطابه‌هاي خود در مورد افغانستان استفاده نكند. 

به نظر مي‌رسد پيروزي در اين جنگ ناممكن شده است. حتي با فرماندهي ژنرال استنلي مك‌كريستال.
کد مطلب : ۳۰۳۵۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما