چرچیل، تاثیرگذارترین سیاستمدار مرد بریتانیایی که با تصمیماتش، حجم وسیعی از کشتار و غارتگری در سراسر جهان بهوجود آورد.
محبوبیت وی در بین مردم بریتانیا بهقدری زیاد است که بعد از گذشت چهلسال از مرگش، مردم از او بهعنوان «بزرگترین بریتانیایی تمام تاریخ» یاد میکنند. اینها همه توهماتی است که مردم بریتانیا نسبت بهیکی از جنایتکارترین مردان تاریخ دارند که در این گزارش به آن خواهیم پرداخت
پیشینه خاندان چرچیل
ﺧﺎﻧﺪان ﭼﺮﭼﯿﻞ را ﻓﺮدی ﺑﻪﻧﺎم «وینستون اسپنسر-چرچیل» پایهگذاری کرد. عدهای از ﻣﻮرﺧﯿﻦ، همچون ادوارد ﻫﺎرﻟﯽ (Edward Harley)، ﭘﺪرﺑﺰرگ وینستون اسپنسر را آهنگری میدانند ﮐﻪ برای خاندان «روچیلد» خدمت میکرد. ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻧﺴﻞ ﺧﺎﻧـﺪان ﮐﻨـﻮﻧﯽ ﭼﺮﭼﯿـﻞ، ﺑـﻪﻋﻨـﻮان ﺛﻤـﺮه وﺻـﻠﺖ دو ﺧﺎﻧـﺪان «دوک ﻣﺎرﻟﺒﻮرو» و «ارل ﺳﺎﻧﺪرﻟﻨﺪ»، ﺑﺎ ﭘﺴﺮ ارل ﺳﺎﻧﺪرﻟﻨﺪ ﺳﻮم و ﻟﯿﺪی آن ﭼﺮﭼﯿﻞ آﻏﺎز ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ او ﻧﯿﺰ ﭼﺎرﻟﺰ اﺳﭙﻨﺴﺮ ﻧﺎم داﺷﺖ. ﭼﺎرﻟﺰ اﺳﭙﻨﺴﺮ در ﺳﺎل 729 ﺑﺎ ﻣﺮگ ﺑﺮادر ﺑـﺰرﮔﺶ، ارل ﺳﺎﻧﺪرﻟﻨﺪ ﭼﻬﺎرم، ﺑﻪ ارل ﺳﺎﻧﺪرﻟﻨﺪ ﭘﻨﺠﻢ ﻣﻠﻘﺐ ﺷﺪ. در ﺳﺎل 733 ﺧﺎﻟـﻪاش، ﻫﻨﺮﯾﺘـﺎ ﭼﺮﭼﯿﻞ ﻧﯿﺰ درﮔﺬﺷﺖ و ﻋﻨﻮان «دوک ﻣﺎرﻟﺒﻮرو» ﮐﻪ درﺑﺎر ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ ﭘﺲ از ﻣﺮگ ﺟـﺎن ﭼﺮﭼﯿﻞ ﺑﻪ دﺧﺘﺮ ﺑﺰرگ او اﻋﻄﺎ ﮐﺮده ﺑﻮد، ﺑﻪ ﭼﺎرﻟﺰ اﺳﭙﻨﺴـﺮ رﺳـﯿﺪ. ﺑﺪﯾﻨﺴـﺎن، وی دوک ﺳﻮم ﻣﺎرﻟﺒﻮرو ﺷﺪ.
موضوعی که امروزه از طرف خاندان چرچیل رد میشود و خاندان خود را بهفردی از فرانسه که به انگلستان مهاجرت کرده است نسبت میدهند. جان وینستون اسپنسر-چرچیل، پدربزرگ وینستون چرچیل معروف، فردی که به «دوک هفتم مارلبورو» (7th Duke of Marlborough) شهرت دارد. پسر او راندولف (پدر چرچیل معروف) است. «لرد راندولف» (Lord Randolph) که از لحاظ اخلاقی جایگاه خوبی در شهر نداشت، با دختری بدکاره بهنام «جنی جروم» (Jennie Jerome) آشنا شد و ازدواج کرد. لرد راندولف در تمام عمر خود جزو خدمتگزاران خانواده روچیلد بود و در 46 سالگی بهدلیل بیماری سفلیس (بیماری مقاربتی) درگذشت. جنی جروم (مادر چرچیل معروف) که زنی آمریکاییالاصل بود، نتواست در تمام دوران زندگیاش، خود را از اتهام نامشروع بودن یکی از دو پسر خود تبرئه کند.[1]
کودکی چرچیل
«وینستون چرچیل» در 30 نوامبر 1874، در «بلنهایم پالاس» (Blenheim Palace) واقع در «آکسفورد شایر» (Oxford Shire) انگلستان بهدنیا آمد. او برادری بهنام «جان استرنج اسپنسر چرچیل» (John Strange Spencer-Churchill) داشت. او دوران کودکی خود را بیشتر در مدرسهای در شهر دوبلین گذراند. بهدلیل دوری از خانوادهاش، با دایه خود الیزابت اورست بیشتر ارتباط داشت.
تحصیلات و ازدواج
چرچیل که بهدلیل نمرات بسیار ضعیفش به مدارس مختلفی فرستاده میشد، سرانجام تحصیلات خود را در مدرسه «هارو» (harrow) بهپایان رساند و پس از آن به دانشگاه نظامی سلطنتی «سندهرست» (Sandhurst) پیوست. چرچیل در سال 1904 با همسر خود ، کلمنتین هوژیر (Clementine Hozier), در خانه خاندان کرو ملاقات کرد و سرانجام در 12 سپتامبر 1908 در کلیسای سنت مارگارت در محله وست مینیستر[2] ازدواج کردند. ثمره این ازدواج، پنج فرزند با نامهای (دایانا، راندولف، سارا، ماریگلد و مری) شد[3].
ورود به سیاست
وی در سال 1893 وارد ارتش بریتانیا شد و در 1898، بهعنوان افسر ارتش در جنگی که در سودان رخ داد، شرکت کرد. اولین حضور او در محافل سیاسی را میتوان حضور او در جلسه متحدان محافظهکار در سال 1897 دانست. [4]در سال 1899، ارتش را به قصد انجام فعالیتهای سیاسی ترک کرد.
چرچیل در قدم اول برای گرفتن صندلی شهر اولدهام (Oldham) در پارلمان ناموفق بود. چون در انتخابات درونشهری شکست خورده بود. بعد از این شکست، تصمیم گرفت وجهه خود را پیش مردم خوب نشان دهد؛ بههمین دلیل بهعنوان روزنامهنگار به کوبا و همچنین به آفریقایجنوبی - که در آن «جنگ دوم بوئر» در جریان بود - رفت. بوئرها که او را دستگیر کرده بودند، بعد از فرارش برای جسد او، 25 لیره جایزه گذاشته بودند.[5] او که در استفاده از فرصتها تبحر زیادی داشت، با بزرگ نشان دادن فرار خود از دست بوئرها، راه خود را برای ورود بهدنیای سیاست هموار کرد و با شرکت در انتخابات پارلمان، بهعنوان عضوی از حزب محافظهکار وارد پارلمان شد.[6] چرچیل در سال 1904 در حالی که تفکرات حزب محافظهکار را با تفکرات جنگطلبی خود یکسان ندید و با در نظر داشتن مزایای مناسب در حزب لیبرال، در چرخشی 180 درجهای به حزب لیبرال پیوست.[7] بعدها در سال 1962 طی مصاحبهای اعلام کرد:« من یک لیبرال هستم و همیشه خواهم ماند».[8]
جنگطلبی
جنگجهانی اول
چرچیل در زمان جنگجهانی اول بهعنوان وزیر دریاداری بریتانیا منصوب شده بود. در ابتدای جنگ، چرچیل برای جلوگیری از همکاری ترکیه ب آلمان، با بهاجرا گذاشتن مناقصه کشتیهای ترکیه، سرانجام آنها را وادار بهاعلام بیطرفی در جنگ کرد. نفرت چرچیل از آلمانها بهحدی بود که برای پیروز شدن در جنگ دستور داد 250 کشتی نفتسوز برای مقابله با آلمانها ساخته شود. تصمیمی که از حیطه مسئولیتش فراتر بود و همین موضوع باعث شد او را از کابینه اخراج کنند. این تصمیم بهانهای شد تا چرچیل، گروهی برای تأمین نفت این کشتیها تشکیل دهد که در نتیجه این گروه، ایران را بهترین کشور برای تأمین نفت مورد نیازش انتخاب کردند. این تصمیمات خودسرانه از او دلیلی شد تا همه درک کنند که این اقدامات را بیشتر برای منافع شخصیاش انجام میدهد.
چرچیل در این دوران اقدامهای نسنجیده بسیاری را انجام داد که ماحصل آن بهکنار گذاشته شدن او از کابینه، تنها بعد از گذشت پنجماه از جنگجهانی اول بود. این اشتباهات عبارتاند از؛
دستور خودسرانه تجهیز نیروی دریایی انگلیس
چرچیل در تمامی دوران زندگی خود، فردی بود که اطاعت از دستورات برایش معنا نداشت. بههمین علت در نمونهای بارز، او بدون هماهنگی و بهصورت خودسرانه تصمیم بهمجهز کردن دریاداران انگلیسی کرد. عملی که زیاد به مزاج اطرافیان خوش نیامد و باعث شد در همان ماههای اول جنگ، او را از کابینه کنار بگذارند.[9]
اعزام دریاداران به دانکرک
در 5 اکتبر سال 1914، چرچیل بههمراه نیروی دریایی بریتانیا برای تسلیم حکومت بلژیک به آنتروپ وارد شدند. چرچیل یکهفته به حکومت بلژیک زمان داد تا تسلیم شوند، ولی سرنجام در 10 اکتبر با حمله به آنجا و کشته شدن بیش از 2500 نفر، حکومت بلژیک را تسلیم خود کرد.[10]
دستور حمله به شبهجزیره گالیپولی
شاید مهمترین عاملی که باعث شد چرچیل از کابینه دولتی خارج شود را میتوان به افتضاحی که با حمله به شبهجزیره گالیپولی در تنگه داردانل و شکست خفتبار در خلل جنگجهانی اول اشاره کرد.[11]
قدرتگیری چرچیل
بعد از افتضاحاتی که چرچیل در زمان فرماندهی نیروی دریایی بریتانیا بهبار آورد، لوید جورج که بهتازگی نخستوزیر وقت شده بود، او را بهعنوان وزیرجنگ انتخاب کرد. این در حالی بود که چرچیل با جرج کرزن (George Curzon)، وزیروقتخارجه تنش بسیاری داشتند. دلیل این خصومت را هم میتوان در تفاوت نگرش استعماری این دو جستجو کرد. زیرا که کرزن به استعمار کلاسیک اعتقاد داشت. درحالی که چرچیل به استعمار مدرن پایبند بود. چرچیل بیش از آن که سیاستمدار باشد، یک نظامی کهنهکار بود. او ایده ساخت تانک، هاورکرافت و چند روش حمل مهمات را داد و استفاده از رادار را باب کرد. مدتی فرمانده کل نیروی دریایی بریتانیا بود که در آن دوران با استفاده از همین ماشینافزارها، جنایات بزرگی را مرتکب شد.
جنگجهانی دوم
چرچیل با خواندن کتاب هیتلر بهنام «نبرد من»، هفتسال قبل از شروع جنگجهانی دوم پیشبینی کرده بود که جنگجهانی دیگری در راه است و از بابت این پیشبینی مورد تمسخر قرار گرفته شد. او حتی چیزهای جزئی مثل این که هیتلر، اول به لهستان حمله میکند یا لندن بمباران میشود را هم حدس زده بود. البته در خصوص خود او هم اقدامات متناقضی در روزهای منتهی به جنگجهانی دوم بهوجود آمد. بهطوریکه قبل از شروع جنگ در دیداری که با همتای ایتالیایی خود، بنیتو موسیلینی (Benito Mussolini) داشت، از حکومت فاشیستی آنها تعریف و تمجید کرد. با توجه به متحد شدن ایتالیا و آلماننازی در جنگ، میتوان این استنباط را کرد که چرچیل، خود هم تفکراتی نیمهفاشیستی و نازیسمی داشته است.
یکی دیگر از دلایلی که خوی جنگطلبی چرچیل را مشخص میکند، زندانی کردن معاون هیتلر در حین جنگ که برای ایجاد صلح به انگلستان آمده بود است که نشان میدهد چرچیل سعی در فروکش کردن تنشها با هیتلر نداشت. چرچیل یکی از منتقدان اصلی سیاست سازگاری حکومت وقت بریتانیا - به نخستوزیری نویل چمبرلین - با زیادهخواهیهای هیتلر بود.[12] امضای توافقنامه مونیخ، بین آلمان، بریتانیا و فرانسه در غیاب جمهوریچکاسلواکی - که باعث واگذار شدن منطقه سودتنلند چک به آلمان هیتلری شد - را میتوان سرآغاز جنگجهانی دوم دانست. هیتلر بعد از توافقنامه مونیخ، بهسبب زیادهخواهی خود به لهستان حمله کرد؛ که این عمل باعث شکست توافقنامه مونیخ، کنارهگیری نویل چمبرلین و بهروی کار آمدن وینستون چرچیل 65 ساله در منصب نخستوزیری بریتانیا شد.[13] با اقدامات هیتلر در حمله به بلژیک و فرانسه، خطر آلمان برای بریتانیا بهحدی جدی شده بود که چرچیل، نخستوزیر وقت انگلیس، دشمنیها و رقابتهای دیرینه و بیپایان سیاسی، اقتصادی و عقیدتی کشورش با شوروی را کنار نهاد و دست اتحاد بهسوی استالین دراز کرد. اتحاد با شوروی، نشاندهنده واقعگرایی و استفاده از فرصتها توسط چرچیل بود.[14]
بهدنبال تخلیه سربازان متفق از دانکرک، فرانسه تسلیم شد. در این زمان، آدولف هیتلر شدیداً مشغول طرح عملیات تسخیر اتحاد جماهیر شوروی بود. او معتقد بود انگلستان که برایش نیرویی نمانده و در برابر نازیها تنها مانده بود، بهصلح رضایت میدهد اما وینستون چرچیل که جایگزین چمبرلین در پست نخستوزیری بریتانیا شده بود و از نازیها متنفر بود، این تقاضا را رد کرد. سخنرانی او این چنین بود؛
«هیتلر میداند که مجبور است ما را در هم بشکند یا جنگ را ببازد؛ اگر ما بتوانیم در برابر او ایستادگی کنیم، تمام اروپا میتواند آزاد شود و جهان بهسمت بلندای آفتابی پیش خواهد رفت. پس بیایید وظیفه خود را انجام دهیم و خود را چنان نشان دهیم که اگر بریتانیا و کشورهای مشترکالمنافع آن، هزار سال دوام آوردند، مردم بگویند این زیباترین زمان آنها بود.»[15]
رابطه با آمریکا[16]
بهدنبال حمله ناگهانی ارتش آلماننازی به روسیه در 22 ژوئن 1941 و پیشرفت سریع ارتش آلمان بهسمت مسکو، لنینگراد و استالینگراد و اعلان جنگمیهنی در روسیه بر ضد تجاوز آلماننازی، چرچیل نخستوزیر وقت بریتانیا با روزولت، رئیسجمهور وقت آمریکا در عرشه کشتی «شاهزاده ولز» (Prince of Wales) ملاقات کرد و ضمن محکوم کردن تجاوز به شوروی، روسها را بهکمک آمریکا امیدوار ساخت. چرچیل از ایجاد مزاحمت زیردریاییهای آلمانی برای کشتیهای تجاری آمریکا برای تشویق آمریکا بهپیوستن به متفقین استفاده زیادی کرد. چرچیل در طول جنگ بهبرقراری روابط قوی با رئیسجمهور آمریکا، فرانکلین روزولت پرداخت. چرچیل، اروپا و آمریکا را بهاتحاد در مقابل کمونیسم تشویق میکرد. اصطلاح «پرده آهنین» نیز اولینبار توسط او بهکار برده شد.
شوروی
در سال 1945 میلادی، چندماه پیش از پایان جنگجهانی دوم، از چهارم تا یازدهم فوریه بهمدت هشتروز، در کاخ تزارها در شهر یالتا واقع در شبهجزیره کریمه برگزار شد. در یالتا، روزولت، رئیسجمهور آمریکا و چرچیل، نخستوزیر انگلستان از یکسو و استالین از سوی دیگر عمدتاً درباره سرنوشت کشورهای اروپایی پس از پایان جنگ بهبحث پرداختند. این کنفرانس پس از کنفرانس تهران (1943) و پیش از کنفرانس پتسدام (Potsdam) (جولای 1945) برگزار شد.[17]
فاجعه هندوستان
میلیونها تن از اهالی، بهخصوص در بنگالشرقی گرسنه هستند. لئوپولد امری، وزیر امور هندوستان و فیلد مارشال سِر آرچیبالد واول، که کمی بعد بهعنوان نائبالحکومه هند منصوب شد، درباره نحوه انتقال مواد غذایی بیشتر به این مستعمره مشورت میکنند. ولی وینستون چرچیل، نخستوزیر جنایتکار وقت بریتانیا، در مقابلشان قرار میگیرد. در سال 1943، در بحبوحه جنگجهانی دوم ، کابینه جنگ بریتانیا در لندن برای رسیدگی بهوضعیت مستعمرهاش هند، - که با موج قحطی دست بهگریبان است - تشکیل جلسه داده است. چیزی در حدود سهمیلیون هندی در قحطی سال 1943 جان خود را از دست دادند. بیشترین تلفات در بنگال اتفاق افتاد.[18]
خبرنگار هندی، مادوسری موخرجی (Madhusree Mukerjee) در کتاب تکاندهنده خود بهنام «جنگ پنهان چرچیل» ، سیاستهای چرچیل را مسبب اصلی قحطی، که یکی از بزرگترین قحطیهای تاریخ هند است، میداند. قحطی بالأخره زمانی بهپایان رسید که در آخر سال بازماندگان آن، محصول برنجشان را درو کردند. اولین محمولههای جو و گندم تنها در ماه نوامبر به افراد نیازمند رسید، و تا آن موقع دهها هزار نفر از آنان تلف شده بودند. این کتاب، تحقیقی مستند و جالب توجه در مورد واقعهای است که باید بهعنوان یکی از ننگینترین صفحات تاریخ امپراتوری بریتانیا و علیالخصوص وینستون چرچیل بهحساب آید.[19]
به گفته موخرجی، علت کمبود مواد غذایی، صادرات وسیع آن از هند برای مصرف در میادین جنگ و نیز خود بریتانیا بود. بین ماههای ژانویه و ژوئیه سال 1943 و در حالی که قحطی در هند شروع شده بود، این کشور بیش ازهفتادهزار تن برنج صادر کرد. این مقدار برنج، برای زنده نگاه داشتن چهارصدهزار نفر بهمدت یکسال کافی بود. موخرجی در پی برخی از بازماندگان قحطی رفته است و تصویری هراسآور از اثرات گرسنگی و محرومیت ارائه میدهد. پدر و مادرها فرزندان گرسنهشان را در چاهها و رودخانهها میانداختند. بسیاری با انداختن خود بهزیر قطار، خودکشی میکردند. مردمان گرسنه برای گرفتن آبی که در آن برنج پخته شده، گدایی میکردند. کودکان برگ مو و دیگران درختان، ریشه سیبزمینی هندی و علف میخوردند. مردم حتی جان نداشتند جسد مردگان خود را بسوزانند.[20]
کشتار درسدن
یکی از مهمترین جنایاتی که چرچیل در دوران زندگیاش کرد را میتوان به بمباران شهر درسدن آلمان نسبت داد. در آن زمان، هیتلر بهپایینترین سطح قدرت نظامی رسیده بود و تنها در فاصله دوماه بهپایان جنگ، در اقدامی غیرضروری شهر تاریخی درسدن را بمباران کرد. در 28 مارس 1945 وینستون چرچیل دستور داد از شدت حملات هوایی بر روی شهرهای آلمان و مناطق غیرنظامی کاسته شود و بیشتر مراکز نظامی و صنعتی مورد توجه قرار گیرد. دلیل صدور این دستور، کارنامه سیاهی بود که بمباران شهرهایی همچون درسدن برای انگلستان باقی گذاشت و ترس دولتمردان این کشور از دستآویز شدن این مسئله بهعنوان سندی بر توحش آنان. تخریب مناطق مسکونی و شهرهای آلمان بیش از این با منافع بریتانیای پس از جنگ در تضاد بود.[21]
این حمله در چهار یورش بین 13 تا 15 فوریه 1945، 722 بمبافکن نیرویهوایی سلطنتی بریتانیا و 527 بمبافکن نیروهایهوایی ایالاتمتحده بیش از 3900 تن بمب انفجاری قوی و بمبهای آتشزا (بمبهای بشکهای و فسفری) را بر این شهر فروریختند. طوفان آتش ناشی از آن، پانزده مایل مربع (39 کیلومتر مربع) از مرکز شهر را نابود کرد. بین 22000 تا 25000 نفر کشته شدند. البته این اولین شهری نبود که به این شیوه بمباران شد؛ بلکه قبل از آن، شهرهای دیگری از جمله هامبورگ و چندین شهر دیگر به اینگونه مورد بمباران قرار گرفتند. در این بمباران، هدف این بود که با بمبهای فسفری شهر را به آتش بکشند و مردم را زندهزنده بسوزانند.[22]
روزنامه آلمانی دیولت در گزارشی درباره حمله به شهر درسدن، این فاجعه را این چنین بیان میکند؛
«آنها در درسدن، تنها در عرض یک شب جهنمی، صدها هزار نفر را نابود کردند و گنجینههای فرهنگی بیشماری را تخریب نمودند. زنهایی که در بیمارستانها در حال وضع حمل بودند، از پنجرهها به بیرون میپریدند تا در آتش نسوزند. اما در عرض چند دقیقه این زنان و کودکانشان که هنوز چشمانشان را بهروی جهان باز نکرده بودند، به تلی از خاکستر تبدیل شدند. هزاران نفر که بمبهای آتشزا آنها را تبدیل به مشعلهای متحرک کرده بود، بهدرون حوضهای آب میپریدند اما فسفر حتی درون آب نیز آنها را میسوزاند. حتی حیوانات باغوحش نیز با بیچارگی بههمراه انسانها بهسوی آب میدویدند. اما تمام این انسانها و حیوانات بهنام آزادی نابود شدند.»[23]
نیروهای جبهه مخالف هیتلر که سعی در از بین بردن مردم آلمان داشتند، تنها بهواقعه درسدن اکتفا نکردند؛ بهطوریکه روز بعد، بمباران چرچیل دستور داد تمام بازماندگان بمبارانها را در ساحل رودخانه الب (River Elbe) بهرگبار ببندند. 45 سال بعد از ویرانی درسدن، دیوید ایروینگ (David Irving)، در کاخ فرهنگ درسدن به سخنرانی پرداخت. ایروینگ در سخنرانی خود به جملهای مشهور از چرچیل اشاره کرد؛
«نمیخواهم در مورد چگونگی نابود کردن اهداف با اهمیت اطراف درسدن بهمن پیشنهاد دهید. من پیشنهادهایی میخواهم در مورد چگونگی کباب کردن ششصدهزار پناهندهای که از برسلاو به درسدن آمدهاند.»[24]
در مورد میزان تلفات بمباران شهر درسدن، آمارهای مختلفی از بیستهزار نفر تا پانصدهزار نفر اعلام میشود. بمبارانها حداقل دوازدههزار خانه را ویران کرد و هزاران نفر از کسانی که در پناهگاهها بودند هم کشته شدند. نکته مهم این بود که هزاران نفر از قربانیان، نه بر اثر ترکش بمبها، که بر اثر خفگی مردند. آنچنان روی درسدن بمب ریخته میشد که بمبها اکسیژن شهر را مصرف کرده بودند و در همان چند دقیقهای که طول کشید تا باد اکسیژن تازه بیاورد، همه خفه شدند. حملات هوایی به شهر درسدن توسط نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا RAF و نیرویهوایی آمریکا USAAF انجام گرفت.
اشغال ایران
در 11 شهریور 1318 بیانیهای رسمی از سوی محمود جم نخستوزیر وقت در مورد بیطرفی ایران صادر شد؛
«در این موقع که متأسفانه نایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است، دولت شاهنشاهی ایران بهموجب این بیانیه، تصمیم خود را بهاطلاع عموم میرساند که در این کارزار بیطرف مانده و بیطرفی خود را محفوظ خواهد داشت.»[25]
چرچیل در واکنش بهاعلام بیطرفی ایران اظهار داشته بود که این بیطرفی تا زمانی که منافع ما را تأمین کند، مفید خواهد بود؛ یعنی انگلستان میتوانست برای حفظ منافع خود، این بیطرفی را نادیده بگیرد. اگرچه ایران بهطور مستقیم خارج از منطقه عملیات نظامی بود، اما موقعیت استراتژیک بسیار مهمی داشت که پل ارتباطی شوروی و متحدانش بهشمار میآمد.[26] در 28 تیرماه 1320، دولتهای شوروی و انگلستان یادداشت مشابهی به ایران تسلیم کردند و از فعالیت کارشناسان آلمان در ایران ابراز نگرانی نموده و خواستار اخراج آنان شدند. بهعقیده متفقین، آنها ستونپنجم آلمان در ایران بودند. از این رو، جنگ روانی و تبلیغاتی شدیدی را علیه آلمانیهای شاغل در ایران بهراه انداختند و در روزنامههای خود، تعداد آنها را دههزار نفر ذکر کردند.
سپیدهدم روز سوم شهریور 1320، نیروهای اتحاد جماهیر شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیا از جنوب و غرب، ایران را مورد حمله زمینی، هوایی و دریایی قرار دادند. در همان لحظات اولیه حمله، اسمیرنوف، سفیرکبیر شوروی و سِر ریدر بولارد، وزیرمختار بریتانیا در منزل علی منصور، نخستوزیر وقت حضور یافته و طی یادداشتی حمله قوای خود را به ایران ابلاغ کردند؛
«چون دولت ایران در پاسخ به درخواستهای 21 تیرماه و 25 مردادماه 1320 دولتهای انگلیس و شوروی، در این موقع تاریک و خطرناک، سیاست مبهم در پیش گرفته و اظهارات و تذکرات دوستانه ما را با حسن نیت تلقی نکرد و در بیرون کردن عمال آلمانی هیچگونه اقدامی ننمود؛ بدین جهت دولتهای شوروی و انگلیس ناگزیر دیدند، به نیروهای مسلح خود دستور دهند از مرزهای ایران عبور نمایند و اینک با کمال تأسف به آقای نخستوزیر اطلاع میدهیم که واحدهای شوروی و انگلیس طبق دستور ستادهای مربوطه خود وارد خاک ایران شدند و مشغول پیشروی هستند. بدیهیست که این اقدام علیه استقلال ایران صورت نگرفته؛ بلکه منظور از آن جلوگیری از عمال آلمانی است که امنیت شوروی را بهمخاطره انداخته و پس از رفع خطر از کشور شوروی نیروهای انگلیس و شوروی از خاک ایران خارج میشوند و تمامیت ارضی ایران را بهرسمیت میشناسند.»
حکومت پهلوی در آن زمان نهتنها اقدامی برای بیرون راندن متجاوزان انجام نداد، بلکه در آن وضعیت، رضاشاه از قدرت خلع شد و سلطنت به پسرش محمدرضا پهلوی رسید. در همان ایام که کشور از چندین طرف مورد تجاوز قرار گرفته بود و جامعه ایرانی بهدلیل استعمارخارجی و استبداد داخلی «عقبمانده» مینمود، سیل کمکهای تسلیحاتی، مالی و غذایی به نیروهای شوروی از مسیر راهآهن آبادان-تهران-بندرانزلی که رضاخان بهمثابه فرشی قرمز زیر پای بیگانگان پهن کرده بود، سرازیر میشد.
دخالت و کودتا در ایران
نام وینستون چرچیل و موذیگری و روباهصفتی این مرد در تاریخ ایران ذهن هر ایرانی را بهاشغال کشورش در جنگجهانی دوم و کودتای 28 مرداد 1332 سوق میدهد. اشغال ایران توسط انگلیس و شوروی در سپتامبر 1941 (شهریور 1320) و وقوع کودتای 28 مرداد 1332 (19 اوت 1953) در دوره دوم نخستوزیری وینستون چرچیل بههمراهی آمریکا، از وی چهرهای منفور در تاریخ ایران ساخته است. چرچیل، رهبر حزب محافظهکار انگلیس بود و در واقع این مشرب را از خانواده خود بهارث برده بود؛ چرا که پدر وی، لرد راندولف چرچیل یک سیاستمدار محافظهکار بود.[27]
مارک گازیوروسکی معتقد است که انگلیس در ماههای پس از امضای قانون ملی شدن نفت، یک استراتژی سه مرحلهای برای حل اختلافات خود با ایران پیش گرفت؛
1- توسل به یک رشته اقدامات قانونی و دیپلماتیک
2- سست کردن پایههای پشتیبانی از مصدق از راه تحمیل مجازاتهای سخت اقتصادی بر ایران و انجام مانورهای نظامی خصمانه در منطقه
3- کوشش برای برکناری مصدق از قدرت[28]
نفت ایران، یکی از عوامل قدرت انگلستان در چهاردهه اخیر بود. علاوهبر این، انگلیسیها به پرستیژ امپریالیستیشان آسیب وارده شده و بیم آن داشتند که در سایر نقاط استعماریشان به این درد گرفتار شوند. (که در پایان دهه 1970 این اتفاق افتاد). پایینآمدن سود حاصل از تجارت انگلستان نیز مزید بر علت شد که حزب محافظهکار، نخستوزیری دوباره چرچیل را تأیید نماید و او با کابینهاش در 26 اکتبر مستقر شود. طبیعی بود که برنامهریزی برای کسب حداکثر منافع نسبی در کابینه شدت یافت و در مدتی کمتر از دوسال با کودتای 28 مرداد 1332، چرچیل و شرکایش به ایران بازگردند.[29]
نتیجه
چرچیل، شخصی پراگماتیست و با رفتاری ماکیاولیستی بود و نیل بهمنابع حداکثر خود و انگلیس را بههر طریقی خصوصاً از طریق استفاده از قدرت فیزیکی همراه با نیرنگ مجاز میدانست. بهنظر میرسد چرچیل دچار یک نوع سردرگمی از بابت قبول نقش انگلیس بهعنوان یک کشور اروپایی و فکر کردن به امپراتوری از دسترفته بریتانیا شده بود. در واقع، او هیچعلاقهای نداشت که بپذیرد نقش بریتانیا در منطقه، مانند تمامی کشورهای اروپایی باشد. همچنین گذر زمان نشان میدهد او در اواخر عمرش که بهنمایندگی در پارلمان مشغول بود، این واقعیت را بهخود قبولانده بود که دوران خوش امپراتوری آفتاب تمام شده است. وینستون چرچیل در اواخر عمر خود تلاش بسیاری کرد که از قبال روابط ویژه بین انگلستان و ایالاتمتحده، مزایایی را برای خود فراهم کند.
چرچیل به این درک از واقعیت رسیده بود که انگلستان بهتر است قدرت صنعتی و اقتصادی خویش را افزایش دهد تا اینکه بخواهد به ماجراجویی در کل دنیا برای ایفای نقش رؤیایی خویش در مدیریت جهانی بپردازد. بیشک اگر چرچیل «بهترین مرد تاریخ بریتانیا» باشد، فقط برای مردم بریتانیا بهترین است؛ چون آن بهترین بودن، ماحصل رنج، عذاب و استثمار عدهای دیگر در دنیا بوده است. وی پس از مرگ پدرش در 1895 و طی جنگ کوبا که بهعنوان گزارشگر روزنامه گرافیک لندن به این منطقه اعزام شده بود؛ ضمن تلگرافی اعلام کرد:«بهتر این است که خبر ساخته شود تا اینکه براساس واقعیت کسب شود و همچنین بهتر این است که انسان یک بازیگر فعال باشد تا یک منتقد.» چرچیل در سن 90 سالگی در 24 ژانویه 1965 بر اثر سکته مغزی به کما رفت و چندی بعد مرد.
پی نوشت ها:
[1].shahbazi.org/Articles/Churchill.pdf
[2] St. Margaret's, Westminster.
[3] Soames, Mary: Speaking for Themselves: The Personal Letters of Winston and Clementine Churchill. p. 1
[4] Churchill, Winston. My Early Life.
[5] Jenkins, Roy (2001). Churchill: A Biography. MacMillan.
[6] Randolph Churchill, "Winston S. Churchill 1874–1965", Vol. I, Heinemann, London 1966, pp. 443–449.
[7] Martin Gilbert (2000). Churchill: a life. Pimlico. pp. 152–165
[8] He published For Free Trade, a collection of his speeches on the topic
[9] Churchill took flying lessons, 1911, The Aerodrome.com
[10] James, Robert Rhodes (1973). Churchill: A Study in Failure. Pelican. p. 80.
[11] Callwell, C. E. (2005). Dardanelles, a study of the strategical and certain tactical aspects of the Dardanelles campaign. London: Naval & Military Press Ltd
[12] wikipedia.org/wiki/Military_history_of_the_United_Kingdom_during_World_War_II
[13] Craig, F.W.S. (1977). British Parliamentary Election Results 1918–1949 (revised ed.). The Macmillan Press Ltd.
[14] bcir.pchi.ir
[15] Buckley, John. Air Power in the Age of Total War. London: UCL Press, 1999
[16] ویلیامسون موری و آلن آر. میلت (2000) جنگ به سوی پیروزی: جنگجویان جنگ جهانی دوم
[17] Traktuyev, Michael Ivanovich, The Red Army's Drive into Poland in Purnell's History of the Second World War
[18] Jones, R. V. (1966). "Winston Leonard Spencer Churchill 1874–1965". Biographical Memoirs of Fellows of the Royal Society.
[19] www.independent.co.uk/arts-entertainment/books/reviews/churchills-secret-war-by-madhusree-mukerjee
[20] bbc.com
[21] Taylor, Frederick; Dresden: Tuesday, 13 February 1945, New York:HarperCollins, ISBN 0-06-000676-5, London: Bloomsbury, ISBN 0-7475-7078-7. pp. 262–64.
[22] Addison, Paul & Crang, Jeremy A. (eds.). Firestorm: The Bombing of Dresden. Pimlico, 2006
[23] http://www.welt.de/geschichte/zweiter-weltkrieg/article137386004/Der-Untergang-Dresdens-begann-um
[24] Shermer, Michael; Grobman, Alex (2002). Denying History. Berkeley, CA: University of California Press.
[25] وزارت امور خارجه ایران، آرشیو، پرونده 9، کارتن 32، سال 1318 ش
[26] پیر درینیک، ژان، خاورمیانه در قرن بیستم، ترجمه فرنگیس اردلان، تهران، جاویدان، 1368
[27] BBC News.
[28] www.angelfire.com
history1900s.about.com/od/people/a/Churchill 8
پایگاه هادی