۰
سه شنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۵۹
سیدجلال دهقانی‌فیروزآبادی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی و ارسلان قربانی‌شیخ‌نشین، استاد دانشگاه خوارزمی به بررسی مناسبات ایران و عربستان در پرتو تحولات اخیر منطقه پرداختند

چرا عربستان به‌سوی ایران آمد؟

چرا عربستان به‌سوی ایران آمد؟
در زمستان 1401، یخ روابط ایران و عربستان در پکن آب شد و تهران و ریاض پس از چند دور و سال مذاکره، به توافقی برای ازسرگیری روابط دست پیدا کردند. از اسفند 1401 تا امروز، وزرای خارجه دو کشور در تهران و ریاض دیدار و گفت‌وگو داشته‌اند. چندماه پیش هم سیدابراهیم رئیسی برای شرکت در نشست سران سازمان همکاری اسلامی راهی عربستان شد. به‌نظر می‌رسد تهران و ریاض به این جمع‌بندی رسیده‌اند که در منطقه بدون هم، اتفاق مثبتی رخ نخواهد داد. این موضوع بهانه‌ای شد تا انجمن علمی دانشجویی علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی با همکاری دانشگاه علامه‌طباطبایی نشستی را با عنوان «بررسی مناسبات ایران و عربستان در پرتو تحولات اخیر منطقه» و با حضور سیدجلال دهقانی‌فیروزآبادی استاد دانشگاه علامه طباطبایی و ارسلان قربانی‌شیخ نشین استاد دانشگاه خوارزمی برگزار کند. متن کامل این نشست را در ادامه می‌خوانید.
 
دهقانی‌فیروزآبادی اتفاقاتی که به‌ویژه در یک‌سال اخیر و حتی قبل از این در مذاکرات ایران و عربستان رخ داد، تابعی از تحولات در این سه سطح است؛ عامل اول در سطح ملی، ادراکات محمد بن‌سلمان به‌عنوان ولیعهد و مهم‌ترین تصمیم‌گیرنده عربستان است. او ابتدا که روی کار آمد، تصور دیگری از شرایط بین‌المللی، منطقه‌ای و ایران داشت. او سیاست تقابل با ایران را درپیش گرفت که موفقیت‌آمیز هم نبود، بنابراین یک عامل تغییر ادراکات و تصورات محمد بن‌سلمان از وضعیت منطقه، جهان و به‌خصوص ایران است.

عامل دوم سیاست توسعه‌گرایی در عربستان به‌خصوص شخص محمد بن‌سلمان است که درصدد ایجاد دولت توسعه‌یافته فراتر از دولتی وابسته به نفت است. برنامه بلندپروازانه‌ای هم تعریف کرده است، بنابراین این هم یک سیاست خاصی درباره جمهوری اسلامی ایران ایجاب می‌کند که حداقل خشونت‌آمیز و مقابله‌جویانه نباشد. شاید فرضیه دیگری هم بتوان مطرح کرد که محمد بن‌سلمان برای اینکه یک وحدت قدرتی برایش به‌وجود بیاید و از رقابت‌هایی که بین شاهزادگان مختلف وجود داشت در امان بماند، یک جنگ خارجی (جنگ یمن) و تقابل با ایران را درپیش گرفت.

اما در سطح منطقه‌ای هم تحولاتی رخ داد که زمینه‌ساز نزدیکی عربستان به ایران شد، ازجمله کاهش حضور آمریکا در منطقه که در اثر آسیا-پاسفیک، آمریکایی‌ها حضور خود را در منطقه کمرنگ کردند. ضمن اینکه قبل از مذاکرات هسته‌ای ایران و 1+5 نگرانی در جهان عرب به‌خصوص عربستان وجود داشت که اگر روابط ایران و آمریکا عادی شود، عاقبت عربستان چه خواهد شد؟ یعنی تعهدات آمریکا نسبت به عربستان چطور خواهد شد؟

در یمن، عربستان و بن‌سلمان که آن زمان وزیر دفاع بود، فکر نمی‌کردند جنگ شش، هفت‌سال طول بکشد. ناکامی در جنگ یمن، در شکست مهار ایران نیز موثر بود. تمام تلاش‌هایی که در سطح منطقه و سطح بین‌المللی شد قدرت منطقه‌ای ایران مهار نشد، بنابراین در همان سطح باقی‌ماند. توافق ابراهیم نیز که برای فرآیند عادی‌سازی اعراب و اسرائیل طراحی شد، موثر بود. در سطح بین‌المللی هم برای ایران و هم عربستان نظام بین‌الملل به‌دنبال یک تغییر بنیادین است. ما از انتقال قدرت یاد می‌کنیم، فارغ از اختلافاتی که وجود دارد، هژمونی آمریکا رو به افول و تضعیف است. این به‌معنای فروپاشی نیست. همچنین ظهور چین اتفاق می‌افتد. این وضعیت بسیاری از قدرت‌های درجه 2 را به یک بازنگری در سیاست ‌خارجی وامی‌دارد، به‌خصوص اگر کشوری متحد یکی از این دو کشور باشد، یعنی وقتی هژمونی رو به افول است این نگرانی ایجاد می‌شود که اگر از حالت هژمونیک تنزل یابد و رقیب به قدرت برسد، هژمون چه سرنوشتی خواهد داشت؟ این نکته مهمی است. توسعه روابط با چین در روابط ایران و عربستان تاثیرگذار بود. همچنین رقابت چین و آمریکا در منطقه غرب آسیا یا خلیج‌فارس و جنگ اوکراین باعث شد دو قدرت رقیب آمریکا در منطقه حضور بیشتری داشته باشند و این نگرانی‌ها اضطرابی را در کشورهایی همچون عربستان ایجاد کند که امنیت خود را برون‌سپاری کند.

در شرایط انتقال قدرت به‌طورکلی به‌لحاظ تئوریک، فرصتی برای قدرت درجه 2 ایجاد می‌کند که از آن به «خودمختاری راهبردی» یاد می‌کنیم. اینها فراتر از استقلال است، یعنی کشوری گزینه‌های خود را افزایش می‌دهد؛ متنوع می‌کند و همه تخم‌مرغ‌ها را در یک سبد قرار نمی‌دهد، بلکه در سبدهای مختلف می‌گذارد، لذا این شرایطی است که در حالت‌ گذار به‌وجود می‌آید.

ریاض ناچار شد قدرت ایران را به رسمیت بشناسد
درمورد ایران هم عرب‌ها پیشقدم شدند. چندسال پیش یعنی از سال 95 مصاحبه کرده و گفته بودم عربستان به‌لحاظ منطق ژئوپلیتیک و منطق قدرت ناچار می‌شود وضعیت قدرت ایران را به‌رسمیت بشناسد، یعنی تاریخ روابط بین‌الملل این را نشان می‌دهد، پس من احتمال می‌دهم عربستان در سیاست خود نسبت به ایران بازنگری کند اما در مورد ایران هم عواملی را باید در نظر گرفت؛ یک مورد، به قدرت رسیدن دولت جدید در ایران است؛ حاکمیت یکپارچه و متحد. البته این را بد نمی‌دانم، چون برخی این را عیب می‌دانند ولی به نظرم اول الفبای سیاست خارجی دولت یکپارچه در هر جای دنیاست، یعنی همه اختلافات باید در سطح داخلی بماند و در سطح خارجی دولت باید با یک دست عمل کند و با یک زبان حرف بزند، بنابراین دولت یکپارچه و حاکمیت یکپارچه اتفاقا خوب است و من احتمال می‌دهم اگر این‌گونه نبود روابط ایران و عربستان عادی‌سازی نمی‌شد. شاید من اشتباه کنم.

گفتمان آرمانگرایی عملگرا یا اصولگرایی عملگرا نیز در این حوزه موثر بوده است. البته برای گفتمان دولت جدید اسمی انتخاب نکرده‌اند، چون قبلی‌ها را اصولا من اسم می‌گذاشتم و برای این دولت که اصولگرای عملگراست هم فکر کنم من باید اسم بگذارم. این دولت عملگرایانه‌تر عمل می‌کند، ضمن اینکه آرمان‌گرایی نیز در آن وجود دارد. نکته خیلی مهم که نئوکلاسیک‌ها بدان اشاره می‌کنند تلقی دولت‌ها از انتقال قدرت یا روابط بین‌الملل بستگی به میزان توانایی دولت در استخراج منابع و بسیج منابع دارد. گاهی می‌گوییم دولت ضعیف است، به این معنا که در داخل نمی‌تواند قدرت و منابع را برای سیاست خارجی بسیج کند. این اتفاق در اینجا افتاده و ضمنا من احساس می‌کنم یک تغییر ادراک هم در ایران اتفاق افتاده که عربستان از حالت دشمن و خصم تبدیل به رقیب شده است. ضمنا هر دو کشور به این نتیجه رسیده‌اند که بدون دیگری نمی‌توانند منطقه را مدیریت کنند. یک فهم و درک متقابل در ایران و عربستان ایجادشده که حذف دیگری امکان‌پذیر نیست. نه عربستان این کار را می‌تواند انجام دهد و نه نیازی به این کار دارد.

درحال‌حاضر ضمن انتقال قدرت، کسانی جای آمریکا در منطقه و خارج از منطقه نقش‌آفرینی می‌کنند که روابط‌شان با ایران حسنه است و خصومت بنیادین با جمهوری اسلامی ایران ندارند. مجموعه اینها زمینه‌ساز عادی‌سازی روابط بین دو کشور شد. بحث جالبی که در اینجا وجود دارد این است که می‌گوییم کشورها در قبال یک قدرت که رو به ظهور است یا این‌طور بگوییم که قدرت آن افزایش می‌یابد چهار راهبرد سیاستی را درپیش می‌گیرند؛ موازنه‌سازی، دنباله‌روی، احاله مسئولیت و هجینگ. معمولا رئالیست‌ها می‌گویند کشورها موازنه‌سازی را موجه می‌دارند، یعنی اولین اولویت آنها موازنه‌سازی است. دنباله‌روی یا بند شدن به آخرین واگن قدرت هم وجود دارد. در اینجا یک ایران و یک آمریکا نسبت به عربستان مطرح است. عربستان نسبت به ایران و آمریکا چه سیاستی درپیش می‌گیرد؟ البته چین هم حضور دارد. عربستان به‌صورت سنتی متحد آمریکا بوده، یعنی سیاست دنباله‌روی داشته است و قرار بود آمریکا امنیت عربستان را تامین کند. عربستان درحال‌حاضر در شرایط انتقال قدرت قرار گرفته است؛ همچنین تغییر سیاست کلی در سیاست خارجی اعمال می‌کند که ما هم بخشی از آن، تعریف می‌شویم.

در مورد آمریکا به‌واسطه رقابتی که با چین وجود دارد از زمان اوباما این اضطراب و نگرانی در سعودی‌ها به‌وجود آمد که اگر آمریکا بخواهد از این منطقه برود، امنیت عربستان چه خواهد شد؟ اگر برون‌سپاری باشد، اگر پیمانکار برود امنیت را چه کسی تامین می‌کند؟ در مورد ایران و قدرت دیگر که اسرائیل باشد، عربستان می‌تواند همان سیاست‌ها را درپیش بگیرد که دنباله‌روی یا موازنه‌سازی یا احاله مسئولیت است. اینکه شما کنار بایستید و دیگری از سوی شما موازنه‌سازی کند، مثل واجب کفایی است. مرده روی زمین نمی‌ماند و یکی باید آن را غسل دهد ولی کفایت می‌کند. اگر کسی آن را تجهیز کرد از عهده دیگری ساقط می‌شود. موازنه‌سازی امر واجب کفایی است. اگر کشوری در مقابل یک قدرتی موازنه‌سازی کند که شما هم همان را می‌خواهید نیاز نیست شما موازنه‌سازی کنید لیکن چیزی که امروز می‌خواهم مطرح کنم استراتژی یا راهبرد هجینگ است که در فارسی کلمه خوبی نشد برایش پیدا کنیم. می‌توان به آن «بیمه سرمایه‌گذاری» گفت. این اصطلاح اخیرا از حوزه مالی به روابط بین‌المللی آمده است. شرکت‌هایی که می‌خواهند در بورس یا اوراق بهادار سرمایه‌گذاری کنند، برای اینکه ریسک سرمایه‌گذاری خود را کاهش دهند، معمولا در دو حوزه که متناقض است (رابطه منفی بین آنها وجود دارد) سرمایه‌گذاری می‌کنند. تا اگر جایی سهامش کاهش پیدا کرد، آن یکی بالا برود، یعنی دقیقا ضد هم است که ریسک سرمایه‌گذاری را به حداقل برساند. این را برای برخی کشورها در دوره انتقال به‌کار می‌برند به‌خصوص برای چین و آمریکا. یک زمانی همه در شرکت‌های آمریکا سرمایه‌گذاری می‌کردند، الان احتمال می‌دهند دچار کاهش ارزش شوند، بنابراین می‌روند در شرکتی که رقیب آن است، سرمایه‌گذاری می‌کنند. هجینگ درباره چین و آمریکا الان اتفاق افتاده است. اینکه عربستان به‌سمت چین رفت، می‌گویند عربستان هجینگ می‌کند که همه تعهدات آن بسته به آمریکا نباشد و اگر چین هم قدرتمند شد، بتواند آنجا کسب منفعت کند.

ترجیح عرب‌ها درباره روابط ایران و آمریکا
این امر درباره ایران هم وجود دارد. عربستان بین ما و آمریکاست؛ ما به‌عنوان قدرت منطقه‌ای تهدیدکننده او و آمریکا به‌عنوان تامین‌کننده امنیتش. اگر بین ایران و آمریکا سازش صورت گیرد- که در مذاکرات هسته‌ای صورت گرفت- عرب‌ها به‌شدت نگران می‌شوند که اگر ایران و آمریکا صلح کنند، سر ما اینجا بی‌کلاه می‌ماند یا اگر برعکس آن جنگ شود، باز اعراب ضرر می‌کنند. همیشه معروف بوده اعراب خلیج‌فارس حالت نه جنگ و نه صلح بین ایران و آمریکا را ترجیح می‌دهند. برای حالت بی‌اعتمادی که نمی‌دانند چه اتفاقی می‌افتد، هم در آمریکا باید سرمایه‌گذاری کنند و هم در ایران. بنابراین این ایجاب می‌کند به ایران نزدیک شوند. بحث مهم‌تر این است که عربستان می‌خواهد عادی‌سازی روابط با اسرائیل را هم داشته باشد. این رژیم و ایران دشمن هم هستند. عربستان وقتی می‌خواهد عادی‌سازی روابط با اسرائیل داشته باشد بر‌اساس سیاست کاهش ریسک سرمایه‌گذاری باید در ایران هم سرمایه‌گذاری کند؛ به معنای اینکه نزدیک به جمهوری اسلامی ایران شود. همان زمان که مذاکرات به نتیجه رسید و روابط عادی‌سازی شد. من احساس کردم عرب‌ها به ایران نزدیک شدند تا یک متغیر کنترل‌کننده در مقابل با آن رژیم باشند، بنابراین این هم نکته ظریفی است که عرب‌ها می‌خواهند بین ایران و اسرائیل نوعی سیاست هجینگ را ایجاد کنند تا هر اتفاقی افتاد بتوانند جای دیگر دچار از دست دادن کل سرمایه‌ نشوند.

دو اتفاق در پایان جنگ غزه
در عملیات طوفان الاقصی حداقل یک فرضیه قوی این بود که یکی از اهداف طوفان ‌الاقصی می‌توانست برهم زدن فرآیند عادی‌سازی عربستان و اسرائیل باشد. یکی از دوستان فلسطینی در جایی صحبتی کرد که از فحوای کلامش می‌توانستیم بفهمیم اگر عربستان با اسرائیل عادی‌سازی کند، معادله تغییر می‌کند. بنابراین اگر نگوییم این تنها هدف بوده، یکی از اهداف یا یکی از پیامدها بوده است. من معتقدم در پایان جنگ دو اتفاق رقم می‌خورد: 1- عادی‌سازی روابط مجددا از سرگرفته می‌شود. البته با بیشتر امتیاز دادن به عربستان است یا این‌طور بگوییم که عربستان می‌خواهد پس از جنگ برای عادی‌سازی روابط امتیازات بیشتری از آمریکا و اسرائیل بگیرد. 2- طرح 2دولت است؛ اینکه اول طرح 2دولت است و بعد عادی‌سازی یا برعکس خیلی تفاوتی نمی‌کند. پیش‌بینی می‌کنم در آینده شاهد این دو فرآیند خواهیم بود.

همکاری براساس کوچک‌ترین مخرج مشترک
علی‌رغم دهه‌های پیشین که معمولا در موضع فلسطین ما با عرب‌های حوزه خلیج فارس تقابل‌مان خیلی بیشتر می‌شد، اکنون فضا کمی تغییر کرده است. از همین رو با وجود اینکه امارات با اسرائیل روابط دارد و عربستان هم دنبال عادی‌سازی بوده، ولی ما خیلی سیاست‌های تندی در قبال اینها اتخاذ نکردیم. احساس من این است که این باعث شده ایران و عربستان به هم نزدیک‌تر شوند؛ البته در کوچک‌ترین مخرج مشترک! این هم بیشتر تغییر در سیاست ماست، یعنی قدری ما از سیاست حداکثری پایین‌تر آمدیم که با کشورهای مختلف با کوچک‌ترین مخرج مشترک برای اهداف و منافع مشترک، همکاری ‌کنیم. سفر آقای رئیسی به نشست ریاض خیلی مهم است. ما اینها را خبیث و ملعون می‌دانستیم ولی یکباره با آنها دست دادیم و صحبت کردیم. این معنادار و سمبلیک است.

درباره حوادث دیگر من فکر می‌کنم خود عربستان خیلی نمی‌خواهد در چشم باشد. یعنی عمدا این کار را می‌کند؛ کار بیشتر دست قطر است که اعتقاد دارم هر اتفاقی بیفتد عربستان از این حوادث‌ سود می‌برد ولیکن همه اذعان دارند سیاست هجینگ به لحاظ تئوریک در شرایطی که نظام بین‌الملل یا نظم منطقه‌ای یک تصلبی پیدا کند سخت‌تر می‌شود. یعنی شما باید موضع خود را مشخص کنید. در کوتاه مدت روابط ایران و عربستان در همان سطحی که بیان کردم، یعنی کوچک‌ترین سطح، بر اساس تز همزیستی مسالمت‌آمیز پیش می‌رود. آمریکا و شوروی تا مرز جنگ هسته‌ای در بحران کوبا رفتند و بعد گفتند چه کسی گفته ما دعوا کنیم؟ معمولا اینطور است که در اوج بحران یکباره عادی‌سازی صورت می‌گیرد.

الان ایران و عربستان به یک تز همزیستی مسالمت‌آمیز رسیده‌اند. دو کشوری که نمی‌توانند از هم جدا شوند، باید همدیگر را تحمل کنند، پس همزیستی مسالمت‌آمیز به معنای پذیرش اختلافات است و ضمنا‌ همکاری در حوزه‌هایی که امکان مشارکت وجود دارد.

ایران، عربستان و ترکیه 3 کشور کلیدی غرب آسیا
قربانی زمانی که آقای ظریف وزیر خارجه شد، من درصدد فرصت مطالعاتی بودم که به آمریکا بروم. به مناسبتی ملاقاتی خصوصی با هم در مرکز پژوهش‌های دفتر مطالعات سیاسی، در نیاوران داشتیم. شخصا نه به عنوان استاد، گفتم اگر می‌خواهید در دوره وزارت خارجه خود موفق باشید باید روابط با عربستان را درست کنید. شخصا معتقد هستم سه کشور-البته نمی‌گویم بقیه مهم نیستند- در خاورمیانه و غرب آسیا کلیدی و کنشگر اصلی هستند. به عنوان سه ضلع مثلث در نظر بگیریم، یکی ایران، یکی عربستان و دیگری ترکیه است. دقت کنید در تاریخ جمهوری اسلامی هر جا روابط ما با عربستان تیره شده و تنش ایجاد شده، به نفع ما نبوده است. البته این بدین معنا نیست که بدون در نظر گرفتن منافع ملی مسائل را بپذیریم. آقای ظریف تلاش‌هایی کرد ولی متاسفانه به نتیجه نرسید و نتیجه را دیدیم که در راستای منافع ملی کشور نبود. در فرصت مطالعاتی در دانشگاه کالیفرنیا در یک سخنرانی تاکید کردم جمهوری اسلامی برای اینکه کنشگر قوی در غرب آسیا شود -که هست- باید با عربستان توافق کند. در تاریخ هم نظر کنید زمانی که بحران مکه پیش آمد امام‌(ره) تا جایی که می‌دانم به دکتر ولایتی دستور داد رابطه را خوب کند و همیشه در بعد از امام‌(ره) هم این مساله مورد توجه بوده است. بنابراین رابطه با عربستان به‌خاطر وزنی که دارد، به نفع جمهوری اسلامی است. یک نکته دیگر بیان کنم. من سال 67 از پایان‌نامه خود دفاع کردم، آنجا نتیجه‌گیری کردم‌ ضمن اینکه تلخ است ولی ترند خاورمیانه به سمت عادی‌سازی روابط کشورها با اسرائیل پیش می‌روند. بعد از بحران غزه یعنی پسابحران غزه این اتفاق می‌افتد، البته چالش‌هایی دارد، به هر حال عربستان الان سکوت اختیار کرده ولی به نظر من ترند کلی غرب آسیا و خاورمیانه به همین سمت یعنی عادی‌سازی پیش می‌رود؛ هر‌چند که چالش‌هایی وجود دارد. روابط ایران و عربستان در مجموع براساس تحولات ساختاری در نظام بین‌الملل مورد بحث من است. هر‌چند مباحث داخلی و تحولات داخلی را نمی‌توان انکار کرد و باید آنها را در نظر گرفت ولی یک مقطع طولانی تنش بین ایران و عربستان به‌ویژه در دوره‌ای که به نام هژمونی می‌نامم، (دوره قبل از فروپاشی نظام دوقطبی یا تا حدود کمی بعد از فروپاشی نظام دوقطبی) وجود داشته است. از بعد از واقعه 11 سپتامبر به نظر من ساختار نظام بین‌الملل از هژمونی به پساهژمونی پیش رفت. آن چیزی که در این فرآیند دارد اتفاق می‌افتد یک عامل کلیدی در روابط ایران و عربستان است که مدت زیادی منجر به تنش شد و اخیر‌ا منجر به بهبود روابط شده است.

نظم منطقه ای تغییر کرده است
ساختار نظام بین‌الملل بسیار موثر است. البته ساختار نظام بین‌الملل جدای از کنشگران منطقه‌ای همچون ایران و عربستان و نظم منطقه‌ای نیست ولی به هر حال نظم ساختار بین‌الملل کاملا می‌تواند اینها را تحت تاثیر قرار دهد. لذا بحث اصلی من این است که ضمن اینکه ایران و عربستان دو بازیگر مهم هستند (گاهی متخاصم و الان رقیب) ولی تاثیرپذیری این دو قدرت از مولفه‌های مختلفی همچون مباحث هویتی، مذهبی و... وجود دارد و به نظر من تاثیرپذیری روابط این دو کشور از ساختار بین‌الملل خیلی بیشتر است؛ منتها بعد از 2001 که نظام بین‌الملل از یک حالت هژمونی به پساهژمونی پیش می‌رود آن ساخت و ساختاری که بر نظام بین‌الملل حاکم می‌شود، باعث شده نظم منطقه‌ای و الگوهای منطقه‌ای هم تغییر کند و الگوهای تعامل، دوستی و دشمنی نیز تغییر کند. فلذا همین تغییر ساختار نظام بین‌الملل در تنش بین ایران و عربستان تا 2022 موثر بوده و بعد از آن تحولاتی که اخیرا اتفاق افتاده باز هم بهبود روابط بین ریاض و تهران تحت تاثیر همین امر بوده است.

بحث من این است که هر چقدر این ساختار یعنی اقتدار هژمونی که در راس آن آمریکا قرار گرفته، به سمتی پیش رفت که چند‌جانبه‌گرایی کمتر ‌و تمرکز ساختاری تضعیف شد به همان نسبت، روابط ایران و عربستان در یک مقطعی پرتنش شد‌ه چون هر یک ادعای رهبری داشتند و هر کدام خواستند کنشگر قوی‌تری باشند. به هر حال ایران با قابلیت‌هایی که دارد یکی از بازیگران کلیدی است. این باعث شده رقابت بیشتر شود و تنش بین ایران و عربستان بیشتر شود. بحث هژمونی که بیان کردم، منظورم چیست؟ هژمونی گونه‌ای از نظم بین‌المللی است که آن ثبات و نظم منوط به عوامل تعیین‌گرایانه، منوط به نقش هدایتگر و مکانیسمی است که در روابط بین‌الملل ایجاد می‌شود. این به نظر می‌رسد در ساختار روابط بین‌الملل کم کم از بعد از 2001 اتفاق می‌افتد. من معتقدم بعد از فروپاشی نظام دوقطبی شاهد شتاب مشخص در مدل مکانیک قدرت نیوتونی که عوامل مشخص تعین‌گرایانه است به ساختاری که اسم آن را «مدل مکانیک کوانتومی» می‌گذاریم که عوامل کاملا مشخص نیستند و در‌هم‌تنیدگی زیاد است، هستیم. موضوع مهم مرتبط با بحث فعلی که چه اتفاقی بعد از بحران غزه خواهد افتاد این است که منابع جدیدی مثل دانش، هنجارها، گفتمان، و تکنولوژی به عنوان منابع قدرت مطرح شدند. این تاثیری در ساختارها و نظم‌های منطقه‌ای می‌گذارد که می‌تواند قدرت‌ها را تعیین کند و روابط بین ایران و عربستان شامل این بحث است. در نظام پساهژمونی که می‌گوییم در حال انتقال به آن هستیم، آن تعادل و وضعیت تعین‌گرایانه تغییر می‌کند. البته خیلی‌ها موافق این نیستند. من دانشجوی دکترا بودم، بعد از فروپاشی نظام دوقطبی آقای مرشامر مقاله‌ای در فارن افرز نوشت تحت عنوان بی‌نظمی و بی‌ثباتی در اروپا بعد از نظام دو قطبی. ایشان می‌گفت آن سنجاق‌ها برداشته شد، یعنی آن حالت هژمونی. هر چقدر این سنجاق‌ها برداشته شوند نظام بین‌الملل یک بی‌نظمی و بی‌ثباتی را خواهد داشت. بحث بر سر این بود که بعد از جنگ سرد در نظام بین‌الملل چه اتفاقی خواهد افتاد. ایشان معتقد بود بی‌نظمی و بی‌ثباتی بیشتر خواهد شد چون آن حالت تعین‌گرایانه ضعیف شده است. بنابراین در پساهژمونی اینها کمتر می‌شود، کنش‌های ضدهژمونی بیشتر می‌شود که شاهد آن هستیم و یک آرایش تازه‌ از قدرت‌های جهانی که چین و بریکس و قدرت‌های نوظهور هستند و همین کنشگری جمهوری اسلامی ایران در این راستا است. چون ساختار آن از حالت بنیادی و تعین‌گرایانه و وضع موجود به وضعیتی تغییری می‌کند که چرا باید اینگونه باشد و چگونه باید جهان بهتری بسازیم؟ وارد بحث‌های نظری آن نمی‌شوم، منتها در همین وضعیت یک‌سری رفتارهای مشروع و غیرقابل پذیرش اتفاق می‌افتد که نمونه آن همان بحثی است که آقای دکتر در بحران سوریه، یمن، لبنان، فلسطین و غیره اشاره کردند و در این دوره اتفاق افتاد.

نکته بعدی در این خصوص این است که چگونه این نظام بین‌الملل بعد از 11 سپتامبر باعث تاثیرگذاری در روابط ایران و عربستان و تنش بیشتر شد؟ این ‌گذار از هژمونی یا پساهژمونی که از 2001 تا 2021 است، نشانه‌هایی از این ‌گذار دیده می‌شود و شما هم حتما شاهد بودید که برخی از اینها اعم از بحرا‌ن‌های مالی، بدهی‌ زیاد، کسری کالاهای خدماتی در آمریکا، برتری بانک‌های چینی، افزایش جایگاه اتحادیه‌های اقتصادی منطقه‌ای مثل بریکس و سازمان شانگهای و اوراسیا و پیمان مشارکت اقتصادی و غیره واقعا جهان را عقب انداخت. در زمینه نظامی و امنیتی نیز در این دوره ‌گذار شاهد تحولاتی بودیم که حادثه 11 سپتامبر مهم‌ترین اینها بود. تقابل روسیه با ناتو؛ همه اینها نگاه وضعیتی یعنی نگاه اقتدارگرایی را مقداری پررنگ‌تر کرد. ترتیبات امنیتی مثل شانگهای که در اصل یک سازمان منطقه‌ای امنیتی است. ظهور قدرت‌های جدید، گسترش تمایلات گریز از مرکز و ناتوانی آمریکا در مقابله با خیلی از اینها موثر بوده است، از جمله کره‌شمالی و ایران. ترامپ وقتی به کره‌شمالی سفر کرد خیلی‌ها گفتند ترامپ عاشق این است که با رهبران دنیا عکس بگیرد و یک کاری کند ولی من تاکید کردم ترامپ عاشق کره شمالی نیست، ترامپ دنبال بازدارندگی چین بود. بعد از اوباما این بحث مطرح شد و آمریکا الان همان نگاه به شرق را دارد. بنابراین اینها تحولاتی است که در بحث نظامی به‌ویژه مباحث امنیتی وجود داشته است. از نظر سیاسی نیز نظم لیبرال خیلی مورد انتقاد قرار گرفت. درباره دموکراسی آمریکایی کتاب‌های زیادی بعد از 11 سپتامبر نوشته شده که می‌گوید مدل لیبرال-دموکراسی آمریکایی اصلا نمی‌تواند در عراق کارساز باشد. این حرف خریداران زیادی پیدا کرد و عملی هم شد.

ترامپ و تجاری کردن امنیت
با روی کار آمدن آقای ترامپ یک‌جانبه‌گرایی یا بی‌توجهی به قوانین بین‌المللی، تلاش برای اینکه آمریکا در راس باشد و آمریکای بزرگ مطرح شد. به دنبال این مباحث قدری حق تعیین سرنوشت ملت‌ها نادیده گرفته شد. تجاری کردن امنیت کاری بود که ترامپ در عربستان انجام داد. این از عوامل مهم دیگری است که در بهبودی روابط ایران و عربستان کاملا تاثیرگذار بود؛ زیرا سعودی‌ها به این نتیجه رسیدند که ترامپ امنیت را تجاری کرده و در مقابل این کاری برای عربستان انجام نداده است. این به نظر من عاملی شد که عربستان کنشگری و اقتدار خود را در منطقه حفظ کند. در مجموع تنش‌ها در مناطق نفوذ بیشتر شد و این در تنش روابط بین ایران و عربستان تاثیرگذار بود. ترامپ ملی‌گرایی را تقویت کرد و به دنبال کالایی کردن امنیت بود. او از خیلی از پیمان‌های بین‌المللی خارج شد که این با همان هژمونی‌گرایی که وجود داشت در تضاد بود. حتی بیشتر کارهایی که در دوره اوباما انجام شد به همین ترتیب بود. نمایش قدرت چین و روسیه باعث شد موقعیت آمریکا تضعیف شود. عربستان در این صحنه که سنجاق‌ها شل و زمینه قدری فراهم شد تا تنش با ایران را بالا ببرد، این کار را کرد. البته مباحث دیگری هم موثر بود. نگرانی ریاض از تضعیف و نابودی طالبان و صدام که دو دشمن اصلی ایران بودند، زیاد شد. در این شرایط کنشگری ایران بهتر می‌شد. خارج کردن عراق از گردونه موازنه منطقه‌ای باعث شد زمینه برای کنشگری ایران بالا برود و عربستان تنش را بیشتر و ایران را کنترل کند. عربستان هر‌چقدر ایران در دوره انتقال بالا می‌آمد، سعی داشت آن تنظیم‌گری را کنترل کند و همین کنترل باعث شد تنش بین ایران و عربستان بیشتر شود. عدم حمایت آمریکا از خیلی از متحدان عرب در مقابل دومینوی اعتراضات مردمی و کاهش متحدان سنتی عربستان در دوران بیداری اسلامی یا بهار عربی، ریاض را به این جمع‌بندی رساند که واشنگتن نمی‌تواند ضامن امنیت خوبی برای عربستان باشد. همه اینها باعث شد رقابت‌های پنهان منطقه‌ای بین ایران و عربستان علنی‌تر شود و تنش روابط بیشتر شود.

احساس خطر عربستان از مذاکرات هسته ای
در مذاکرات هسته‌ای هر‌چقدر غنی‌سازی ایران به رسمیت شناخته می‌شد به همان نسبت عربستان احساس خطر بیشتر می‌کرد که این در ایجاد تنش بین عربستان و ایران موثر بود. عربستان برای جبران این قضیه سامانه S400 و بهره‌گیری از فناوری چین در حوزه پهپادها را در دستور کار قرار داد و بسیاری از فناوری‌های نظامی را وارد کشور خود کرد تا بتواند در مقابل روابط با ایران کنشگر قوی‌تری باشد. البته تفکر عربستان تا آن زمان به این سمت بود. تفکر جمهوری اسلامی ایران هم براساس مباحث الگوی انقلاب اسلامی ایران، رسیدن به نفوذ بیشتر در منطقه و عوامل داخلی هم کمک کرد. منتها بعد از مدتی یعنی وقتی به نقطه تحول مهم می‌رسیم به نظرم باز هم ساختار نظام بین‌الملل در این زمینه کاملا موثر است. چگونه؟ بیشتر با تاکید عوامل فرآیندی. جمهوری اسلامی و کشورها به این نتیجه رسیدند که راه برون‌رفت از بحران‌ها و راه توسعه تنها از طریق فراتکنولوژی، گفتمان و هنجارها و مباحث اینچنینی می‌گذرد. بیشتر کشورها این وضعیت را پیش می‌گیرند، البته بحران اوکراین و بحران غزه ترمزهایی هستند.

شخص محمد بن‌سلمان این نگرش را کاملا نهادینه می‌کند و البته کنشگری چین در این زمینه موثر بوده است. چین مدتی از رویکرد و سیاست نگرش به شرق آمریکا استفاده می‌کند و روابط خود را با کشورهای غرب آسیا بیشتر می‌کند. با توجه به کاراکترها و شاخص‌هایی که سیاست چین دارد، می‌تواند از خلأ قدرت در عدم حضور آمریکا استفاده کند فلذا از این استفاده کرد. وقتی اوباما وارد ریاض شد برخوردی که با او شد در حد رئیس‌جمهور آمریکا نبود. اینجا آن سیگنال زده شد، یعنی محمد بن‌سلمان این سیگنال را به آمریکایی‌ها داد که خیلی نیاز به چتر حمایتی شما نداریم و این کمک کرد کنشگری چین قوی‌تر شود. با توجه به اینکه همین الان بعد از بحران اوکراین، اتحادیه اروپا و فرانسه از چین خواستند سیاست میانجی‌گری خود را گسترش دهد لذا با مجموعه مباحثی که درخصوص کنشگری چین مطرح است، این موافقتنامه یا عادی‌سازی روابط بین ایران و عربستان انجام شد.

عربستان به دنبال عادی‌سازی می‌رود
به نظر من عامل اصلی همان بحثی است که نگرشی است که محمد بن‌سلمان در یکی از نشست‌های اتحادیه عرب بیان کرد که ما می‌خواهیم خاورمیانه مثل اتحادیه اروپا شود. موتور حرکت و همگرایی اتحادیه اروپا چه بود؟ این بود که با رویکرد اقتصادی، نوکارکردگرایی تاکید بر استراتژی محیطی و تعاملی دارد. دو استراتژی در نظام بین‌الملل داریم که یکی تملیکی و دیگری محیطی است. شدت زیاد استراتژی تملیکی را هیتلر انجام داد ولی آلمان بعد از جنگ جهانی دوم استراتژی تملیکی و تعاملی را داشت، ژاپن هم همین کار را کرد؛ یعنی با بمب و جنگ پاسخ نداد بلکه با صنعت و دانش و هنجار جواب داد. دقیقا به نظر من الان رویکرد عربستان همین است و سیاست خارجی ایران هم تقریبا در بحث غزه سیاست هوشمندانه‌ای و برخاسته از نگرش تحولات ساختاری نظام بین‌الملل است؛ یعنی مدل مکانیک کوانتومی، تاکید بر منابع جدید، تکنولوژی و توسعه انسانی، امنیت شهروندان و مباحث اینچنینی است.

بنابراین در دوره بعد از بحران غزه عربستان همان راه، یعنی عادی‌سازی با اسرائیل را پیش خواهد گرفت و روابط خود با ایران را به همین ترتیب پیش می‌برد. احساس می‌شود در یک ظرفی باید حرکت کند تا به اهدافی که داخل کشور طراحی کرده اعم از پارک‌های علمی و فناوری، شهرک‌های فناوری و صنعتی، شرکت‌های دانش‌بنیان و... برسد. این معنای نفی قدرت نظامی نیست ولی راه برون‌رفت از بحران و راه توسعه به نظر من درباره ایران و عربستان از طریق همکاری‌های متقابل است.

بابائی آقای فیروزآبادی بیشتر از نگاه دینامیک درونی منطقه‌ای تحولات را مطرح کردند، نه به این معنا که بیشتر تاکید روی این مساله داشتند. آقای قربانی بیشتر پویایی‌های ساختاری بین‌المللی را درباره تحولات و اثرگذاری روی مناسبات ایران و عربستان مطرح کردند. یک دیدگاهی وجود دارد. آقای فیروزآبادی در حوزه اصولگرایی عمل‌گرا تجربه دارند و کتاب ارزشمندی منتشر کردند. منتظر بودیم فردی در قامت آقای فیروزآبادی مجدد درباره دولت آقای رئیسی دست به چنین کاری بزنند و قدری چهارچوب‌های گفتمانی این دولت جدید را مشخص کنند. تعبیری که شما از اصولگرایی عملگرا به کار بردید من را یاد کتاب تحول چین بعد از مرگ مائو انداخت که چین بعد از مرگ مائو دچار همین تناقض درونی شد، یعنی وقتی از آنها می‌پرسیدند اصول شما چه شد؟ می‌گفتند ما اصول خود را داریم ولی ناگزیر هستیم بعد از همین اصول قدری تعدیلات را بپذیریم تا الان که چهار پنج دهه از مرگ مائو گذشته وضعیت طوری شده که وقتی وارد چین می‌شوید انگار وارد جامعه سرمایه‌داری شدید. حاکمان آن همچنان می‌گویند ایدئولوژیک هستیم و حزب کمونیست همچنان وجود دارد. جزئیات اصولگرای عملگرا چیست؟ کجا این اصولگرای عملگرایی می‌تواند کنار هم قرار گیرد؟ نکته بعدی من این است که آقای قربانی فرمودند در پرتو تحولات ساختار روابط بین‌الملل می‌توانیم فهم بهتری از مناسبات ایران و عربستان داشته باشیم که بسیار نکته کلیدی در مباحث منطقه‌ای و روابط بین‌الملل است. الان در سطح نظام بین‌الملل به معنای واقعی در آستانه تغییر در ساختار نظام بین‌لملل هستیم که مناسبات ایران و عربستان متاثر از آن پیش می‌رود؟ نشانه تغییر ساختاری چیست؟ آقای قربانی اشاره کردند قبل از جنگ جهانی دوم یک ساختاری بود که بعد از آن ساختاری دیگری شد. این ساختار تا اوج جنگ سرد تداوم یافت و بعد از جنگ سرد ساختار دیگری شد. در اوایل 2011 با توجه به تحولات شمال آفریقا یک ساختار جدیدی اتفاق افتاد و تحت تاثیر آن یک فضای تنفس برای دولت‌های منطقه ایجاد شد، یعنی تصلب قدری کاهش یافت. آنجایی که روابط ایران و عربستان خوب می‌شد یک ساختار بود و الان که متاثر شده، این هم متاثر از نظام بین‌الملل است؟ اگر نیست پس متاثر از چیست؟ اگر این ساختار تغییر می‌کند روی آینده مناسبات ایران و عربستان به‌ویژه در پرتو تحولات اخیر طوفان ‌الاقصی چه تاثیری دارد؟ بحث عادی‌سازی در بحث اسرائیل و عربستان مطرح بود که با کمی نوسانات مجددا از سر گرفته می‌شود.

چرا گفتمان دولت سیزدهم تدوین نشد
فیروزآبادی واقعیت این است از روزهای اولی که دولت مستقر شد، 20 صفحه‌ای به حالت فیش‌برداری نوشتم ولی هنوز به جمع‌بندی نرسیدم که گفتمان دولت سیزدهم را مدون کنم. گرچه دو سه ماه اول که آقای رئیسی رئیس‌جمهور شدند فرصتی پیش آمد و هفت هشت نفری حضوری نزد ایشان رفتیم و این مطلب جزء اولین مطالبی بود که بیان کردم که گفتمان سیاست خارجی شما را باید تدوین کنیم و ایشان گفت آقای خیاطیان یادداشت کنند. من هنوز به جمع‌بندی نرسیدم که چه عنوانی می‌توانیم انتخاب کنیم که همه جوانب سیاست خارجی دولت سیزدهم را پوشش دهد. تحولگرایی عملگرا، اصولگرایی، آرمان‌گرایی عدالت‌ورز و... اتودهایی که درباره اسم زدیم. درباره گفتمان دولت احمدی‌نژاد گفتیم اصولگرایی عدالت‌محور، که کسی ما را در دانشگاه دید و گفت کجای این به اسمی که روی او گذاشتید می‌خواند؟ یا آرمان‌گرای واقع‌بین را به‌نوعی من بهتر می‌دانم ولی چون این را در مورد دولت قبلی هم به کار بردم قدری نیاز به توجیه دارد که چطور آن هم بوده و این هم هست! سیاست خارجی این دو شبیه به هم نیست. آخرین چیزی که به ذهنم رسید همین اصولگرایی عملگراست.

دولت سیزدهم واقع‌بین است
در کتاب «چرخه گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از دولت بازرگان تا دولت روحانی»، تز من این است که ما در سیاست خارجی دچار یک چرخه آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی هستیم. همین‌طور بین این دو می‌چرخد. من فکر می‌کنم این دولت شاید قدری آن چرخه را دچار نقض می‌کند که میزان واقع‌بینی آن بیشتر از آن چیزی است که شاید ما فکر می‌کردیم یا عمل‌گرایی آن بیشتر است. شاید یک دلیل این باشد که دولت آقای روحانی هم خیلی واقع‌گرا به معنای واقعی کلمه نبود، یعنی دوز آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی او به‌نوعی متعادل بود. چون اگر 70-30 بود الان انتظار داشتیم 40-60 شود ولی چون دوز آرمان‌گرایی آن نیز مثل دوره آقای احمدی‌نژاد نبود و قدری واقع‌گرایانه بود -اما نه مثل دولت خاتمی- این باعث شد کم‌کم تعادلی در سیاست خارجی شکل بگیرد. بنابراین آرمان‌گرایانه است؟ یا اصولگرایانه است؟ اصولگرایی به معنای رجعت به قبل نیست، یعنی اصول و آرمان‌های سیاست خارجی ایران را چگونه می‌توان در صحنه عمل محقق کرد. گاهی می‌گوییم عدالت، این آرمانی در سیاست خارجی است اما چطور؟ یا از تغییر نظم بین‌المللی صحبت می‌کنیم، یکجانبه نمی‌توانیم نظم بین‌المللی را تغییر دهیم.

یک زمانی شما می‌گوییم آرمانی به نام اصلاح نظم بین‌المللی در سیاست خارجی نداریم. یک زمانی می‌گوییم این آرمان وجود دارد. حال باید ببینیم چطور می‌توان بدان دست یافت؟ مقام‌معظم‌رهبری صراحتا می‌گویند آرمان‌گرایی بدون توجه به واقعیت‌ها توهم و تخیل است. این نکته مهمی است. مطمئن باشید اگر من این را بیان می‌کردم مورد بازخواست قرار می‌گرفتم. ولی رهبری صراحتا این نکته را بیان کردند که آرمان باید داشته باشیم ولی واقع‌بینانه باشد. فرض کنید می‌خواهیم دولت سعودی را اصلاح کنیم، نه اینکه براندازی کنیم! چه جوری؟ به‌صورت عملی باید راهبرد داشته باشید یا اگر ما با هر دولتی در عربستان اختلاف نظر داریم به معنای این است که حتی در کوچک‌ترین مواردی که اشتراک منافع داریم همکاری نکنیم؟ یا می‌توانیم. اینکه اختلافات یک طرف باشد و منافع یک طرف دیگر باشد و براساس منافع همکاری کنیم؟ چون براساس اختلافات، هیچ گاه نمی توان سیاست خارجی را تنظیم کرد. مگر بین حوزه‌های استراتژیک خاصی که امکان نداشته باشد و این را نشانه‌ای می‌بینم که ضمن حفظ آرمان‌ها و اصولی که در سیاست خارجی است، خیلی عمل‌گرایانه، واقع‌بینانه تلاش می‌کنند آنها را محقق کنند و این به نظرم نقطه تحول مهمی در سیاست خارجی ایران است. چون دولتی این کار را می‌کند که منتسب به آرمان‌گرا و اصولگرا بودن است. اگر یک دولتی که شعار آن واقع‌گرایانه بوده این کار را کند در نقد هم بیان می‌کنیم که به اندازه کافی عمل‌گرا یا واقع‌گرا نبوده است. انگار ما از سیاست خارجی یک کشوری خارج از جمهوری اسلامی ایران صحبت می‌کنیم. این واقع‌گرایی است در مشی‌اش ولی در چهارچوب و بستری که وجود دارد. بنابراین این یک نقطه تحولی در تحول سیاست خارجی ایران است که یک دولتی که ذاتا اصولگرا و آرمان‌گراست، عملگرایانه عمل می‌کند که نکته بسیار مهمی است.

یکپارچگی دولت نقطه قوت است
نکته دیگری که اشاره کردم یکپارچگی دولت، واقعا نقطه قوتی است، یعنی اگر دولت ضعیف به معنای دولتی که نتواند اجماع داخلی ایجاد کند، نتواند منابع را برای سیاست خارجی بسیج کند، در سیاست خارجی موفق نمی‌شود. در ایران سال‌ها پیش بیان کردم، 60 درصد سیاست خارجی اجماع‌سازی در داخل است. به‌خصوص در ایران این چنین است. اگر نتوانید اجماع نهادها و بروکراسی‌ها و جناح‌های مختلف را به دست بیاورید، پیروز نمی‌شوید.

چرا برجام ناکام ماند
اگر از من بپرسید می‌گویم یکی از دلایل ناکامی برجام، ناتوانی در شکل‌گیری و اجماع داخلی بود. نمی‌خواهیم بگوییم تقصیر چه کسی بود و اگر این موافقتنامه یا هر اسمی که روی آن بگذارید اگر در دولتی مثل این دولت بود، مطمئنم اجرایی می‌شد. پس این حسن است؛ یعنی دولتی که یکپارچه باشد. اینکه اکثریت باشد حتما در سیاست خارجی کامیاب‌تر خواهیم بود. ضمن اینکه می‌توانیم نقد نسبت به هم داشته باشیم، نقاط قوت خود و دولت از هر جناحی را باید تقویت کنیم. آن واقعیت‌ها را باید بیان کرد. منافع ملی ایران خیلی مهم‌تر از این است که من باشم یا من نباشم! ضمن اینکه آن تصمیم‌گیرنده هم باید از همه ظرفیت‌های کشور استفاده کند، یعنی ما یک وظیفه داریم و آنها نیز یک وظیفه دارند. تلاقی این دو کمک می‌کند که کشور هم پیشرفت کند، هم توسعه پیدا کند ولی اگر به هر دلیلی ما الان در قدرت نیستیم آنچه به تامین منافع ملی ایران کمک می‌کند را باید حمایت کنیم و توضیح دهیم. الان این می‌تواند یک حسن سیاست خارجی باشد. سیاست همسایگی که هم در اولویت قرار دادن و هم کنار آمدن، یعنی پذیرش سعودی با آن وقایعی که به قطع روابط منجر شد، خیلی شجاعت می‌خواهد. آن کسی که در سیاست بوده می‌داند چقدر سخت است که شما چیزی را که تا کنون می‌گفتید، الان خلاف آن را عمل کنید. اگر فرصتی پیش ‌آید و به جمع‌بندی برسم به آن اشاره خواهم کرد.

قربانی سوالی که مطرح شد که این ساختار نظام بین‌الملل در روابط آینده ایران و عربستان تاثیر خواهد داشت یا خیر؟ قطعا همین‌طور است منتها منوط به شرایطی است. به نظر خیلی تحولات پیش می‌آید که آنچه در نظام بین‌الملل حاکم است را تحت تاثیر قرار می‌دهد و حتی شاید پیوندها بیشتر شود. خیلی از کشورهای منطقه به این نتیجه رسیدند که جنس این همکاری‌ها برای این است که بتوانند برخی از نیازها و خواسته‌هایی که دارند و در مواجهه با شرایط جهانی نمی‌توانند به آنها برسند را از طریق همکاری‌های منطقه‌ای تامین کنند. نهادهای علمی و سازمان همکاری‌های اسلامی و... تقریبا به همین سمت پیش می‌روند. ما هم کارهایی انجام دادیم. سه شبکه از طریق «ایسسکو» (یکی از مجامع علمی، فرهنگی و آموزشی که وظیفه تعامل فرهنگی و علمی بین کشورهای مسلمان را برعهده دارد) را برای همکاری هماهنگ کردیم. هر چقدر این همکاری‌های منطقه‌ای تحت تاثیر یا در ضلع آن تحولات ساختاری باشد به همان نسبت روابط ایران و عربستان نیز بیشتر خواهد شد. یکی از کلیدی‌ترین موارد در تحولات ساختاری بعد از بحران غزه، نظم لیبرالی است که خدشه‌دار خواهد شد. شکی در این امر نیست. چون این بار جمهوری اسلامی نبود که گفت این خشونت، خیلی خشونت واقعی است. به معنای واقعی زیرسوال می‌رود. مردم خیلی از کشورهای دیگر این را بیان کردند. در سطح نظام بین‌الملل آن هنجارها و قواعد و نقش سازمان ملل کاملا زیر سوال رفته است. آمریکا قطعنامه توقف کامل جنگ را وتو کرد. قبل از 7 اکتبر مشاور امنیت ملی آمریکا گزارش داد که اوضاع خیلی خوب است چون آمریکا تلاش می‌کند توجه خود را به چین معطوف کند. جلوه‌ اصلی سیاست خارجی آمریکا واقعا بازدارندگی چین است. البته این را نمی‌خواهم برجسته کنم.

جایی بحث هوش مصنوعی بود. تاکید کردم چین به راحتی نمی‌تواند هوش مصنوعی را جایگزین آمریکا که مایکروسافت، آمازون و... دارد، بکند. حتی آمریکا همواره سعی می‌کند نگاه سیاسی و وضعیتی را حفظ کند که تاثیر بر روابط ایران و عربستان می‌گذارد. یعنی به چین می‌گوید شما اقتدارطلبی می‌کنید ولی چین هیچ‌وقت دنبال یک قدرت بزرگ هژمون نیست. بالن‌هایی که بالای آمریکا آمدند را به یاد دارید؟ چین گفت اشتباه شده است! دقیقا همین است. ایالات متحده آمریکا سعی می‌کند نگاه سیاسی داشته باشد. بعد از بحران غزه به نظر من قدری اقتدار آمریکا کاهش پیدا کرد و این بیشتر هم خواهد شد و تاثیر خواهد گذاشت.

نکته بعدی این است که به نظرم ساختار نظام بین‌الملل چه بخواهیم و چه نخواهیم به سمت آن درهم تنیدگی پیش می‌رود. یعنی الان آقای رئیسی صبح بیدار می‌شود باید به این فکر کند که تکنولوژی چه شد؟ تلگرام چه شد؟ فناوری چه شد؟ پارک‌های فناوری چه شد؟ اگر غیر از این هر کنشگری فکر کند - نمی‌گویم بحث‌های نظامی در این چهارچوب است- نمی‌تواند در این بحث‌ها یک کنشگر قوی باشد. ذات نظام بین‌الملل به این سمت پیش می‌رود و به‌ویژه خود سعودی‌ها پیشرفت‌های خوبی در بحث‌های تکنولوژی و فناوری داشتند فلذا هر چقدر روابط ما بیشتر شود خیلی به نفع منافع ملی ماست. ما شبکه مجازی دانشگاه جهانی اسلام، شبکه جهانی پارک‌های علم و فناوری در زمانی که در وزارت علوم بودم (دولت احمدی‌نژاد)، و شبکه پارک‌های فناوری دانشگاه مجازی و نانوفناوری را با حضور خود سعودی‌ها فعال کردیم. هر چقدر روابط ما بیشتر شود ما می‌توانیم نهادهای منطقه‌ای بیشتری را جذب کنیم. خیلی از این نهادهای منطقه‌ای در ایران نیستند. این می‌تواند پایلوت خوبی برای جمهوری اسلامی باشد. بنابراین به نظرم همچنان ساختار نظام بین‌الملل تاثیرگذار خواهد بود.

درخصوص گفتمان کلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران سوال دارم. منظورم گفتمانی که منوط و وابسته به دولت است، نیست بلکه گفتمان اصلی نظام جمهوری اسلامی چیست؟ با پیش‌فرض قرار دادن اینکه در آینده روابط ایران و عربستان بهبود پیدا می‌کند و در بحران غزه سیاست تشکیل دولت پیگیری و ایجاد شود، وضعیت اصول اساسی سیاست خارجی ایران چیست؟ حمایتی که از محور مقاومت شد و سیاست اسرائیل‌ستیزی و مصر بودن برای اینکه اسرائیل باید نابود شود، چطور می‌شود؟ ایران می‌تواند در شرایط جدید سیاست خود را بازتولید و بازتعریف کند؟
فیروزآبادی گفتمان کلی سیاست خارجی ایران که قبلا بیان کردم و رهبری هم در سخنرانی خود تصریح کردند، آرمان‌گرایی واقع‌بین است، فارغ از اینکه چه دولتی باشد. دولت‌ها در چگونگی ایجاد توازن بین این دو، به سمت یکی از دو قطب غش می‌کنند، یعنی برخی آرمان‌گرایانه و برخی واقع‌گرایانه هستند. آرمان‌گرایی واقع‌بین هم یک سنتز است، مثل نخود و لوبیا نیست که آرمان‌گرایانه را اینجا و واقع‌گرایانه را جای دیگر بگذاریم و بعد بتوانیم اینها را جدا کنیم. وقتی می‌گوییم گفتمان یعنی یک نظام معنایی. مجموعه اینها اعم از آرمان، عدالت، صدور انقلاب و... در این گفتمان معنا می‌شود که ما داریم یا خیر؟ به چه معناست؟ چطور می‌توان آن را عملی کرد؟ پس این گفتمان کلی است. یک بحث بسیار مهم در سیاست خارجی و در گفتمان سیاست خارجی ایران مصلحت است. من سال‌ها پیش یک مقاله نوشتم؛ نظریه اسلامی سیاست خارجی، چهارچوبی برای طراحی سیاست خارجی ایران است که چاپ شده است. نسبت آن با منفعت، آرمان، تکلیف، واقعیت‌ها توضیح داده شده است. قواعدی مثل قواعد اضطرار، تقیه و... است. مجموع سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را فارغ از دولت‌ها تعریف می‌کند. گاهی مواقع حتی در روابط ایران و عربستان که اشاره کردیم چطور شد یکباره روابط را قطع کردیم و دوباره برقرار شد، حکم موضوع تغییر نکرده است بلکه شرایط تغییر کرده است. بنابراین اتفاقا بعد از مفهوم «مصلحت» می‌توانیم ضمن داشتن آرمان‌ها، سیاست خارجی واقع‌بینانه داشته باشیم.

درباره دو دولت اسرائیل و فلسطین، احساس من این است که این حداقل مطالبه مردم فلسطین است. یعنی دولت مستقلی داشته باشند اما برای ما این پایان مساله فلسطین نیست. پس قابل جمع است. چنین الگویی در سیاست خارجی می‌تواند وجود داشته باشد که حل مساله فلسطین به نظر ما با یک دولت و براساس رفراندوم است و اگر یک دولت حداقلی هم برای مردم فلسطین تشکیل شد، می‌تواند اولین گام باشد. من اینها را بیان می‌کنم و ممکن است نظر دولت چیز دیگری باشد. احساس می‌کنم قابل جمع است، یعنی خلاف اصول و آرمان‌های انقلاب اسلامی نیست. هدف ما این است که فلسطین آزاد شود، اینکه چه زمانی آزاد شود، مشخص است که از طریق جنگ قرار نیست این کار را کنیم. رهبری هم اخیرا بیان کردند صهیونیست‌ها و یهودی‌ها را نمی‌خواهیم به دریا بریزیم. حتی آنها اگر صاحب رای هستند، می‌توانند رای بدهند. به نظرم خدشه در اصول ما ایجاد نمی‌شود. من از قدری عمل‌گرایانه یا آرمان‌گرایی عملگرا صحبت کردم. البته امیرعبداللهیان هم همان اوایل که وزیر خارجه شدند در برنامه خود به مجلس از این عبارت استفاده کرد! گفته بود سیاست خارجی دولت عملگرایی در چهارچوب اصول است. اسمی که در اینها بیشتر پسندیدم براساس گفته وزیر خارجه است.

با پیشرفت جوامع، ارتباطات هم توسعه یافته است. معادلات ساده کشورها را در کنار هم قرار نمی‌دهند. آنچه کشورها را بیشتر به هم متصل می‌کند سود است. بعد از برجام، ایران با ایرباس و شرکت‌های دیگر قرارداد تجاری امضا کرد که آمریکا را در ایران درگیر کند. به نظر شما با توجه به اینکه عربستان منبع بی‌پایانی از دلار است، پتانسیل این وجود دارد که بعد از عادی‌سازی روابط ایران و عربستان این دلارها وارد ایران شود؟ حاکمیت اجازه این کار را به شرکت‌ها می‌دهد که روابط پیچیده‌تر شود و این معاهده پایاتر شود؟
فیروزآبادی اعتقاد من این است که یکی از ‌انگیزه‌های عادی‌سازی روابط ایران و عربستان جذب سرمایه عربستان است چون در دوره آقای هاشمی یا خاتمی اعراب در شرکت رانی سرمایه‌گذاری کردند. بنابراین نه‌تنها هیچ مانعی نخواهد بود، اتفاقا جمهوری اسلامی و خود عرب‌ها اعتقاد دارند یکی از راه‌های پرهیز از درگیری دو کشور ایجاد منافع مشترک و همبستگی است، یعنی اگر ما در 20 درصد آرامکو سهامدار باشیم، دیگر به آن حمله نمی‌کنیم. مثلا در اروپا، اگر انگلیس به آلمان حمله کند و آلمان به فرانسه حمله کند، به این معنا است که به منافع خود ضربه زده است. چون وابستگی متقابل ایجاد شده است. من شنیدم عرب‌ها به ایران گفته بودند اگر شما جلوی گسترش جنگ را بگیرید ما در مقابل سرمایه‌گذاری می‌کنیم. این را خیلی تایید نمی‌کنم ولی این بیانگر این مساله است که یکی از حوزه‌های بسیار مهمی که دو کشور می‌توانند همکاری داشته باشند و شدنی است، حوزه اقتصاد و فناوری و سرمایه‌گذاری است. هم ما استقبال می‌کنیم و هم آنها استقبال می‌کنند. یکی از راه‌هایی که می‌تواند جلوی تنش را در روابط کشورها بگیرد، ایجاد وابستگی و سرمایه‌گذاری‌های متقابل است.

من احساس می‌کنم ایران منتظر این است که عربستان در ایران سرمایه‌گذاری کند، البته عرب‌ها نیز به صورت تلویحی گفته بودند. حتی امارات هم در حد 5 میلیارد دلار قصد سرمایه‌گذاری دارد. مهم، این همکاری‌هایی است که وجود دارد. ما با امارات علی‌رغم همه اختلافاتی که داریم، تاکنون تنشی نداشته‌ایم و یکی از دلایل، وابستگی متقابل اقتصادی است که بین ما وجود دارد. ما از طریق دبی صادرات و واردات انجام می‌دهیم. البته تلاش شد این وابستگی را به سمت عمان ببریم ولی کماکان در امارات وجود دارد. اینها تجربه تاریخی است که نشان می‌دهد این مساله وجود دارد.

اشاره کردید اگر دولت یکدست باشد خوب است. ما در داخل هم یک‌سری مشکلات داریم. در عین حال مهم‌ترین رقیب ما یا مهم‌ترین مشکلی که در سیاست خارجی داریم یعنی آمریکا، سال بعد انتخابات دارد. دموکرات‌ها همیشه با ما خوب بودند. اگر جمهوری‌خواهان و راست‌های افراطی بیایند، ما فرصتی مثل الان نخواهیم داشت. یعنی ما یکدست باشیم و آنها همراه باشند. در این حالت چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ سیاست خارجی ما در بعد منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای یکدستی خود را تا چند ماه دیگر از دست می‌دهد؟
فیروزآبادی من نگفتم یکدست! بلکه عمدا از یکپارچه صحبت کردم. منظورم متحد است چون یکدست بیشتر جناحی و انقباض ساختاری است.

الان اینچنین نیست؟
فیروزآبادی من هم نمی‌خواهم بگویم خیلی خوب است. بحث من این است که دولت یکپارچه یعنی دولتی که در داخل خود در حوزه‌های سیاست‌خارجی تشتت آرا و اقدام نباشد. یکی از اصول رئالیسم این است که کشورها یونیتری هستند یعنی همه اختلافات داخلی اگر هم وجود دارد -‌که حتما وجود دارد- در حوزه سیاست‌خارجی به تشتت آرا و اقدام برسد. منظور من این نیست که یک جناح خاصی به‌صورت بسته و فقط یک حلقه‌ای باشد و از آن استفاده کنیم. در پارلمان هم همینطور است، حزبی که رای اکثریت را آورده دولت تشکیل می‌دهد، ولی بدین معنا نیست که فقط از حزب خود استفاده کند. نهایتا کسانی که در سطح کابینه‌اند از حزب خود هستند ولی از همه نیروهای کشور استفاده می‌کنند؛ حتی اگر 70 درصد رای آورده باشم و بخواهم از آن 70 درصد استفاده کنم، عملا 30 درصد منابع ملی را کنار گذاشته‌ام و این عاقلانه نیست. پس بحث من این نیست که دولت یکدست باشد. یکی از ویژگی‌های سیاست به‌طور کلی و در کشور ما تعدد دیدگاه‌ها بوده است. گفتمان‌های مختلفی وجود داشته و ما اگر می‌خواهیم پیشرفت کنیم در رقابت بین اینهاست که می‌توانیم پیشرفت کنیم. به‌جای اینکه در زدن همدیگر رقابت کنیم باید در اینکه چه کسی بهتر می‌تواند کار کند، رقابت کنیم یعنی برنامه کدام یک بهتر است؟ یکی از ویژگی‌های جمهوری اسلامی ایران انتخابات پرشور بود. در کشورهای دیگر این خیلی به مشروعیت آنها ربط ندارد، ولی این خواسته یا ناخواسته در ایران اینطور شده است. اگر این‌گونه است حتی منافعی بالاتر از این برای نظام بیشتر نیست که می‌توانیم انتخابات فراگیر داشته باشیم که همه در آن انتخاب کنند و هر کسی رای آورد مشکلی نیست و ما نیز تلاش کنیم هم از بقیه استفاده کنیم و هم ما به آنهایی که رای آورده‌اند، کمک کنیم. اتفاقا انتخابات باید متنوع باشد، دیدگاه‌های مختلف در آن حضور داشته باشند تا آدم‌های مختلف بتوانند به کسی که دوست دارند، رای دهند. اتفاقا انتخابات باید متنوع و با دیدگاه‌های مختلف باشد تا افراد بتوانند به کسی که دوست ‌دارند، رای دهند؛ منظور من یکپارچه به معنای یکدست نیست.

قربانی شما بیان کردید آینده چه شود؟ به‌نظرم در آینده وقتی موفق هستیم که چندصدایی باشد. من رنج می‌برم که مجلس یکدست باشد ولی به‌هر‌حال باید به‌عنوان ادراک در سیاستگذاران باشد. یکی از مشکلات این دولت، یکدستی است و این خیلی بد است. در آمریکا دموکرات و جمهوری‌خواه وجود دارد، ولی وقتی منافع ملی و رویای آمریکایی پیش می‌آید، وقتی چالش در نظم آمریکایی پیش می‌آید همه یکدست می‌شوند. بنابراین مهم‌ترین راه برون‌رفت از وضعیت انطباق با سیاست بین‌الملل و تعامل با کنشگران جهانی به‌نظرم این است که چندصدایی وجود داشته باشد. مجلس هم همینطور است. تقریبا مجلس ما یکدست بوده و دولت ما همینطور است. این امر کشور را عقب می‌اندازد و تجربه من این است مثلا وقتی در استرالیا بودم، در مجلس و پارلمان آن کشور هم حزب x و هم حزب y بود؛ دولت فدرال از حزب کارگر بود و دولت سایه از حزب لیبرال بود. وزیر محیط‌زیست دولت سایه مساله را بیان می‌کرد و او بیشتر می‌فهمید باید چه کار کند. ما در کلاس ایده داشته باشیم چطور متوجه می‌شویم؟ وقتی دانشجو سوال می‌کند و حرف می‌زند و ایراد می‌گیرد، استاد متوجه می‌شود چه ایده‌هایی وجود دارد. این چند‌صدایی خیلی می‌تواند کمک کند و مهم نیست در رشت و گیلان نمایندگان اصولگرا بیایند و در مازندران اصلاح‌طلبان بیایند. این به‌نظرم چندصدایی ایجاد می‌کند. حرف آقای دکتر را تایید می‌کنم که یکدست بودن منظور ایشان نیست چون خطرناک است.

عربستان دچار کسری بودجه است و آمریکا انتخابات ریاست‌جمهوری دارد. ما هم انتخابات مجلس را داریم. با این ترکیب تعاملات در آینده چگونه خواهد بود؟
فیروزآبادی در ایران سیاست‌های کلی در سطح مجلس و دولت تصمیم‌گیری نمی‌شود حتی در سطح دولت هم اتفاق نمی‌افتد، بر اساس قانون اساسی هم مشخص است یعنی سیاست‌های کلی نظام در جای دیگری تعیین می‌شود. بنابراین ممکن است دولت‌ در اجرا کمی تاثیرگذار باشد ولی تعیین‌کننده نیست، در هر صورت در ایران تغییری ایجاد نمی‌شود. در عربستان نیز محمد بن سلمان یک تصمیم استراتژیک گرفته است یعنی کسی که می‌گفت جنگ را به ایران می‌کشانیم، حرفش یک حرف تاکتیکی نیست. ضمن اینکه ساختار قدرت هم در عربستان پلورالیسم نیست. شاه اراده کند، کن فیکون می‌شود؛ فردا بخواهد بجنگد یا صلح کند. می‌توان فقط در آمریکا درنظر گرفت. در آمریکا طبیعتا اگر کسی مثل ترامپ روی کار بیاید، در روابط ایران و عربستان با دست‌انداز‌ی‌هایی روبه‌رو هستیم. ترامپ دنبال این بود با ایران ارتباط بگیرد و روابط تسهیل شود. شاید عربستان واسطه‌ای شود که ضربه‌گیر سیاست خشن ترامپ باشد یا چون ما با واسطه می‌خواهیم مذاکره کنیم آن کار را انجام دهد. بنابراین من خیلی بدبین نیستم که روابط ایران و عربستان در انتخابات ما یا آمریکا دچار تحول بنیادی شود و ما به شرایط جنگی برگردیم. هیچ کسی در سیاست پیش‌بینی نمی‌کند، چون بدترین کار این است که پیش‌بینی کنید. شبی که ترامپ قرار بود درباره برجام تصمیم بگیرد من در گفت‌وگوی ویژه میهمان بودم. وقتی رفتم گفتم نپرسید آمریکا خارج می‌شود یا خیر. چون اگر بگویم خارج می‌شود و آمریکا خارج نشود یا برعکس، درست نیست. صحیح نیست که من بگویم. من نگفتم! آنلاین مردم می‌بینند و ما را ضایع نکنید. وصل شد و سوال پرسید آقای دکتر آمریکا از برجام خارج می‌شود یا خیر؟ من هم گفتم خارج می‌شود و بعد آمریکا خارج شد من هم ناراحت شدم که آمریکا از برجام خارج شد و از طرف دیگر خوشحال بودم که حرف ما روی زمین نیفتاد. بنابراین در سیاست پیش‌بینی وجود ندارد، چون متغیرهای متعددی وجود دارد. چه کسی فکر می‌کرد شیخ نمر به‌یکباره در سعودی اعدام شود؟ ما هم چنین عکس‌العملی نشان دهیم؟ برخی مولفه‌ها قابل پیش‌بینی نیست ولی در کلیت فکر می‌کنم دو کشور در سطح استراتژیک بعد از دو سه سال مذاکره به این جمع‌بندی رسیدند. بنابراین به این زودی و با یک تحولات اینچنینی روابط را به‌هم نمی‌زنند. البته گفتم سخت است یعنی در سیاست این شرایط انتقالی که می‌گذارد به‌خصوص هجینگ که در عربستان بیشتر است، قدری سخت‌تر می‌شود.

من هم سوالی بپرسم، آیا ترامپ دوره بعدی می‌آید یا خیر؟
فیروزآبادی من می‌گویم نمی‌آید، چون سیستم آمریکا اجازه نمی‌دهد که بیاید. من نظر خود را بیان می‌کنم. برنامه‌ای برای دعوای بین ترامپ و بایدن بود که هنوز دادگاه عالی آمریکا نگفته نتیجه چیست، نشستی در تلویزیون بود که گفتم نظام سیاسی آمریکا به این جمع‌بندی رسیده که ترامپ نباید رئیس‌جمهور شود و بایدن دیر و یا زود رئیس‌جمهور می‌شود. احساس من این است که ترامپ رئیس‌جمهور نمی‌شود. کاندیدا می‌شود ولی بعید می‌دانم اجازه دهند رئیس‌جمهور شود.

قربانی زمان کاندیداتوری ترامپ، من در آمریکا بودم. از هر کسی می‌پرسیدید می‌گفتند این دیوانه است، خل است. به عبارتی همه مخالف ترامپ بودند و به‌یکباره ترامپ رای آورد. وقتی به ایران برگشتم مصاحبه ‌کردم و گفتم اگر جمهوری اسلامی بتواند با ترامپ گفت‌و‌گو کند به‌نفع جمهوری اسلامی است، چون ترامپ هم رابطه با ایران را دوست دارد و وقتی به کره‌شمالی رفت دوست داشت ایران هم بیاید ولی به‌نظر من داخل آمریکا به حدی پیچیده است که پیش‌بینی سخت است که به‌یکباره ترامپ رای آورد. به‌نظر من اگر کاندید شود احتمالا رای ترامپ زیاد است. من طرفدار ترامپ نیستم چون تحریم‌های زیادی اعمال کرد و ما اذیت شدیم. نه فقط برای من بلکه برای ایرانی‌ها و خانواده‌های ایرانی سخت بود؛ هرچند اقتصاد آمریکا پیشرفت کرد. تلاش می‌شود که ترامپ رای نیاورد و این فرد شایسته نظام سیاسی‌ای همچون آمریکا نیست. در دادگاه هم مثل انتخابات است. یک دادگاهی حکم داده مباحث ترامپ مانعی برای کاندیداتوری ترامپ نیست و اگر بتوانند خط قرمز ایجاد کنند، بحث دیگری است.
فیروزآبادی در مقابل بایدن پیروز می‌شود.

سیاست‌خارجی آمریکا ظاهرا تغییر می‌کند ولی در انتها همانی است که وجود دارد. هر کسی چه اوباما و چه ترامپ و چه فرد دیگری در کاخ‌سفید باشد، هیچ چیزی تغییر نمی‌کند. محال است کسی در واشنگتن رئیس‌جمهور شود اما پشتیبان اسرائیل نباشد. ما حزبی صحبت نمی‌کنیم ولی هر کسی تفکر انقلابی داشته و به این مملکت آمده کشور به ابهتی رسیده است. باید هم آرمان و هم هدف داشت. در انتخابات مجلس نباید فهرستی رای داد. اصل امر این است که تنوع باشد و دیدگاه‌های مختلف وجود داشته باشد، همچنین محال است موفق شوید و ردپای انقلابیون در آن موفقیت نباشد.
قربانی حرف ما حکومت یکدست نیست. منظور تنوع است. درباره آمریکا نکته‌ای بیان کردید که مهم نیست دموکرات یا جمهوری‌خواه بیاید. اسرائیل خط قرمز آنهاست. بعد از جنگ 1967 در سیاست‌خارجی آمریکا، اسرائیل سرمایه آمریکا تلقی شد. این خط قرمز آمریکاست ولی اینطور نیست که سیاست‌خارجی آمریکا وقتی رئیس‌جمهور دموکرات یا جمهوری‌خواه باشد، فرقی نکند. ترامپ روی کار آمد و به اسرائیل چک سفید داد که نتیجه آن موافقتنامه ابراهیم شد، ولی بایدن این کار را نکرد. تقریبا درباره اسرائیل استراتژی تغییر نمی‌کند، ولی وقتی بایدن کاندیدا شد مقاله‌ای نوشت و گفت ترامپ چندجانبه‌گرایی آمریکا را زیر سوال برد. دانشجوی دکترایی داشتم که در رساله‌اش ثابت کرد ترامپ رویای آمریکایی و چندجانبه‌گرایی را زیرسوال برد. رساله خوبی شد. اینکه هر کسی رئیس‌جمهور آمریکا شود، چه دموکرات و چه جمهوری‌خواه باشد، سیاست‌خارجی آمریکا ثابت نیست و حرف ما همین است. آن سوالی که کردند سوال خوبی بود که باید رصد کنیم دموکرات می‌آید یا جمهوری‌خواه! خیلی فرق می‌کند که چگونه سیاست‌خارجی خود را به‌روز کنیم. چیزی که در ایران می‌گویند آمریکا آمریکاست، فرقی بین دموکرات و جمهوری‌خواه وجود ندارد، درست نیست.

فیروزآبادی اینکه آمریکا در سطح منافع ملی و امنیت ملی خود یکدست است، تردیدی نیست. درباره ایران هم اگر نگوییم می‌خواهند جمهوری اسلامی را براندازی کنند، مهار آن را در‌نظر دارند و در این مشترک هستند. پس در اهداف و راهبرد یکسان هستند، اما اینکه چطور می‌خواهند این کار را انجام دهند، فضایی است که ما می‌توانیم در آن بازی و منافع خود را تامین کنیم. پس نگوییم آمدن این با آن فرقی ندارد. فرض کنید تیم فوتبال آلمان در مقابل ایران بازی می‌کند، می‌خواهد ببرد ولی شما آنالیز می‌کنید اگر مربی اینطور باشد این سیستم بازی را دارد و ما چطور بازی کنیم. به‌هر‌حال آمده‌اند ایران را ببرند. تفاوت در سیستم بازی آنهاست. نوع بازی دموکرات با نوع بازی جمهوری‌خواه با ایران فرق می‌کند. چند دهه است آمریکایی‌ها قصد دارند پایتخت اسرائیل را به قدس منتقل کنند، ولی هیچ کسی جرأت چنین کاری را نداشت. یک دیوانه مثل ترامپ این کار را کرد و این تابو را شکست. خیلی فرق می‌کند چه کسی رئیس‌جمهور باشد. ترامپ چندین‌بار با نتانیاهو دیدار داشت ولی بایدن تا مدت‌ها نتانیاهو را در کاخ‌سفید راه نداد، بنابراین فرق دارد. پس تفاوت در موارد استراتژیک هم دارند. اینکه در راهبرد نهایی در قبال ایران اگر براندازی نباشد، حداقل مهار ایران است. اینکه چطور می‌خواهند این کار را انجام دهند، متفاوت است و بازی ما در مقابل می‌تواند متفاوت باشد و اجازه ندهیم ما را مهار یا براندازی کنند. همه سیاست‌ها و اهداف کلان آمریکا را می‌دانیم ولی در نوع بازی و تاکتیک و حتی سیاست‌هایی که در پیش می‌گیرند اختلاف وجود دارد. ما می‌توانیم در اینجاها بازی کنیم یعنی کجا این امکان را به ما می‌دهد که منافع ملی ایران را تامین کنیم؟ یکسان‌پنداری، سیاست‌خارجی را دچار ایستایی می‌کند یعنی هیچ طرح و برنامه‌ای برای مقابله با آمریکا ندارید، برای اینکه در ذهن شما «سگ زرد برادر شغال» است. این درست است ولی دو موجود متفاوتند. این را باید توجه داشته باشیم که دچار یک نوع تصلب و ایستایی در سیاست‌خارجی نشویم که هر کسی هر جایی آمد برای ما تفاوت نکند و در عربستان هم بگوییم بن‌سلمان بیاید یا بن‌نایف بیاید، فرقی ندارد. این فرق می‌کند. ملک عبدالله باشد یا بن‌سلمان باشد فرق را می‌بینیم. همه آل‌‌سعود و خبیث هستند ولی چطور با آمدن افراد سیاست‌ها تغییر می‌کند؟ بنابراین هم حرف شما درست است و هم اینکه چه کسی به کاخ‌سفید بیاید، به‌نظر من مهم است و هنر ما این است که بفهمیم منافع ایران را چگونه تامین کنیم.
مرجع : روزنامه فرهیختگان
کد مطلب : ۱۱۰۳۵۴۵
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما