پایگاه تحلیلی "زد کامیونیکیشنز" در مقالهای به قلم پروفسور "پیتر بومر"، استاد اقتصاد سیاسی کالج "اورگرین" آمریکا، جنبشهای تسخیری درون آمریکا را دنباله قیامهای کشورهای اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقا دانست و با بیان برخی مشکلات و فرصتهای پیش روی این جنبشها نوشت: تعداد اعضای این جنبش روز به روز افزایش پیدا میکند؛ اما به نظر میرسد جنبشهای تسخیری، انگیزه ابتدایی خود را از دست داده و رو به ضعف نهادهاند.
* جنبشهای تسخیری نتیجه نفوذ انقلابهای خاورمیانه به قلب آمریکا است
جنبشهای تسخیری در آمریکا بخشی از یک انقلاب جهانی است که در اواخر سال 2010 در تونس آغاز شد، به مصر و خاورمیانه، ایالت ویسکانسین، شیلی، اسپانیا، یونان و همچنین به خیابان "والاستریت" و سایر نقاط آمریکا کشیده شد و اکنون شهر "کوبک" در کانادا را در بر گرفته است. من بر آمریکا و به ویژه شمال غرب تمرکز میکنم؛ زیرا خودم در این نقاط عضو فعالی از این جنبشها بودهام.
* آمارهای وحشتناک از وضعیت مردم عادی در آمریکا
ما اغلب نسبت به بیعدالتیهای اقتصادی و اجتماعی که در اطرافمان اتفاق میافتد بیتفاوت هستیم و یا ما را به حاشیه میرانند. اما دوره کنونی امیدوار کننده است؛ زیرا مقاومت و قیام در یک منطقه به نقاط دیگر جهان منتشر شده است. ما در آمریکا، در دورهای زندگی میکنیم که مملو از بیعدالتیهای فاحش در درآمد و ثروت است؛ تحت نظام اقتصادی و سیاسیای که نمیتوان اصلاحش کرد، بلکه باید آن را تغییر داد.
امروزه درآمد 1 درصد بالای جامعه، 42 برابر 90 درصد پایین جامعه است؛ این آمار سه برابر بیعدالتی مشهور درآمدی در سال 1979 است. 50 میلیون نفر در آمریکا بیمه درمانی ندارند، از هر سه نفر، یک نفر فقیر است یا دستکم تفاوتی با فقرا ندارد. بیش از دو میلیون نفر در زندان هستند و میلیونها نفر خانههایشان را از دست دادهاند.
* نرخ بالای بیکاری در کشورهای دیگر نیز از دلایل اصلی شروع قیامهای مردمی بوده است
بیش از 20 میلیون نفر بیکار هستند و در این میان آمار افراد سیاهپوست دو برابر سفیدپوستها است. بنا به گزارش "نیویورک تایمز"، تا تاریخ 6 ژوئن 2012، از هر شش فارغالتحصیل دبیرستانی که تمام وقت مشغول تحصیل در دانشگاه نیست، تنها یک نفر شغل تماموقت دارد. وضعیت فارغالتحصیلان جدید دانشگاهی آنقدرها بد نیست؛ اما همچنان بحران دائمی بیکاری و مشاغل پارهوقت وجود دارد. نرخ بیکاری جوانان در مصر، اسپانیا، یونان و پرتغال بدتر از آمریکا است و یکی از فاکتورهای مهم در قیام مردم بوده است. مشخص نیست که آیا دوره کنونی دوره بحران اقتصادی تمامعیار در کل جهان است یا خیر؛ اما نرخهای بسیار بالای بیکاری اکنون وحشتآور هستند.
نرخ بالای بیکاری و آینده نامناسب شغلی، و از طرف دیگر بدهیهای فراوان دانشجویی، فاکتورهای مهمی برای شرکت در جنبشهای تسخیری و حمایت از آنها هستند.
* حضور فعال سربازان سابق ارتش آمریکا در جنبشهای تسخیری ایالتهای مختلف این کشور
سربازان بازنشسته اعزام شده به عراق و افغانستان، در اشغال فیزیکی مکانهای عمومی در جنبشهای تسخیری ایالتهای المپیا، سیاتل و پورتلند حضور فعال و گستردهای داشتند؛ جنبشهایی که در اکتبر و اوایل نوامبر سال 2011 به اوج خود رسیدند و البته ماه بعد با برخورد شدید نیروهای پلیس متوقف شدند. اکثر این سربازان بازنشسته نمیتوانستند شغل پیدا کنند و به "اختلال تنش پس از حادثه" (PTSD) دچار بودند؛ و خیلی از آنها حتی از این بیماری باخبر هم نبودند. این نیز خود، دلیل دیگری است که ضعف نظام امپریالیستی و سیستم خدمات درمانی امریکا را نشان میدهد.
* آمریکا کشوری است که بیشترین آمار افراد زندانی را در جهان دارد
اکثر کسانی که در چادرهای "تسخیر المپیا" زندگی میکردند، فاقد خدمات درمانی، شغل ثابت و خانه بودند. بسیاری از این افراد نیز سابقه جزایی داشتند؛ شاهد دیگری بر این مدعا که آمریکا دارای بالاترین شمار افراد زندانی در حهان است. افرادی که سابقه جزایی دارند، همچنین برای یافتن شغل، خانه و بهرهمندی از تحصیلات تکمیلی با مشکل مواجه میشوند.
* انگیزه مردم از شرکت در جنبشهای تسخیری
افراد فعال در جنبشهای تسخیری دلایلی همچون بیکاری، از دست دادن حق مالکیت خانههایشان، بیعدالتی در درآمد و ثروت، تسلط سازمانها بر زندگی روزمره مردم آمریکا، و کنترل دولت توسط کمپانیها داشتند. مردم از کاهش امنیت اجتماعی، حمایت دولت از بانکها به جای مردم، و تصمیم دیوان عالی "شهروندان متحد" آمریکا عصبانی هستند.
* نتایج عملی و تبلیغاتی جنبشهای تسخیری
جنبشهای تسخیری مقامات آمریکایی را مجبور کردهاند تا درباره این موضوعات بحث و گفتگو کنند. رفتهرفته افراد بیشتری، به ویژه جوانان، دارند به این نتیجه میرسند که هم میتوانند و هم وظیفه دارند کاری انجام دهند؛ و این که هر کاری اکنون انجام میدهند، اهمیت دارد. جنبشهای تسخیری از طریق اقدامات عملی و جلب توجه رسانهها، و با آگاه کردن مردم از وضعیت "99 درصد"، توانستهاند بحران اقتصادی و سیاسی آمریکا را از پشت پرده بیرون بیاورند.
* تعاریف بحران اقتصادی و سیاسی کنونی در آمریکا
وقتی میگویم بحران اقتصادی، منظورم لزوماً یک بحران تمام عیار مارکسیستی نیست. شاید برخی سود زیادی هم به جیب بزنند؛ اما وضعیت اقتصادی چه برای مردم زحمتکش و چه برای افراد بیکار مناسب نیست. همچنین وقتی میگویم بحران سیاسی، منظورم این نیست که آمریکا نیز مانند یونان در آستانه انقلاب قرار دارد؛ اما دموکراتها، جمهوریخواهان و دیوان عالی کشور رو به ضعف پیش میروند و مردم بیش از گذشته از نابودی دموکراسی در آمریکا و پیشروی این کشور به سوی دولتی [نظامی و] اطلاعاتی آگاه شدهاند.
دستهای از فعالان حاضر در جنبشهای تسخیری، اکنون به آنارشیسم اعتقاد پیدا کردهاند؛ البته آنارشیسمی که رفتهرفته رابطه بیشتری با مارکسیسم برقرار میکند. من با نظریه "گورباچیک" و "لیند" در کتاب "وابلیها و زاپاتیستاها" موافق هستم؛ طبق این نظریه باید فرقهگرایی و جدایی میان آنارشیستها، مارکسیستها و معتقدین به سوسیالیسم مشارکتی را از بین ببریم. البته من جنبشهای تسخیری را کلاً ضد کاپیتالیسم نمیدانم؛ هرچند بسیاری از اعضای این جنبشها اینگونه اعتقاد دارند. در مراسم روز کارگر سال 2012 در سیاتل، 800 نفر علناً علیه کاپیتالیسم راهپیمایی کردند.
* هزینه دخالت سیاست آمریکا در اقتصاد را مردم این کشور پرداخت میکنند
یکی از اولویتها در جنبشهای تسخیری، برطرف کردن نیازهای مردم فقیر به خدمات بهداشتی، مسکن، غذا، امنیت و آرامش، تحصیلات و همچنین شرکت آنها در بحثهای اجتماعی و سیاسی بوده است. فعالان تلاش زیادی کردند تا این خدمات در محل اجتماع مردم ارائه شود و حاضران در جنبش، به شرکت فعالانهتر تشویق شوند. این اقدامات نشان میدهد که نظام کاپیتالیستی حاکم در آمریکا نتوانسته است این نیازهای مردم را برآورده کند و در عوض به مردم فقیر بیتوجهی کرده است. جنبشهای تسخیری، هزینههای انسانی را نشان دادند که اقتصاد سیاسی دولت آمریکا به دنبال دارد.
* هرچند مشکلاتی سر راه جنبشهای تسخیری وجود دارد؛ اما وجود این مشکلات در ابتدای راه، عادی است
ساختار اجتماعی و دموکراتیک جنبشهای تسخیری، هرچند بینظم، معیوب و دارای منابعی کمی بود؛ اما توانست مکانی را برای زندگی، آموزش و امنیت مردم فراهم آورد. جامعه جنبشهای تسخیری متحول شده است؛ بحثهای مهمی بین افرادی برقرار شده است که معمولاً با یکدیگر گفتگو نمیکنند؛ مردمی که اکنون به فکر یکدیگر هستند. فعالان (معمولاً دانشجویان و تحصیلکردههای دانشگاهی) برای ارتباط با مردم بیخانمان دچار مشکل بودند؛ اما این تازه اول کار است.
* برخی مشکلات بین اعضای جنبشهای تسخیری
درگیریهایی وجود داشت: مشکلاتی در زمینه مواد مخدر، تسلط جنس مذکر و خشونت جنسی. با این حال، من با این عقیده رایج مخالفم که جنبشهای تسخیری با حضور گسترده افراد بیخانمان رو به ضعف نهادهاند. این افراد، معیار سنجش وضعیت کلی جامعه هستند. اما با گذشت زمان، بسیاری از آنان را "معترض" معرفی کردهاند.
* اعتقاد جنبشهای تسخیری به ایجاد جامعه به مشارکت حداکثری
هرچند این جنبشها دارای نقص هستند؛ اما از طرف دیگر، نمایش کوچکی از ارزشهای اصلی در یک نظام سوسیالیست مشارکتی نیز هستند. برطرف کردن اساسیترین نیازهای انسانی افراد، یکی از اولویتهای جنبشهای تسخیری بود و در تمام جهان نیز به عنوان یکی از حقوق بشر شناخته شد. بحثهایی صورت گرفت درباره این که چگونه میتوان یک چادر پزشکی را به یک کلینیک تمام عیار و رایگان تبدیل کرد. افراد مختلف، چادرها، لباسها و امکانات دیگری را که در اختیار داشتند با دیگران قسمت میکردند.
* لزوم ایجاد جامعهای جدید با اقتصاد، سیاست، فرهنگ و روابط بینالمللی جدید در آمریکا
این جنبشها، بر دموکراسی مستقیم و شنیدن نظرات همه مردم و تصمیمگیری بر اساس اجماع تأکید میکردند. اگرچه این اعتقاد گاهی موجب میشد مجمع عمومی نتواند تصمیم بگیرد؛ اما بیانگر یکی از ارزشهای مهم اعضای جنبش بود: دموکراسی مشارکتی و تصمیمگیری افقی به جای هرمی. در وظایف افراد تغییر ایجاد شد؛ بر ایجاد جامعهای دیگر و کاهش تقاضای امکانات از دولت تأکید شد. بسیاری از اعضا معتقد بودند باید با گسترش این جوامع کوچک در سراسر آمریکا، جامعهای جدید با اقتصاد، سیاست، فرهنگ و روابط بینالملل جدید ایجاد کرد.
تا پیش از حمله نیروهای پلیس به اعضای جنبش در ماه دسامبر سال گذشته، عضویت افراد در "تسخیر المپیا" کاهش یافته بود؛ هوای سرد و مرطوب و تعهد به وقتگذاری از دلایل اصلی این کاهش اعضا بود. از آن زمان به بعد، این جنبش تسخیری نتوانسته است انگیزه اولیه خود را دوباره به دست بیاورد. فقدان ساختار و استراتژی واضحی برای پیشرفت، از فاکتورهای دخیل در این زمینه هستند.
آیا لازم است بار دیگر تسخیر فیزیکی مکانی عمومی یا خصوصی، یا کمپینهایی با اهداف معین، مثل جلوگیری از ادامه فروش خانههای مردم در دستور کار قرار بگیرد؟ آیا باید اقدام مستقیم یا تظاهرات و یا هر دو صورت بگیرد؟ مثل راهپیمایی علیه اجلاس ماه مه سال 2012 گروه 8 در شیکاگو، و یا علیه رقابت انتخاباتی سنتی بین دموکراتها و جمهوریخواهان؟ هیچکدام از این تاکتیکها نتوانسته است موجب افزایش اشتیاق یا حضور فعالانهتر افراد در جنبش شود. عصبانیت و آگاهی مردم از ضعفهای نظام آمریکا، همگام مقابله شدیدتر افراد با کاپیتالیسم در این کشور افزایش مییابد؛ اما فعالیتهای جنبش کاهش پیدا کرده است.
* یکی از مشکلات جنبشهای تسخیری این است که باید جامع و پایبند به اصول مشترک بین همه اعضا باشند
یکی از مشکلات اصلی این است که باید جنبشی ایجاد کنیم که 99 درصد را با هم متحد کند و در عین حال، مسائل افرادی را برطرف کند که بیش از همه مورد ظلم قرار گرفتهاند؛ نه این که تنها موضوع گفتگو، ثروت و قدرت بیش از حد 1 درصد باشد. چگونه جنبشی تشکیل دهیم که حقوق مهاجرین، حفاظت از محیط زیست، عدالت نژادی و جنسیتی، حقوق زنان، عدالت جهانی و مقابله با جنگ را شامل شود؟ اکثر اعضای جنبش حتی حقوق مهاجرین ثبتنشده را نیز مطابق با عفو عمومی رعایت میکنند و با جنگهای دولت آمریکا مخالف هستند؛ اما این مسائل هیچکدام اصل به حساب نیامده و به عنوان تقاضا مطرح نشدهاند. یکی از چالشهای اساسی پیش روی جنبشهای تسخیری اکنون این است که در آن واحد گسترده، فراگیر و پایبند به اصول باشند.
* در مراحل اولیه جنبش، مطرح کردن تقاضا دشوار و غیر ضروری است
یکی از انتقادات رایج به جنبش این است که جنبشهای تسخیری هیچ تقاضایی مطرح نمیکنند؛ به ویژه در سطح ملی. در این مراحل اولیه جنبش با توجه به تفاوت در ایدئولوژیهای اعضا (اعتقاد بسیاری به اصلاحات و برخی به رادیکالیسم چپگرایانه)، مطرح کردن درخواستهای مشترک دشوار و غیرضروری است. با پیشرفت این جنبش، نیاز به اصلاحات در آن نیز دیده میشود؛ اصلاحاتی که بتوان کمپینهای جدیدی را بر آنها استوار کرد، و موجب برانگیختن همکاری، هیجان و احساسات ملی شوند. آنگاه، استخدام دائم با حقوق مناسب میتواند تقاضای خوبی باشد.
* نتیجه جنبشهای تسخیری هنوز هم در هالهای از ابهام قرار دارد
در پاییز سال 2011، جنبشهای تسخیری توانستند مردم را متقاعد کنند که قدرت به دست آنها است. اکنون با گذشت شش ماه، این جنبش ضعیفتر شده است؛ هرچند جنبش علیه نئولیبرالیسم و ریاضتهای اقتصادی در یونان و "کوبک" رو به گسترش و قدرتمند است. فعالان جدید، مهارتهای سازماندهی را آموختهاند و درک سیاسی خود را عمیقتر کردهاند.