رسانههاي فرانسوي ازجمله "ليبراسيون" و "لوپاريزين" نوشتند لطمههاي اقتصادي فراواني در پرتو بحران اقتصاد جهاني و حتي قبل از آن توسط آمريكا به فرانسه وارد شده و پاريس هر جا فرصتي پيدا كند، قطعاً پشت پازدن آمريكا را تلافي ميكند. آمريكا توانسته يك قرارداد 30 ميليارد دلاري را كه به نفع "ايرباس" تمام شده بود، برهم بزند و كاري كند كه بوئينگ آنرا تصاحب كند. در اولين اقدام تلافيجويانه، كاخ اليزه اعلام كرده از ساخت كارخانهاي در آمريكا كه موجب ايجاد هزاران فرصت شغلي ميشد، به كلي منصرف شده است.
اين تنها موردي نيست كه متحدين آمريكا در مسائل اقتصادي ـ تجاري در مقابل آمريكا قرار گرفتهاند و با تلخكامي احساس ميكنند كه واشنگتن از فرصتها سوءاستفاده ميكند و پنير آنها را ميربايد به طور همزمان، دفتر آمار اروپائي (يورو استارت) گزارش نيروي كار اروپائي درسال ميلادي گذشته را منتشر كرده كه طي آن 4 ميليون نفر در 27 كشور اروپائي بيكار شدهاند اين دفتر، سال گذشته را از لحاظ اقتصادي، "نفسگير" معرفي كرده و تصريح ميكند حوزه يورو در پرتو بحران اقتصاد جهاني به شدت آسيبپذير شده است.
بيشترين ميزان ركود و بيكاري در بخش صنعت حملونقل و ارتباطات به ميزان 5 درصد رخ داده كه آثار و تبعات آن در ساير بخشهاي مرتبط نيز "اثر دومينو" داشته و تاثير مضاعفي را برجا گذاشته است.
خشم كشورهاي همپيمان آمريكا ازجمله ژاپن، كرهجنوبي و كشورهاي اروپائي از اينست كه واشنگتن نه تنها در قبال بحران اقتصاد جهاني، غيرمسئولانه عمل كرده است كه حتي از هر فرصتي براي تصاحب سهم بيشتر و به حاشيه راندن متحدين در صحنههاي اقتصادي ـ تجاري سوءاستفاده ميكند. متحدين واشنگتن به اين امر معترضند كه چرا آمريكا در اصل اعلام ركود و بحران اقتصادي در اين كشور تعمداً تعلل كرده و با در پيش گرفتن يك سياست تاخيري، سعي نموده است كه بحران خود را به ساير كشورها منتقل نمايد؟ و چرا از رمق اقتصاد ملي متحدين خود و از "رمق اقتصاد جهاني" براي جبران عواقب ركود اقتصادي آمريكا سوءاستفاده كرده است؟
علاوه بر اين متحدين واشنگتن از اين بابت نگران و معترضند كه آمريكا عليه آنها به جاسوسي صنعتي، اقتصادي و تجاري متوسل شده و از هر فرصتي براي انتقال بحران اقتصادي خود به ساير كشورها بهره برده است. موضوعات مهمتر ديگري نيز وجود دارد كه مشخصاً در قلمرو اقتصادي ـ تجاري و همچنين مسائل پولي، كشورهاي دو سوي آتلانتيك را دقيقاً رودرروي يكديگر قرارداده است:
1ـ بازي آمريكا با "ارزش دلار" و واردكردن شوكهاي بزرگ اقتصادي به متحدين واشنگتن از اين بابت.
2ـ بازي آمريكا در بازارهاي بورس و در اختيارداشتن سرنخ بحرانهاي مالي در بازارهاي بورس كه سرمايهگذاران بويژه صاحبان سهام كوچك را به شدت نسبت به بازارهاي بورس بياعتماد ساخته است.
3ـ رفتار شيطنتآميز فدرال رزرو بانك و ساير بخشهاي حاكميتي آمريكا كه مرتبط با نرخ بهره هستند، بمنظور جذب سرمايههاي سرگردان به سمت اقتصاد ويران آمريكا.
4ـ تحميل جنگ تعرفهها به اروپا كه باعث ايجاد اختلال در بخش كشاورزي ميشود و افكار عمومي را قوياً عليه دولتهاي اروپائي ميشوراند.
5ـ توسل به جاسوسي صنعتي، اقتصادي و تجاري براي ربودن مناقصههاي كلان و به حاشيه راندن شركتهاي اروپائي در شرايط بحراني كنوني.
6ـ ادعاي خروج اقتصاد آمريكا از بحران و ركود كه بنظر ميرسد به عكس سياست تاخيري گذشته در اعلام ديرهنگام شروع بحران در آمريكا، يك اقدام تعجيلي در اعلام زودهنگام پايان بحران و ركود در آمريكا بوده و گفته ميشود بر مبناي عددسازي و دستكاري در آمارهاي اقتصاد كلان آمريكا صورت گرفته است.
7ـ دستكاري در اطلاعات اقتصادي مرتبط با بانكها و شركتهاي آمريكائي و ارائه اطلاعات دستكاري شده و غيرقابل اعتماد توسط برخي شركتهاي حسابرسي آمريكائي كه مشخصاً از اعلام اطلاعات واقعي و صادقانه در مورد بنگاههاي اقتصادي و شركتهاي در آستانه ورشكستگي امتناع كرده و به اين ترتيب، اعتماد سرمايهگذاران خرد و كلان به بازار بورس را از ميان برده و ساختار اقتصاد جهاني را متزلزل كرده است.
8ـ اقدامات و تصميمات آشكار و نهان واشنگتن براي تضعيف يورو با ضربهزدن به اقتصاد كشورهاي حوزه يورو كه "اقتدار جهاني يورو" را به شدت آسيبپذير نمايد و قدرت آنرا به زير سئوال ببرد.
آنچه امروزه شاهد آنيم، صرفاً انعكاس رسانهاي جنگ سرد در جبهه متحدين واشنگتن است. در واقع ما فقط "بخش مشهود" جنگ سرد را مشاهده و احساس ميكنيم و حال آنكه آنچه انعكاس يافته، فقط بخش آشكار يك كوه يخي عظيم است و بخش اعظم اين كوه يخي همچنان پرابهام، ناپيدا و قوياً تاثيرگذار است كه بنيان اقتصاد كشورهاي متحد آمريكا را هدف قرار داده است. در اين زمينه عضوگيري و ياركشي آمريكا از ميان كشورهاي با اقتصاد ضعيف و ضربهپذير اروپائي بمنظور افزايش قدرت چانهزني آمريكا و ارتقاء موقعيت واشنگتن از طريق دستيابي به "اكثريت عددي" در جبهه متحدين براي مقابله با طرحهاي اروپائي و خنثيكردن راهكارهاي جبراني اروپا. كاملاً محسوس و ملموس است.
بر اين موضوعات پيچيده و حياتي، بايستي كارشكنيها و تكرويهاي لندن بعنوان متحد اصلي واشنگتن در اروپا را نيز بايستي افزود. در واقع لندن از يكطرف در پيشبرد اهداف اروپائي در قلمرو اتحاديه اروپا ايجاد كندي و اختلال ميكند و در تصميمات و اقدامات مشترك، "نقش ترمزي" و "نقش بازدارنده" ايفا مينمايد و از طرف ديگر سعي دارد يك "شبكه انگليسي" را درون ساختار سياسي اتحاديه اروپا ايجاد كند و به ابزار قدرت آمريكا در اروپا تبديل نمايد.
فراموش نكنيم كه انگليس هنوز حاضر نشده به "حوزه يورو" بپيوندد. بعلاوه در روند اجرائيشدن پيمان ماستريخت و پيمان ليسبون، همواره ايجاد مانع ميكند و ديگران را نيز از همكاري بازميدارد. اگرچه لندن از اين طريق مايليست از افزايش قدرت اروپا واحد و بدون مرز در قلمرو "پيمان شينگن" بخاطر منافع خود جلوگيري كند ولي در مقياس بينالمللي، منافع چنين اقداماتي از سوي لندن، بيش از همه و پيش از همه، نصيب آمريكا ميشود كه اتحاديه اروپا را رقيب اصلي خود ميبيند و نگران اقتدار آنست.
البته اينها مسائلي نيست كه اروپا بويژه كشورهاي داراي اقتصاد نيرومندتر در سطح اروپا از آن غافل باشند. اروپا اكنون در مسير كاهش تنشها در سطح اروپا بويژه با روسيه حركت ميكند. بعلاوه به طور همزمان خواستار كاهش حضور نظامي آمريكا در اروپا نيز هست. اظهار تمايل متحدين اروپائي واشنگتن براي خروج ظرفيتهاي هستهاي آمريكا از اروپا و عدم تمايل به گسترش ناتو، عملاً به مولفههاي واگرائي اروپا نسبت به آمريكا تبديل شده و حتي اساس موجوديت ناتو را مورد سئوال قرار داده است.
متحدين اروپائي واشنگتن ميگويند روزي آمريكا با ارائه "طرح مارشال" چنين وانمود ميكرد كه در صدد كمك به اقتصاد اروپا است ولي امروزه با هر شگردي و در هر فرصتي سعي دارد پنير آنها را از سفرهها بربايد!