۰
سه شنبه ۱۷ تير ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۰۵

نگاهی دیگر به ماجرای نطنز و جنگ روانی اخیر/ ابتکار عمل در دست کیست؟

نگاهی دیگر به ماجرای نطنز و جنگ روانی اخیر/ ابتکار عمل در دست کیست؟
ماجرای حادثه رخ داده در نطنز کار رژیم صهیونیستی بود یا نبود؟ هنوز اطلاعات رسمی در این باره اعلام نشده است. مهمترین مطلبی که تاکنون منتشر شده، اظهارات کیوان خسروی سخنگوی شورای عالی امنیت ملی است که اعلام کرد: " با تحقیق پیرامون فرضیه های مختلف مربوط به علت این رخداد و بررسی دقیق آثار، نحوه ومیزان تخریب ایجاد شده ،علت اصلی حادثه مشخص شده است."
 
برخی افراد نزدیک به رژیم صهیونیستی بعد از این حادثه در ادعایی اعلام کردند که این رژیم با استفاده از هواپیماهای اف16 و یا اف35 سایت هسته‌ای نطنز را مورد هدف قرار داده است! ادعایی که مضمونش مشخصاً گمراه‌کننده است، اما نفس این ادعا منتسب کردن حادثه به رژیم صهیونیستی است. بعضی مقامات این رژیم هم به نحوی ابهام‌آلود موضع‌گیری کردند که حادثه را نه مستقیماً به این رژیم منتسب کنند و نه به طور کامل نسبت به آن اعلام برائت و فاصله‌گذاری کنند. اظهارات اخیر «بنی گانتس» وزیر جنگ رژیم صهیونیستی از این دست است. او می‌گوید:"هر حادثه‌ای که در ایران رخ می‌دهد لزوماً ارتباطی با ما ندارد ... این‌ها سیستم‌های پیچیده‌ای هستند، بازدارنده‌های ایمنی بسیار بالایی دارند و من مطمئن نیستم که آنها [ایرانی‌ها]همیشه می‌دانند که چگونه باید آنها را حفظ و نگهداری کنند."

بدیهی است که به لحاظ منطقی از دو حال خارج نیست، یا این اتفاق با واسطه یا بی‌واسطه کار اسرائیل هست یا نیست. اما به هرحال فضای عملیات روانی به نوعی است که به نحوی صهیوینست‌ها را درگیر قضیه معرفی کند. برخی که در تحلیل‌های خود(تحلیل‌هایی که صرفاً به گمانه‌زنی می‌پردازد و شاهد قطعی هنوز ارائه نکرده) این موضوع را به رژیم صهیونیستی ربط داده‌اند، چند انگیزه را در این زمینه برمی‌شمارند؛ نخست اینکه می‌گویند رژیم صهیونیستی تصور می‌کند ایران پشت سر اتفاقات چندی پیش در اختلال بزرگ در شبکه آب این رژیم بویژه در حیفا بوده لذا خواسته است که آن را تلافی کند. برخی دیگر اما این رویداد را به موضوع اتمام موعد تحریم‌های تسلیحاتی ایران در اکتبر 2020 (حدود 4 ماه بعد) مرتبط می‌کنند و می‌گویند صهیونیست‌ها پیش خود محاسبه می‌کنند که ایران یا به این کار( با این تصور که صهیونیست‌ها پشت آن باشند) جواب خواهد داد و یا جوابی درکار نخواهد بود. اگر ایران جواب ندهد، که بالاخره یک خرابکاری در سایت هسته‌ای نطنز انجام شده و خسارتی به ایران وارد آمده است،‌ اما اگر ایران جواب جدی داد با یک پروپاگاندای بین‌المللی به دنیا بگویند که ایران در شرایطی که تحریم تسلیحاتی است اینچنین ما را تهدید می‌کند، لذا اگر این تحریم‌ها برداشته شود تهدید او بیشتر خواهد شد. بر این اساس کشورها مجاب می‌شوند که در کمپین آمریکا و صهیونیست‌ها علیه لغو تحریم‌های تسلیحاتی ایران مشارکت کنند!

اما دسته سومی هم هستند که معتقدند اگر این اتفاق کار اسرائیل باشد، بخشی از کمپین تشدید فشار آمریکا و صهیونیست‌ها علیه ایران است تا نهایتاً جمهوری اسلامی تسلیم خواسته‌های آنان شود و با حضور در میز مذاکره عملاً مولفه‌های قدرت خود را در منطقه و موشکی تقدیم آنان کند.

در صورتی که ماجرا در همین قاب تصویر و با این زاویه دوربین دیده شود، ظاهر امر اینچنین است که اگر صهیونیست‌ها این کار را کرده باشند، قاعدتاً ابتکار عمل در دست آنهاست. به نوعی که چه در حالت پاسخگویی و چه در صورت صبر مقطعی، به ایران ضربه‌ای وارد آمده است.

اما مسئله اینجاست که این میزانسن و صحنه را با لنز و نمای عریض‌تر و میدان دید وسیع‌تری هم می‌توان نگاه و سپس درباره آن داوری کرد. برای ترسیم این نما، توجه به چند مقدمه در فهم وضعیت تقابل ایران با آمریکا و رژیم صهیونیستی ضروری است:

نخست: آمریکا و صهیونیست‌ها مشخصاً اذعان و اعتراف دارند که گزینه جنگ نظامی آنها علیه ایران سالهاست که از روی میز برداشته شده و به آرشیو منتقل شده است؛ اظهارات و اقرارهای فراوانی از مقامات آمریکایی وجود دارد که این مسئله را تایید می‌کند. اوباما رئیس‌جمهور سابق آمریکا و مسئولان دولت او بارها تاکید می‌کردند که اگر گزینه نظامی واقعی و موثری روی میز داشتند اساساً به مذاکره هسته‌ای با ایران روی نمی‌آوردند. مهمترین برهه‌ای که گزینه نظامی واقعاً روی میز آمریکا قرار داشت به دوران جورج دبلیو بوش برمی‌گردد؛ آنهم در دورانی که امریکا پس از وقایع 11 سپتامبر، در بالاترین آمادگی از نظر نظامی برای حمله و بیشترین همراهی در سطح جهانی برای مداخله سخت قرار داشت. بر همین اساس آمریکا مانور نظامی با عنوان (چالش هزاره) را برای تمرین حمله به ایران در خلیج فارس برگزار کرد؛ نتیجه آن شکست سنگین آمریکا در نبرد فرضی بود! که نهایتاً منجر به اخراج فرمانده آمریکایی شد! این فرمانده آمریکایی با اتکا به شناختی که از ایران و تجهیزات و امکانات و نیروهایش داشت، تاکتیک‌هایی را در برابر تیم دیگر این مانور(که نقش نیروهای امریکایی را بازی می‌کردند) اتخاذ کرد که منجر به شکست سنگین آمریکایی‌ها شد. مقامات ارشد آمریکا پس از این مانور فرمانده مزبور را اخراج کردند، چراکه تاکید داشتند آمریکا قاعدتاً دست‌‌کم در مانور که باید پیروز می‌شد؟ اما علیرغم اخراج آن فرمانده، گزینه نظامی را هم از روی میز برداشتند!

آنچنان که در کتاب ویلیام برنز مذاکره‌کننده ارشد سابق آمریکایی به وضوح آمده، پیرو از دست رفتن کامل تمام گزینه‌ها از جمله گزینه نظامی علیه ایران بود که در دوره‌ی بوش هیئت حاکمه آمریکا تصمیم به مذاکره با ایران گرفت و حتی پذیرفت که ایران غنی‌سازی را انجام دهد! درحالیکه پیش از این موضوع غنی‌سازی خط قرمز بزرگ آمریکا بود.

غیر از این ماجرای عین‌الاسد و اسقاط پهپاد بسیار گرانقیمت آمریکایی نیز نشان داد که گزینه نظامی واقعی از سوی آمریکایی‌ها روی میز نیست. چه، اگر بود، بسیار پیش از این از طریق آن با ایران تعیین تکلیف می‌کردند.

دوم: تحریم‌ها نیز اصطلاحاً به وضعیت EXHAUSTED رسیده؛ به این معنا که ظرفیت آن به طور کامل استفاده شده است و تحریم جدیدی روی میز آمریکا قرار ندارد. اگر چه تحریم‌های سابق در جای خود باقی است و به اعتقاد ترامپ بزرگترین و سنگین‌ترین تحریم‌های تاریخ علیه یک کشور به کارگیری شده، اما تکرار همان تحریم‌ها و نبود موارد جدیدی برای تحریم نشان می‌دهد که این گزینه نیز به طور کامل استفاده شده است. بر همین مبناست که وقتی ترامپ سال گذشته ادعا کرد تحریم های جدیدی علیه ایران وضع کرده، ریچارد نفیو معمار تحریم‌های آمریکا علیه ایران با تمسخر این گفته‌ها اظهار داشت که خیلی خوشحال می‌شدم چنین چیزی رخ می‌داد اما متاسفانه این تحریم‌ها را پیشتر هم اعمال کرده‌ایم!

نگاهی به کتاب بولتن علیه ترامپ، آنجا که ماجرای تحریم بیت‌ رهبری و حاج قاسم سلیمانی را توضیح می‌دهد نیز نشان می‌دهد که اساساً مسئله اعمال تحریم‌های جدید از زمانی به بعد حالت تمسخرآمیز به خود گرفته و ترامپ صرفاً بنا داشته از ظرفیت روانی و اسمی آنها بهره‌گیری کند. چه آنکه پیشتر تحریم‌های موثر انجام شده و گزینه چندان موثر دیگری ذیل تحریم وجود ندارد.

سوم: گزینه مذاکره سالبه به انتفاع موضوع شده و اساساً از موضوعیت خالی شده است. در حال حاضر مسئله صرفا‌ً این نیست که جمهوری اسلامی مذاکره با آمریکا را به دلیل بدعهدی‌ها و منطق غلط و استعماری این کشور نمی‌پذیرد، بلکه مذاکره مفهوم خود را از دست داده و به پایان خود رسیده است. اگر دولت سابق آمریکا مزورانه از مذاکره برای حل موضوع هسته‌ای سخن می‌گفت، دولت فعلی آمریکا و مقامات سابق این کشور نیز رسماً آشکار کرده‌اند که اصلاً مسئله، هسته‌ای نیست و ایران باید دیکته‌های آمریکا را بپذیرد. لذا در حال حاضر گزینه‌ای به نام مذاکره برای حل مسئله هسته‌ای وجود ندارد، بلکه مسئله بر سر پذیرش یا عدم پذیرش زورگویی‌ها و دیکته‌های طرف مقابل است.

اما ضمن این سه مقدمه، باید به مسئله فراتر و بسیار مهمتری نیز اشاره کرد. آنچنانکه ریچارد نفیو نیز در کتاب معروف خود «هنر تحریم‌ها» درباره ایران می‌نویسد، اساساً ساحت و پارادایم مواجهه کنونی ایران و آمریکا که تحریم‌ها بخش بسیار مهمی از آن است، ساحت «بازی بزدل» (Game Of Chicken) است. تئوری بازی بزدل بر این اصل استوار است که در یک موقعیت‌ فرضی با دو بازیگری که بین آنها تعارض منافع یا رقابت بر سر منابع وجود دارد، دو طرف سعی می‌کنند با تمام ابزارها و امکاناتی که در اختیار دارند طوری وانمود کنند که برای وقوع بدترین حالت ممکن آماده‌اند تا از این طریق در رقیب هراس ایجاد و او را از میدان به در کنند.

نام این تئوری ریشه در یک بازی خیابانی دارد که در آن دو راننده با سرعت زیاد در یک جاده از دو سوی مقابل به‌سمت هم حرکت می‌کنند؛ یکی از دو راننده باید قبل از آنکه دیر شود تصمیم بگیرد که از مسیر منحرف شود، وگرنه خودروها با هم برخورد می‌کنند و هر دو کشته می‌شوند. در حالتی که یکی از راننده‌ها تسلیم شود و خود را از مسیر خارج کند، بازنده است و او را به‌خاطر واکنشی که به باخت منجر شده «بزدل» خطاب می‌کنند. راننده دیگری که در مسیر باقی مانده به‌خاطر آنکه توانسته رقیب را از میدان به در کند برنده است. طبیعی است که اگر یکی از طرف‌ها احساس کند که طرف مقابل ترسو است و تمایل دارد از مسیر منحرف می‌شود طبعاً به حرکت در مسیر مستقیم ادامه خواهد داد.

بر این اساس، برای آمریکا و یعنی رژیم صهیونیستی، در بازی بزدل و در شرایطی که نه گزینه نظامی موثر و واقعی روی میز است که بتواند ایران را از پای بیاندازد و نه تحریم‌های بیشتری علیه ایران امکان‌پذیر است، تنها یک ابزار دیگر باقی است و آن بهره‌گیری از عملیات روانی برای تغییر محاسبات طرف مقابل یعنی ایران است.

ابتکار عمل، در این نمای واقعی‌تر و وسیع‌تر، کاملاً در دست ایران است. طرف مقابل ابزارهای خود را استفاده کرده و این ایران است که با یک تجدید نظر جدی در راهبردهای مسئولان اجرایی خود و از طریق اجرای واقعی‌ و جدی‌تر سیاست کلان مقاومت فعال، ابزارهای بسیاری را برای برون رفتن از این موقعیت به کار بگیرد. نگاه به شرق یکی از این گزینه‌های راهبردی است که به نظر می‌رسد برخی دولتمردان دست‌کم در مقام عمل مجبور به اتخاذ آن شده‌اند؛ ضمن آنکه اقتصاددان‌های بسیاری نیز وجود دارند که معتقدند اگر چه مشکلات اقتصادی ایران سنگین است، اما راه‌های بسیاری برای برون رفت وجود دارد که هیچکدام از آنها از مذاکره نمی‌گذرد. در یکی از صریح‌ترین این اظهارات، چندی پیش سعید لیلاز اقتصاددان نزدیک به دولت رسماً‌ اعلام کرد که مذاکره با‌ آمریکا هیچ سودی برای اقتصاد ایران ندارد و صرفاً می‌تواند برای دزدها منفعت داشته باشد!

جمع‌بندی آنچه گفته شد، یک نکته مهم را درباره نکات ابتدایی و مسئله‌ی اصلی متن، یعنی ماجرای نطنز، آشکار می‌کند. و آن اینکه اگر از چنین نظرگاه واقعی‌تری به میدان بنگریم، چه اتفاقی که رخ داده کار صهیونیست‌ها باشد و چه نباشد، همچنان ابتکار عمل در دست ایران است. این ایران است که نهایتاً تصمیم خواهد گرفت اگر کار صهیونیست‌ها باشد در چه زمانی و به چه نحو به آن پاسخ دهد؛ اما مسئله کلان‌تر اینجاست که اگر دولت و نخبگان ایران با چنین عملیات روانی پیچیده‌ای در محاسباتشان دچار اختلال و خطا نشوند و ایده‌های درونزا و غیرمنفعلانه‌ای برای خروج از مشکلات فعلی داشته باشند، آمریکا و صهیونیست‌ها ضربه‌ای خواهند خورد که مسائلی مانند نطنز اساساً در حاشیه آن هم نیست. هرچند قاعدتاً مسئله نطنز نیز به نوبه خود، و متناسب با ابتکار عمل ایران، پیگیری خواهد شد. چه اسرائیل بخشی از ماجرا باشد و چه نباشد!
مرجع : خبرگزاری تسنیم
کد مطلب : ۸۷۳۰۰۹
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما